اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

یک شهید، یک خاطره


عکس جدید کربلا - عکس نودی

دو پیشنهاد

زندگی مشترکمان را تازه شروع کرده بودیم که احسان گفت: «تا وقتی جنگ هست و بتونم در این مسیر قدمی بردارم، زندگی‌م در جنگ می‌گذره.»

بعد از کمی سکوت هم ادامه داد: «دو پیشنهاد دارم، اول اینکه از اهداف عالی که همیشه براش تلاش کردم دست بردارم، از جنگ دست بردارم و زندگی‌م رو مثل دیگران سر و سامون بدم؛ یعنی زندگی رو با تمام آداب چیده شده‌ای که مرسوم هست پیش ببرم. دوم اینکه اگر قراره شریک زندگی‌م باشید، از همین ابتدا دوست دارم زندگی رو ساده و جدا از آداب‌و‌رسوم معمول شروع کنیم و شما به‌عنوان یک بازوی فکری و همکار با من به جبهه‌های جنوب بیایید.»

بی‌هیچ فکری پیشنهاد دومش را پذیرفتم، زندگی ساده‌مان را شروع کردیم و رفتیم اهواز.

خاطره‌ای از دانشجوی شهید احسان پارسی

راوی: همسر شهید

مریم عرفانیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد