اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

گر مرد رهی ز رهروان باش ......

مهر - مزارع گل آفتابگردان - صاحب‌خبر

 

گر مرد رهی ز رهروان باش

در پرده سر خون نهان باش

 

بنگر که چگونه ره سپردند

گر مرد رهی تو آن چنان باش

 

خواهی که وصال دوست یابی

با دیده درآی و بی زبان باش

 

از بند نصیب خویش برخیز

دربند نصیب دیگران باش

 

در کوی قلندری چو سیمرغ

می‌باش به نام و بی نشان باش

 

بگذر تو ازین جهان فانی

زنده به حیات جاودان باش

 

منگر تو به دیده تصرف

بیرون ز دو کون این و آن باش

 

عطار ز مدعی بپرهیز

رو گوشه‌نشین و در میان باش

عطارنیشابوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد