امام رضا(ع) فرمود: هفت چیز است که بدون هفت چیز دیگر مسخرهآمیز است:
1- کسی که به زبان خود استغفار کند، اما در دلش (از گناه) پشیمان نباشد، خودش
را مسخره کرده است.
2- کسی که از خدا بهشت بخواهد، اما دربرابر سختیها شکیبا نباشد، خود را به
سخره گرفته است.
3- کسی که خواهان موفقیت باشد، اما نکوشد، خودش را به باد تمسخر
گرفته است.
4- کسی که جویای دوراندیشی باشد، اما احتیاط نورزد، خودش را ریشخند
کرده است.
5- کسی که از آتش دوزخ به خدا پناه برد اما خواهشهای دنیایی را رها نکند، خود
را به باد تمسخر گرفته است.
6- کسی که به یاد مرگ افتد، و خود را مهیای آن نسازد، خود را مسخره کرده است.
7- کسی که خدا را یاد کند ولی برای دیدار او نشتابد، خود را ریشخند کرده است.(1)
__________________
1- مسند امام رضا(ع)، ج 1، ص 283
این دو تا را بعضیها چرا با هم اشتباه میکنند؟ با کفاف یعنی محتاج کسی نباشد و بتوانند زندگیشان را اداره کنند، بدون احتیاج به هیچ کس. دلخوشی هم باید داشته باشند و الّا زندگی با درآمدِ زیاد و مخارج زیاد و تشریفات که خوب نیست. اینها اصلاً راحتی نمیآورد، دلخوشی نمیآورد.(1)
اوّل زندگی را ساده بردارید، هر چه میتوانید در این جهت سعی کنید. البتّه، اعتقاد نداریم که افراد بایستی بر عیال خودشان، بر نزدیکان خودشان سختگیریهای تنگنظرانه بکنند. این عقیده را نداریم، اما عقیده داریم که همه از روی عقیده و ایمان و عشق و دل خودشان به یک حدی قانع باشند.(2)
زندگی را ساده بگیرید، خودتان را اسیر تشریفات نکنید. اگر از اول وارد مسابقه تشریفات شدید، دیگر رها شدن از آن سخت است. حالا هم جمهوری اسلامی است. اگر کسی بخواهد ساده زندگی کند میتواند. یک روزی بود که نمیشد، سخت بود. اگر چه بعضی به دست خودشان مشکل میکنند. در لباسشان، در مسکنشان، در تجمّلاتشان، همه را بر خودشان سخت میکنند.(3)
قناعت برای همه مفید است
به شما عرض میکنم: ما شما را دعوت نمیکنیم به زُهد سلمان و ابوذر. بین امثال من و شما با سلمان و ابوذر فاصله خیلی زیادی است. ما هرگز- نه من و نه شما - طاقت آن چیزها را و آن علوّ و عروج و آن والایی را نداریم که بخواهیم خودمان را به آن چیزها برسانیم. یا مثلاً فرض کنید که آرزوی آن را حتی در دلمان بیاوریم. امّا من این را عرض میکنم که اگر بین ما و آنها، زندگی ما و زندگی آنها، هزار درجه فاصله است، میشود این هزار درجه را، ده درجه، بیست درجه، صد درجه کم کرد. خودمان را به زندگی آنها نزدیک کنیم.(4)
قناعت کنید، از قناعت خجالت نکشید. بعضیها خیال میکنند که قناعت مال آدمهای تهیدست و فقیر است و اگر آدم داشت، دیگر لازم نیست قناعت کند. نه، قناعت یعنی در حدّ لازم، در حد کفایت، انسان توقّف کند.(5)
پرهیز از مسابقه ناسالم مادیگری
توقّعات مادّیِ زیاد و بالا، موجب تنگی معیشت و موجب ناراحتی خود انسان میشود، اگر انسان توقّع خودش را از زندگی توقّع کمی قرار دهد، این مایه سعادت خواهد بود. نه فقط برای آخرت انسان خوب است، که برای دنیای انسان هم خوب است.(6)
سعیتان را بگذارید بر زندگی ساده و به دور از اشرافیگری، بر زندگیای که منطبق باشد بر زندگی متوسط مردم. نمیگویم پایینترین مردم، متوسط مردم، نگاه نکنید به مسابقه مادّیگری. مسابقه هست، چنانچه در راه بهشت خدا مسابقه هست، در راه بهشت خیالی دنیا هم مسابقه هست؛ برای تجمّلاتش، برای مقام و قدرتش، برای اسم در آوردن و معروف شدنش، مسابقه هست؛ این مسابقه، مسابقه ناسالمی است... هر کدام که بخواهید به این مسابقه وارد شوید آن دیگری مانع شود و به عنوان یک ناصح با شما عمل کند.(7)
در همه مراحل بایستی میانهروی و قناعت و گرایش به روش متواضعانه و فقیرانه را فراموش نکرد که این نظر اسلام است.(8)
* پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1. خطبه عقد مورخه 2/1/1378 2. خطبه عقد مورخه 12/9/1377
3. خطبه عقد مورخه 13/10/1377 4. خطبه عقد مورخه 17/11/1379
5. خطبه عقد مورخه 1/1/1376 6. خطبه عقد مورخه 21/12/1379
7. خطبه عقد مورخه 3/6/1375 8. خطبه عقد مورخه 22/9/1380
عمر خودرا همه بایاد تو سر خواهم کرد
عمر خودرا همه بایاد تو سر خواهم کرد
شب غم را به خیال تو سحر خواهم کرد
وصف خال لب زیبای تو مجنونم کرد
از پی لیلی حُسن تو سفر خواهم کرد
بر در میکده عشق تو آیم شب و روز
لب خود را زمی ناب تو تر خواهم کرد
دوری وصل وفراق تو کند محزونم
غم هجران تو را اشک بصر خواهم کرد
گر چه هردم بزند دشمن تو طعنه ولی
دلخوشم زانکه نگه بر تو قمر خواهم کرد
گردش چشم سیاهت دلم از کف برده
عاقبت بر رخ ماه تو نظر خواهم کرد
هر طرف مینگرم جلوه روی مه توست
چشم کوته نظر از پرده به درخواهم کرد
گر بیایی و قدم بر دل من بگذاری
دیده را فرش رهت وقت گذر خواهم کرد
مرتضی شاهمندی
شب که رسید/ پنجره نابود میشود
شب که رسید/ پنجره نابود میشود
یکباره خانه سرد و غمآلود می شود
تقویم روی میز بدل میشود به خاک
سرو بلند دهکده مفقود میشود
رخوت دوباره می چکد از شانه های شب
از چارسمت، خانه پر از دود میشود
چشک گریز نیست در این برزخ سیاه
جاده از این به بعد مه آلود میشود
بی آفتاب روی تو ای وسعت سپید!
دنیا چقدر کوچک و محدود میشود
بعد از غروب پنجره/ شب میرسد و بعد
راه رسیدن به تو مسدود میشود
آن قدر گریه میکنم از دوریت / که اشک
برگونههای لاغر من رود میشود
کی میرسی پرنده من! نه! دروغ نیست
دارد زمین بدون تو نابود میشود
پیمان سلیمانی
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
روز ملال و غصه و رنج و محن رسید
از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظة دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسه رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید
پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
"میثم" بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت
یک کربلا شراره آتش به من رسید
مرثیه خوان خامس آل عبا منم
در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه