تصویر سازی هوش مصنوعی از عاشورا

شرحِ عطش با که بگویم؟

از چه بگویم؟

عطش...

عطش...

عطش، لب‌هایی‌ست خشکیده،

لب‌های شهیدانی‌ که تشنه به دیدار مولایشان شتافتند

عطش، پلاکی‌ست زیر خاک،

پلاکی که سال‌ها منتظرِ دستانِ کسی مانده...

عطش‌ را شلمچه می‌فهمد و پیرزنِ چشم به راه

پیرزنی که همچنان در انتظارِ ‌اکبرش مانده

عطش، قابی‌ست‌ بر دیوارِ خانه‌ای کاهگل

تصویری‌ از ذوالجنان، که سیاه‌پوشان دورش به واویلا نشسته‌اند

عطش، کربلا‌ست در انتظارِ باران؛

آسمانی‌ست که داغ دید و نبارید

عطش‌ را فرات می‌فهمد و سوزِ دلِ زینب

عطش، حقیقتِ تلخی‌ست به نام عاشورا...

شرحِ عطش با که بگویم؟

از چه بگویم؟

عطش...

عطش...

عطش، زمستان‌ست در انتظارِ بهار

اما من، به فصلی دیگر می‌اندیشم

به فصلِ شیرینِ حضورت...

که

در عطشِ دیدنِ رویِ تو، تشنه‌ترینم

«یا حجه‌ًْبن‌الحسن، عجل علی ظهورک»

مریم عرفانیان