اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

جانم حسین 8


  ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

.
طوفان گرفت، نام شما سربلند شد


تا نیزه نیزه سمت خدا، سر، بلند شد

 


این خون که ریخت روی زمین، خون نبود، نه


این خون که قد کشید و تناور، بلند شد

 


از برکت تو بود، اگر ماجرای زخم


سرباز کرد، تازه شد از سر، بلند شد

 


هر دل که از مصیبت و عشق تو سهم برد


آتش گرفت، سوخت و یکسر، بلند شد

 


یک رستخیز سرخ که دنیا نیاز داشت


از عمق لحظه های مکدّر بلند شد


جانم حسین 7


 ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

 

من حاضرم برای حسین ترک سر کنم


آماده ام به راه ولایش خطر کنم

 


مظلوم تر از عموی غریبم ندیده ام


از غربتش تمامی عالم خبر کنم

 


این کار عشق و دل بُوَد ای عقل برو کنار


مستانه سوی حضرت دلبر سفر کنم

 


تابی ندارد این دل محزون و کوچکم


آخر چگونه زخم تنش را نظر کنم

 

عاداتی که مغز را پیر می‌کند



در این مطلب به عادت‌های نادرستی می‌پردازیم که باعث

 پیری مغز و از دست رفتن توانایی‌های ذهنی می‌شوند.
تصویر عاداتی که مغز را پیر می‌کند

به گزارش جام جم آنلاین از باشگاه خبرنگاران، شکی نیست که روند طبیعی افزایش سن، مغز 

را دستخوش تغییراتی می‌کند که توانایی‌های شناختی ما را کاهش می‌دهد.

در طی این روند بخش‌هایی از مغز کوچک می‌شوند، ارتباط بین نورون‌ها کاهش می‌یابد، گردش 

خون در مغز کم می‌شود و التهابات مغزی افزایش می‌یابد.

با این حال، بعضی از عادت‌های روزانه‌ی ما پیری مغز را سرعت می‌بخشند و ما می‌توانیم با 

تغییر این عادت‌ها از سرعت پیر شدن مغز کم کنیم.

اگرچه محققان نسخه‌ی خاصی برای حفظ توانایی‌های شناختی ندارند، اما رفتار‌های سالمی

 وجود دارد که برای این توانایی‌ها مفید هستند.

در ادامه به عادت‌های نادرستی می‌پردازیم که باعث پیری مغز و از دست رفتن توانایی‌های

 ذهنی می‌شوند.


۱- مراقب شنوایی تان نیستید

افت شنوایی با زوال عقل مرتبط است. طبق تحقیقات، افراد مسنی که دچار افت شنوایی 

شده اند، احتمال ابتلا به زوال عقل در آن‌ها به میزان چشمگیری بیشتر است. احتمالا 

فشار ناشی از تلاش برای شنیدن بار سنگینی بر دوش مغز می‌گذارد یا آنکه افت شنوایی 

منجر به انزوای اجتماعی می‌شود که این مسأله خود یکی از ریسک فاکتور‌های بروز زوال 

عقل شناخته شده است.


۲- مشروبات الکلی مصرف می‌کنید

تحقیقی در سال ۲۰۱۲ بر روی موش‌ها نشان داد موش‌هایی که در اثر الکل بیش از اندازه

 به مرحله‌ای معادل مستی رسیده بودند، تولید سلول‌های عصبی در بخش هیپوکامپوس

مغز آن‌ها نزدیک به ۴۰ درصد کاهش یافت. هیپوکامپوس ناحیه‌ای در مغز است که در

 بعضی انواع یادگیری نقش دارد. این رفتار در دراز مدت تأثیر زیادی در یادگیری و 

حافظه دارد.


۳- به سلامت قلب خود بی توجه هستید

سلامت قلب ارتباط مستقیمی با سلامت مغز دارد. در حقیقت هر چه که برای قلب خوب

 باشد، برای مغز هم خوب است. وقتی قلب شما تحت فشار باشد و گردش خون در مغز

به درستی صورت نگیرد، مغز سریع‌تر پیر می‌شود. تحقیقی در سال ۲۰۱۷ نشان

 داد افراد میانسالی که ریسک فاکتور‌های مشکلات عروقی مثل فشار خون و دیابت 

را دارند، با بالا رفتن سن احتمال ابتلا به زوال عقل در آن‌ها بیشتر می‌شود.


۴- هنگام کار، موتور سواری، دوچرخه سواری و ... از کلاه ایمنی

 استفاده نمی‌کنید

تحقیقات جدید نشان می‌دهد شدت ضربه‌ی مغزی و سن وقوع آن می‌تواند روی ریسک 

بروز زوال عقل تأثیر بگذارد. در پژوهشی در سال ۲۰۱۸ مشاهده شد افرادی که در

 گذشته تجربه‌ی ضربه‌ی مغزی را داشتند، ریسک ابتلا به زوال عقل در آن‌ها ۲۴ 

درصد بیشتر از کسانی بود که هرگز چنین تجربه‌ای نداشتند. همچنین پژوهشگران در

 این تحقیق متوجه شدند اگر در دهه‌ی بیست زندگی خود ضربه مغزی شوید، خطر

 ابتلا به زوال عقل در دهه‌ی پنجاه زندگی تان به میزان ۶۰ درصد افزایش پیدا می‌کند.


۵- تحرک ندارید

عدم تحرک یکی دیگر از ریسک فاکتور‌های ابتلا به زوال عقل است. تحقیقات نشان

 داده است هر چه فعالیت بدنی کمتر باشد خطر ابتلا به زوال عقل به میزان زیادی بالا

 می‌رود.


۶- از کار‌های فکری دوری می‌کنید

ورزش دادن مغز یکی از راه‌های مؤثر در حفظ سلامت مغز است. تحقیقات نشان

 می‌دهد. آموزش‌های شناختی، سرعت افت توانایی‌های شناختی در بعضی موارد مثل

 پردازش اطلاعات یا حافظه را دست کم به مدت چند سال بعد از زمان آموزش کم می‌کند. 

البته هنوز شواهد کافی وجود ندارد که ثابت کند بازی‌های ذهنی رایج می‌توانند جلوی

 افت توانایی‌های شناختی یا بیماری‌هایی مثل آلزایمر را بگینرد. با این حال، به چالش

 کشیدن ذهن با مطالعه کردن و حل جدول و پازل سودوکو ضرری ندارد و احتمالا می‌تواند

 برای مغز مفید باشد.


۷- علاقه‌ای به یادگیری چیز‌های جدید ندارید

سرعت روند ابتلا به زوال عقل در افرادی که تحصیلات بالاتری دارند کمتر است. 

وقتی چیزی یاد می‌گیرید، ارتباطات جدیدی در مغزتان شکل می‌گیرد و این مسأله انعطاف پذیری 

مغز را بیشتر می‌کند. این کار مثل آن است که پول بیشتری در حساب پس انداز بازنشستگی تان

 بگذارید، بنابراین وقتی بازنشسته می‌شوید و مغزتان کند می‌شود می‌توانید از آن حساب پول

 برداشت کنید.


۸- ارتباط اجتماعی ندارید

همانطور که انجام بسیاری از کار‌ها با وجود خانواده و دوستان راحت‌تر می‌شود، حفظ 

سلامت مغز هم با حفظ ارتباطات اجتماعی ساده‌تر است. تحقیقات نشان داده است هر چه 

فعالیت اجتماعی بیشتر باشد سرعت تحلیل رفتن توانایی‌های شناختی کمتر می‌شود. داشتن

 ارتباط اجتماعی اضطراب را کم می‌کند و از طرفی دیگر، ارتباط قوی‌ای بین اضطراب و

 بروز مشکلات مغزی با افزایش سن وجود دارد.


۹- اضطراب زیادی دارید

اضطراب صدمات زیادی به مغز وارد می‌کند. طبق تحقیقات، هر چه فشار و اضطراب 

بیشتری متحمل شوید، خطر افت سریع‌تر توانایی‌های شناختی و بروز بیماری‌هایی مثل

 آلزایمر در شما بالاتر می‌رود.


۱۰- خواب کافی ندارید

با بالا رفتن سن، هر چه خواب کمتری داشته باشیم مغز ما زودتر پیر می‌شود. 

پژوهشگران با بررسی اسکن مغزی افراد و مدت خواب آن‌ها پی بردند کسانی که کمتر

 می‌خوابیدند توانایی شناختی آن‌ها با سرعت بیشتری تحلیل می‌رفت. به گفته‌ی محققان،

 دست کم هفت ساعت خواب شبانه برای حفظ سلامت مغز در بزرگسالان ضروری است.


۱۱- رژیم غذایی ناسالمی دارید

تغذیه نقش مهمی در سلامت مغز دارد و تحقیقات علمی حاکی از کمتر بودن خطر بروز 

آلزایمر در کسانی است که رژیم‌های غذایی سالمی دارند. مواد غذایی‌ای که تأثیر زیادی 

در حفظ سلامت مغز دارند عبارتند از: سبزیجات، میوه‌های توت مانند (مثل گیلاس، 

توت فرنگی و غیره)، مغز‌های خوراکی، انواع لوبیا، ماهی، گوشت مرغ و روغن‌های

 سالم مثل روغن زیتون.


۱۲- سیگار می‌کشید

تحقیقات علمی نشان داده است مصرف سیگار، خطر ابتلا به بیماری آلزایمر را در افراد 

حدود دو برابر بیشتر می‌کند.


۱۳- در مناطق آلوده زندگی می‌کنید

آلودگی هوا یکی از عوامل مؤثر در پیری مغز است. قرارگیری مداوم در معرض آلودگی 

هوا تغییرات ساختاری‌ای در مغز ایجاد می‌کند که روند افت توانایی‌های شناختی را 

سرعت می‌بخشد و باعث صدمات مغزی-عروقی می‌شود.


۱۴- توجه به سلامت مغز را به آینده موکول می‌کنید

سلامت مغز مسأله‌ای نیست که توجه به آن را به دوران پیری موکول کنیم. در دوران 

جوانی فرصت‌های زیادی برای جلوگیری از بروز زوال مغز و آلزایمر در دهه‌های بعدی 

زندگی وجود دارد که در صورت غفلت آن‌ها را از دست خواهید داد.

قافلۀ شوق (24)

 

تصویر مرتبط


تا خرمشهر راهی نبود؛ پنج شش کیلومتر. وقتی به آن‌جا رسیدیم، باز مثل اسلام‌آباد، ماشین‌ها
 
دچار خیابان‌گردی شدند. توی این خیابان و دور آن میدان می‌پیچیدند و به جای مشخصی
 
نمی‌رسیدند. 

 Ù†ØªÛŒØ¬Ù‡ تصویری برای تصویر گل لاله
 
ظاهرا ماه و خورشید و فلک در کار نبودند که ما به مقصد نمی‌رسیدیم!. از پنجرۀ ماشین، هر کدام از زنان خرمشهری را که با چادر و چاخچور و روبندۀ عربی می‌دیدم، به خیالم خانم سیده زهرا حسینی، راوی کتاب «دا» است. آرزو می‌کردم زردقناری، از وسط این سرگردانی توی خیابان، سر از قبرستان «جنت آباد» دربیاورد. همان جایی که راوی کتاب، قبل از سقوط خرمشهر، همراه «زینب خانم» و پیرزنی به اسم «مریم خانم»، با کمک «لیلی» خواهر کوچک‌ترش، جنازه زن‌ها را توی غسال‌خانه قبرستان می‌شستند و دفن می‌کردند. این مصیبت زمانی به اوج می‌رسید که سگ‌های گرسنۀ ولگرد، به جنازه‌هایی که روی زمین مانده بودند تا نوبت کفن و دفن‌شان برسد، حمله می‌کردند. آن‌وقت این خانم‌های بی‌دفاع، یک گله سگ گرسنه را از دور و بر جنازه‌ها می‌راندند و باز سگ‌ها به طرف‌شان بر‌می‌گشتند. دختر شانزده هفده ساله‌ای که توی این اوضاع و احوال، سیدعلی برادر شهیدش را با دست‌های خودش دفن کرده بود. 
با زردقناری توی خیابان‌ها می‌گشتم و خاطرات سیده زهرا حسینی را توی ذهنم مرور می‌کردم که رسیدیم جلوی مسجد جامع خرمشهر. چند تا از خودروهای کاروان، بلاتکلیف نگه داشته بودند. از برنامۀ بعدی بی‌اطلاع بودم. بقیه هم شاید مثل من. تعدادی پیاده شدند و از گرمای هوا به سایۀ درخت‌های پیاده‌رو پناه بردند، یا رفتند جلوی ویترین مغازه‌ها برای تماشا. من هم زردقناری را با راننده‌اش تنها گذاشتم و پیاده شدم. در مسجد باز بود. وارد حیاط‌ش شدم و رفتم داخل شبستان. چند نفر داشتند نماز می‌خواندند. ولی من با حیاط مسجد کار داشتم. برگشتم آنجا. این حیاط تا قبل از سقوط شهر، مرکز پشتیبانی و امداد جبهه بود. تقریبا همه کارهای مردمی جنگ به آنجا ختم می‌شد. خانم حسینی می‌گوید: «جلوی در مسجد، دری که به خیابان فخر رازی باز می‌شد، یک عده دور میزی جمع شده بودند و با هیاهو حرف می‌زدند. جوانی با موهای فرفری و رنگ پوستی تیره، پشت میز نشسته بود و با یکی از تلفن‌هایی که روی میز بود، صحبت می‌کرد و هر از گاهی به آدم‌هایی که دور و برش بودند، می‌گفت؛ آروم‌تر، دارم حرف می‌زنم. آنها هم حرف خودشان را می‌زدند. یک عده اسلحه می‌خواستند، چند تایی هم روی دوش‌شان اسلحه بود...، طرف چپم یک عده مشغول درست کردن کوکتل مولوتف بودند. دور و برشان پر بود از صابون‌های جورواجور. از یاس و جانسون و عروس گرفته تا صابون‌های گیاهی و بروجردی که معلوم بود از خانه‌های مردم جمع کرده‌اند. چند تا گالن و پیت پر از بنزین، شیشه‌های مختلف کوچک و بزرگ هم یک گوشه ریخته بودند...، کمی این طرف‌تر جلوی شبستان مسجد، تعدادی گونی و جعبه و کارتن پر از جنس ریخته بود...، زن‌ها و بچه‌های زیادی توی شبستان و حیاط مسجد پخش بودند. درچهره همه‌شان وحشت و اضطراب و نگرانی موج می‌زد. انگار همه منتظر یک اتفاق بودند».
زبان ناطقه در وصف شوق نالانست چه جای کلک بریده زبانِ بیهُده گوست توی حیاط مسجد، دنبال چیزی هستم. صحنه‌هایی را که سیده زهرا حسینی، از وضعیتِ آن روز مسجد توصیف کرده بود، در ذهنم بازسازی می‌کنم؛ همهمۀ رزمنده‌ها و مردم عادی که برای کمک کردن یا کمک خواستن آمده‌اند، انبوه کوکتل مولوتف‌ها، گونی‌های خالی، کُپۀ صابون‌های جورواجور و چیزهای دیگر که هر کدام، گوشه‌ای از اضطراب مردم و خوف از سقوط شهر را روایت می‌کند. دختر نوجوان سراسیمه وارد حیاط مسجد می‌شود و با حرارت و دست‌پاچه با جوانی که توی حیاط، پشت میز نشسته، صحبت می‌کند:
- آقا ببخشید! اینجا با کی می‌تونم صحبت کنم؟
- راجع به چی؟
- راجع به شهدا 
جوان در جوابش گفت:
- نمی‌دونم. برو تو مسجد، اونجا سراغ بگیر. بالاخره یکی جوابت رو می‌ده
خانم حسینی با عصبانیت می‌گوید:
- این چه وضعیه؟ من برم سراغ کی رو بگیرم؟ بگم با کی کار دارم؟ برم وسط حیاط وایسم داد بزنم آهای یکی به داد من برسه؟
پسر جوان از عصبانیت خانم حسینی خنده‌اش گرفت و گفت:
- حالا کارت چیه؟
- شهدا تو جنت‌آباد موندن رو زمین. ما دست تنهاییم، آب نیست، کفن کم میاریم. سگ‌ها هار شدن به جنازه‌ها حمله می‌کنند... 
داخل حیاط مسجد، دارم توی ذهنم کتاب دا را ورق می‌زنم که صدای تلفن همراهم بلند می‌شود. نگاه نکرده می‌دانم کیست. آقای مهرشاد. دنبال گم‌شده‌های کاروان می‌گردد. هر وقت که قافله می‌خواهد راه بیفتد، اول آمار حاضرین را برمی‌دارد و بعد مثل مأمورین امداد و نجات، دنبال مفقودین می‌گردد. دلم برای رفتن رضا نمی‌دهد، ولی مأمور دنبالم است و چاره‌ای ندارم! از در و دیوار مسجد جامع، از خیابان‌ها و نخل‌های خرمشهر، با زمزمۀ مثنویِ بلند و کهنه‌ام، خداحافظی می‌کنم:
من سینۀ اندوهباری دارم‌ای شهر
                                      من همچو تو داغ براری دارم‌ای شهر
با نخل‌هایت گفت‌وگو دارد دل من
                                       از شط خونبارت وضو دارد دل من...

چند دقیقه بعد توی جادۀ خرمشهر - اهواز بودیم. از پشت شیشۀ زردقناری، دنبال خاکریزهایی می‌گردم که بیست و هشت سال پیش، در برابر آتشباری بعثی‌ها، پشت‌شان پناه می‌گرفتیم. پیش از آزادی خرمشهر، فقط ۲۰ تا ۲۵ کیلومتر از این جادۀ ۱۲۰ کیلومتری دست ما بود، از اهواز تا پشت پادگان حمید. بقیه‌اش را تا خودِ خرمشهر، عراقی‌ها داشتند. شانزدهم دی ۵۹ که آمدم اهواز، خرمشهر هفتاد روز قبل از آن سقوط کرده بود. و سوم خرداد ۶۱ با عملیات بیت‌المقدس، تمام این جاده و شهر خونین‌ ایران، خرمشهر، افتاد دست خودمان. 
با آسمان سربی‌ات مأنوس بودم
                                     شب‌هایِ زنجیر ترا فانوس بودم
من زائر نخل و سپیدار تو بودم
                                      روزی عزیزِدل، عزادار تو بودم...
 
 
  منصور ایمانی
 
" کیهان "

به مظلوم غریب و بی‌کس هرگز ظلم نکنید!


 
 
تصویر مرتبط


امام حسین(ع) اوج مظلومیت نقش خود را در دشت کربلا مجسم نمود. در آن هنگام که امام به فریاد ندا کرد و گفت: کیست مرا یاری کند؟ آیا کسی هست مرا یاری کند؟
در پاسخ از میان خیل آن همه مسلمانان تنها تعداد معدودی از یاران در رکاب سرور و مولای خود سیدالشهداء، جان برکف و عریان از همه تعلقات، سر از پا نشناخته، در وادی خون و شهادت به لقای حق شتافتند،
و امام حسین(ع) وقتی هاله مظلومیت خود را پر نور و سایه ظلم و جور لشکر خصم را گسترده دید، در آخرین ساعات عمر، قبل از شهادت، هنگام وداع با آخرین وارث پیغمبر(ص) و بازمانده اهل بیت عصمت و طهارت، فرزند گرامی‌اش امام زین‌العابدین(ع) او را در آغوش گرفت و محکم به سینه مبارک چسباند و فرمود: «یا بنی ایاک و ظلم من لایجد علیک ناصراً الا الله» ای فرزندم! هیچ گاه به کسی که جز خدای تبارک و تعالی در برابر تو یار و یاوری ندارد (به مظلوم تنها، شخص غریب و بی‌کس) ظلم و ستم مکن!(1)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، ج 75، ص 118

نفس و حزن غم‌زدگان تسبیح و عبادت است


 
تصویر مرتبط


قال‌الامام الصادق(ع):
 
«نفس المهموم لظلمنا تسبیح، و همه لنا عبادهًْ»

امام صادق(ع) فرمود:
 
نفس و جان و روح آن کس که به خاطر مظلومیت ما (اهل‌بیت)، مهموم و
 
غم‌زده باشد، تسبیح است، و حزن و اندوه او عبادت می‌باشد.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، ج 44، ص 278

قدردان شماییم، نحن نشکرکم ... (طرح)

پویش #هدیه_اربعینی


به پاس قدردانی از خدام الحسین هر کدام ازما هدیه ای کوچک را تقدیم می کنیم.


منبع: جام جم آنلاین

به نادان و گناهکار اعتماد نکنید


نتیجه تصویری برای تصویر گل در دشت

 

اسماعیل فرزند بزرگ امام‌صادق(ع) مقداری پول نقد داشت، اطلاع پیدا کرد که مردی قریشی از اهل مدینه عازم سفر به کشور یمن است، خواست مقداری پول به او بدهد تا اجناس تجارتی یا سوغاتی برایش خریداری کند.
با پدرش امام‌صادق(ع) مشورت کرد، حضرت فرمود: او شراب‌خوار است؟ گفت: مردم می‌گویند اما از کجا که حرف مردم درست باشد!
حضرت فرمود: صلاح نیست به او پول بدهی.
اما اسماعیل تمام پول را به آن مرد داد تا برایش از یمن جنس بخرد.
مرد قریشی به مسافرت رفت و تمام پول او را از بین برد. موقع حج حضرت و اسماعیل هر دو به حج رفتند، اسماعیل در طواف بود که حضرت متوجه شد که اسماعیل پیوسته از خدا مسألت می‌کند در مقابل از دست دادن پولها، به او عوض دهد.
حضرت از وسط جمعیت خود را به اسماعیل رسانید و با دست پشت شانه او را به نرمی فشرد و گفت:
فرزندم، بی‌جهت از خدا چیزی مخواه، تو بر خدا حقی نداری، نباید به وی اعتماد می‌کردی، خود کرده را تدبیر نیست.
اسماعیل گفت: مردم می‌گفتند او شراب می‌خورد من که ندیده بودم! امام فرمود: گفتار مومنین را به راستی تلقی کنید و به شراب‌خوار اعتماد نکنید و از دادن اموال به نادانان طبق قرآن باید حذر کرد (نساء - 5) که سفیهی بالاتر از شراب‌خوار سراغ داری؟
بعد فرمود: پیشنهاد شراب‌خوار در ازدواج و وساطت را نباید پذیرفت، در مورد امانت نباید او را امین دانست که اموال را حیف و میل کند و چنین کسی حقی بر خدا ندارد تا از خدا جبران ضررهای وارده را مطالبه کند. (1)

___________________

1- بحارالانوار، ج 4، 267

گناهانی که دل‌ها را سخت و اشک چشم‌ها را خشک می‌کند!


    ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

 

 
قال‌الامام علی(ع):
 
«ما جفت الدموع الا لقسوهًْ القلوب و ما قست القلوب الا لکثرهًْ لذنوب»

امام‌علی(ع) فرمود:
 
اشک چشم‌ها خشک نمی‌شود مگر به خاطر قساوت دل‌ها و دل‌ها سخت و قسی
 
نمی‌شود مگر بخاطر گناهان زیاد. (1)

___________________

1- وسائل الشیعه، ج 16، ص 45

 

پذیرایی بی ریای کودک فقیر از زائران اربعین + عکس

 

تصویر پذیرایی بی ریای کودک فقیر از زائران اربعین + عکس
 
کودکی فقیر با وجود آنکه پولی برای تهیه لوازم پذیرایی از زوار اربعین نداشت، با 

یک پارچ آب و یک لیوان به استقبال زائران رفت.
 
  


" چه گویم که زبان قاصر است از بیان عشق به ابا عبدالله الحسین ( ع ) "


 

عکس: مهر


کد خبر : 3494647295050232119
 
" جام جم "

سفر محرمانه نتانیاهو به عمان

 

بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی روز پنج شنبه طی یک سفر محرمانه
 
به مسقط پایتخت عمان سفر کرده است. 
 
تصویر سفر محرمانه نتانیاهو به عمان


به گزارش جام جم آنلاین به نقل از فارس، بنیامین نتانیاهو نخست وزیر رژیم صهیونیستی روز پنج شنبه طی یک سفر محرمانه به مسقط پایتخت عمان سفر کرده است.

خبرگزاری عمان این خبر را منتشر کرده و نوشته سلطان قابوس از نتانیاهو اسقبال کرده است.

این خبرگزاری در گزارش خود نوشت: سلطان بن سعید قابوس دیروز در «کاخ البرکه» از نتانیاهو استقبال کرد. دو طرف در زمینه پیشبرد فرایند صلح(روند سازش) در غرب آسیا و برخی مسائل دوجانبه رایزنی کردند.

بنیامین نتانیاهو نیز طی بیانیه‌ای در این زمینه نوشت؛ امروز جمعه از سفر به عمان برگشتم؛ جاییکه با سلطان قابوس بن سعید دیدار و گفت‌وگو کردم.

وی افزود: من و همسرم به دعوت سلطان قابوس به مسقط رفتیم. اولین سفر رسمی از سال 1996.

وی تاکید کرد که این سفر در راستای سیاستهای تل آویو برای تقویت روابط با کشورهای منطقه و تضمین منافع امنیتی، اقتصادی و تکنولوژیک اسرائیل است.

 

 

 
کد خبر : 3495027862285539850
 
"جام جم "

شعر انتظار ..... 23


 ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

 

از هفته های رد شده یک جمعه قرض کن


این انتظار را ته خطی که ... " فرض کن!"


 

از ابرهای روی سرم ترس دارم و


باید دوباره اشک شوم تا ببارم و ...


 

هی جمعه ها سه شنبه تر و هی سه شنبه ها ...


اصلا بگو چگونه ؟! بگو کی سه شنبه ها -


 

- نزدیک تر به ساعت موعود می شود؟


کی لحظه های دیر شده زود می شود؟!


 

پرواز یک پرنده بی پر قشنگ نیست


لطفا بیا ! نگو که دل واژه تنگ نیست


 

هر روز نقش تازه تری می کشم تو را


اما قشنگی تو به نقاش و رنگ نیست !


 

میدان باز تر شده یی خواستی ؟! بیا !


هر چند وقت آمدنت وقت جنگ نیست


 

یک ماه کاملی وسط آسمان عشق


آقا ! "خیال خام من اما ،‌پلنگ نیست! "


 

دنیا شروع خسته ی یک اتفاق بود


دنیا بدون آمدنت ... نه ! قشنگ نیست.


 

 زهره جعفرزاده

شعر انتظار ..... 22


 ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

 

درانتظارخورشید شب شکن


درانتظارتوسوختم


درانتظارتوساختم


درانتظارتوباختم


درانتظارتوباختم صبروقراررا


 

درانتظارتوسوختم صبروشکیب را


درانتظارتوساختم دردل ویرانه قلبم خانه امید را


ای امیددل این عاشق خسته توکجای که کنم من سرو 


به فدایت


 


سروجانم به فدایت ای گل نرگس


توکجای گل نرگس


توکجای گل نرگس که جهان پرشده ازظلم وجفا


توکجای که رسی به فریاددل اینهمه عاشق خسته از


جوروجفا


 


غم دوری وهجران تواتش زده برجان وتنم ای گل نرگس


جان وتن من به فدای انهمه مجدو شکوه کرمت ای


گل نرگس


اوازه مجدو شکوه وکرمت گربدمد برصورخود


اسرافیل


 

عاشقانت همه جان برکف وسرمست شوند وز


نوای خوش نغمه داودی توای گل نرگس


نغمه داودی تو فریاد نجات بشراست از


ظلم وجهالت


 


ای ریسمان الهی توکجای که بشرچنگ زند


برتوخودرابرهاند ازپس این چاه ظلالت


شب ظلمت شده مسطولی نیست خورشیدی


براین محفل تار

 


 

خورشیدشب شکن صبح امید توکجای


که شوی خورشید دل اینهمه عاشق خسته از


این شب تار


 


شب تارهجران وفراغت صبح وصال می شود اخر


دل این شاعرشیدا با دیدن روی چون ماه 


نگارش شاد می شوداخر


شب مستی وشیدایست من مست وخرابم


درعشق توای گل


عشقت شده ارامیه جان این من شیدا


درهستی ومستی ای گل نرگس


ای ماه پیامبر. ای قائم عالم. ای مهدی موعود


نور خداوند 


 

اصغرصمدی

شعر انتظار ..... 21


 ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط

 

غروب جمعه شد و باد ایستاده بیایی


که فرش پای تو باشد اگر پیاده بیایی


 

و آب سینه سپر کرده بر عناصر دیگرغروب جمعه شد و باد ایستاده بیایی


که روی شانه ی خیسش قدم نهاده بیایی


 

و جمعه هاست جدل می کنند یکسره باهم


ز راه چشم ز دل از کدام جاده بیایی


 

بخوانمت به همین واژه های الکن و خیسم


ببینمت به همین لحن صاف و ساده بیایی


 

غروب جمعه شد و کفش هام جفت شدند


دلم تپید که شاید اجازه داده بیایی


 

علی کریمی کلایه

مخلص، دعایش مستجاب می‌شود


   Ù†ØªÛŒØ¬Ù‡ تصویری برای حرم امام حسین



سعید بن مسیب گوید: سالی قحطی شد و مردم متوسل  به دعای طلب باران شدند.
من نظر افکندم و دیدم غلامی سیاه بالای تپه‌ای برآمد و از مردم جدا شد به دنبالش رفتم و دیدم لب‌های خود را حرکت می‌دهد، و هنوز دعای او تمام نشده بود که ابری از آسمان ظاهر شد.
غلام سیاه چون نظرش بر آن ابر افتاد، حمد خدا را کرد و از آنجا حرکت نمود و باران ما را فرو گرفت به حدی که گمان کردیم ما را از بین خواهد برد.
من به دنبال آن غلام شدم، دیدم خانه امام سجاد(ع) رفت. خدمت امام رسیدم و عرض کردم:‌ در خانه شما غلام سیاهی است، منت بگذارید ای مولای من و به من بفروشید.
فرمود: ای سعید چرا به تو نبخشم؛ پس امر فرمود:‌ بزرگ‌غلامان خود را که هر غلامی که در خانه است به من عرضه کند پس ایشان را جمع کرد، ولی آن غلام را در بین ایشان ندیدم.
گفتم: آن را که من می‌خواهم در بین ایشان نیست فرمود: دیگر باقی نمانده مگر فلان غلام، پس امر فرمود: او را حاضر نمودند. چون حاضر شد دیدم او همان مقصود من است گفتم: مطلوب من همین است. 
امام فرمود: ای غلام، سعید مالک توست همراهش برو. غلام رو به من کرد و گفت: چه چیزی ترا سبب شد، که مرا از مولایم جدا ساختی؟
گفتم:‌ به سبب آن چیزی که از استجابت دعای باران تو دیدم. غلام این را شنید دست ابتهال به درگاه حق بلند کرد و رو به آسمان نمود و گفت: ای پروردگار من، رازی بود مابین تو و من، الان که آن را فاش کردی پس مرا بمیران و به سوی خود ببرد.
پس امام(ع) و آن کسانی که حضار بودند از حال غلام گریستند و من با حال گریان بیرون آمدم چون به منزل خویش رفتم رسول امام آمد و گفت اگر می‌خواهی به جنازه صاحبت حاضر شوی بیا... با آن پیام‌آور برگشتم و دیدم آن غلام وفات کرد.(1)

__________________________

1- منتهی‌الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 38