ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
پسرم احمد هیچوقت نمیخواست کسی را از خودش رنجیدهخاطر کند. یادم هست روزی که میخواست به جبهه برود، وقتی دید پدرش از رفتن او کراهت دارد و بهانه میآورد، خیلی محترمانه گفت: «پدر جان، اگه شما صلاح نمی دونید، جبهه نمیرم؛ ولی شما خودتان باید پاسخ امام زمان رو بدید. من دینی به عهدهدارم که باید انجام بدم.»
پدرش گریه کرد و گفت: «نه پدر جان، من نمیتونم چنین مسئولیتی رو بپذیرم، شما برو.»
احمد بدون اینکه دل پدرش را بشکند، موافقت او را گرفت، رفت و شهید شد.
خاطرهای از شهید احمد صمیمی ترک
راوی: مادر شهید
مریم عرفانیان