اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

فقط مواظب دو چیز بودم!


دعای روز شنبه + معنی فارسی - چهل شاخص

 همسایه‌هامان تعجب می‌کردند از این همه جمعیتی که آمده بودند، فکرش را هم نمی‌کردند که بچه دیروزی که این قدر ساده لباس می‌پوشید و بینشان زندگی می‌کرد توی جنگ کاره‌ای بوده که این طوری برایش مراسم می‌گیرند و حالا اسمش همه‌جا برده می‌شود.

بعد از مراسمش، یکی از همسایه‌ها از من پرسید، «چه کار کردی که پسرت این طوری بزرگ شد؟!» گفتم: «فقط مواظب دو چیز بودم، یکی طهارت و نماز، یکی هم لقمه حلال.» هنوز هم وقتی به گذشته و زندگی‌مان، نگاه می‌کنم، آن‌طور که باید، پسرم را نشناختم.

کسانی که با غلامحسین 29 ماه توی یک سنگر جنگیدند، او را بهتر از من شناختند.


مأخذ: کتاب «مادران»؛ روایت خاطره از مادر شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) روایت فتح، چاپ اول

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد