اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

" امام در انتظار است ، بیا تا برویم ........... " :

 دانلود عکس حرم hd|با کیفیت

 

                       

جاده و اسب مهیاست، بیا تا برویم

کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم

 

ایستاده است به تفسیر قیامت، زینب

آن سوی واقعه پیداست، بیا تا برویم

 

خاک در خون خدا می شکفد، می بالد

آسمان غرق تماشاست، بیا تا برویم

 

تیغ در معرکه می افتد و برمی خیزد

رقص شمشیر چه زیباست، بیا تا برویم

 

از سراشیبی تردید اگر برگردیم

عرش زیر قدم ماست، بیا تا برویم

 

زره از موج بپوشیم، ردا از توفان

راه ما از دل دریاست، بیا تا برویم

 

کاش ای کاش که دنیای عطش می فهمید

آب مهریه زهراست، بیا تا برویم

 

چیزی از راه نمانده است، چرا برگردیم

آخر راه همین جاست، بیا تا برویم

 

فرصتی باشد اگر باز در این آمد و رفت

تا همین امشب و فرداست، بیا تا برویم

 

 " ابوالقاسم حسینجانی "

" خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است " :

 

 

 

روزی که در جام شفق، مل کرد خورشید

بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید

****

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم

خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم

****

خورشید را بر نیزه؟ آری این چنین است

خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است

****

بر صخره از سیب زنخ بر می توان دید

خورشید را بر نیزه کمتر می توان دید

.......

فریادهای خسته سر بر اوج میزد

وادی به وادی، خون پاکان موج میزد

****

بی درد مردم ما خدا، بی درد مردم

نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم

****

از پا حسین افتاد و ما بر پای بودیم

زینب اسیری رفت و ما بر جای بودیم

****

از دست ما بر ریگ صحرا نطع کردند

دست علمدار خدا را قطع کردند

****

نوباو گان مصطفی را سربریدند

مرغان بستان خدا را سربریدند

****

در برگریز باغ زهرا برگ کردیم

زنجیر خاییدیم و صبر مرگ کردیم

****

چون بیوه گان ننگ سلامت ماند بر ما

تاوان این خون تا قیامت ماند بر ما

****

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید

بر خشک چوب نیزه ها گل کرد خورشید

 

" علی  محمد دامغانی "

" یا ابوالفضل عباس ( ع ) " :

 

 

 

 

به گونه ماه

نامت زبانزد آسمان ها بود

و پیمان برادری ات

با جبل نور

چون آیه های جهاد

محکم

تو آن راز رشیدی

که روزی فرات

بر لبت آورد

و ساعتی بعد

در باران متواتر فولاد

بریده بریده

افشا شدی

و باد

تو را با مشام خیمه گاه

در میان نهاد

و انتظار در بهت کودکانه حرم

طولانی شد

تو آن راز رشیدی

که روزی فرات

بر لبت آورد

و کنار درک تو

کوه از کمر شکست

 

" زنده یاد سید حسن حسینی "