ما اگر بخواهیم در یک موضوع خدا را شکر بکنیم که در زمان على نبودیم، حق داریم، براى اینکه اگر در آن زمان مىبودیم، آنقدر ایمان نداشتیم که در آن موضوع ثابت قدم بمانیم.
ممکن است ما اگر در زمان على(ع) بودیم در جنگ جمل شرکت مىکردیم، در جنگ صفین هم شرکت مىکردیم ولى باور نکنید اگر ما با على مىبودیم جرأت مىکردیم که در جنگ خوارج هم شرکت بکنیم؛ براى اینکه آنجا على به جنگ کسانى رفت که «قائِمُ اللَّیْلِ وَ صائِمُ النَّهار» بودند، یعنى مردمانى که از سر شب تا صبح عبادت مىکردند و روزها روزهدار بودند و در پیشانى آنها آثار سجده بود: «جِباهاً قَرِحَة» پیشانیهایى که از بس سجده کرده بودند قرحه (زخم)دار شده بود. چه کسى جرأت داشت با اینها بجنگد؟!
فقط على مىتوانست؛ چون به ظاهر نگاه نمىکرد، با اینکه على اقرار مىکند که اینها مردمانى متظاهر و دروغگو نبودند. عمده این است.
اگر منافق مىبودند مهم نبود ولى خیر، اینها شبها نماز مىخواندند و روزها روزهدار بودند اما وجودشان براى اسلام خطر است، جامدهایى هستند که براى اسلام ضررشان از دشمنان اسلام بیشتر است. اگر على در آن روز شمشیر به روى خوارج نکشیده بود و اگر شخصیت على نبود و آن نصوصى که پیغمبر درباره على بیان کرد و اگر آن مقام على، ایمان على، زهد و تقواى على نبود، بعد از على هم هیچ خلیفهاى قدرت نداشت با خوارج بجنگد، هیچ سربازى جرأت نمىکرد به جنگ خوارج برود.
ولى چون على پیشقدم شده بود، آنها هم با خوارج مىجنگیدند؛ مىگفتند اینها کسانى هستند که على با اینها جنگیده است، اگر جنگیدن با اینها خلاف حق بود على با اینها نمىجنگید.
* مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (اسلام و نیازهاى زمان(1 و 2))، ج21، ص: 91
با ویرایش جزئی