اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

خانواده و ازدواج از نگاه رهبری


 
نتیجه تصویری برای حرم امام حسین
 
 
 

کمک واقعی این است که دو نفر غم‌ها را از دل هم برطرف کنند. هر کسی در دوره‌ زندگی‌اش، گرفتاری و مشکل و غمی پیدا می‌کند و ممکن است دچار ابهام و تردید بشود. آن دیگری در چنین موقعیتی، باید به کمک همسرش بشتابد و به او کمک کند. غم را از دل او بردارد. او را راهنمایی کند و ‌اشتباه و خطای او را برطرف نماید.(1)

ساده‌زیستی و میانه‌روی


زندگی را ساده بردارید، البته ما خیلی هم اهل زهد و تقوا نیستیم، خیال نکنید. آن سادگی که ما می‌گوییم، آن سادگی زُهّاد و عُبّاد و این‌ها نیست. سادگی به نسبت این کارهایی است که مردمِ امروز می‌کنند و الّا نه، سادگی ما را اگر چنانچه آن مردان خدا بیایند نگاه کنند شاید هزار تا ایراد هم به آنچه که ما سادگی می‌دانیم بگیرند.(2) 
زندگی‌تان را بر پایه‌ اسراف قرار ندهید، زندگی را ساده قرار دهید. زندگی را آن طوری که خدای متعال می‌پسندد قرار دهید و از طیّبات الهی بهره‌مند شوید بر حسب اعتدال و عدالت. هم اعتدال و میانه‌روی و هم عدالت. یعنی ملاحظه‌ انصاف را بکنید، ببینید دیگران چطوری‌اند. خیلی بین خودتان و دیگران فاصله درست نکنید.(3) 
یکی از موجبات سعادت خانواده‌ها و‌ اشخاص، این است که تقیّدات زائد و تجمّلات زیادی و پرداختن بیش از اندازه‌ لازم به امور مادی، از زندگی‌ها دور شود. لااقل بخش اصلیِ زندگی محسوب نشود. زندگی را از اوّل باید ساده برداشت و محیط زندگی را باید محیط قابل تحمّلی کرد.(4) 
ساده زندگی کردن منافاتی با رفاه هم ندارد. آسایش هم که اصلاً در سایه ساده زندگی کردن است.(5) 


مسابقه‌ بدون برنده


اسیر تجمّلات و تشریفات و چشم و هم‌چشمی نشوید. خودتان را در دام مسابقه‌ مادی در امر زندگی نیندازید. هیچ‌کس در این مسابقه، خوشبخت و کامیاب نمی‌شود. این ظواهرِ زرق و برق‌دارِ زندگی شخصی، این‌ها هیچ کدام انسان را نه خوشبخت می‌کند، نه دلشاد و راضی می‌کند. اصلاً انسان هر چه گیرش می‌آید، باز چیز بیشتری را می‌خواهد. در حسرت یک چیز بهتری است. در شرع مقدس هست ـ العفاف و الکفاف ـ. به همان زندگی که بشود گذراند و انسان محتاج کسی نباشد و در عسرت نباشد، این جور پیش ببرید.(6)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


* پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
1. خطبه‌ عقد مورخه‌ 2/9/1378       2. خطبه‌ عقد مورخه‌ 11/5/1374
3. خطبه‌ عقد مورخه‌ 8/3/1372        4. خطبه‌ عقد مورخه‌ 8/3/1372
5. خطبه‌ عقد مورخه‌ 18/4/1377      6. خطبه‌ عقد مورخه‌ 20/7/1377

گناهانی که نعمت‌ها را تغییر می‌دهد!


  ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط


قال‌الامام‌السجاد(ع): الذنوب التی تغیر النعم: البغی علی الناس، و الزوال عن العادهًْ
 
فی‌الخیر و اصطناع المعروف و کفران النعم، و ترک الشکر، قال‌الله عزوجل: «ان الله
 
لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»

امام سجاد(ع) فرمود: گناهانی که باعث تغییر نعمت‌ها می‌شوند، عبارتند از: 

تجاوز به مردم، 

ترک عادت‌های کار خیر و خوب، 

و کفران نعمت و ترک شکر، 

زیرا خداوند عزوجل می‌فرماید: «خداوند سرنوشت هیچ ملتی را تغییر نمی‌دهد مگر این که
 
خودشان تغییر روش دهند.»(‍1)

____________________

1- معانی الاخبار، ص 270

شیرینی لطیفه


زمان آماده سازی
40 دقیقه
حداکثر زمان پخت
15 دقیقه
1/2 قاشق چای خوری
بکینگ پودر
1 قاشق غذا خوری
پودر شکر
2 قاشق چای خوری
پودر خامه
1 بسته
خامه صبحانه
1 قاشق چای خوری
وانیل
1 لیوان
شکر
1 لیوان
آرد
4 عدد
تخم مرغ
به مقدار لازم
پودر شکر اضافه
شیرینی لطیفه



برای تهیه شیرینی لطیفه ، فر را روشن می کنیم تا گرم شود .
آرد و بکینگ پودر را باهم ترکیب و الک کرده ، کنار می گذاریم .
زرده و سفیده های تخم مرغ را هم جدا می کنیم به طوری که به هیچ عنوان زرده تخم مرغ وارد سفیده نشود .
سفیده های تخم مرغ را در یک کاسه کاملا تمیز با همزن برقی هم می زنیم تا سفت شده و تکه های نوک تیز روی سفیده تشکیل شود . سپس نصف شکر را اضافه کرده و هم می زنیم تا تکه های نوک تیز دوباره تشکیل شود و مایه ای با بافت پفکی حاصل شود .
زرده تخم مرغ ، نصف دیگر شکر و وانیل را نیز هم می زنیم تا کرم رنگ شده و بعد به سفیده تخم مرغ اضافه می کنیم .
زرده و سفیده را به صورت دورانی و از پایین به بالا هم می زنیم تا زرده کاملا با سفیده مخلوط شود و بافت پفکی خود را حفظ کند .
حالا ترکیب آرد و بکینگ پودر را که از قبل الک کرده ایم را در چند مرحله به تخم مرغ ها اضافه کرده و آرام آرام ترکیب می کنیم .
کف سینی فر را کاغذ روغنی می اندازیم . مایه شیرینی لطیفه را در قیف ریخته و با فاصله مناسب روی سینی فر دایره می زنیم .
سپس روی شیرینی ها کمی پودر قند پاشیده و به مدت 10 تا 15 دقیقه در طبقه وسط فر در دمای 180 تا 200 درجه سانتی گراد قرار می دهیم تا شیرینی لطیفه ما آماده شود .
سپس از شیرینی ها را از فر خارج کرده و اجازه می دهیم تا خنک شوند .
برای خامه شیرینی لطیفه می توانید از خامه قنادی آماده موجود در بازار استفاده کنید و یا اینکه با خامه صبحانه و پودر خامه ، خامه فرم گرفته تهیه کرده و ما بین شیرینی لطیفه قرار دهید .
برای تهیه خامه فرم گرفته ، یک بسته خامه صبحانه را با دو قاشق چای خوری پودر خامه ، یک قاشق غذاخوری پودر شکر و مقدار کمی وانیل مخلوط کرده و با همزن برقی آنقدر هم می زنیم تا سفت شده و فرم بگیرد . به طوری که جای پره های همزن روی خامه باقی بماند .
خامه را در قیف ریخته و بین دو شیرینی بریزید .
شیرینی لطیفه را با شکلات آب شده و پودر پسته تزئین و با یک فنجان چای سرو کنید .

  1. با این مقدار مواد حدودا 20 عدد شیرینی لطیفه خواهید داشت . 

باقلوا کاداییف


زمان آماده سازی
40 دقیقه
حداکثر زمان پخت
20 دقیقه
مناسب برای
12 نفر
1 لیوان
آب
1 قوطی
شیر عسلی
1 لیوان
گردو خرد شده
100 گرم
کره آب شده
2 بسته
رشته کاداییف
1 1/2 لیوان
آب اضافه
2 قاشق غذا خوری
زعفران دم کرده
1/4 لیوان
گلاب
1/2 قاشق چای خوری
پودر هل
1 1/2 لیوان
شکر
باقلوا کاداییف




برای تهیه باقلوا کاداییف ، ابتدا شربت آن را آماده می کنیم .
1.5 لیوان آب را با شکر مخلوط کرده و روی حرارت قرار می دهیم تا آب به جوش آید و شکر در آن حل شود . زیر حرارت را کم می کنیم تا شربت با حرارت ملایم به مدت 10 دقیقه بجوشد و کمی قوام آید . سپس گلاب ، زعفران و هل را اضافه کرده و از روی حرارت بر می داریم تا خنک شود .
رشته های کاداییف را با دست در یک قابلمه کاملا خرد می کنیم . سپس کره آب شده را به آن اضافه کرده و تفت می دهیم تا تمامی رشته ها به کره آغشته شوند . ( مرتب هم می زنیم تا رشته ها نسوزند )
حالا شیر عسلی را به همراه یک لیوان آب اضافه کرده و تفت می دهیم تا شیر عسلی هم به خورد رشته ها برود و رشته ها نرم شوند .
کف قالب مستطیل شکل را چرب کرده و نصف مقدار رشته های کاداییف را کف قالب می ریزیم و صاف می کنیم به طوری که تمام کف قالب پوشیده شود . سپس گردوی خرد شده را روی آن می ریزیم و با کف قاشق فشار می دهیم تا مواد به هم بچسبد .
روی گردوها را با باقی مانده رشته های کاداییف می پوشانیم و دوباره با کف قاشق فشار می دهیم تا مواد کاملا به هم فشرده شوند .
سپس باقلوا را به صورت لوزی و یا مربع برش زده و قالب را در فری که از قبل گرم کرده ایم به مدت 15 تا 20 دقیقه قرار می دهیم تا سطح باقلوا کاداییف کمی برشته شود .
قالب را از فر خارج کرده و شربت سرد شده را روی باقلوا کاداییف می ریزیم و اجازه می دهیم تا شربت کاملا به خورد باقلوا برود .
سپس روی باقلوا را با پودر نارگیل و پودر پسته تزئین کرده و در ظرف مورد نظر می چینیم .

  1. می توانید مقدار آب بکار رفته در تهیه باقلوا کاداییف را بنا به سلیقه کمتر بریزید . در این صورت رشته های کرانچی بافتی ترد و کرانچی ماندد خواهند داشت .
  2. به جای گردو خرد شده می توانید از پسته ، گردو و بادام هم استفاده کنید .

تصویری خیره کننده از آسمان تگزاس +عکس











تصویری خیره کننده از آسمان تگزاس با نام «تنفس اژدها»

 را مشاهده می کنید.

تصویر تصویری خیره کننده از آسمان تگزاس +عکس

منبع: میزان

کنار قدم های جابر... (بشنوید)


کنار قدم های جابر... (بشنوید)

مداحی کنار قدم های جابر، سوی نینوا رهسپاریم (واحد فارسی و عربی) از مداح اهل بیت میثم مطیعی



 دانلود







ستون های این جاده را ما، به شوق حرم می شماریم

شبیه رباب و سکینه، برای شما بی قراریم
ازین سختی و دوری راه، به شوق تو باکی نداریم
فدایی زینب، پر از شور و عشقیم
اگر که خدا خواست، بزودی دمشقیم
لبیک یابن الحیدر

قَطَعنا الیک الصَّحاری، الا یا امیر الفرات
أضِفنا فانّا ضیوفک، اضِف هؤلاء المُشاة
نَسیرُ الیک نهاراً، و نَحلُمْ بک فی اللیالی
نَعُدُّ الخُطیٰ و العلامات، و نبکیک حتی الوصال
نسیل کَنهرٍ، یا بحر المَعالی
بصَخرٍ و سدٍّ، اَبد لانُبالی
لبیک یابن الحیدر

وُلِدنا علی حبّ حیدر، إذن لانخاف المَخاطِر
و نَفدیک بالقلب و الروح، و لیس فقط بالحناجر
و الحمدلله صِرنا، بلطفک شعباً أبیّا
سنمشی الی القدسِ یوماً، مع المسلمین سَویّا
سلامٌ علی الشام، کَرَمزِ الصُّمود
و بحرین و القدس، اسیرِ القیود
لبیک یابن الحیدر

ترجمه:
ای امیر نهر فرات! به سوی تو بیابان ها را پشت سر گذاشتیم
میزبانی کن از ما که ما میهمانان توایم
میزبانی کن از این خیل پیاده
روزها به سوی تو گام برمیداریم
و شب ها رویای تو را می بینیم
قدم ها و علم های جاده را می شماریم
و تا زمان رسیدن بر تو گریه می کنیم
همچون رود جاری می شویم
ای دریای بزرگی ها!
و به هیچ صخره و سدّی
اهمیت نمی دهیم و اعتنا نمی کنیم

***
بر عشق و محبت علی به دنیا آمدیم
به خاطر همین است که از خطرها نمی ترسیم
ما با دل و جان مان فدای تو می شویم
نه فقط با حنجره های مان
خدا را شکر که به لطف تو
امّتی آزاده و ستم ناپذیر شدیم
روزی همراه با همه ی مسلمانان
به سوی قدس پیاده خواهیم رفت
درود بر شام
به عنوان نماد و مظهر مقاومت
و درود بر بحرین و قدس
که اسیر بند هستند))
یا حُسین!

یَتَّجِهُ هذا الحَشدِ الکبیرِ مِن محبّیکَ نحو کربلاء، بنیاتٍ صادِقَة و قلوبٍ مُشتعلة، شوقاً لزیارتک و تَوّاقَةً للتقرب بها إلی الله، لیُحرِّروا أنفسهم من الذنوبِ و التعلقاتِ الدنیویة.

یا سید الأحرار! نَعِدُک أن نَتَّجِهَ معاً نحوَ القدسِ مشیاً علی الأقدام و نُحرِّرَ تلکَ الأرضَ المقدَّسةَ من بَراثِنِ الصّهاینةِ الغاصبین، و أن نذهَبَ قریباً إلی الشّام لنُخَلِّصَ مقامَ أختکَ زینبَ الکبری من حمَلاتِ لُقَطاءِ الصّهاینةِ و أمریکا و هُم العناصِرَ السلفیة‌ و التکفیریة و الإرهابیةِ و الوهابیة، الذین لم یُدرِکُوا شیئاً عن الإسلامِ الحقیقی.

ترجمه:
یاحسین!
این خیل عظیم دلدادگان با نیات صادقه و قلوب مطهره به قصد زیارت تو به سمت کربلا در حرکتند و با زیارت تو به خدای متعال تقرب میجویند تا خود را از قید و بند گناهان و تعلقات دنیایی رها کنند.

ای سید احرار! ما با تو عهد می بندیم که با این جماعت پیاده روان به قدس رفته و آن سرزمین مقدس را از چنگال غاصب صهاینه آزاد کنیم. همچنین با تو عهد می بندیم که به زودی به شام رفته و سوریه و حرم مطهر خواهر تو زینب کبری را از دست فرزندان نامشروع صهاینه و آمریکا یعنی گروههای سلفی و تکفیری و ارهابی و وهابی آزاد نماییم؛ همانها که از اسلام حقیقی هیچ نفهمیده اند.

شاعر: محسن رضوانی

دلت غریب‌تر از مرغ‌های در‌یایی است ..........


تصویر مرتبط

 

نشان خانه تو ساحل شکیبایی است

دلت غریب‌تر از مرغ‌های در‌یایی است
 

به جای ‌اشک ز چشمت ستاره می‌بارد

نگاه‌های تو در شب عجیب رویایی است
 

بهار، از دم گرم تو زنده می‌گردد

سخن بگو که سخن گفتنت مسیحایی است
 

سرک کشیدنت از پشت پنجره زیباست

عبور کردنت از کوچه‌ها تماشایی است
 

کسی به عمق وجود تو پی نخواهد برد

به روح عشق قسم، روح تو اهورایی است
 

از آن شبی که از این شهر مرده کوچیدی

همیشه ورد‍ِ زبانم «چرا نمی‌آیی‌» است
 

بیا و از قفس انزوا رهایم کن

اتاق کوچک من، بی‌تو گور تنهایی است


مرتضی امیری اسفندقه

حیثیت خاک


   ØªØµÙˆÛŒØ± مرتبط
 
 
تمام حیثیت خاک برایش آن قطعه زمین بود، قطعه زمینی که ایمان داشت خون خدا آنجا ریخته است.
آهسته اشک از روی گونه‌هایش پایین آمد؛ تمامی اوقات همین بود احوال تا به ذهنش خطور می‌کرد آن همه ظلم؛ آن همه جور؛ اشک بی‌دعوت می‌آمد؛ اشک هم به خود می بالید که در لحظه‌ای می‌بارد که یاد یاد اوست.
زن برخاست، سال‌ها بود می‌ماند به انتظار که بازآید فصل سیاه‌پوشی کوچه‌ها، خیابان‌ها، میدان‌ها، وضو گرفت، نماز کرد، بعد دعا. چند سالی بود پسرک میان دسته‌ها مبهوت می‌نگریست آن همه سوز، آن همه شوق، آن همه حسرت.
هرساله خودشان را می‌رساندند. مادر ویلچر را عبور داد، دسته‌ها در هم شده بود؛ همهمه بود و هیاهو و اشک و اسفند، دود بود و ضجه‌زن‌ها و بغض غریب مردها، آن میانه  پی یاری بود که مادرش همیشه گفته بود خلاصه می‌آید.
اتوبوس‌های شهری طول و عرض کلی شهر را همچون ماری طویل به بر گرفته بودند، اهالی شهر عاصی از همه جا به راحتی خود را رسانده بودند به محل تلاقی کتل‌ها.
او سال‌ها چشم‌انتظار بود؛ محرم برایش عطر دیگری داشت؛ طعم امیدواری، رایحه ایستادن، مادرش هر سال نذر داشت و این دهمین سال بود که علی‌اصغر، نحیف بر آن ویلچر رنگ و رو رفته کنار دسته‌ها خودنمایی می‌کرد.
پدرش وقتی مرد، همه حضور او در خانه با نفس‌های مادر یکی شد، او بود و مادری تنها و دست‌هایی رو به آسمان، تنفسی در هوای ایمان؛ این چند بهار و زمستانش را دیده بود که مادر چگونه در تقلا است، چگونه پی نان است و چطور سجاده می‌بارد از قدمش.
صبح آن روز که رفت، ظهر دهم شد؛ علی‌اصغر نشسته بر ویلچر می دید جماعت بر سر و سینه زن را و می‌نگریست بی‌آنکه حرفی بزند، تنها صدای مادرش در ذهنش می‌پیچید «او می‌آید پسرم».
به میدان که رسیدند از چهارسو دسته باران شد، علم می‌بارید، کتل می‌ریخت از هر نگاهی، همه چشم‌ها نم اشکی داشت، می‌پیچید صدای ضجه‌ها در تمامی آسمان، سیاه در سیاه به تن‌ها رخت بود، نگاه در نگاه شرح ماتم.
بوی قیمه می‌آمد، جمعیت هروله کرد، هرکه در پی نیازی دست به سوی آن بی‌نیاز، همه یکی بودند؛ هر آنچه بود نام حسین(ع) بود و یاد دست‌هایی که افتاد.
اذان که شد تمامی چهارسوی میدان فرش شد با دست‌هایی در پی همیاری چه زیبا؛ از آن همه بلندگو طنین الله‌اکبر جان‌ها را به شوقی دیگر می‌خواند؛ وضو در وضو شد، نماز عشق برپا و عشاق هزاره، علی‌اصغر بر ویلچر می‌نگریست و هنوز منتظر، سال‌ها بود درانتظار بود ولی این روزها گرم‌تر، ملتهب‌تر.
مادر دست بر شانه علی‌اصغر گذاشت؛ لبخندی زد با چشمانی خیس، علی اصغر بی‌حرکت نگریست با چشمانی در بهت، پس چه شد؟ تو گفتی می‌آید، با چشمانش گفت؛ تو گفتی او دوای همه دردها را دارد؛ گفتی ما را می‌بیند؛ گفتی او همه را می‌بیند، پس چه شد؟ پس کجاست؟
مادر دور شد، صفوف نماز جلوه‌گر؛ پسرک ویلچرنشین می‌نگریست آن همه حال را.
جماعت آرام، آرام؛ موج‌وار رو به سجود بودند، ذکر بود و ذکر، تنها صدای سرسلسله عشاق بود که بلندگوها را می‌لرزاند؛ حس غریبی بود، حس یکی بودن، احساس همراهی حتی در اندام، در حرکات؛ در لب‌ها، در قلب‌ها.
سکوت بود و تنهایی میان آن همه عشاق، علی‌اصغر بود و نگاه، بوی قیمه می‌آمد، نفس کشید؛ عطری داشت؛ هوا معطر شده بود؛ نه غذای ظهر عاشورا که قدم‌هایش؛ رایحه نزدیک‌تر شد؛ گمان کرد جام گلاب به دستی پیش می‌آید؛ هرچه گشت با نگاه همه فقط نماز بود و نماز، عطر گلاب دیوانه‌اش کرد.
آسمان رعدی زد، زمین خیس شد بی‌آزار، سر بلند کرد از دورتر سواری می‌آمد همه سبزپوش، اسب رامش بود بی‌آنکه لگام به دست باشد؛ اسب ایستاد چو نقش، توقفی کرد. مرد زمین را لگد کرد، زمین به خود بالید، علی‌اصغر عطر را، رایحه را نزدیک دید، مرد با جبروت گام برداشت، متمایز بود از دیگران، همه به نماز بودند. بلندبالا بود، با اندامی عاصی، چهره‌ای که به نور می‌زد، لبخندی حکم لب‌هایش بود اما علی‌اصغر حیران دست‌ها شد؛ دست‌هایی که به همه رودها که به همه آب‌ها عزت داد.
به یاد آورد حرف مادرش را که «او می‌آید» شاید اوست که آمده، هم اویی که بی‌واهمه بی‌دستی، سوار بر اسب می‌آمد.
علی‌اصغر مست عطر شد، مرد بلندبالا، مرد زیبا، مرد بی‌دست به نزدیکی‌اش رسید، لبخند زیبایش غلیظ‌تر شد.
گفت: «من آمده‌ام؛ برخیز.»
صدایش مهربان بود و مخملی.
علی‌اصغر ایستاد به روی پاها، پاهایی که سال‌ها خواب بودند؛ هنوز گیج بود، نماز تمام شد، علی‌اصغر نگریست با تمنا که بمان؛ بمان.
مرد گفت: «منتظرند جماعتی؛ باید بروم» و رفت؛ لبخند بارید از نگاهش؛ گل می‌پاشید از صولتش.
مادر نظر کرد؛ علی‌اصغر روی پاها؛ آنچه مادر سال‌ها ندیده بود و حسرت همه این سال‌هایش بود؛ مادر فریاد کرد، جمعیت هجوم بردند، علی‌اصغر میان جمعیت گم شد.
 
پیمان شمس
 
" کیهان "

تشبیه جامعه ایمانی به پیکره انسان


نتیجه تصویری برای منظره های زیبای طبیعت

 

قال‌النبی(ص):
 
«مثل المومنین فی تواد هم و تراحمهم و تعاطفهم کمثل الجسد؛ اذا اشتکی منه
 
عضو، تداعی له سائر الجسد بالسهر و الحمی»

پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: حکایت مومنان در دوستی، روابط عاطفی و
 
مهربانیشان هم چون اعضای تن است، وقتی یک یشان رنجور و دردمند شود،
 
دیگران نیز به مراقبت و رعایت او هم داستان شوند. (1)

____________________

1- نهج‌الفصاحه، ص 715