اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

کجایند مردان بی ادعا؟ ..... 5


تصاویر کم تر دیده شده از دفاع 8ساله

عشق بود و جبهه بود و جنگ بود
عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود


هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد
مادری فرزند خود را هدیه کرد

 

در شبی که اشکمان چون رود شد
یک نفر از بین ما مفقود شد


آنکه که سر دارد به سامان می رسد
آنکه که جان دارد به جانان می رسد


دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
بی سر و جان تا لقاءالله رفت


زندگیمان در مسیر تیر بود
خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود


آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
آمد از این نقطه طی الارض کرد


هر که گِرد شعله چون پروانه است
پیکر صدپاره اش بر شانه است


تن به خاک و بوی یاسش می رسد
بوی باروت از لباسش می رسد


دشمن افکنهای بی نام و نشان
پوکه ی خونین شده تسبیحشان


کار هرکس نیست این دیوانگی
پیله وا می ماند از پروانگی
ب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد