اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

شعر انتظار ......



جملات تصویری زیبا درباره ی امام زمان( آلبوم عکس نوشته ...

 
در رهى دیدم مهى، حیران آن ما هم هنوز
عمر رفت و من مقیم آن سر را هم هنوز

چو نسیم صبحگاهى بر من بى دل گذشت
من نسیم وصل آن مه را هوا خواهم هنوز

می فزاید مهر او هر روز در خاطر مرا
گرچه من کاهیده ام از درد میکاهم هنوز

گرچه آه آتشینم خرمن جان سوخته
میرود تا اوج گردون آتش آهم هنوز

شوق آن دیدار، غافل کرده از عالم مرا
تو مپندارى که من از خویش آگاهم هنوز

انتظار شاه مهدى میکشد عمرى امین
رفت عمر و در امید طلعت شاهم هنوز

شعرانتظار ....

عکس پروفایل ویژه نیمه شعبان ولادت حضرت مهدی (عج) | اشعار ولادت ...


 همه هست آرزویم که ببینم از تو رویى

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویى؟

به کسى جمال خود را ننموده‏یى و بینم
همه جا به هر زبانى، بود از تو گفت و گویى

بشکست اگر دل من، به فداى چشم مستت
سر خمّ مى سلامت، شکند اگر سبویى

همه موسم تفرّج، به چمن روند و صحرا
تو قدم به چشم من نه، بنشین کنار جویى

همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگى
من از آن خوشم که چنگى بزنم به تار مویى

بنموده تیره روزم، ستم سیاه چشمى
بنموده مو سپیدم، صنم سپیدرویى

غم و درد و رنج و محنت همه مستعد قتلم
تو بِبُر سر از تنِ من، بِبَر از میانه، گویى

چه شود که راه یابد سوى آب، تشنه کامى؟
چه شود که کام جوید زلب تو، کامجویى؟

شود این که از ترحّم، دمى اى سحاب رحمت
من خشک لب هم آخر زتو تر کنم گلویى؟

نه به باغ ره دهندم، که گلى به کام بویم
نه دماغ این که از گل شنوم به کام، بویى

زچه شیخ پاکدامن، سوى مسجدم بخواند؟
رخ شیخ و سجده‏گاهى، سرما و خاک کویى

نظرى به سوىِ (رضوانىِ) دردمند مسکین
که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی(1)

بهارآمد .....7

Image result for تصویر بهار

 




چنان که یخ زده تقویم‌ها اگر هر روز
هزار بار بیاید بهار، کافی نیست

فاضل نظری

✦✦✦✦✦✦✦


خانه از بوی بهار و پَر ِ پروانه پُر است
به گمانم گره از روسری‌ات وا کردی

محمدرضا وحیدزاده


✦✦✦✦✦✦✦

چرا تو جلوه سازِ این بهار من نمی‌شوی؟
چه بوده این گناهِ من که یار من نمی‌شوی؟


حسین معینی کرمانشاهی

قدرت کنترل هواهای نفسانی

Image result for تصویر بهار

 



قال الامام الصادق(ع):

«من ملک نفسه اذا رغب،

و اذا رهب، و اذا اشتهی،

و اذا غضب، و اذا رضی،

حرم‌الله جسده علی‌النار»


امام صادق(ع) فرمود:

کسی که بر خویشتن خود در چند حالت مسلط باشد، به هنگام تمایل و به هنگام ترس و به هنگام شهوت و به هنگام غضب و به هنگام رضایت و خشنودی از کسی (آنچنان بر اراده خویش مسلط باشد که این امور، او را از فرمان خدا منحرف نسازد) خداوند جسد او را بر آتش حرام می‌کند. (1)
____________
1- وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 123

 

بهار آمد ..... 6

نتیجه تصویری برای تصویر بهار



چیزی از این بهار در آغوشِ من کم است
تو نیستی و یکسره اُردی جهنم است...

فاطمه شمس

✦✦✦✦✦✦✦

بوی مطبوعِ گل و منظره‌ای رو به بهار
پنجره پشت ِ خودش یک من و تو کم دارد

علیرضا صادقی

✦✦✦✦✦✦✦

نهال بودم و در حسرتِ بهار! ولی
درخت می‌شوم و شوق برگ و بارم نیست

فاضل نظری

بهار آمد ..... 5

Image result for تصویر بهار

ای بهارِ مهربان! در مسیرِ کاروان
گل بپاش و گل بپاش، گل بکار و گل بکار

علیرضا قزوه


✦✦✦✦✦✦✦

دراین هوایِ بهاری، شدم دوباره هوایی
بهار می‌رسد، اما... بهارِ من! تو کجایی؟!

قاسم صرافان


✦✦✦✦✦✦✦

بهار گوشه قلب تمام آدم‌هاست
همان نفس که پُری از هوای کسی

معصومه صابر

بهار آمد ...... 4




خاک را زنده کند تربیت باد بهار
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم

سعدی

✦✦✦✦✦✦✦

وقتِ آنست که مردم رَهِ صحرا گیرند
خاصه اکنون که بهار آمد و فروردین شد

سعدی

✦✦✦✦✦✦✦

درون خانه خزان و بهار یکرنگ است
ز خویش خیمه برون زن، بهار را دریاب

صائب تبریزی

عید مبعث مبارک ..... 3


 Image result for تصویر مبعث

 

امروز قلب عالم و آدم حرای توست
این کوه نور شاهد حرف خدای توست

 

مکه دگر برای بزرگیت کوچک است
فریاد کن رسول که دنیا برای توست

 

اقرأ باسم ربّک یا ایها الرسول
قران بخوان امین که همین آشنای توست

 

لات و هبل برای تو تعظیم کرده اند
وقتی که قلب سنگی عُزی فدای توست

 

خورشید و ماه بین دو دست تو دلخوشند
یعنی تمام تکیه عالم عصای توست

 

بعد از هزار سال دگر می شناسمت
وقتی که جای جای دلم ردّ پای توست

 

فریادتان تمام زمین را گرفته است
امروز هر چه می شنوم از صدای توست

عیدمبعث مبارک ....2


اشعار مبعث حضرت رسول اکرم(ص)؛ شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

به نام خالق آئینه‌ها به نام خدا
به نام صاحب آدینه‌ها به نام خدا

به نام حضرت ایزد خدای عزوجل
به نام حضرت امجد خدای شعر و غزل

اگرچه با قلمی که شکسته بنویسم
به یمن این شب و روز خجسته بنویسم

خوشا به حال من و دفتر غزل خیزم
به شوق و شور و شعف واژه واژه می‌ریزم

صدای بال و پر جبرییل می‌آید
صدای گام بلند خلیل می‌آید

خدا به دست خلیلی دگر تبر داده
که پشت لات و هبل‌ها به لرزه افتاده

ندا رسیده که إقرأ...بخوان ز طیّ براق
بخوان از آن...لاتمم مکارم الاخلاق

نهفته مدح نگارم به مطلبی نافذ
نهفته در غزلیات حضرت حافظ

نگار من که به شوقش خدا قلم بسرشت
«نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت »

«به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد»
به روی منبر نوری خطیب مجلس شد

به آیه‌های لبش سر به راه خواهم شد
اسیر أشهد أن لا اله... خواهم شد

نشسته عالم و آدم به خوان احسانش
خوش آن دمی که بخواند قصص ز قرآنش

رواق منظر چشم من آشیانه شود
دوباره مثنوی ام یک غزل ترانه شود

گمان مکن که نبی یار غار می‌خواهد
برادری چو علی سر به دار می‌خواهد

برای روز مبادا به وقت خوف و خطر
میان بستر خود جان نثار می‌خواهد

اگر چه رحمت محض خداست در عالم
به غزوه‌ها یل دلدل سوار می‌خواهد

به نصف سیب بهشتی خود بسنده نکرد
کنار فاطمه اش ذوالفقار می‌خواهد

نگاه مرحمتش دائما به شیر خداست
برای بدر و احد شهسوار می‌خواهد

لسان مجلسی و کافی و مفید از اوست
اصول و ناصریات و. بحار می‌خواهد

محبتش که به سلمان بدون علت نیست
ز اهل ری به گمان سر به دار می‌خواهد

هر آن کسی که تب مطلعش مشخص شد
به لطف و مرحمتش شاعری مقدس شد

نه بهتر است بگویم هماره اقدس شد
دوباره روزی طبع دلم مخمس شد

غزل غزل بسرایم که عید مبعث شد
تمام غصه دل‌های شیعه بر باد است

چرا که مادر سادات هاشمی شاد است
دلم اسیر امیری بود که بی همتاست

همان کسی که بزرگ پیمبران خداست
دلیل آن همه تکریم لیلة الاسری ست

پسر عموی علی باشد و أباالزهراست
بنازم این همه شوکت، چه پرچمش بالاست

به نص آیه قرآن شهیر افلاک است
چرا که شأن نزول حدیث لولاک است

علیرضا خاکساری

عید مبعث مبارک .....1

Image result for تصویر مبعث

 

 

 

 تویی هم مصطفی و هم محمد
 تو را در آسمان نامند احمد

 

تـو کانــون صفـــا مــــرد یقـینی
 تو عیـن رحمـه للعـالمینی

 

تو اکـنـون شهــر علــم و اجتهادی
 تو رب النوع شمشیر و جهادی

 

 تو خورشیدی شدی در گوشه غار
 بر نور تو شد خورشید و مه تار

 

 بتـاب و روشنـی بخش جهان باش

مـهـین پیغـمبر آخر زمان باش

 

عید پیامبری رسول خدا مبارک
از بعثت او جهان جـوان شد

 

گیتـى چو بهشـت جاودان شد
این عید به اهل دین مبارک

 

بهار آمد ......3


شعر درباره فصل بهار

 

باد بهاری وزید، از طرف مرغزار
باز به گردون رسید، ناله هر مرغ‌ زار

سرو شد افراخته، کار چمن ساخته
نعره زنان فاخته، بر سر بید و چنار

گل به چمن در برست، ماه مگر یا خورست
سرو به رقص اندرست، بر طرف جویبار

شاخ که با میوه‌هاست، سنگ به پا می‌خورد
بید مگر فارغست، از ستم نابکار

شیوه نرگس ببین، نزد بنفشه نشین
سوسن رعنا گزین، زرد شقایق ببار

خیز و غنیمت شمار، جنبش باد ربیع
ناله موزون مرغ، بوی خوش لاله‌زار

هر گل و برگی که هست، یاد خدا می‌کند
بلبل و قمری چه خواند، یاد خداوندگار

برگ درختان سبز، پیش خداوند هوش
هر ورقی دفتریست، معرفت کردگار

وقت بهارست خیز، تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست، تا دگر آید بهار

بلبل دستان بخوان، مرغ خوش الحان بدان
طوطی شکرفشان، نقل به مجلس بیار

بر طرف کوه و دشت، روز طوافست و گشت
وقت بهاران گذشت، گفته سعدی بیار

سعدی

بهار آمد ......2


شعر درباره فصل بهار

 

بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار

صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار

بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار

آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار

این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار

کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند
نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار

خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند
آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار

هر که امروز نبیند اثر قدرت او
غالب آنست که فرداش نبیند دیدار

تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش
حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار

کی تواند که دهد میوه الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار

وقت آنست که داماد گل از حجله غیب
به در آید که درختان همه کردند نثار

آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب
سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار

باش تا غنچه سیراب دهن باز کند
بامدادان چو سر نافه آهوی تتار

مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید
صد هزار اقچه بریزند درختان بهار

باد گیسوی درختان چمن شانه کند
بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار

ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر
راست چون عارض گلبوی عرق کرده یار

باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید
در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟

خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز
نقشهایی که درو خیره بماند ابصار

ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن
همچنانست که بر تخته دیبا دینار...

سعدی

 

بهار آمد .... 1


شعر درباره فصل بهار

برآمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز


مبارک بادت این سال و همه سال

همایون بادت این روز و همه روز


چو آتش در درخت افکند گلنار

دگر منقل منه آتش میفروز


چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست

حسدگو دشمنان را دیده بردوز


بهاری خرمست ای گل کجایی

که بینی بلبلان را ناله و سوز


جهان بی ما بسی بودست و باشد

برادر جز نکونامی میندوز


نکویی کن که دولت بینی از بخت

مبر فرمان بدگوی بدآموز


منه دل بر سرای عمر سعدی

که بر گنبد نخواهد ماند این کوز


دریغا عیش اگر مرگش نبودی

دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز


سعدی - غزلیات