اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

هنوز خواب می بینم ابری می آید .....


 Image result for ‫تصویر منظره ابری‬‎

 

حالم خوب است!

 

هنوز خواب می بینم ابری می آید 


و مرا


تا سرآغازِ روییدن


بدرقه می کند.


 

"سیدعلی صالحی"

قافلۀ شوق (13)


 Image result for ‫تصویر گلهای زیبا‬‎


حوالی پنج عصر بود که رسیدیم اهواز. اول اسفند بود، ولی بهار جنوب به نیمه رسیده بود. آفتاب عصرگاهی با زرد نارنجیِ رو به سرخی‌اش، روی خطِ افق، چنان رنگ ارغوانی پاشیده بود، که چشم برداشتن از آن، کار آدم‌های عاقل بود و از من برنمی‌آمد. خاک رنگارنگ خوزستان توی آن ساعت، خیالم را تا دشت بی‌انتهای خاطرات جنگ برده بود. در طول جاده، از شوش تا اهواز، کتاب خاطره‌هایم را ورق زده بودم و تمام نمی‌شد. یادهای دیروز، همچون درختی کهنسال، ریشه در اعماقم داشت و شاخ و برگش، دوباره پیش چشمم، به رقص و رویش درآمده بود. نزدیک اهواز، با دیدن نخلستان‌هایِ انتهای دشت آزادگان، که 28 سال پیش، آوازهایم را در پای نخل‌هایش ریخته بودم، دلم طوفانی شد و چشمم تا مرز بغض و باران پیش رفت. دلتنگی‌هایم به زمزمه نشسته بود:

ما بچه‌ها مردان شب‌های شکیبیم

مجروح تیر و ترکشیم و بی‌طبیبیم

داخل زرد قناری، زمزمۀ دلم مثل پرنده‌ای کوچک، آهسته از روی لبم برمی‌خاست و در فضای ماشین پر می‌زد و باز روی شاخۀ دلم می‌نشست. دوستانِ دُور و برم توی مینی‌بوس، زمزمه را که می‌شنیدند، با کنجکاوی دنبال پرندۀ ناشناس می‌گشتند، ولی پیدایش نمی‌کردند...
از حملۀ سراسری عراق حدود چهار ماه گذشته بود که نیمۀ اول دی ماه ۵۹ وارد اهواز شدیم. چند روزی در کیلومتر پنج جادۀ خرمشهر، پشت کارخانۀ «نورد»، جایی به نام «دبّ حَردان» بودیم و بعد از سه چهار ماه، از این نقطه جاکن شدیم و رفتیم پشت پادگان «حمید»، نزدیک امامزاده‌ای که کنار خط آهن اهواز - خرمشهر بود. گنبد بسیار کوچکی داشت که عراقی‌ها با گلوله توپ یا تانک خرابش کرده بودند.
اسفند سال ۶۰ منطقۀ عمومی «دشت عباس»، تپه‌های «میش‌داغ‌»؛
گروهان را از حومۀ پادگان حمید، جایی به اسم «آب تیمور» برداشتند و به عنوان پشتیبان، توی تپه‌های میش‌داغ، موقعیتِ شهیدبهشتی مستقر کردند. قبل از عملیات فتح‌المبین بود. قرار بود هر وقت که لازم شد، با یکی از یگان‌های عمل‌کننده توی عملیات، جابه‌جا بشویم. بچه‌ها کنار جاده‌ای که به خطوط مقدم و خاکریز تانک‌ها و توپخانۀ خودی می‌رفت، آماده حرکت بودند. اما واحدهای درگیر، چنان روی نیروهای چندملیتی صدام مسلط شده بودند که تا آخر عملیات هم، به حضور ما در خطوط درگیری نیاز نشد. از ظهرِ اولین روز عملیات، کار ما این شده بود که؛ کنار جاده بایستیم و به اسرای مصری و سودانی و عرب‌های آفریقایی و عراقی، خوشآمد بگوییم! توی عملیات فتح‌المبین ۱۵۰۰۰ اسیر دشت کرده بودیم.
 
  منصور ایمانی

یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد

که ازو خصم به دام آمد و معشوقه به‌کام

یادبود سالگرد شهادت روحانی شهید محمد‌حمید اقارب‌پرست


  
Image result for ‫تصویر گلهای زیبا‬‎
 
 

روحانی شهید محمد حمید اقارب پرست در سال 1346 در اصفهان دیده به جهان گشود. خانواده‌اش پس از مدتی به شهر تهران عزیمت کردند و محمد‌حمید تحصیلات راهنمایی و دبیرستان را در تهران گذراند.
وی در دوران راهنمایی مشغول درس و تحصیل خود بود که با زمزمه‌های انقلاب اسلامی آشنا شد. مشاهده تظاهرات و راهپیمایی مردم در خیابان‌ها و گفت‌وگوهای خانواده و دوستان و اقوام پیرامون ظلم و ستم شاه و خوبی‌های امام خمینی(ره) باعث شد که جانی تازه در محمد حمید شکل بگیرد.
روزها تظاهرات مدرسه را رها می کرد و به صف مردم می پیوست و از هیچ چیز هم بیم نداشت. گویی عشقی الهی او را به این مسیر کشانده بود. در دوران راهنمائی در مدرسه فعالیت انقلابی داشت و بعد از تعطیلی مدرسه به تظاهرات می‌رفت و مرتب بر روی دیوارها شعار می‌نوشت. سن او کم بود ولی فکر او بزرگ‌تر از خودش بود.
شهید محمد حمید اقارب پرست پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتش را دو چندان کرد و در بسیج و کمیته های انقلاب اسلامی حضوری فعال داشت. او پس از اتمام درسش وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و همه وسائل رزمی را فرا گرفت و حتی به بچه‌های کوچک‌تر از خود نیز آموزش می‌داد.
هنگامی که جنگ تحمیلی علیه ایران شروع شد، محمد حمید فرصت را غنیمت شمرد و تصمیم گرفت که در جبهه‌های جنگ تحمیلی حماسه ای دیگر بیافریند و این بار در آنجا انجام وظیفه کند.
او برای رفتن به جبهه تنها یک مشکل داشت و آن هم رضایت مادرش بود که دلش نمی خواست فرزند عزیزش از کنارش جدا شود و به مسلخ عشق برود، اما این بار نیز محمد حمید موفق شد با استناد به سخنان نورانی و گهربار امام خمینی(ره) و عشقی که پدر و مادرش به حضرت امام داشتند، رضایت آنان را جلب کند و به منطقه نبرد اعزام شود.
او همیشه خطاب به پدر و مادرش می‌گفت: «مگر شما نمی‌خواهید به کربلا بروید، خب من می‌روم و راه کربلا را باز می کنم و مطمئن باشید در بهشت خانه‌ای به شما خواهند داد».
او فقط و فقط از خدا و امام حسین و باز کردن راه کربلا سخن می گفت و اینکه امام خمینی‌(ره) گفته است که به جبهه برویم و وظیفه هر فرد مسلمانی است که فرمان رهبر و ولی فقیه‌اش را اطاعت کند.
محمد حمید خیلی کم حرف بود و بیشتر فکر می کرد و گاهی ساعت‌ها با خودش خلوت داشت و به تفکر می پرداخت. خاطرات کمی از زندگی این شهید عزیز و والامقام باقی مانده است اما وصیت نامه وی موجود است که فرازهائی از وصیت نامه شهید محمد حمید اقارب پرست را در ذیل می خوانیم:
«حمد و سپاس خدای را که آموخت درس زندگی را به ما از طر یق قرآن و پیغمبر (ص) و بعد از او ائمه (ع) و فعلاً که ولی عصر(عج) است و چه خوب استادان به ما آموختند که در زندگی از چه کسانی کمک بخواهیم و نوکری چه کسانی را بکنیم و اطاعت از چه کسانی بکنیم و چه خوب آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» را به ما یاد دادند و چه خوب اربابهائی داشتیم و داریم.
پاکیزه و منزه است آن خدائی که این راه را بر ما آموخت... و آموخت که نوکری چه کسانی را بکنیم و آن بزرگوار بقیه‌الله است و آن همان قطب عالم بشریت است و آخرین ذخیره الهی است و شاید این نوکر ناقابل را در آستان مقدس قبول نماید و این برای من بس است که توانسته باشم نوکری او را انجام داده باشم.
 تابحال که به زیارتش موفق نشده ام و از این درد اعماق وجودم شعله‌ای می‌سوزد و متن وجودم را آتش می‌زند ولی مرتب و به کرات حس کرده‌ام که دستی غیبی مرا از پرتگاه‌ها نجات می‌داده ولی باز من به طرف پرتگاه می‌رفته‌ام و او آقائی خود را و اربابی خود را کرده و من خوب نوکری برایش نبودم.
او من را به سفره خود راه داده ولی من نمک نشناسی کرده‌ام و حق نوکری را ادا نکرده‌ام. وای بر من اگر بمیرم و نوکر مهدی نباشم. نمی‌توانم این حرف را بزنم ولی می‌گویم حاضرم آرزوی دیدنت را بگور ببرم ولی هیچوقت محبت تو و خاندانت از دلم بیرون نرود.

بیا بیا که سوختم ز هجر روی ماه تو

سخنم با همه دوستان و آشنایان این است که بدانید فقط یک نفر می‌تواند در کره زمین همه گرفتاری‌های شما را برطرف نماید و او وجود مبارک ولی عصر (روحی‌له‌الفدا) است. همیشه او را شاهد بر اعمالتان بدانید و گرفتاری‌هاتان را با او در میان بگذارید.
خدایا عمرم را در فراموشى تو و در گناهان گذرانیدم و تنها چشم امید به درگاه تو دارم. بیامرز گناهانم را زیرا تو حکم دادى به بندگانت براى پرستش خود و دستور دادى آنها را به دعا به درگاهت و خود ضامن اجابت آن شدى.
خدایا رو به تو دارم به عزت و جلالت دعایم را مستجاب کن. «ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و کفر عنا سیئاتنا و توفنا مع الابرار».
به جبهه حق علیه باطل به اختیار مى‌روم تا کفر را نابود کنم و پرچم توحید را در جهان به اهتزاز درآورم. این بار از رفتن شورى دگر دارم گویا نداى هل من ناصر ینصرنى حسینمان به گوش می رسد که بپاخیزید و خود را در کنار آن حضرت مى‌بینم که بسوى پیروزى و شهادت پیش می روند. بلى خداوند مى‌فرماید: از مومنین مردان راستگویى هستند که به عهد و پیمان خویش که با خداى خود بسته بودند وفا کردند و عده‌اى از آنان در انتظار شهادتند و هیچ عهد و پیمان خود را تغییر ندادند.
پدر و مادر مهربانم به‌سوى دیار عاشقان، به دیار کربلاى حسینى و گویا امید رسیدن به لقاء محبوب میروم. وقت عروج فرا رسیده است اما رضایت شما در این امر بزرگ شرط است و از شما می‌خواهم که از این حقیر درگذرید و‌اشتباهات گذشته‌ام را به چشم احسان خود عفو کنید و برایم طلب آمرزش و مغفرت نمائید تا شاید از عذاب الهى در امان باشم.
مادرم می‌دانم که تو زحمات بسیارى برایم کشیده‌اى و مرا از هر انحرافى در زندگى بازداشتى و دائم تذکر دادى که یاد خدا را فراموش نکنم ولى در مقابل بى‌احترامى‌هاى بسیارى بر شما کردم و اکنون می‌خواهم به احترام آن مقام بزرگى که خداوند به شما عطا نموده از این خطاها درگذرید.
هرگاه شهید شدم در فقدان فرزند خود بى‌تابى نکنید ولى هرآنقدر دلتان سوخت به درگاه خدا گریه کنید و ‌اشک بریزید و از خداوند پیروزى رزمندگان اسلام و آزادى کربلاى حسینى را طلب نمائید و حمد خداى را به‌جا آورید و صابر باشید که این از نشانه‌هاى ایمان است.

آخرین توصیه شهید:‌

و اى دوستان عزیزم ننشینید که شهدا راه کربلا را باز کنند ، حرکت کنید بسوى جبهه‌هاى حق که از این فیض عظماى الهى بى‌نصیب نباشید که دیگر معلوم نیست چنین سفره‌اى در تاریخ انقلاب اسلامى پهن شود و بهره‌اى ببرید.
و مبادا به خون شهدا خیانت شود و از فرامین امام سرپیچى کنید و در جامعه دست به احتکار و کم کارى بزنید و یا صحنه مساجد و نماز جمعه‌ها را خالى بگذارید که حضرت بقیهًْ‌الله الاعظم ارواحنا له الفدا از شما راضى نخواهد شد.
 
سعید رضایی
 
کیهان

با خورشید انقلاب (خاطراتی از رهبر معظم انقلاب)


  Related image
 
 

  بها دادن به هنرمندان

حوزه‌ هنری همان اول انقلاب در سال 58، 59 تشکیل شد. جلسات هفتگی شعر در حوزه برقرار بود که آقا شرکت می‌کردند. نه اینکه شعر بخوانند، بلکه می‌آمدند و به جماعت شعرا سرکشی می‌کردند.
تقریباً می‌توان گفت که هیچ گروهی از هنرمندان انقلاب نبودند که آقا با آنها سروکار نداشته باشد، حمایت نکند، رهنمود ندهد و راه نشان ندهد. به نظر بنده کل فضای شعر و ادبیات و هنر بعد از انقلاب را باید مرهون ایشان دانست. راهی که نشان می‌دادند و برخورد و مواجهه‌ای که با جماعت اهل هنر داشتند، خیلی مؤثر بود.
خیلی از بزرگان برنمی‌تافتند که مثلاً طرف چرا سبیلش بلند است، گیسش بلند است؟ اما برخورد ایشان همواره جانبدارانه، پدرانه و برخورد حمایتی و هدایتی بود. خیلی‌ها می‌خواستند هدایت کنند و نمی‌شد، چون نگاه می‌کردند و می‌دیدند که مثلاً قیافه‌ فلانی موجه نیست. اینکه برخی از جماعت هنرمندان رنجیدند، به دلیل همین برخوردهایی بود که آقایان نمی‌دانستند چطور باید جنس هنرمند را شناخت.
البته به نظر بنده، این حمایت آقا از هنرمندان به این دلیل نیست که شعرا همراه با حکومت باشند، بلکه برای ذات هنر و نفس هنر است؛ هنری که به تعبیر خود ایشان که گفته‌اند: هیچ حقیقتی پایدار نمی‌ماند، مگر اینکه صورت هنری پیدا کند. از همین منظر بوده که ایشان با اهل استعداد همواره با بزرگمنشی برخورد می‌کنند و حتی گلایه‌ها و بعضاً گستاخی‌های جماعت را تحمل می‌کنند. در حالی‌ که خیلی‌ها ناراحت می‌شوند، اما ایشان خیلی باآرامش برخورد می‌‌کنند، چون جنس هنرمند را می‌شناسند و آن حساسیت اهل هنر را درک می‌کنند.

* آقای یوسفعلی میرشکاک، شاعر، پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار
 
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

تساوی یا تشابه حقوق زن و مرد(پرسش و پاسخ)


 Image result for ‫تصویر گلهای زیبا‬‎

   پرسش:


آیا شارع مقدس در مسائل حقوقی اسلام بین زن و مرد تبعیض روا داشته است
 
و مردان از حقوق بیشتری نسبت به زنان برخوردارند؟

پاسخ:

به طور کلی مکتب متعالی اسلام در رابطه با حقوق زن و مرد قائل به تساوی است. به بیان دیگر اسلام خصوصیات فیزیکی و روحی و روانی زن و مرد را به درستی در نظر گرفته است و متناسب با ساختارهای روحی و جسمی هر یک، وظایفی برعهده آنان نهاده و حقوقی متناسب شأن اعتبار کرده است. اینکه گاهی گمان می‌شود، در مسائل حقوقی، اسلام بین زن و مرد تبعیض روا داشته است، این مسئله ناشی از عدم توجه به مسئله فوق، و همچنین خلط بین تساوی و تشابه است.
اینکه در همه روبناهای حقوقی باید احکام مشابهی برای زن و مرد وجود داشته، در واقع نوعی گرایش به سوی تشابه است نه تساوی. در تشابه مسئله تفاوت‌های طبیعی زن و مرد و وظایف ویژه هر یک جداگانه ملاحظه نمی‌شود.
و این همان چیزی است که فرهنگ غرب آن را تبلیغ می‌کند و در نهایت نه به سود زن است و نه به نفع مرد. ولی ملاحظه شرایط فوق و هماهنگ‌سازی نظام حقوقی زن و مرد با ویژگی‌های وجودی و وظایفی که نظام خلقت برعهده هر یک قرار می‌دهد، در اسلام به خوبی رعایت گردیده است. به عنوان مثال چون زن به جهت ویژگی‌های برتر عاطفی برای پذیرش مسئولیت رشد و تربیت فرزند و مرد برای تامین نیازهای اقتصادی خانواده مناسب‌تر است، از این سهم‌الارث مرد دو برابر زن قرار داده شده است. بدیهی است که زن هیچ مسئولیت اقتصادی در خانه ندارد و نفقه او برعهده مرد است و در مقابل خانه‌داری و حتی شیر دادن فرزند هم می‌تواند درخواست اجرت نماید. علاوه بر آنکه از حقوقی همچون مهریه و جهیزیه نیز بهره‌مند می‌گردد. در حالی که در جوامع غربی زن باید مخارجش را خود تامین کند و مهریه و جهیزیه هم به این شکل در فرهنگ غرب وجود ندارد. از طرف دیگر قانون خاصی در رابطه با تقسیم‌الارث نیست، بلکه مورث می‌تواند به دلخواه همه اموال خود را تنها به یکی از ورثه بدهد و یا حتی به شخص بیگانه‌ای ببخشد. در حالی که اسلام با نظام حقوقی خاصی سهم‌الارث را بین ورثه تقسیم می‌کند و از جهت رعایت حقوق بازماندگان کوچک‌ترین نقصی در قانون آن وجود ندارد.
شهید مطهری(ره) در این رابطه معتقد است: «زن و مرد در انسانیت برابرند، ولی دو گونه انسانند، با دو گونه خصلت‌ها و دو گونه روانشناسی و این اختلاف ناشی از عوامل جغرافیایی و یا تاریخی و اجتماعی نیست، بلکه طرح آن در متن آفرینش ریخته شده است. طبیعت از این دوگونگی‌ها هدف داشته است و هر گونه عملی بر ضد طبیعت و فطرت عوارض نامطلوبی به‌بار می‌آورد. (نظام حقوق زن در اسلام، ص 17)
بنابراین زن و مرد به لحاظ تفاوت‌های خلقتی و روانشناسی اگرچه از حقوق مساوی برخوردارند اما هیچ‌گاه از حقوق مشابه یکدیگر برخوردار نیستند.

مسلمان واقعی پست و لئیم نیست

Related image

 
روزی امام سجاد (ع) زن مومنی را خواستگاری و با او ازدواج نمود. یکی از دوستان صمیمی امام چون آن زن را نمی‌شناخت و می‌ترسید که مطابق معیارهای مرسوم چنین زنی در شأن امام نباشد، از این ازدواج نگران بود.
 آن مرد به پرس‌وجو از خانواده همسر امام پرداخت و مطلع شد که او از خانواده‌ای در طایفه بنی‌شیبان است و خانواده او در آن طایفه از مقام و موقعیت بالایی برخوردارند. پس خدمت امام رسید و عرض کرد: فدایت شوم! من به خاطر ازدواج شما با این خانم، پیوسته نگران بودم و با خود می‌گفتم: امام با یک زن ناشناس ازدواج کرده است و مردم نیز چنین می‌گفتند تا اینکه پس از تحقیق او را شناختم که از خانواده‌ای بلندمرتبه در بنی‌شیبان است. 
امام فرمود: من تو را خوش‌فکرتر از این می‌دانستم، بدان که خداوند، پستی را به واسطه اسلام برطرف و نقص را به کمال و بخیل را به کریم مبدل ساخته است. پس مسلمان پست و لئیم نیست، و پستی و لئامت فقط همان پستی جاهلیت است.(1)

ـــــــــــــــــ

1- عوالم، بحرانی، ج 18، ص 209

رمزگشایی از آواز پرندگان


بسیاری از پژوهشگران در سراسر جهان در تلاشند تا بفهمند چه ارتباطی 


بین آواز پرندگان با زبان ما انسان‌ها وجود دارد. اگر به درخت تبارزایی


 رجوع کنید، خواهید دید که ما و پرندگان به‌لحاظ نیای مشترک خیلی


 از هم دوریم.

تصویر رمزگشایی از آواز پرندگان


از آنجا که آخرین نیای مشترک پرندگان و پستانداران بیش از ۳۰۰ میلیون سال پیش می‌زیسته است، شاید باورتان نشود که ما و پرندگان هنوز هم در تولید صدا مشترکاتی داریم. مثلا نتایج پژوهش مشترک اخیر اِمیلی دولیتِل، آهنگساز و موسیقی‌شناس زیستی، با مؤسسه تحقیقاتی ماکس پلانک آلمان نشان داده است که سِسک‌ها در آوازشان از همان فواصل موسیقایی ما انسان‌ها (اُکتاوها، پنجم کامل و چهارم کامل) استفاده می‌کنند. اما آواز پرندگان دارای چه شاخصه دیگری غیر از ملودی است؟ آیا هیچ پیچیدگی عمیق‌تری که در معنا تأثیرگذار باشد نیز در آواهای تولیدی پرندگان وجود دارد؟

نتایج پژوهشهای توشیتاکا سوزوکی و همکارانش در دانشگاه مطالعات پیشرفته ژاپن حاکی از آن است که آواز برخی پرندگان میتواند معنادار باشد. تیم پژوهشی سوزوکی دریافتند که تیتهای ژاپنی میتوانند صداهایی را که تولیدکنند، درست مثل کلمات یک جمله، بهشکلی کنار هم بچینند که با جابهجاییشان معنای کلی عوض خواهد شد. قوانین دستور زبان ما انسانها نیز با ساختار جمله و ترتیب بیان کلمات در ارتباط است. این قوانین موجب میشود مثلا بهجای «میروم من به کرمان» بگوییم «من به کرمان میروم.»

دیوید ویتکرافت از دانشگاه اوپسالای سوئد که در پژوهش فوق نیز حضور داشته است، میگوید: «تیتها از چنین ساختارهای آوایی پیچیدهای برخوردارند و بسیاری از صداهایشان معنادار است.» مثلا صدای تیتها هنگام مشاهده مار با وقتی که شکارچی دیگری مثلا شاهین را میبینند متفاوت است. تیتهای پدر یا مادر نیز آواهای متفاوتی برای صدازدن جوجههایشان و هشدار فرار تولید میکنند. آنچه درخصوص تیتهای ژاپنی جلبتوجه میکند، توانایی آنها در ادغام حداقل دو نوع از این آواها با یکدیگر است. حتی پژوهشگران دریافتند که ترکیب خاصی از این آواها وجود دارد که تیتها را به ارزیابی عامل خطر و سپس نزدیکشدن و حمله به آن برمیانگیزد، اما این ترکیب آوایی فقط زمانی کار میکند که درست مثل ساختار دستوری جملات ما انسانها به ترتیب مشخصی بیان شود.

سوزوکی میگوید: «قبلا تصور میشد که ساختار نحوی بهطور خاص در انسانها تکامل یافته است، اما این پژوهش نشان میدهد که دستور زبان در گونهای از پرندههای وحشی نیز تکامل یافته است. بهنظرم بسیاری از مشخصههای پایهای ظرفیت زبان بین انسانها و غیرانسانها شامل پرندگان مشترکند.» ویتکرافت نیز معتقد است آواز پرندگانی مثل تیت ژاپنی میتواند الگوی مناسب جدیدی در مطالعه تکامل دستور زبان باشد.

مویرا ییپ، مدرس زبانشناسی در کالج دانشگاهی لندن، در عین استقبال از پژوهشهایی اینچنین تأکید میکند که ظرفیت تیتها در مقایسه با آنچه از انسانها برمیآید محدودیت دارد. ییپ میگوید: «در پژوهش مذکور سیستمی دو کلمهای با یک ترکیب کشف شده و درحال حاضر بیشتر از این نیست. درحالیکه ما انسانها میتوانیم هر صفت و اسمی را باهم ترکیب کنیم و عبارت جدیدی بسازیم... بهعبارتی از مجموع فقط ده صفت و ده اسم میتوانیم ۱۰۰ عبارت دو کلمهای سرهم کنیم.»

ییپ در ادامه میافزاید: «پرندگان از جنبه تکاملی، خویشاوندی خیلی دوری با انسانها دارند.» با اینحال طرز یادگیری آواز در پرندگان دارای شباهتهایی با طرز یادگیری زبان توسط انسانهاست. برای مثال نمونهای از این شباهتها را میتوان در طریقهای که ما از هجاها استفاده میکنیم و روی برخی صداها بهشکل ضربآهنگدار تکیه میگذاریم جستوجو کرد. طبق یافتههای ییپ، «ساختار درونی آواز پرندگان یادآور طرز دستهبندی صدا در گفتار انسانهاست.»


تعامل انسانها با پرندگان


هرقدر هم که ما انسانها بهلحاظ تکاملی با پرندگان فاصله داشته باشیم، اما این فاصله دلیل نمیشود که از آوازشان لذت نبریم. کسانی که از پرندگان نگهداری میکنند، معمولا پس از مدتی تقلید صدای پرنده محبوبشان را یاد میگیرند. حتی جالب است بدانید که برخی جوامع قادرند با پرندگان محل زندگیشان بهنوعی گفتوگو کنند. برای مثال در قسمتهایی از آفریقا، جستوجوگران عسل با پرندهای که در میانشان به راهنمای عسل معروف است ارتباط برقرار میکنند و بهکمک این پرندگان ردیاب به لانه زنبورهای عسل میرسند. کلِر اِسپاتیسوود، زیستشناس تکاملی در دانشگاه کمبریج، میگوید: «این افراد در لابهلای بوتهزارها حرکت میکنند و صداهای مخصوصی برای برانگیختن راهنمایان عسل از خودشان درمیآورند. مردم یائویی موزامبیک صدای بخصوصی در چنین شرایطی تولید میکنند.» این صداها درواقع نوعی از صحبتکردن با پرندگان است.

یکی از جستوجوگران عسل در گفتوگو با اِسپاتیسوود میگوید: «این صداها به راهنمایان عسل میگوید که شما دوستشان هستید.» چنین سیستمی فواید بسیاری دارد. برای مثال برای مردم قبیله هادزا در تانزانیا که حدود یکدهم کالری مورد نیازشان را با مصرف عسل تأمین میکنند پرندگان ردیابی همچون راهنمایان عسل اهمیت ویژهای دارند. این افراد در عوض پس از اینکه عسلشان را جمعآوری کردند، موم را برای تغذیه به پرندگانی میدهند که مسیر را نشانشان دادهاند. اِسپاتیسوود در توضیح میگوید: «تعامل بین انسانها و راهنمایان عسل سابقهای دیرینه دارد که شاید به صدها هزار سال هم برسد.» اگر حیوانات اهلی با صاحبانشان بهطریقی ارتباط برقرار کنند خیلی تعجب نخواهیم کرد، اما راهنمایان عسل جزو پرندگان وحشی هستند و همین وحشیبودنشان است که برقراری ارتباطشان با انسانها را خاصتر میکند. بهعقیده اِسپاتیسوود، «این رفتار مشارکتی بر اثر انتخاب طبیعی تکامل یافته است.»


پرندهها احمق نیستند!


بعضیها پرندگان را موجوداتی کودن تصور میکنند، اما نتایج پژوهشهایی که به آنها اشاره شد بهصراحت بر نادرستی این تصور دلالت دارد. در پژوهش دیگری نیز که سال 1395/ ۲۰۱۶ انجام شد، پژوهشگرانی از اروپا و آمریکای جنوبی درنتیجه بررسی ۲۴ گونه از پرندگان دریافتند این موجودات با وجود مغز کوچکی که دارند، مغزشان سلولهای انبوهتری را در مقایسه با جوندگان و برخی پریماتها در خود جای داده است. گفته میشود طوطیها و پرندههای آوازهخوان، بهلحاظ ساختار مغزی جزو شگفتانگیزترینها محسوب میشوند.

اکنون پژوهشگران بیش از پیش مطمئن هستند که نباید سیستمهای ارتباطی پرندگان را دست کم گرفت. البته که سیستم زبانی انسانها با سیستمهای ارتباطی کشفشده در پرندگان، والسانها و حتی پریماتها دارای تفاوتهای بسیاری است، اما هنوز مشخص نیست که سیستم زبانی انسانها چگونه به این حد از تکامل رسید و از سیستمهای ارتباطی ابتدایی در سایر موجودات فاصله گرفت.

با اینحال با وجود تفاوتهای عمده باعث شگفتی است که بین انسانها و پرندگان بویژه بهلحاظ نوای آهنگین شباهتهایی وجود دارد. پژوهشگران براین باورند که شاید پرندگان و انسانها هرکدام در سیر تکاملی جداگانه خودشان دارای شباهتهایی شدهاند که مشخصههای موسیقایی مشترک را برایشان رقم زده است.


منبع: BBC Earth


صدف دژآلود


" جام جم "

مصیبت‌های امتحانی و اکتسابی

   

Related image


 از نظر آموزه‌های قرآن، مصیبت‌ها و شرور به دو دسته اصلی تقسیم می‌شود:
 
1- مصیبت و شرور اکتسابی:
 
این دسته از مصیبت‌ها و شرور به سبب اعمال انسانی به‌وجود می‌آید؛ زیرا انسان کار بدی می‌کند که پیامدها و آثار آن‌گریبانگیر خودش می‌شود. خدا در این باره می‌فرماید: وَمَا اصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَهًٍْ فَبِمَا کَسَبَتْ اَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ؛ و هرگونه مصیبتى به شما برسد به سبب دستاورد و عملکرد خود شماست؛ در حالی که خدا از بسیارى از آن دستاوردهای شما درمى‌گذرد و تنها برخی‌گریبان‌گیر شما می‌شود. (شوری، آیه 30) در جایی دیگر نیز می‌فرماید: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛ به سبب عملکرد خود مردم ، فساد در خشکى و دریا پدیدار شده است تا سزاى بعضى از آنچه را که کرده‏‌اند به آنان بچشاند‌، باشد که بازگردند. (روم، آیه 41)

2- مصیبت‌ها و شرور امتحانی:
 
این دسته از مصیبت‌ها و شرور به حکم کلی الهی در قالب سنت و قانون امتحان است؛ زیرا خدا همان طوری که با خیر‌، نعمت‌، آسایش و آسانی انسان را می‌آزماید«تا سیه‌رو شود هر که در او غش باشد»، با مصیبت و شرور نیز انسان را می‌آزماید. خدا می‌فرماید: کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَهًْ الْمَوْتِ وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ؛ هر نفسى چشنده مرگ است و شما را به وسیله شر و خیرخواهیم آزمود و به سوى ما بازگردانیده مى‌‏شوید. (انبیاء، آیه 35) 
از آیات و روایات به دست می‌آید که مصیبت و شرور اکتسابی اختصاص به کسانی دارد که گناه کرده و در دنیا تنها پیامد و دنباله‌های برخی از گناهان خویش را می‌چشند؛ بنابراین، کسانی چون معصومان(ع) گرفتار چنین مصیبت‌ها و شروری نخواهند شد؛ زیرا گناهی را مرتکب نشده‌اند تا کیفر آن را در قالب مصیبت و شرور ببیند؛ اما مصیبت‌ها و شرور امتحانی و افتنانی اختصاص به غیرمعصوم ندارد، بلکه معصومان نیز گرفتار آن خواهند شد؛ زیرا این مصیبت‌ها و شرور، عام و فراگیر است. (عنکبوت، آیات 2 و 3)
درباره علی(ع) آمده است: روزی امام بیمار شده بود. جمعى از برادران و یاران  به عیادتش آمدند. آنان عرض ‍ کردند: کَیفَ نَجِدک یَا امیرالمومنین؟ حالتان چطور است اى امیرمومنان؟ قَال: بِالشرّ؛ فرمود: شرّ است!!
قَالوا: مَا هَذا کَلامُ مِثلِکَ؛ گفتند: این سخن شایسته مثل شما نیست.
امام فرمود‌: انّ الله تَعالَى یَقولُ: وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهًًْ؛ فَالخیرُ الصّحهُ وَ الغنا؛ وَ الشَّرُّ المَرضُ و الفَقرُ؛ خداوند متعال مى‌گوید: ما شما را با شرّ و خیر آزمایش مى‌کنیم. خیر همان تندرستى است و بى نیازى و شر بیمارى و فقر است و این تعبیرى است که من از قرآن مجید انتخاب کرده‌ام. (مجمع‌البیان، ذیل آیه 53 سوره انبیاء)

بهترین مردان


Related image


قال‌النبی(ص): «خیرکم، خیرکم لنسائکم و بناتکم

پیامبر گرامی(ص) فرمود:
 
بهترین شما (مردان) کسی است که برای زنان و دخترانش بهترین باشد. (1)

ـــــــــــــــــــ

1- مستدرک الوسائل، ج 14، ص 255

آثار وضعی گناه(پرسش و پاسخ)


Related image
 

پرسش:

گناهان انسان علاوه بر آثار اخروی آن، چه آثار وضعی در این دنیا برای انسان به همراه دارد؟

پاسخ:

گناه دارای آثار وضعی است یعنی بسیاری از گناهان مکافاتی در این جهان دارند. به تعبیر دیگر یکی از حکمت‌های الهی در نظام آفرینش این است که نظام هستی نسبت به کردارهای انسان بی‌تفاوت نیست و در برابر نیک و بد اعمال آدمی واکنش مناسب خود را نشان می‌دهد.
قرآن مجید می‌فرماید: «و لو ان اهل القری آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض» «اگر اهل شهرها و آبادی‌ها، ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، برکت‌های آسمان و زمین را برآنها می‌گشودیم». (اعراف - 96)
بنابراین در نظام علت و معلول کنش‌های نیک و بد آدمی در تعیین نیک بختی و نگون‌سازی انسان در همین دنیا نیز موثر است و بازگشت نتایج اعمال انسان به وی اختصاص به سرای آخرت ندارد.
یکی از پیامدهای گناه، پوچ شدن اعمال نیک است. در قرآن کریم 16 بار سخن از «حبط اعمال» به میان آمده و از مجموع آنها استفاده می‌شود که گناهان بزرگی، چون: کفر، شرک، تکذیب آیه‌های الهی، انکار معاد و... موجب از بین بردن اعمال نیک می‌شود. برای نمونه، تکبر و سرکشی ابلیس از فرمان الهی درباره سجده کردن آدم، موجب پوچی شش هزار سال عبادتش شد. (نهج‌البلاغه - خطبه 192)
در روایات به برخی از آثار وضعی و دنیوی گناهان اشاره شده که در اینجا فقط به اهم عناوین
اصلی آن بسنده می‌کنیم:

1. قساوت قلب،  
 
     2. سلب نعمت،    
 
   3. به اجابت نرسیدن دعا
 

4. الحاد و انکار   
 
    5. قطع‌روزی    
 
     6. محرومیت از نماز شب 

7. ناامنی از حوادث‌ها  
 
  8. قطع باران   
 
    9. فقر عمومی 

10. کوتاهی عمر   
 
      11. اندوه    
 
 
خداوندا ز عصیان خسته جانم 

درافتاده به ظلمت این روانم
 

اگر جان از گنه تاریک دارم

ولی لطف تو را نزدیک دارم

چگونگی تعامل امام رضا(ع) با مدعیان شیعه بودن


 
Image result for ‫تصویر گل آلاله‬‎


امام حسن عسکری(ع) حکایت کرد:
چون موضوع ولایتعهدی حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) پایان و تثبیت یافت. روزی دربان امام رضا(ع) وارد منزل آن حضرت شد و گفت: عده‌ای آمده‌اند، اجازه ورود می‌خواهند و می‌گویند: ما از شیعیان علی(ع) هستیم.
امام رضا(ع) اظهار داشت: در حال حاضر فرصت ندارم، به آنها بگو که در وقتی دیگر بیایند.
چون آن جماعت رفتند و در فرصتی دیگر آمدند، نیز امام(ع) اجازه ورود نداد تا آنکه حدود دو ماه بدین منوال گذشت؛ و آنان توفیق زیارت و ملاقات با مولایشان را نیافتند و ناامید شدند؛ ولی با ین حال برای آخرین مرحله نیز جلوی منزل حضرت آمدند و با حالت خاصی اظهار داشتند: ما از شیعیان پدرت، امام علی‌بن ابی‌طالب(ع) هستیم و با این برخورد شما، دشمنان ما را شماتت و سرزنش می‌کنند.
و حتی در بین دوستان، دیگر آبرویی برایمان نمانده است و نیز از رفتن به شهر و دیار خود خجل و شرمنده‌ایم.
در این هنگام، امام رضا(ع) به غلام خود فرمود:‌ اجازه دهید آنها وارد شوند. همین که آنان وارد مجلس شدند، حضرت به ایشان اجازه نشستن نداد، لذا سرگردان و متحیر سرپا ایستادند و گفتند: یاابن رسول‌الله! این چه ظلم بزرگی است که بر ما روا داشته‌ای که پس از آن همه سرگردانی، نیز این ‌چنین مورد بی‌اعتنایی و بی‌توجهی قرار گرفته‌ایم، مگر گناه ما چیست؟
با این حالت، مرگ برای ما بهتر خواهد بود.
در این لحظه، امام رضا(ع) فرمود: آنچه که بر شما وارد شده و می‌شود، همه آنها نتیجه اعمال و کردار خود شما می‌باشد و نسبت به آن بی‌اهمیت هستید!
آن جماعت، همگی گفتند: یاابن رسول‌الله! توضیحی بفرما تا برای ما روشن شود که خلاف ما چیست؟ و ما چه کرده‌ایم و چه گناهی از ما سر زده است؟
حضرت فرمود: چون شما ادعای بسیار بزرگی کردید و اظهار داشتید که شیعه حضرت امیرالمومنین، امام علی‌بن ابی‌طالب(ع) هستید. وای بر حال شما، آیا معنای ادعای خود را فهمیده‌اید؟
و سپس افزود: شیعه حضرت علی(ع) همانند امام حسن و امام حسین علیهماالسلام، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد، عماریاسر و محمدبن ابی‌بکر هستند که در انجام اوامر و دستورات امام علی(ع) از هیچ نوع تلاش و فداکاری دریغ نورزیدند.
ولی شما بسیاری از اعمال و کردارتان مخالف آن حضرت می‌باشد و در انجام بسیاری از واجبات الهی کوتاهی می‌کنید و نسبت به حقوق دوستان خود بی‌اعتنا و بی‌توجه هستید و در مواردی که نباید تقیه کنید، تقیه انجام می‌دهید. و با این عملکرد نیز مدعی هستید که شیعه امیرالمومنین، امام علی(ع) می‌باشید. شما اگر می‌گفتید که از دوستان و علاقه‌مندان آن حضرت و از مخالفین دشمنانش هستیم، شما را می‌پذیرفتم و این همه دردسر و مشکلات را متحمل نمی‌شدید.
شما منزلت و مرتبه‌ای بسیار عظیم و شریف را مدعی شدید که چنانچه در گفتار و کردارتان صادق نباشید به هلاکت خواهید افتاد، مگر آن که مورد عنایت و رحمت پروردگار متعال قرار گیرید و لطف خداوند شامل حالتان بشود.
آنها اظهار داشتند: یاابن رسول‌الله! ما از آنچه ادعا کرده و گفته‌ایم، پوزش می‌خواهیم و مغفرت می‌طلبیم. و آنچه را که شما فرمودید، ما نیز بر آن عقیده هستیم و هم‌اکنون اعلام می‌داریم که ما از دوستان و علاقه‌مندان شما اهل بیت عصمت و طهارت(ع) می‌باشیم و مخالف دشمنان شما بوده و خواهیم بود.
در این هنگام، امام رضا(ع) فرمود: اکنون خوش آمدید، شما برادران من هستید و سپس آن جماعت را بسیار مورد لطف و عنایت خویش قرار داد و از دربان پرسید: این جماعت چند مرتبه آمدند و خواستند که وارد منزل شوند؛ و مانع ورود ایشان شدی؟
دربان گفت: شصت مرتبه.
امام(ع) فرمود: باید جبران گردد، شصت مرتبه بر آنها وارد می‌شوی و سلام مرا به آنها می‌رسانی؛ چون که توبه آنها قبول شد و مستحق تعظیم و احترام گشتند و اکنون وظیفه ما است که در رفع مشکلات آنها و خانواده‌هایشان همت گماریم.
و بعد از آن، حضرت دستور فرمود تا مقدار قابل توجهی مبرات و خیرات به آنها کمک شود. (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- احتجاج طبرسی، ج2، ص 459

بررسی چیستی اشرافیت دنیاطلب و ویژگی‌ها و آثار آن از نگاه قرآن


  
 Related image
 


امروزه اشرافیت در فرهنگ ایرانی دارای بار منفی است‌‌؛ زیرا ناظر به طبقه اجتماعی است که از همه امکانات ثروتی و قدرتی بهره گرفته و روحیه و رویه خاصی را در روابط اجتماعی بویژه با طبقات  و اقشار دیگر اجتماعی در پیش گرفته‌اند. از نظر قرآن، اشرافیت به معنای طبقات بالای اجتماعی در معرض خطرات جدی برای خود و اجتماع هستند. توجه به این طبقه اجتماعی به سبب نقش کلیدی در سرنوشت اقشار گوناگون مردم همواره مد نظر بوده است. نویسنده در این مطلب آثار و ویژگی‌های اجتماعی این طبقه را در اجتماع بر اساس آموزه‌های قرآن تبیین کرده است.

مفهوم شناسی اشرافی‌گری

واژه عربی «شرف» به معنای مکان عالی و بلندی است که بر اطراف آن دید داشته و مسلط است. واژه اشراف جمع شریف به معنای سران، بزرگان، اشخاص بزرگ قدر و صاحبان حسب و نسب نیک یعنی اصیل و پاک‌نژاد به کار رفته است.(فرهنگ دهخدا، ذیل واژه اشراف) امروزه در فرهنگ متداول در کشورهای عربی، واژه های شریف و شرفاء درباره سادات بنی هاشم و فرزندان رسول الله (ص) به کار می‌رود‌‌؛ چنانکه در فارسی «سید و میر» به این معنا به کار می‌رود.
 

 
Related image
 
 

اما اشرافیت در فرهنگ اجتماعی به معنای بالاترین طبقه اجتماعی در یک نظام فئودالی است. در حقیقت اشراف - که گاه از آن به نجباء نیز تعبیر می‌شود - همان صاحبان ثروت و قدرت هستند که در بالاترین رسته اجتماعی قرار گرفته‌اند. (نگاه کنید: فرامرز رفیع پور. آناتومی‌جامعه یا سنهًْ الله: مقدمه‌ای بر جامعه‌شناسی کاربردی. تهران: انتشارات کاوه، ۱۳۷۷‌‌؛ آنتونی گیدنز. جامعه‌شناسی. ترجمه منوچهر صبوری. چاپ سوم. تهران: نشر نی، ۱۳۷۶. ۲۳۸.)
در کاربردهای قرآنی، از مفهوم اصطلاحی پیش گفته با عنوان «ملاء» یاد شده است. ملاء به معنای «چشم پر کن» است. از نظر قرآن ، ساحت قدس الهی همان ملاء اعلی است.(ص،آیه 69‌‌؛ صافات، آیه 8) به این معنا که در آن ساحت قدس، نور قدس الهی همه چشم ها را مسحور خود می‌کند و جایی برای دیدن چیزی باقی نمی‌گذارد. 
از نظر قرآن، یکی از گروه ها و طبقات اجتماعی که با خدا و پیامبران درگیر بودند همان ملاء و چشم پرکن ها در اقوام گذشته بودند. خدا در قرآن گروه هاى مخالف با پیامبران و انبیا را گروه‌هاى ذیل دانسته است: 1. جباران ( قدرت هاى حاکم)‌‌؛ 2. ملاء ( اشراف)‌‌؛ 3. مترفین‌‌؛ 4. عالمان فاسد‌‌؛ 5. مستضعفان.
منظور از اشراف در مباحث اجتماعی همان بزرگان و صاحبان نفوذ از‌جهت قدرت و امکانات مادّى است که در رسته عالی ترین طبقات اجتماعی قرار می‌گیرند و در حوزه های عمل سیاسی و اجتماعی نقش تاثیرگذاری دارند. در آیات قرآن برای بیان این مفهوم و اصطلاح اجتماعی از واژه‌هاى «ترف» و مشتقّات آن و همچنین «ملأ» و‌ سیاق آیاتى که اشرافیّت اجتماعی را برساند، استفاده شده است.

ملاء، طبقه چشم‌ پرکن‌ اجتماعی

باید توجه داشت که اشرافیت اجتماعی با اشرافیت سیاسی و اقتصادی آمیخته است. از این رو ارتباط تنگاتنگی با مترفان پیدا می‌کند. یاد آور می‌شود که مترف از «ترف و ترفه» به معناى ایستادگى در نعمت و عادت کردن به نعمت است. مترف کسى است که داراى نعمت وثروت زیادى است و در بهره ورى از ثروت همان گونه که خودش مى خواهد رفتار مى کند‌‌؛ به عبارت دیگر، مترف به کسى مى گویند که فزونى نعمت و زندگى مرفه و امکانات گسترده مادى و دنیوى، او را مغرور و غافل ساخته و به طغیانگرى وا داشته است.(ر.ک: سیدعلى اکبر قریشى، قاموس قرآن (قم: دارالکتب الاسلامیه،1363) بنابراین مترفین همان متنعمان و ثروتمندان از خدا بى خبر و آلوده به فسق و فجور یا مرفهین بی‌درد هستند که در برابر تغییر اجتماعی از سوی پیامبران و اصلاحات آنان مقاومت می‌کردند و اجازه هیچ گونه تغییر به نفع توده های مردم و عدالت را نمی‌دادند.
اما «ملاء» به گفته راغب اصفهانی در فرهنگ قرآنی به گروهى از مردم می‌گویند که بر فکر خاص اتفاق نظر دارند و منظر و دیدارشان چشم ها را پر مى کند و شخصیت ظاهرى‌شان مردم را به خود متوجه مى سازد. قرآن کریم از این طبقه سى بار یاد کرده است. ملاء در واقع همان اشراف هستند که وضع ظاهرى‌شان نظر افراد محروم را به خود جلب مى کند. اینان سیاست مدارانى خودکامه اند که در تضعیف روحیه مستضعفان نقش فعالى دارند.
به طورکلى، گروه ملاء افرادى هستند که در رأس قدرت و ثروت قرار دارند و پیوسته هم رإى و پشتیبان یکدیگرند و به عبارت دیگر، گروه برگزیدگان سیاسى هستند که رتق وفتق امور را در دست دارند و در رسته اجتماعی در بالاترین طبقات اجتماعی قرار داشته و نقش آفرین ترین افراد در جامعه هستند‌‌؛ زیرا رفتار اجتماعی تابع رفتار و رویه آنان است و مردم آنها را  الگوی رفتاری خود قرار می‌دهند‌‌؛ چنانکه قوم یهود، قارون از ملاء و اشراف را الگوی خود قرار داده و آرزو داشتند که همانند او شوند. قارون نیز با تفاخر و خودنمایی اموال و ثروت و رفتارهای چشم  پرکن به گونه ای عمل می‌کرد تا همه مسحور ثروت و قدرت و آرامش و آسایش ظاهری او شوند.(قصص، آیات 76 تا 80)
از نظر قرآن در طول تاریخ بشریت جمعیت اشراف و ثروتمندان خوش ظاهر و بد باطن که از آنها تعبیر به ملاء (چشم پر کن ) شده است، سررشته مخالفت با پیامبران بزرگ الهى را به دست گرفتند و اجازه ندادند توده های مردم با پیامبران ارتباط سالمی‌برقرار کنند و از مواهب نور وحی بهره مند شوند. بر اساس آموزه های قرآن، اساسا اشراف و ملاء افرادى هستند که پول و امکانات مادى را ملاک ارزش ها و برترى خود بر دیگران به شمار مى آوردند و در مقابل انبیاء و مردم مخالفت مى کردند.(نگاه کنید: مقاله: گونه شناسى طبقات اجتماعى در قرآن ‌‌؛ على اخترشهر)

صفات و ویژگى ها و آثار اشرافیت اجتماعی

چنانکه گفته شد، اشرافیت اجتماعی آمیزه ای از اشرافیت سیاسی و اقتصادی است. بنابراین، باید هامان را در کنار فرعون و قارون دید. خداوند از همین رو این سه گانه را در کنار هم آورده و اهداف و انگیزه ها و نیز روحیه و رویه آنان را همسان دانسته و فرموده است: وَقَارُونَ وَفِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مُوسَى بِالْبَیِّنَاتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِی الْأَرْضِ وَمَا کَانُوا سَابِقِینَ‌‌؛ و قارون و فرعون و هامان را هم هلاک کردیم و براستى موسى براى آنان دلایل آشکار آورد ولى آنها در آن سرزمین سرکشى کردند و با این همه بر ما پیشى نجستند.(عنکبوت، آیه 33)
از نظر قرآن مهمترین ویژگی های اشرافیت اجتماعی و نیز آثاری که بر آن مترتب می‌شود، عبارتند از:

1- رویه استکباری :
 
از آنجا که کبر و خودبرتر بینی در این دسته از انسان ها به سبب غنای ظاهری و احساس استغنا زیاد است(علق، آیه 7‌‌؛ نازعات، آیه 24)، در رفتار اجتماعی رویه استکباری داشته و دیگران را به استضعاف می‌کشانند. (اعراف، آیه 75‌‌؛ یونس، آیه 75‌‌؛ هود، آیات 25 تا 27‌‌؛ مومنون، آیه 46)

2- افراط گرایی:
 
افراط ‌کارى و عدم میانه روی در کارها از ویژگى‌هاى اشراف دنیاطلب است‌‌؛ زیرا به چیزی که دارند بسنده نمی‌کنند و از عقلانیت سودی نمی‌برند بلکه تابع هواهای نفسانی خود هستند و بر اساس خواهش‌های نفسانی در هر کاری زیاده‌روی دارند.(کهف، آیه 28)

3- فسادگری و افساد:
 
 
از آنجا که تابع هواها و خواهش نفسانی عمل و رفتار می‌کنند، انسان‌های مفسد هستند و به جای اصلاح گری به افسادگری می‌پردازند.(اعراف، آیه 103)
 
 
4- جاه‌طلبی و مقام‌خواهی:
 
اشرافیت روحیه‌ای است که در رویه رفتاری افراد تاثیر منفی به جا می‌گذارد و آنان را جاه طلب و مقام طلب بار می‌آورد. از همین رو همواره می‌خواهند در برترین و عالی ترین جایگاه‌های اجتماعی و طبقات آن قرار گیرند. این گونه است که روحیه رقابت برای کسب قدرت و ثروت بیشتر، آنان را به همه نوع اعمال فاسد و افساد در امور سوق می‌دهد. از نظر قرآن، خودبرتربینی موجب می‌شود تا اشراف انسان‌هایى جاه‌طلب و حکومت‌خواه و نیز خودکامه‌ای باشند. (بقره، آیات 246 و 247)
 
5- غرور و تفاخر:
 
اشراف ثروتمند، دچار غرور و تفاخر هستند و این گونه است که فریب قدرت و ثروت خود را می‌خورند و نسبت به دیگران فخرفروشی پیشه می‌کنند و طبقات دیگر اجتماعی را خوار و تحقیر می‌کنند و به استهزاء می‌گیرند.(کهف، آیات 32 تا 34)

6- کفر و کفران:

 اشرافیت با روحیه ای که برای این افراد ایجاد می‌کند زمینه ای برای کفران نعمت و نیز کفرگویی و کفرگرایی می‌شود‌‌؛ از این رو بیشترین مخالفت و دشمنی از سوی اشراف نسبت به پیامبران و دعوت های آنان انجام می‌گیرد.(اعراف، آیات 66 تا 90‌‌؛ یونس، آیات 75 و 78‌‌؛ هود، آیه 27‌‌؛ مومنون، آیه 24 و 33‌‌؛ سبا، آیات 34 تا 38)

7- انکار قیامت:

 بی گمان انکار قیامت موجب فسق و فجور و بی‌بندباری در قالب آزادی مطلق می‌شود(قیامت، آیات 1 تا 5) و مترفان و اشرافیت اجتماعی بی گمان منکران قیامت و بازخواست آن بوده و با انکار قیامت به هر کاری دست می‌زنند. (مومنون، آیات 24 و 33)

8- کوردلی:

 اشرافیت و غرور علمی‌به سبب استغنا و برتری های اجتماعی و فسق و جرم و جنایت موجب می‌شود تا دل های آنان زنگار بگیرد و گرفتار کوردلی شوند و حقایق را نبینند و نپذیرند.(اعراف، آیات 59 تا 64)

9- فسق و فجور: 

اشرافیت به سبب آنکه نوعی استغنا را با خود همراه دارد و شخص در اثر قدرت و ثروت، خودش را گم کرده است، هیچ احساس فقر ‌و فاقه‌ای ندارد. این گونه است که رفتارهای مجرمانه و فاسقانه ای را در پیش می‌گیرد و به فسق و فجور می‌پردازد.(اسراء، آیه 16)

10- سنت گرایی:

برخورداران از اشرافیت گرفتار نوعی محافظه گرایی هستند و سعی می‌کنند تا سنت ها و قوانین حاکم بر جامعه را همچنان حفظ کنند‌‌؛ زیرا همین سنت ها و رسومات است که تضمین کننده مقام اشرافیت آنهاست. از این رو سنت گرایی و صیانت و محافظت از آن را وظیفه خود و نیز وسیله ای برای بقای جاه طلبی و اشرافیت خود می‌دانند.(زخرف، آیه 23)

11- ظلم و ستم:

 از مهمترین ویژگی های اشرافیت، ظلم و بی عدالتی نسبت به دیگران و سلب حقوق مردم و تضییع آن است.(انبیاء، آیات 11 تا 13)

12- مکرگرایی: 

اشراف مردمانی مکار هستند. آنان شبانه روز در حال حیله گری و چاره جویی هستند تا مردم را تابع خود نگه دارند و از آنان بهره برند و به استثمار بکشانند.(انعام، آیات 123 و 124)

13- بزرگترین و بدترین مجرمان:

 از نظر قرآن اشرافیت موجب می‌شود اشخاص، دارای روحیه طغیانگری علیه قوانین باشند و به جرم و جنایت بپردازند‌‌؛ زیرا اشرافیت و قدرت و ثروت را بازدارنده هر‌گونه بازخواست و محاکمه می‌دانند. بنابراین به بزرگترین جرم  وجنایت دست می‌یازند و به سادگی خود را از مجازات می‌رهانند. خداوند اشراف را اکابر مجرمین می‌داند.(همان)

14- ارزش های نادرست: 

فلسفه زندگی اشراف بر اساس جهان بینی مادیگرایانه و دنیاطلبانه شکل گرفته است. بر همین اساس ارزش‌ها و هنجارها از نظر آنان با هنجارها و ارزش های الهی و اسلامی‌فرق دارد. آن چیزی را که آنان اصلاحات می‌دانند در حقیقت چیزی جز فساد و  افساد نیست و آن چیزی که اصلاحات واقعی است آن را افساد دانسته و به مقابله با آن می‌پردازند. از همین رو کیل و میزان و ترازو را بر نمی‌تابند و به عدالت بی محلی کرده  وبه مخالفت با آن می‌پردازند.(هود، آیه 88) همین روحیه اشرافی‌گری موجب می‌شود تا اجازه ندهند اقشار پست جامعه به مراتب عالی اجتماعی و سیاسی و نظامی‌دست یابند و قدرت و ثروت را ملاک مناصب اجتماعی و سیاسی قرار دهند و اگر کسی از طبقات دیگر اجتماعی بخواهد این مناصب را در اختیار بگیرد به او اجازه نمی‌دهند و به شدت و قدرت با او مخالفت و مبارزه می‌کنند. از نظر آنان جاه  ومقام و منصب از آن اشراف و طبقات برتر و بالای اجتماعی است و دیگران شانیت و لیاقت آن را ندارند. در حقیقت معیارهای ارزش گذاری آنان با حقایق وحیانی در تضاد و تقابل کامل قرار دارد.(بقره، آیات 246 و 247)

15- استبداد و خودکامکی:

 از دیگر آثار روحیه اشرافیت، رویه مستبدانه و خودکامانه ای است که در رفتار اجتماعی در پیش می‌گیرند. فلسفه زندگی آنان سبک خاصی از رفتار اجتماعی را موجب می‌شود که از جمله آن استبداد و خودکامگی در امور اجتماعی و سیاسی است.(یونس، آیه 83)

16- تمسخر دیگران: 

روحیه اشرافیت موجب خودبرتربینی و کبر و تکبری می‌شود که رویه استکباری و استبدادی و نیز تحقیر و تمسخر دیگران از بازتاب های اجتماعی و سیاسی آن است. اشراف، دیگران را خوار و حقیر شمرده و به سادگی با گفتار و رفتار خویش آنان را به تمسخر می‌گیرند.(بقره، آیه 212)

17- ترس از جهاد:

 روحیه اشرافیت با آسایش و آرامش سازگاری دارد و با جهاد و جنگ اصلا هم خوانی ندارد‌‌؛ از این رو از هر گونه جهاد اعراض کرده و راحت طلبی را بر جهاد ترجیح می‌دهند. خدا به‌صراحت درباره این روحیه می‌فرماید که روىگردانى از میدان مبارزه با دشمن، از آثار اشرافى‌گرى است.(بقره، آیه 264) روحیه اشرافی‌گری موجب می‌شود تا این افراد برای حفظ جان و مال خود به هر کاری دست بزنند و خود را برده و بنده دیگران بکنند ولی هرگز تن به جنگ و جهاد ندهند.(همان)

18- امتیاز طلبی: 

روحیّه اشرافى‌گرى، مقتضى امتیازخواهى از دیگران است. آنان خود را در میان خلق ممتاز دانسته و بر آن هستند که هر چه از نظر اجتماعی امتیاز شمرده می‌شود در اختیار آنان قرار گیرد.(زخرف، آیه 31)

19- انحصارطلبی: 

استئثار و انحصارطلبی از دیگر آثار روحیه اشرافیت است. اشراف بر نمی‌تابند که دیگران برتر قرار گیرند و امتیازی را کسب کنند، از این رو تلاش می‌کنند که همه چیزهای باارزش و ممتاز در اختیار آنان قرار گیرد. (زخرف، آیه 31)

20- انکار حق و حقیقت:

 از نظر اشراف حق همان چیزی است که آنان می‌دانند و می‌شناسند و بدان عمل می‌کنند‌‌؛ زیرا قدرت اقتصادی و سیاسی و اجتماعی‌، نمایانگر برتری اندیشه و ارزش‌ها و افکار  وعقاید آنان است‌‌؛ بر همین اساس هرگز تن به پذیرش افکار دیگران نداده و رویه و رفتار دیگران را نادرست دانسته و تکذیب می‌کنند. انکار پیامبران و حقانیت وحی نیز در همین چارچوب تحلیل و تبیین می‌شود.(اعراف، آیه 75‌‌؛ سبا، آیات 34 و35) امروز نیز کشورهای قدرتمند و ثروتمند اروپایی  و مردمان آن نیز از چنین روحیه و رویه ای برخوردارند. از همین رو در برابر دعوت اسلام مقاومت می‌کنند و بر این باورند که گفتمان غربی و اصول لیبرال دمکراسی برتر از هر گفتمانی است.

21- تحقیر دیگران:

تحقیر و سبک‌شمردن دیگران، از آثار اشرافى‌گرى است. این تحقیر در بیشتر موارد با تمسخر همراه است.(انعام، آیه 53‌‌؛ هود، آیات 25 و 27‌‌؛ شعراء، آیات 107 و 111)

22- تکبر: 

کبر و خودبرتربینی درونی، آنان را به رفتار متکبرانه سوق می‌دهد. (قصص، آیات 78 و 79)

23- خودنمایی چشم پرکن: 

کسانی که گرفتار روحیه اشرافی‌گری هستند، برای اینکه خودنمایی کنند به هر کاری دست می‌زنند. از همین رو در تعابیر عربی به اشراف ، ملا می‌گویند. (همان)


24- تهدید و تطمیع:
 

روحیه اشرافی‌گری برتری دیگران را بر نمی‌تابد. از همین رو اشراف تمام تلاش خود را می‌کنند که برتری خود را حفظ کنند و انحصارگرایی و امتیازطلبی و جاه طلبی خود را پاسخی در خور دهند. بر همین اساس  زمانی که احساس مخالفتی را می‌یابند با تطمیع یا تهدید تلاش می‌کنند تا دیگران  در جای آنان ننشینند. (اعراف، آیه 88‌‌؛ طه، آیه 77‌‌؛ هود، آیه 62‌‌؛ شعراء، آیه 34)

25- حسادت:

 اشراف انسان های حسودی هستند که حسادت آنان رنگ و بوی عملی می‌گیرد و بسیار خطرناک است.(همان) این افراد اصولا به سبب امتیازخواهی و انحصار طلبی حاضر نیستند دیگران نعمتی را دارا شوند.(ص، آیات 6 و 8‌‌؛ زخرف، آیه 31)

26- عیب‌جویی:

 اشراف از آنجا که خواهان خودبرتری هستند ، هر‌گاه با برتری دیگران مواجه شوند با عیب جویی تلاش می‌کنند تا آنان را خوار و حقیر شمارند و برتری خود را حفظ و صیانت کنند.
(قلم، آیات 11 تا 14‌‌؛ همزه، آیات 1 تا 3)

27- فریب‌کاری عمومی: 

توطئه در جامعه و فریب افکار عمومى، پیامد اشرافى‌گرى است. بسیاری از مردم گرفتار افکار سازی فریبکارانه اشرافی می‌شوند و در زمین آنان علیه منافع واقعی خودشان بازی می‌کنند. (مومنون، آیات 23 تا 34)

28- ارزش شکنی:

 روحیه اشرافیت اقتضا می‌کند تا ارزش ها را معیار قرار دهند که منافع آنان را تامین می‌کند‌‌؛ از این رو، هر آنچه با منافع آنان در تضاد باشد به عنوان ضد ارزش تلقی کرده و با ارزش شکنی بر آن هستند تا مردم را از آن دور سازند. بی ارزش سازی ایمان و نماز و حجاب و عدالت و مانند آن از مهمترین بازی‌هایی است که آنان به کار می‌گیرند.(انعام، آیه 53) باید توجه داشت که گاه بر ارزش‌هایی چون آزادی مطلق تاکید می‌کنند تا ارزش‌های اساسی‌تر چون عدالت فراموش شود.

29- هواپرستی:

 اصولا روحیه اشرافیت با عقلانیت سازگاری ندارد و گرایش به هواپرستی دارد.(کهف، آیه 28)

30- بی‌نظمی‌و اختلال اجتماعی:

 ‌ به سبب روحیه اشرافی‌گری که با هواپرستی همراه می‌شود، نظم و قانون عقلانی بر رفتار فردی و اجتماعی حاکم نمی‌شود‌‌؛ از همین رو پیروی از اشرافی‌گری و اطاعت از چنین طبقات اجتماعی بالادستی منجر به بی نظمی‌و اختلال اجتماعی می‌شود‌‌؛ چنانکه اگر خداوند می‌خواست بر اساس هواها و خواهش ها عمل می‌کرد، و یا دو خدا بر هستی حاکم بودند چنین اختلال و بی‌نظمی‌پدید می‌آمد.
(مومنون، آیات 64 و 71)

31- لجاجت: 

از دیگر آثار روحیه اشرافی‌گری لجاجت با حق است. این لجاجت گاه بدانجا کشیده می‌شودکه هیچ گونه موعظه و تهدید و برهانی بر نمی‌تابد. از این رو اشراف قوم ، افرادى لجوج و خواهان تحقّق وعده‌هاى عذاب بر خویشتن می‌شوند.(هود، آیات 25 تا 32)

32- ذلت و خواری:

 از آثار بد روحیه اشرافی‌گری این است که خشم خداوند را برای خود می‌خرند و در دنیا و آخرت خوار و ذلیل می‌شوند‌‌؛ چنانکه خداوند قارون و هامان و فرعون را با عذاب های گوناگون خوار کرد و در قیامت نیز خوار و ذلیل هستند.(اعراف، آیات 59 تا 64‌‌؛ مومنون، آیات 23 و 27‌‌؛ عنکبوت، آیات 39 و 40)

33- بهانه جویی: 

روحیه اشرافی‌گری با روحیه بهانه جویی سازگاری دارد. این افراد در هر امری دنبال بهانه هستند تا انجام ندهند. گاه با بهانه از جنگ و جهاد می‌گریزند که مثلا ناموس ما در خطر است یا به بهانه اینکه پیرامون شما افراد از طبقات پایین اجتماع هستند، سخنان شما نادرست و غیر قابل قبول است. به هر حال دنبال بهانه‌جویی برای گریز از حق و مسئولیت و تعهدات اجتماعی و مانند آنها هستند. (هود، آیات 25 و 27 ‌‌؛ بقره، آیات 246 و 247)

34- همترازی بر اساس ملاک ظاهری: 

روحیه اشرافیت به ملاک‌های ظاهری همانند قدرت و ثروت توجه می‌کند و اگر برای کسی ارزشی قائل می‌شود بر اساس این ملاک‌ها و معیارها است.(همان‌‌؛ یونس، آیه 88)

35- بردگی دیگران: 

اشراف، افرادى خودخواه وبرترى جوهستندکه در به بندکشیدن توده هاى محروم نقش بسزایى دارند.(شعراء، آیه 22)

36- اذیت و آزار: 

روحیه استکباری با اذیت  و آزار دیگران به‌ویژه پیامبران همراه است.(هود، آیه 91‌‌؛ اعراف، آیه 124) آنان از شکنجه برای رسیدن به اهداف شوم خود بهره می‌گیرند.(یونس، ایه 83)

37- ایجاد محدودیت برای دیگران: 

محدودیت‌سازی برای دیگران از دیگر آثار روحیه اشرافی‌گری است. گروه اشراف از پیروان فرعون به او گفتند آیا موسى و ایمان آورندگان را وا مى‌گذارى که نظم سرزمین ما را به هم زنند و تو و معبودهایت را کنار گذارند. (اعراف، آیه 127)

38- واپس‌گرایی: 

از دیگر آثار روحیه اشرافی‌گری واپس‌گرایی به گذشته و آیین‌های باطل گذشتگان از سنت‌های قومی‌و دینی و فرهنگی و صیانت و حفاظت بر آن است. (زخرف، آیه 23)

39- اسراف گری:

 از دیگر آثار روحیه اشرافی‌گری اسراف در هر امری از جمله اعتقادی و اقتصادی و اجتماعی و جنسی و مانند آنها است.(کهف، آیه 28)

40- ستیزه‌جویی: 

اشرافی‌گری با ستیزه‌جویی سازگاری دارد و اشراف انسان های ستیزه‌جویی نسبت به دیگران بویژه مخالفان روحیه و رویه آنان هستند.(مدثر، آیات 11 تا 16)

41- طرد اجتماعی:

 اشراف به سبب روحیه خودبرتربینی، دیگران را طرد می‌کنند و امکان حضور طبقات دیگر را در برخی از مراکز و یا امور نمی‌دهند.(انعام، آیه 52‌‌؛ بقره، آیات 246 و 247‌‌؛ کهف، آیه 28 ‌‌؛ هود، آیه 27)

42- درشت‌خویی و تندخویی:

 روحیه اشرافی‌گری موجب می‌شود که با طبقات دیگر تندخو و درشت‌گو و بدرفتار باشند. (قلم، آیات 10 تا 14‌‌؛ عبس، آیات 1 تا 5)

43- تجاوزگری: 

اشرافی‌گری موجب می‌شود تا حدود و قوانین را مراعات نکنند و نسبت به حقوق دیگران از روحیه تجاوز برخوردار باشند.(همان)

44- شب‌نشینی:

 روحیه اشرافی‌گری با لهو و لغو و لعب سازگار است. از این رو شب را به بطالت و لغو و لهو مشغول می‌شوند و شب زنده‌داری‌های بیهوده دارند. در این شب نشینی‌ها به عیاشی و مانند آن وقت خود را صرف می‌کنند. (مومنون، آیات 64 و 67)

45- گناه پیشگی: 

روحیه اشرافی‌گری با جرم و جنایت  وگناه و فسق و فجور همراه است. (قلم، آیات 10 تا 14)
به هر حال، اشرافیت، دنیا‌طلبی، رفاه‌زدگی و عشق و علاقه مفرط به دنیا  و مظاهر آن از قبیل مقام، ثروت و قدرت که باعث می‌شود انسان در همه این زمینه‌های دنیوی یا برخی از آنها خواستار برتری و والایی باشد، یکی از صفات مذموم است که مانند یک ویروس خطرناک، فرد، جامعه و اعتقادات آنها را مورد هدف قرار داده و به نابودی می‌کشاند. 
مولای متقیان امام علی(ع) بعد از رحلت پیامبر(ص) و از همان آغاز غصب خلافتش، با اشرافیت در انواع مختلف آن با موضع‌گیری‌ها و سخنرانی‌ها در موقعیّت‌های متفاوت به دو شیوه مقابله کرده است:

1- اعتقادی:

 در‌این بخش امام علی(ع) با تبیین عواملی که سبب هشیاری و جلوگیری از گرفتار شدن در دام اشرافیت می‌شود مانند توجّه به خدا در همه حالات، شناساندن ماهیّت واقعی دنیا و سرانجام دنیاپرستی و شناخت الگوهای صالح و فاسد و ... با اشرافیّت مقابله کرده‌است.‌ 

2- رفتاری:

 دراین قسمت امام در مقابله با اشرافیّت از روشهایی مانند نوشتن نامه به کارگزاران و اصحاب خود که به دنبال تجمّل‌گرایی و اشرافیّت رفته بودند و سرزنش و برخورد با آنها، نیز رفتارش در چگونگی برخورد با دنیا و برخورد با فرزندان و نزدیکان خود در مورد بیت‌المال و همچنین مبارزه و جنگ با اشراف و دنیاپرستانی که به هیچ صراطی مستقیم نبودند استفاده کرده‌است. امام در مدت پنج سال حکومت خود درگیر مبارزه با قدرت طلبان و دنیا گرایان از خدا بی خبر بود و فرصتی را که امام می‌توانست از آن در جهت تربیت و رشد و پیشرفت جامعه اسلامی‌استفاده کند ‌‌؛ به خاطر اشرافی‌گری و دنیا پرستی و قدرت‌طلبی عدّه‌ای از اطرافیانش و صحابه رسول خدا (ص) به جهاد و مبارزه با این فرصت‌طلبان و دنیا‌گرایان پرداخت تا با اصلاح جامعه، احکام اسلامی‌و سنن فراموش شده پیامبر اعظم(ص) را دوباره زنده کند.
 البته باید توجه داشت امام علی (ع) قدرت و ثروت و میل به دنیا را به خودی خود مطرود و مذموم نمی‌داند، بلکه فقط در صورتی که این نعمت‌ها در مسیر ناصحیح قرار گیرد و رسیدن به آنها به هر قیمتی هدف باشد، مورد نکوهش قرار می‌دهد.
 

*علیرضا میرحسینی
 
 
" کیهان " 

نماز و روزه زیاد بدون پشتوانه فکری عبادت نیست!


Image result for ‫تصویر نماز‬‎

قال‌الامام‌الرضا(ع):
 
«لیس العباده کثره الصیام والصلاه، و انما العباده کثره التفکر فی امرالله»

امام رضا(ع) فرمود:
 
عبادت به نماز و روزه زیاد نیست، بلکه عبادت به زیادی تفکر و اندیشه در امر خداوند است.(1)

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

1- تحف‌العقول، ص 466

خانواده و ازدواج از نگاه رهبری


 
Image result for ‫تصویر منظره‬‎
 
 


ذوب کدورت‌ها در لابلای محبّت‌ها
 
زن و شوهر باید به هم محبّت داشته باشند، همین! کارهایی که محبّت را کم می‌کند، انجام ندهید. مواظب باشید چیزهایی که شما را از هم گله‌مند و بیزار می‌کند، از شما سر نزند. درست نگاه کنید ببینید شوهر شما یا زن شما روی چه چیزهایی خیلی حسّاس است ، 


Related image

 

از آنها اجتناب کنید، بعضی‌ها بی‌اعتنایی می‌کنند. مثلاً فرض بفرمایید که زن از یک عادتی که مرد دارد بدش می‌آید، این مرد هم بی‌اعتناست و آن عادت را باز تکرار می‌کند. این بد است. همین طور زن‌ها. فرض بفرمایید زن‌هایی هستند که هوس‌های شخصی خود را (فلان چیز را بخریم فلان جا برویم و...) بر راحتی و آسایش شوهر ترجیح می‌دهند. چه لزومی دارد؟ اصل کار، شما دو نفر هستید. همه دنیا فرع شمایند. همدیگر را داشته باشید، با همدیگر مهربان باشید.(1)
اگر یک وقتی خدای نکرده یک کدورتی پیش آمد، باید لابه‌لای محبّت ذوبش کنید و از بین ببرید. نباید یک حرفِ کوچکی را بزرگ کنند و مرتّب کش بدهند، اینها نباید باشد...(2) 
اگر زن و شوهرها نسبت به احساسات یکدیگر بی‌اعتنایی و بی‌توجهی کنند و به‌تدریج حالت بی‌محبّتی از یک طرف به وجود بیاید، چون بی‌محبّتی مرضی مسری است، حتماً به آن طرف دیگر هم سرایت می‌کند. نباید بگذارید، هر دو باید تلاش و کوشش کنید. این پایه اصلی است.(3) 
بزرگ‌ترها هم کمک کنند
باید جوان‌ها را هدایت کرد، امّا در جزئیات امور آنها نباید خیلی دخالت کرد که زندگی برای آنها مشکل می‌شود.(4) 
مبادا بعضی‌ها با دخالت‌های خودشان، بعضی‌ها با کم ظرفیّتی و خویِ بچگی خودشان، این بنای مستحکم را به اندک چیزی متزلزل کنند. اگر دیدند دخالت‌های آنها دارد این زن و شوهر را نسبت به هم دل چرکین می‌کند، دیگر اجازه ندارند دخالت کنند.(5) 
بزرگ‌ترها اگر می‌خواهند این جوان‌ها راحت زندگی کنند، باید آنها را نصیحت کنند و هدایت نمایند. امّا دخالت نباید بکنند. بگذارند زندگی شان را بکنند.(6) 
مبادا خدای نکرده بزرگ‌ترها بیایند پیش یکی از زوجین، از آن دیگری بدگویی کنند، یک چیزی بگویند دلخوری درست کنند، بلکه باید بزرگ‌ترها سعی کنند. اینها را به هم نزدیک نمایند و دل‌هایشان را بهم متّصل‌تر کنند.(7) 
والدین نقش زیادی در ایجاد محبّت دارند. والدین دختر و پسر باید دائماً همّتشان این باشد که این را نسبت به دیگری با محبّت کنند. اگر هم چنانچه یک چیزی دیدند از طرف مقابل که برایشان خوشایند نبود، آن را برای فرزند خودشان ذکر نکنند. بگذارید این دو با یکدیگر روز به روز مأنوس‌تر و با محبّت‌تر باشند...(8) 
پدر و مادرها باید سعی کنند محبّت زن و شوهرها را - این بچه‌هایشان را، جوانهایی را که ازدواج می‌کنند - تأمین کنند. گاهی ممکن است یک دلخوری‌هایی پیش بیاید، پدر و مادرها که تجربه دارتر هستند، بزرگ‌تر هستند، عاقل‌تر هستند، نگذارند که این دلخوری‌ها به دلسردی زن و شوهر جوان از هم منتهی شود.(9) 


* پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای


1. خطبه عقد مورخه 24/9/1371        2. خطبه عقد مورخه 24/9/1376
3. خطبه عقد مورخه 16/5/1379        4. خطبه عقد مورخه 6/9/1376
5. خطبه عقد مورخه 17/2/1375        6. خطبه عقد مورخه 18/5/1374
7. خطبه عقد مورخه 11/8/1377        8. خطبه عقد مورخه 31/6/1371
9. خطبه عقد مورخه 9/12/1380



چرایی 25 سال سکوت امام علی (ع)


  Image result for ‫تصویر منظره‬‎


محمدبن‌ابراهیم بن اسحاق طالقانی می‌گوید: ابوسعید حسن‌بن علی العدوانی از هیثم بن‌عبدالله رمّانی نقل کرده که وی گفت: از حضرت علی‌بن موسی‌الرضا‌(ع) سوال کرده و محضرش عرضه داشتم: بفرمایید چرا علی ‌بن ابی‌طالب (ع) مدت بیست و پنج سال بعد از نبی‌اکرم (ص) با دشمنانش نجنگید، ولی پس از آن در ایام خلافت و  ولایتش با آنها به جنگ پرداخت؟
حضرت فرمود: به خاطر آنکه حضرتش به رسول خدا(ص) اقتداء نمود (یعنی همان کاری را کرد که پیامبر (ص) انجام داد). زیرا نبی‌اکرم(ص) بعد از نبوت، سیزده سال در مکه و نوزده ماه در مدینه، جهاد با مشرکین را به خاطر کمبود اعوان و قلت یاران ترک نمودند و علی (ع) نیز به خاطر فقدان افراد کافی، مجاهدت و مبارزه با دشمنان را ترک نمودند. پس همان‌طوری که به خاطر ترک مجاهدت سیزده ساله در مکه و نوزده ماهه در مدینه، نبوت حضرت خاتم (ص) باطل نمی‌شود،‌ عینا ترک جهاد بیست و پنج ساله امیرالمومنین علی (ع) سبب بطلان امامت حضرتش نمی‌گردد، چه آنکه علت ترک جهاد در هر دو مورد یکی می‌باشد. (1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- علل‌الشرایع،‌ ج1، ص 495