ای طبیبم به سر بستر بیمار بیا
بهر دلداری دلسوخته زار بیا
تو که دل را به نگاهی بربودی ز کفم
بپرستاری بیمار دل افکار بیا
آتش هجر تو سوزانده همه هستی من
به تسلای دل و جان شرربار بیا
اشک هجر است که از دیده من میبارد
بهر غمخواری این چشم گهر بار بیا
دل من خون شد و از دیده برون میریزد
به تماشای دل و دیده خون بار بیا
یوسف فاطمه (ع) بین منتظران منتظرند
پرده بردار ز رخ بر سر بازار بیا
سلام.
روزی تو خواهی آمد، از کوچه های باران
تا از دلم بشویی، غمهای روزگاران