اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

طرز تهیه باسلوق یک شیرینی خانگی ( 55 )

مواد لازم:


نشاسته گل: ۱۵۰ گرم

آب: دوونیم پیمانه

جوهرلیمو: یک هشتم قاشق چای‌خوری

شکر رژیمی: یک و یک‌چهارم پیمانه (شکر معمولی: ۵۰۰ گرم)

پودر ژلاتین: یک قاشق سوپ‌خوری

گلاب: دو قاشق سوپ‌خوری

پودر نارگیل: به مقدار لازم

مغز گردو: به مقدار لازم

مغر پسته: به مقدار لازم

طرز تهیه:


۱. نشاسته را با مقداری آب سرد مخلوط می‌کنیم. وقتی حل شد، حرارت را روشن می‌کنیم. جوهر لیمو را به آن اضافه کرده و مدام هم می‌زنیم.


۲. شکر را در بقیه آب می‌ریزیم. پودر ژلاتین را به شکر اضافه و وقتی حل شد مخلوط را به نشاسته اضافه می‌کنیم.


۳. مواد را خوب هم می‌زنیم تا غلیظ شود، گلاب را اضافه کرده و خاموش می‌کنیم. پودر نارگیل را در ظرف ریخته و به اندازه یک قاشق از نشاسته را روی پودر نارگیل می‌ریزیم، بعد گردو و خلال پسته را داخل آن فرو می‌کنیم و مقداری پودر نارگیل روی آن می‌ریزیم. در ظرف می‌چینیم و دو الی سه ساعت داخل یخچال می‌گذاریم.


فوت کوزه‌گری:


باسلوق خانگی را حتما در یک ظرف در بسته و داخل یخچال نگهداری کنید، در غیر این صورت خیلی زود خراب می‌شود.

بر سرِ سهمِ شهیدان از خاک / ما اختلاف پیدا نخواهیم کرد ........

Related image

وقتی که هواپیماها ناپدید می‌شوند، کبوتران

سپیدِ سپید پرواز می‌کنند.

با بال‌هایی آزادْ گونه‌ی آسمان را می‌شویند،

شکوه و مالکیّتِ جَوّ و بازی را بارِ دیگر به دست می‌آورند.

بالاتر و بالاتر، سپیدِ سپید

کبوتران پرواز می‌کنند.

کاش آسمانْ حقیقی بود.

[این را به من مردی گفت رهگذر میانِ دو بمب.]

*

سرزمینی است مهیّای سپیده‌دم،

بر سرِ سهمِ شهیدان از خاک

ما اختلاف پیدا نخواهیم کرد،

اینک آنان به یک سان

فرشِ علف می‌گسترند

تا ما با هم بسازیم!

*

ما تنهاییم، ما تا به دُرْدِ جام تنهاییم

اگر دیدارهای رنگین‌کمان نباشد.

در تنهاییِ خود فریاد خواهم کرد،

نه برای آنکه خفتگان را بیدار کنم

بل تا که فریادم مرا

از خیالِ دربندم بیدار کند!

 

«مرید البرغوثی»، از کتاب «فراتر از میراث خون»، تألیف و ترجمه‌ی «موسی بیدج»

" توصیف آخرین لحظه جدایی از دنیا " :

Image result for ‫تصویر گل سرخ‬‎ 

امام‌ علی(ع) درباره لحظه رفتن و جدایی از نعمت‌های دنیا فرمود: سکرات مرگ
و حسرت از دست دادن نعمت‌های دنیا، به آنها هجوم می‌آورد. اعضای بدنشان به
 سستی می‌گراید و رنگ از چهره آنها می‌پرد. سپس پنجه مرگ در آنها نفوذ بیشتر
 می‌کند، آنچنان که زبانش از کار می‌افتد در حالی که در میان خانواده خود قرار دارد.
 با چشم خود می‌بیند و با گوش خود می‌شنود (اما یارای سخن گفتن در او نیست).
در این می‌اندیشد که عمر خویش را در چه راهی تباه کرد؟ دوران زندگی خود را در چه
راهی گذراند؟
 به یاد ثروت‌هایی می‌افتد که بدون توجه به حلال و حرام بودن آن  جمع‌آوری کرد، و
هرگز در طریق تحصیل آنها نیندیشید. انگشت حسرت به دهان می‌گیرد و دست خود را
از پشیمانی می‌گزد، چرا که به هنگام مرگ مسایلی برای او روشن می‌شود که تا آن
زمان مخفی مانده بود.
او در این حال نسبت به آنچه در دوران زندگی به شدت به آن علاقه داشت، بی‌اعتنا
می‌شود. آرزو می‌کند ای کاش کسانی که در گذشته به ثروت او غبطه می‌خوردند، و
 بر آن حسد می‌ورزیدند، این اموال در اختیار آنان بود و نه او (سرانجام) میان آنها
 و آنچه مورد علاقه‌شان بود جدایی افکنده می‌شود.(1)
_____________________
_ 1- نهج‌البلاغه - خطبه 109

" منشأ همه خیرها در سه شاخص " :

Related image 

قال‌‌الامام علی(ع): «جمع الخیر کله فی ثلاث خصال: النظر و السکوت و الکلام. فکل نظر
لیس فیه اعتبار، فهو سهو، و کل سکوت لیس فیه فکرهًْ، فهو غفله. و کل کلام لیس فیه
ذکر، فهو لغو. فطوبی لمن کان نظره عبرهًْ، و سکوته فکرهًْ، و کلامه ذکراً، و بکی علی
خطیئته و امن الناس من شره».
امام علی(ع) فرمود: همه خیرها در سه خصلت فراهم می‌شود: نظر و خموشی و سخن
گفتن. هر نظری که عبرت‌انگیز نباشد، سهو است، و هر خموشی که در آن اندیشه
نباشد، غفلت است. و هر سخنی که در آن یادآوری نباشد، بیهوده است. خوشا به حال
کسی که نظرش عبرت است و خموشی او فکر کردن و سخن او ذکر، و بر خطای خود
بگرید و مردم از شرش آسوده باشند.(1)
_____________________
1- تحف‌العقول، ص215، ح97

" به مناسبت شهادت شهید سید مرتضی آوینی " :

Related image

سلامت دنیا بیماری است و بیماری اش شفا و سلامت، چراکه بنیان دنیا در عادات است و سلامت حقیقی، هرچه هست در ترک عادات و عتق از ملکات

  • دنیای عادات وارونه حقیقی است و عارف سالک اگر قول و فعلش خلاف این عالم است ، نه از سر لودگی و مسخره گی است و نه با این نیست انگاری و نفی و انکار متجددین نسبتی دارد و نه قصد کرده است که عوام را در زحمت اندازد، بل او عالم عادات را خراب می کند تا حقیقت بنا شود

  • عشق عاشق را به بیماری می کشاند ، بیمار زرد روی است و خواب و خور ندارد و از درد می نالد  و می گرید

  • حال آن که اهل سلامت دنیا فربه اند و سرخ روی ، شب ها را در خواب غفلت اند و روزها نیز همتشان یک سره وقف تمتع است. (یأکلون کما تأکل انعام) سالک ناسک ، ترک رسوم و عبادت و قیوداحکام کثرات می گوید و این چنین کس را مردمان " بیمار " می خوانند و " مجنون"

  • فقیه حکم بر ظاهر می کند تا مردمان را در حیطه اسلام نگاه دارد، و عارف حجاب ظاهر را می درد تا مردمان را نسبت به باطن، که عالم حقیقت است متذکر سازد، رند خراباتی خرقه سالوس را که زهد ریایی است می درد تا مردمان بدانند که حتی عادات آوردن به ظاهر عبادت نیز باطن عبادت را که مغز آن است از درون می پوشاند تا آن جاکه از عبادت جز قالبی پوک چیزی بر جای نمی ماند و تا زهد رایایی است ایمان مومن از شائبه شرک رها نمی شود

  • قتل به شمشیر او تقدیر محتوم عاشق است اگر به عشق پای فشارد و از مشکلات طریق نهراسد، چراکه تنها آینه " ذبیح الله " می تواند مجلای اسم شهید باشد. اَنه علی کل شیُ شهید: ذبیح الله هم خود شاهد است و هم خود مشهود، هم قاتل است و هم مقتول

  • "سَر" آن است که در طریق وصال به باد رود و " جان" متاعی است که هم او بخشیده است تا به بهای آن لقایش را باز خریم، و سّر آن که خون مقتول عشق را ثارالله گفته اند نیز در همین جاست.

  • عالم همه در طواف عشق است و دایره دار این طواف  حسین (ع) است .

  • این جا کربلا، در سرچشمۀ جاذبه ایی که عالم را به محور عشق نظام داده است.

  • سدرة المنتهی مرز دار قلمرو فرشتگان عقل است ، عقل بی اختیار است. اما قلمرو و آل کسا، ساحت امانت داری و اختیار است و جبرائیل را آن جا باز نمی دهند که هیچ ، بال می سوزانند. آن جاست انی اعلم ما لا تعلمون است،آن جا ساخت علم لدُنّی است، راز داری  خزائن این غیبت آسمان ها و زمین ، آن جا سبحات فنای فی الله است بقای الله

  • عالم ما ، عالم نسبت ها و مقادیر است و بالطبع ، تصاویر اشیاء پیش از هر چیز بر " مناسبتی " دلالت می کنند که بین ما و آن اشیاء وجود دارد و این مناسبت هرچه باشد مارا از رسیدن به آن " مدلول حقیقی " باز می دارند.

  • هنرمند ، رازدار خزائن غیبه است و زبان او زبان تمثیل و تمتل است؛ پس باید رمز و راز ظهور حقایق متعالی و کیفیت حضور و ظهور امر قدسی را در جهان بشناسد او باید با بصیرت قلبی راز تمثیل حقایق ملکوتی را بیابد و این یافتن به معنی " علم پیدا کردن " نیست.

  • غزال غزل وحشی است و انیس مجنون بیابان نشین آن درد نیز که کار عشق شیدا را به تعزل و ترنم می کشاند ، جز در سینه مجنون وحشی بیابان نشین لانه نمی کند.

  • شهر دام عادت و تعلقات است و مردمان اهل عادتند. این مجنون مردم گریز است و آن غزال مردم نفور و اگر شاعر نباشد چه کسی مردمان را به " ترک عادت " بخواند؟

  • چه قلیل اند شاعرانی که آنان را در عشق بخشیده اند و شرف حضور

  • مردمان مسافر کاروان مرگند ، اما خود نمی دانند ، مرگ کاروان دار سفر زندگی است و کجاوه ثابت می نماید اما کاروان در سفر است.

  • عاشقان عاشق بلایند . در حیات در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت، در ژرفای اقیانوس بلا عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند؟

  • مگر عشق را جز در هجران و فرقت و غربت می توان آموخت؟ پس این درد فراق همه هستی آدمی است و مایۀ اصلی هنر نیز همین غربت است که با اوست از آغاز تا انجام.

  • زمین سراسر صحرای عرفات است و تو همان آدمی که با خطاب إهبطوا بر این سیاره رنج فرو افتاده ای عرفات مثالی از حقیقت زمین است که تمثیل یافته مشقت جوع و عریانی و تشنگی و سوز آفتاب و... آن خطاب را تو از یاد برده ای، اما آدم به یاد داشت که آن همه گریست تا بازش پذیرفتند.

  • مستی زوال عقل است و از این رو هم ره بی خودی است، ما خمار مستی فانی است و حتی شرب مدام نیز علاج درد نمی کند تا زنده ایم هوشیاریم و هوشیار اسر خود است ، مگر آن که شراب مرگ درکشیم که یک سره از عقل و از خود می رهاندمان، این سری است که در موتوقبل أن تموتوا فاش کرده اند.

  • " ترک هوش کن" که "هوشیار" در خودی خود اسیر است و تا خود باقی است یار از تو می رمد ، بیهوده نیست این همه که عاشقان از عقل می نالند ؛ عقل عقال است و جان را از پای بست خاک می کند و تا عقل باقی است ، خود از میانه بر نمی خیزد و مستان در جست و جوی بی خودی به مستی روی آورده اند ، که مستی و بی خودی باهم اند ؛ مستی زوال عقل است و از این روی هم ره بی خودی است

  • هنر زمزمه مستی است و خود آگاهان را حاجتی بدین زمزمه نیست. سوزآتش درون است که در سخن می ریزد، و آن را که این آتش ندارد گو بسوزد که شعر سوز جگر است و آه دل و اشک چشم ... و این همه را جز به غریبان و شیداییان عطاء نکرده اند.

  • بلبل شیدای گل است و این آواز و الحان که از او می جوشد ، ناله شیدایی است که از ملکوت نازل می شود. بلبل نیز مطرب ملکوت است ، حافظ نیز ، و هرآن کس که شعرش ناله شیدایی است و درد فراق دارد.

  • عاقل درد فراق ندارد و عقل در این وادی لایعقل است ؛ از عشق باز پرس که شرح این مشکل را جز او کس نمی داند

  • حقیقت وجود انسان روح الهی اوست که چون خورشیدی منیر در پس حجاب بدن حیوانی و تعلقات گران بار دنیایی اش پنهان مانده است. چگونه می توان بی واسطۀ حجب ، چشم در نور خورشید دوخت؟

  • راه " فطرت" راه " علم حصولی " و اکتسابی نیست، راهی وصول است. بندگی خدا میثاق ازلی است که در عمق فطرت خویش بدان شهادت می دهد و او فطرتأ به مبدأ عالم، علم و گرایش دارد و اگربه نفس خویش رجوع کند در باطن خویش خواهد یافت که خداوند فجور و تقوا را به نفس او الهام فرموده است و آسمان لایتناهی تمنای او را هیچ کرانه ای جز قدرت و اراده مطلق ، علم مطلق ، حسن مطلق و حیات محض محدود نمی کند

  • تقوا است که انسان را به اخلاص می رساند و با اخلاص درهای حکمت نیز بر قلب گشوده می شود

  • حافظ شیرازی تجلی حسنی حقیقت وجود را در پیاله احوالات و اوقات خویش دیده است و به مقامی رسیده که دیگر همواره در سبحات جلوه یار غوطه ور است و این مراد او از "شرب مدام" است.

  • جذبه " حضرت رحمان" و "سحر شیطان" آفاقی نزدیک به هم دارند ، اگر چه این هم سانی تنها در ظاهر است نه در باطن . شیدایی حق و مفتون شیطان هر دو ترک عقل و اختیار می کنند ، آن یکی فرزند عقلش را ه قربان گاه عشق عارفانه می برد و این یکی " کازانوا" یی است مسحور زینت شیطانی .

  • شیطان سوگند خورده است که لازیننّ لهم فی الارض و او آن چنان کثرات جمالیه حضرت حق در چشم انسان زینت می بخشد که او را سحر می کند و می فریبد. رنگ کثراتی هستند تجلی یافته از نور سفید ، اما اگر انسان اسیر " رنگ " شود از نور سفید باز می ماند

  • نیازهای حیوانی آدمی زاد لاجرم او را از وصول به غایات فطری خویش که تعالی روحانی است باز خواهد داشت. نیازهای حقیقی انسان فی الحقیقه نیازهای فطری اوست.

  • انسان امروز از غایات آفرینش خویش در غفلت است و در سایۀ این غفلت بهشت خویش را در زمین می جوید. أفمن یمشی مکبأ علی وجهه أهدی امّن یمشی سوتأ علی صراط مستقیم؟

  • حکیم عالم را سراسر رازی نامکشوف بیند و دریابد که حقیقت مقصود وصول است نه حصول. بال های اشتیاق وصل را باید گشود که با پای حصول نمی توان بر آسمان بر شد.

  • اهل نظر اگر عقل را در برابر عشق نهاده اند از آن است که عقل اهل اعتبار است و درک و وصف ، و محرم راز نیست. اگر منکر راز نشود، او را همین قدر می رسد که دریابد رازی هست، و دیگر هیچ. راز لایدرک و لایوصف است و بیرون از حدود اعتبارات عقل؛ چشمه ای مکنون در ظلمات وادی حیرت. اما عقل از حیرت می گریزد . عقل گرفتار عالم حدوث است و از تفکر در قدم می گریزد، چراکه آن راز به تفکر گشوده نمی شود. عقل در جست و جوی نور است و راز، پرده نشین سیاهی های نا کجا آباد غیب هویت.

  •  آن جا عقل جز عقالی بیش نیست چرا که اهل تفکر است و گفته اند تفکر فی آلاء الله و لا تفکر وا فی ذات الله : آلاء الله حجب ذات اند ومرزی فی مبالین عدم و وجود از آن حیث که یار را جلوه می دهند. چشم عقل در حجاب می نگرد و از آینه غافل است

  • می خواهم در رثای شما ای کبوتران خونین بال دل حرم أمن مرثیه ای بسرایم اما کلام زمین گیر است و کبوتر شکسته بال دل من نیز آسمان را تنها در خیال می پرورد. کلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام کلام و آن جا که شما بال کشیدید پر جبرائیل عقل می سوزد آن جا جزء نبی عشق را بار نمی دهند و جز او و اوصیائش یعنی آنان که ضمیر نسبیت را به آسمان اطلاق پیوند می دهند دیگر کیست که بتواند بر معراج انقطاع کامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبت الغیوب ذات نور یابد و این چنین از صدر المنتهی اسماء و صفات در گذرد و به معادن پنهان عظمت اتصال یابد و روحش به ذات عزیز قدوس تعلیق پیدا کند. نه تنها آن کس از رثای شما ای کبوتران خونین بال حرم امن بر می آید که بتواند کلام را بر بال عشق بنشاند و به معراج برد و اگر این چنین است بگذارآن یار غائب مرثیه خوان شما باشد که جز او هیچ تلاونده ایی راهای آسمان را نمی شناسد.

  • آزادی انسان در آزادی از تعلقات انسانی است و آن آزادی که در غرب گویند ، قبول بندگی عادات و تعلقات است و عین اسارت و نه عجب که از خصوصیات اصلی دنیای امروز یکی هم این است که در الفاظ را " وارونه" به کار می برند؛ می گویند "آزادی " و مرادشان  " اسارت " است، می گویند " عقل " و مرادشان " وهم " است . می گویند " انسان" و مرادشان " حیوان " است و می گویند " تکامل " و مرادشان " هبوط" است و می گویند " علم " و مرادشان " جهل" است و ... قس عل هذا

  • تخیل بال پرواز است ، وحی و الهام هم می توانند رحمانی باشد و هم شیطانی ، خیال هم می تواند مثل کبوترهای سفید در آسمان آبی حریت پرواز کند و هم می تواند مثل خفاشی سیاه از سقف مغازه تاریک نفس اماره ف وارونه آویزان شود

  • خیال هم می تواند براق بلند پرواز معراج انسانی باشد و هم خرد جال مرکوب نفس اماره هرجا که خیال رفت؛ پسندیده نیست.

  • بعد از مرگ نیز انسان در عالم اعمال خویش زندگی می کند.

  • انسان در درون خودش زندانی است اما این زندان نفس را می توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در بر گیرد.

  • انسان اگر بتواند " خود" را در " خدا " فانی سازد نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بی نهایت.

  • زندان تعلقات و عادات ، دنیایی تنگ تر و تاریک تر از گور است و " خیال " نیز بالتبع یا " براق بلند پرواز آسمان معراج" است ، یا " خفاش روز کور مغازه تنهایی

  • " توسن خیال " نه آنچنان است که " خیال پروری" را با خود به " معراج" برد فضای طیران و جولان خیال هرکس به وسعت روح اوست و شخص با بال های خیال که نمی تواند به ناکجا آبادی دنیای بیرون از دنیای معتقدات و عادات و تعلقات خویش پرواز کند. بنابراین ، هرچه بگوید و بنویسد و هر نقس که بپردازد خودش را بیان می دارد ، همان گونه که هست. فرد در درون خود و معتقدات و عادات و تعلقاتش زندانی است

  • هنرمند رویی به عالم غیب دارد و رویی به عالم شهادت. با آن روی خورشیدی منیر است و با این روی قمری مستنیر در شب ظلمانی کرۀ ارض ، اما کدام هنرمند؟ هل یستوی الأعمی و البصیر

  • هنرمند از آسمانیان می گیرد و بر زمینیان می بخشد. پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه ای را داشته باشد که واسطۀ الهام هستند.سینه تنگ کور دلان کجا و آسمان بی کران کجا 

  •  آنچه هنرمند می پردازد نقشی است که از غیب در آینۀ جان او اشراق یافته است و اگر هنرمند از شواغل و تعلقات دنیایی إعراض نکند و اهل جذبه عشق نباشد آن جانب را نخواهد یافت.

  • هنرمند در میان سایر انسان ها همچون بلبل است و در میان پرندگان و وجه امتیاز او نیز در " شیدایی " است و بیان " خویش" مرادم از شیدایی ، شیدایی حق است ؛ اما همچنان که در نزد غالب انسان ها القائات نفس از دعوات شیطان تشخیص پذیر نیست، چه بسا که " شیفتگی شیطان " با شیدایی حق مشبه شود و غالبأ چنین است.

  • شیطان سوگند خورده است که لازیننّ لهم فی الارض و او آن چنان کثرات جمالیه حضرت حق در چشم انسان زینت می بخشد که او را سحر می کند و می فریبد. رنگ کثراتی هستند تجلی یافته از نور سفید ، اما اگر انسان اسیر " رنگ " شود از نور سفید باز می ماند.

  • نیازهای حیوانی آدمی زاد لاجرم او را از وصول به غایات فطری خویش که تعالی روحانی است باز خواهد داشت. نیازهای حقیقی انسان فی الحقیقه نیازهای فطری اوست.

  • انسان امروز از غایات آفرینش خویش در غفلت است و در سایۀ این غفلت بهشت خویش را در زمین می جوید. أفمن یمشی مکبأ علی وجهه أهدی امّن یمشی سوتأ علی صراط مستقیم؟

  • حیکم عالم را سراسر رازی نامکشوف بیند و دریابد که حقیقت مقصود وصول است نه حصول. بال های اشتیاق وصل را باید گشود که با پای حصول نمی توان بر آسمان بر شد.

  • اهل نظر اگر عقل را در برابر عشق نهاده اند از آن است که عقل اهل اعتبار است و درک و وصف ، و محرم راز نیست. اگر منکر راز نشود، او را همین قدر می رسد که دریابد رازی هست، و دیگر هیچ. راز لایدرک و لایوصف است و بیرون از حدود اعتبارات عقل؛ چشمه ای مکنون در ظلمات وادی حیرت. اما عقل از حیرت می گریزد . عقل گرفتار عالم حدوث است و از تفکر در قدم می گریزد، چراکه آن راز به تفکر گشوده نمی شود. عقل در جست و جوی نور است و راز، پرده نشین سیاهی های نا کجا آباد غیب هویت.

  •  آن جا عقل جز عقالی بیش نیست چرا که اهل تفکر است و گفته اند تفکر فی آلاء الله و لا تفکر وا فی ذات الله : آلاء الله حجب ذات اند ومرزی فی مبالین عدم و وجود از آن حیث که یار را جلوه می دهند. چشم عقل در حجاب می نگرد و از آینه غافل است

  • می خواهم در رثای شما ای کبوتران خونین بال دل حرم أمن مرثیه ای بسرایم اما کلام زمین گیر است و کبوتر شکسته بال من نیز آسمان را تنها در خیال می پرورد. کلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام کلام و آن جا که شما بال کشیدید پر جبرائیل عقل می سوزد آن جا جزء نبی عشق را بار نمی دهند و جز او و اوصیائش یعنی آنان که ضمیر نسبیت را به آسمان اطلاق پیوند می دهند دیگر کیست که بتواند بر معراج انقطاع کامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبت الغیوب ذات نور یابد و این چنین از صدر المنتهی اسماء و صفات در گذرد و به معادن پنهان عظمت اتصال یابد و روحش به ذات عزیز قدوس تعلیق پیدا کند. نه تنها آن کس از رثای شما ای کبوتران خونین بال حرم امن بر می آید که بتواند کلام را بر بال عشق بنشاند و به معراج برد و اگر این چنین است بگذارآن یار غائب مرثیه خوان شما باشد که جز او هیچ تلاونده ایی راهای آسمان را نمی شناسد.

  • آزادی انسان در آزادی از تعلقات انسانی است و آن آزادی که در غرب گویند ، قبول بندگی عادات و تعلقات است و عین اسارت و نه عجب که از خصوصیات اصلی دنیای امروز یکی هم این است که در الفاظ را " وارونه" به کار می برند؛ می گویند "آزادی " و مرادشان  " اسارت " است، می گویند " عقل " و مرادشان " وهم " است . می گویند " انسان" و مرادشان " حیوان " است و می گویند " تکامل " و مرادشان " هبوط" است و می گویند " علم " و مرادشان " جهل" است و ... قس عل هذا

  • تخیل بال پرواز است ، وحی و الهام هم می توانند رحمانی باشد و هم شیطانی ، خیال هم می تواند مثل کبوترهای سفید در آسمان آبی حریت پرواز کند و هم می تواند مثل خفاشی سیاه از سقف مغازه تاریک نفس اماره ف وارونه آویزان شود.

  • خیال هم می تواند براق بلند پرواز معراج انسانی باشد و هم خرد جال مرکوب نفس اماره هرجا که خیال رفت؛ پسندیده نیست.

  • بعد از مرگ نیز انسان در عالم اعمال خویش زندگی می کند.

  • انسان در درون خودش زندانی است اما این زندان نفس را می توان آن همه وسعت بخشید که آسمان و زمین را در بر گیرد.

  • انسان اگر بتواند " خود" را در " خدا " فانی سازد نورالانوار طلعت شمس حق از او نیز متجلی خواهد شد و عزت و عظمتی خواهد یافت بی نهایت.

  • زندان تعلقات و عادات ، دنیایی تنگ تر و تاریک تر از گور است و " خیال " نیز بالتبع یا " براق بلند پرواز آسمان معراج" است ، یا " خفاش روز کور مغازه تنهایی

  • " توسن خیال " نه آنچنان است که " خیال پروری" را با خود به " معراج" برد فضای طیران و جولان خیال هرکس به وسعت روح اوست و شخص با بال های خیال که نمی تواند به ناکجا آبادی دنیای بیرون از دنیای معتقدات و عادات و تعلقات خویش پرواز کند. بنابراین ، هرچه بگوید و بنویسد و هر نقس که بپردازد خودش را بیان می دارد ، همان گونه که هست. فرد در درون خود و معتقدات و عادات و تعلقاتش زندانی است

  • هنرمند رویی به عالم غیب دارد و رویی به عالم شهادت. با آن روی خورشیدی منیر است و با این روی قمری مستنیر در شب ظلمانی کرۀ ارض ، اما کدام هنرمند؟ هل یستوی الأعمی و البصیر

  • هنرمند از آسمانیان می گیرد و بر زمینیان می بخشد. پس سینه اش باید قابلیت نزول ملائکه ای را داشته باشد که واسطۀ الهام هستند.سینه تنگ کور دلان کجا و آسمان بی کران کجا

  •  آنچه هنرمند می پردازد نقشی است که از غیب در آینۀ جان او اشراق یافته است و اگر هنرمند از شواغل و تعلقات دنیایی إعراض نکند و اهل جذبه عشق نباشد آن جانب را نخواهد یافت.

  • هنرمند در میان سایر انسان ها همچون بلبل است و در میان پرندگان و وجه امتیاز او نیز در " شیدایی " است و بیان " خویش" مرادم از شیدایی ، شیدایی حق است ؛ اما همچنان که در نزد غالب انسان ها القائات نفس از دعوات شیطان تشخیص پذیر نیست، چه بسا که " شیفتگی شیطان " با شیدایی حق مشبه شود و غالبأ چنین است.

  • گمنامی برای شهوت پرست­ها دردآور است،اگرنه همه اجرها در گمنامی است؛تاآنجا که فرموده­اند:آنگونه در راه خدا انفاق کن که آن دست دیگرت هم با خبر نشود.

  • زمان بستر جاری عشق است تا انسانها را در خود به خدا برساند وتمامی آنچه در زمان حدوث می یابد باقی است.

  • یاران شتاب کنید...گویند قافله­ای در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست، آری گنهکاران را راهی نیست ،اما پشیمانان را می­پذیرند.

  • بسیجی عاشق کربلاست وکربلا را تومپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامها،نه؛ کربلا حرم حق است وهیچ­ کس را جز یاران امام حسین علیه السلام راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر....

  • با بهاران روزی نو می­رسد و ما همچنان چشم به راه روزگاری نو.اکنون که جهان وجهانیان مرده­اند،آیا وقت آن نرسیده است که مسیحای موعود سررسد؟ ویحی الارض بعدموتها...

  • ... اما با این همه،غربت سیدالشهدا عجب جانسوز است!دیگر جایی برای این ای کاش­هاواگرها نیست... کاروان کربلا در راه است واگر تو را هوس کرببلاست ،بسم الله

  • جاذبه خاک به ماندن می­خواند وآن عهدباطنی به رفتن،عقل به ماندن می­خواند و عشق به رفتن...واین هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان در آوارگی وحیرت  میان عقل و عشق معنا شود.

  • هیچ شنیده ای که مرغی اسیر،قفس را هم بر دارد وباخود ببرد؟

  • هم الان اگر ملکوت­الموت سررسد وتو را به عالم باقی فراخواند،هرچند با شهادت،آماده­ای؟

  • یاران ؛پای در راه نهیم که این راه رفتنی است ونه گفتنی...

  • راه کاروان عشق از میان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که می خواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند ، اگرچه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد...

  • زندگی زیباست اما شهادت از آن زیبا تر است ، سلامت تن زیباست اما پرنده عشق تن را قفسی میبیند که در  باغ نهاده باشند ...

  • بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا ؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار ... به تعداد شهدایمان

  • زندگی به خون وابسته است و  پیکر تاریخ  بی خون خدا مرده ای بیش نیست و سر مبارک امام شهید بر فراز نی رمزی است میان خدا و  عشاق ؛ یعنی که این است بهای دیندار

  • ای شقایق های آتش گرفته ، دل خونین ما شقایقی است که داغ شهادت شما را بر خود  دارد ،آیا آن روز نیز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید ؟

  • " سخنان قصار شهیدآوینی "

  •  

  • طرز تهیه یک کیک ساده و خوش طعم در منزل( 54 )

    مواد لازم :

    تخم مرغ هم دما با اتاق : ۴ عدد

    وانیل : کمی

    شکر : سه چهارم پیمانه

    کره آب شده : ۸ قاشق غذاخوری

    آرد : سه چهارم پیمانه

    شیر ولرم : ۲ پیمانه

    پودر قند برای تزیین روی کیک


    طرز تهیه :

    -فر را روی ۱۷۵ درجه سانتی گراد تنظیم کنید.

    -قالب مناسب را با کاغذ روغنی آماده کنید.

    -زرده را از سفیده تخم مرغ جدا کنید.

    -سفیده را هم بزنید تا فرم بگیرد.

    -زرده را با شکر هم بزنید تا کم رنگ شود. کره و وانیل را اضافه کنید و هم بزنید.

    -آرد را اضافه کنید و مواد را آرام آرام هم بزنید.

    -آرام آرام شیر را به مواد اضافه کنید و هم بزنید تا مواد مخلوط شود.

    -سفیده تخم مرغ را کم کم اضافه کنید و آرام هم بزنید.

    -مواد را در قالب بریزید و بگذارید ۶۰ دقیقه بپزد و روی آن طلایی رنگ شود.

    -پس از خنک شدن، با پودر قند تزیین کنید.

    " معامله با اجنه(+18)+تصاویر "

    بعضی از اهالی جنوب معتقدند اجنه‌، دلیل آزار و اذیت بیمار را به بابازار یا مامازار
    می‌گویند، خواسته‌شان را مطرح می‌کنند، قربانی و هدیه می‌گیرند و بیمار را رها
    می‌کنند.
    درباره «مراسم زار» شنیده بودم؛ همیشه مشتاق بودم ببینم این مراسمی که می‌گویند در آن، جن از بدن بیمار خارج می‌شود چطور مراسمی است، چقدر واقعیت دارد، در آن چه چیزی می‌گذرد و چرا عده‌ای از هر گوشه و کنار، خودشان را می‌رسانند به روستاهای قشم، به جایی که «بابازار» و «مامازار» دارد و می‌گویند بیماری‌های صعب‌العلاج را درمان می‌کنند. همه اینها را شنیده بودم اما ندیده بودم. تا این که بر اساس اتفاق، با یک تیم مستندساز همراه شدم و سر از یکی از روستاهای قشم درآوردم، خانه‌ای برای برگزاری مراسم زار.
     
    همراه با «اهل هوا»  
    اینجا که ما هستیم، مراسم «اهل هوا»ست. اهل هوا زنان و مردانی هستند که قبلا مراسم زار برایشان برگزار شده، سفره گرفته‌اند و قربانی داده‌اند، یک یا چند بار جن از بدنشان خارج شده و «بادشان پایین آمده» و حالا هر چند وقت یک بار دوباره دور هم جمع می‌شوند تا اگر همان بادهای قدیمی یا بادهای جدید در بدنشان وارد شده‌‌، در این مراسم از بدنشان خارج شوند و به اصطلاح خودشان راحتشان بگذارند. 
     
    جمعیت دورتادور اتاق نشسته. زنی سینی اسفنددودکن و چند گیاه معطر و تخم مرغ را وسط اتاق می‌گذارد. چند مرد طبل و دمام را با جدیت و دقت آماده می‌کنند. مراسم زار، بدون آنها معنی ندارد. زار است و موسیقی‌اش. یک موسیقی جنوبی با ریتم‌های تند و شاد، که حاضران با آن آوازهای مخصوص می‌خوانند و چوب‌های نازکی را به همدیگر می‌زنند تا صدایش مکمل موسیقی شود. 
     
    زن و مرد و چند بچه، همه منتظر نشسته‌اند تا «بابازار» بیاید. می‌گویند «بابازار مثل فرمانده است، هر چیزی گفت باید اجرا شود». بابازار یا مامازار، مردان و زنانی هستند که آیین زار را برگزار می‌کنند. آنها هستند که تشخیص می‌دهند این مراسم برای چه کسی برگزار شود و برای چه کسی نه. آنها هستند که مردم برای دوا و درمان پیششان می‌آیند. آنها هستند که تشخیص می‌دهند کدام اجنه آنها را گرفتار کرده و از آنها می‌خواهند دست از سر بیمار بردارد. اجنه‌، دلیل آزار و اذیت بیمار را به بابازار یا مامازار می‌گویند، خواسته‌شان را مطرح می‌کنند، قربانی و هدیه می‌گیرند و بیمار را رها می‌کنند.
     
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر
     
     
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر
     
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر
     
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر
     
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر
     
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر
     
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر 
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر 
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر
     
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر
     
    معامله با اجنه(+18)+تصاویر
     
    اینطور که بابازار می‌گوید، اجنه یا همان بادها اسم‌های مختلفی دارند؛ بی‌بی‌فاطمه، بی‌بی فضلیه، بابور جنی، دینگَ‌مرو، شیخ عبدالله و بسیاری دیگر که وقتی یک نفر به مقام بابازار یا مامازاری برسد، آنها را در اختیار می‌گیرد و می‌تواند برای درمان بیماری‌های ناشی از آزارشان، با آنها مصالحه کند. مثلا می‌گویند همین دو ماه پیش بوده که یک مراسم برگزار شده و یکی از این بادها، درخواست یک انگشتر کرده تا دست از سر بیمار بردارد، انگشتری که حالا در دست بابازار است و او تاکید می‌کند که این، امانت بادهاست! 
     
    کسی که این انگشتر را داده، می‌گوید سال‌ها بیمار بوده و دوا و درمان کرده اما دکترها بیماری‌اش را تشخیص نمی‌دادند و خوب نمی‌شده. باردار و ناخوش‌احوال بوده تا این که بابازار را به او معرفی می‌کنند. مراسم زار برایش برگزار می‌شود، جن از بدنش خارج می‌شود و هرچند گاهی دوباره احساس ناخوش‌احوالی می‌کند اما حالا که قربانی داده، امیدوار است دیگر مثل قبل سراغش نیایند و راحتش بگذارند. 
     
    بابازار می‌گوید قبل از درمان هرکسی، اول از او می‌پرسد که پزشک او را دیده یا نه، آزمایش و ام‌آرآی داده یا نه، اگر جواب اینها مثبت باشد و دکتر برایشان دارو تجویز کرده باشد، می‌گوید بروند درمانشان را کامل کنند، اما اگر پزشک به آنها گفته باشد که معلوم نیست چرا بیمارند و نمی‌توان معالجه‌شان کرد، بابازار درمان آنها را قبول می‌کند؛ چون می‌فهمد چیزی شده که خارج از درمان‌های طبیعی است، کار جن‌هاست و باید وارد عمل شود. 
     
    وقتی جن از بدن بیمار خارج می‌شود! 
    با صدای طبل و دمام، مراسم شروع می‌شود. بابازار وسط مجلس می‌ایستد و شعرهایی می‌خواند. جمعیت او را همراهی می‌کنند و جواب آوازش را می‌دهند. گیاهان معطر را در آتش می‌ریزند و بوی معطری در فضا می‌پیچد. ما با نگاه‌های متعجب و منتظر، اطرافمان را نگاه می‌کنیم تا ببینیم قرار است چه اتفاقی بیفتد. آواز و موسیقی، آواز و موسیقی، آواز و موسیقی؛ و ناگهان فریاد. پیرمرد سفیدپوش جنوبی یک‌مرتبه با مشت بر سرش می‌کوبد و فریاد می‌زند. از درد به خودش می‌پیچد. بابازار به سمتش می‌آید و پارچه سفیدی روی صورتش می‌اندازد. پیرمرد زیر پارچه سرش را تکان می‌دهد، همراه با موسیقی که تندتر از قبل شده، سرش را به چپ و راست می‌چرخاند. سریع و سریع‌تر. جمعیت بدون تعجب،‌ به همخوانی‌شان ادامه می‌دهند و چوب‌ها را به هم می‌زنند. پیرمرد همچنان سرش را به اطراف می‌چرخاند تا این که رعشه می‌گیرد، فریاد دیگری می‌زند و بی‌حرکت می‌شود. بابازار پارچه را برمی‌دارد، پیرمرد چشم‌هایش را باز می‌کند و نفس عمیق می‌کشد. نفسش که بالا آمد، بابازار را به نشانه تشکر در آغوش می‌گیرد و بابازار و دیگران به او تبریک می‌گویند. گیاه معطری که دود می‌کند را نزدیک می‌آورند، پیرمرد آن را بو می‌کشد، لیوانی آب می‌خورد و با آواز جمعیت همراه می‌شود. 
     
    هنوز حواسمان به پیرمرد است که از نگاه بابازار، متوجه سمت دیگر اتاق می‌شویم. زن جوانی به چپ و راست می‌چرخد، نیم‌خیز شده و با ریتم موسیقی، به سمت مرکز اتاق حرکت می‌کند. روی سرش یک پارچه می‌اندازند و او همچنان به راهش ادامه می‌دهد. حالا دیگر به جای صورتش فقط تکان‌های شدید او را می‌بینیم. دستش را از زیر پارچه بیرون می‌آورد. می‌دانند منظورش چیست. از وسایل بابازار که با خودش آورده، یک چوب نازک بلند به زن می‌دهند، چوب را بلند می‌کند و چند بار بر سر و کمرش می‌کوبد. بعد از خارج شدن صدایی عجیب از گلویش، ساکت و ساکن می‌شود. یکی از زن‌ها برایش ماده معطر را می‌برد که بو بکشد و تخم‌مرغ خامی که آن را بخورد. و بعد یکی دیگر دچار این رعشه‌ها می‌شود، بعد دیگری و دیگران. 
     
    موسیقی که قطع می‌شود، چند نفر هستند که هنوز حالشان خوب نیست. با همان رعشه‌ای که در طول مراسم داشته‌اند، به وسط اتاق رسیده‌اند،‌ بابازار مقابلشان نشسته و با آنها حرف می‌زند. آنها هم با بابازار حرف می‌زنند، اما نه به زبان خودشان، به زبان‌هایی مثل اردو یا عربی. زنی که کنار ما نشسته توضیح می‌دهد که «آنها این زبان را بلد نیستند و وقتی به خودشان بیایند نمی‌دانند چه گفته‌اند چون این حرف‌ها را خودشان نیستند که می‌زنند، این زبان اجنه‌ای است که در این لحظه در آنها حلول پیدا کرده.» زمان زیادی طول نمی‌کشد که آنها حرف زدن به این زبان را ادامه می‌دهند، بعد دستشان را گردن همدیگر می‌اندازند، فریادی می‌زنند و آرام می‌گیرند. زن‌ها کل می‌کشند. 
     
    توهم است، ساده‌دلی است 
    اما این همه ماجرا نیست. در کنار افرادی که به این مراسم باور دارند و برای بابازار و مامازار احترام قائلند، مخالفانی هم در این جزیره هستند. روز بعد از مراسم زار، به دیدن چند نفر از این مخالف‌ها می‌رویم. یکی از آنها، پسر جوان موسیقیدانی است که بومی منطقه است و می‌گوید در مراسم زیادی حضور داشته و سال‌ها درباره آیین زار در جنوب ایران و کشورهای اطراف تحقیق کرده. او قاطعانه تاثیرگذاری مراسم زار در درمان بیماری‌ها را رد می‌کند: «توهم است، خیالات است، کلاهبرداری است. کم‌سوادی و ساده‌دلی باعث شده مردم این حرف‌ها را باور کنند. اگر کسی کمی فکر کند، نمی‌تواند باور کند که چنین چیزی صحت داشته باشد. آیین زار درواقع از یک مراسم آفریقایی‌تبار ریشه گرفته و منشاء درمانی یا مذهبی ندارد. این مراسم از سال‌ها قبل که مردم برای مبادله کالا به کالا از طریق دریا به کشورهای مختلف می‌رفتند، به اینجا هم رسیده و حالا عده‌ای به نام دین و مذهب و طب سنتی در حال سوءاستفاده از این مردم ساده‌دل هستند.» 
     
    او با چهره سوخته‌اش، در زیر آفتاب گرم ایستاده و با لحنی نگران و ناراحت برایمان توضیح می‌دهد: «برای هر مراسم میلیون‌ها تومان پول می‌گیرند، هر بار از مردم طلا و قربانی می‌خواهند و مردم بیماری که امیدوارند حالشان خوب شود حاضرند به هر کاری دست بزنند و حرف‌های بابازار و مامازار را جدی می‌گیرند. غافل از این که باید چاره را در مراجعه به پزشک جستجو کنند. این افراد سودجو، بسیاری از بیماری‌های روحی و فشارهای عصبی مردم را به اسم باد زار به بیمار معرفی می‌کنند، او هم به خیال این که در چنین مراسمی قرار است جن از بدنش خارج شود و بهبود پیدا کند هزینه‌های زیادی را متحل می‌شود. بعد تحت تاثیر تلقین تا مدتی حالش خوب می‌شود و دوباره بیماری‌اش عود می‌کند و به او می‌گویند باز هم باید قربانی بدهی.» 
     
    این مخالف مراسم زار دیده‌ها و شنیده‌های ما را رد نمی‌کند، می‌داند که چه دیده‌ایم، بارها آن را از نزدیکی دیده و برایشان جواب دارد: «بعضی از حاضران، افراد مشخصی هستند که برای این کار پول می‌گیرند. بعضی دیگر هم از سر سادگی فکر می‌کنند اگر خودشان را دچار این تکان‌ها کنند، هر بیماری یا مشکلی که داشته باشند برطرف می‌شود. ضمن این که تاثیر موسیقی در این مراسم را هم نمی‌توان انکار کرد. جالب است که در چنین مراسمی وقتی طبل و دهل نواخته می‌شود، فردی که تصور می‌کند جن در حال خارج شدن از بدنش است به حرکت درمی‌آید و به شدت تکان می‌خورد ولی به محض این که موسیقی قطع می‌شود، حرکت او هم تمام می‌شود. اگر جن واقعا در کسی حلول کرده باشد به موسیقی کاری ندارد که با آن شروع و تمام شود.» 
     
    او حتی این را هم می‌داند که بعضی از حاضران در این مراسم به زبان‌های دیگر شروع به حرف زدن می‌کنند: «اینها یک شبکه هستند. چند عبارت محدود را از زبان‌های دیگر یاد گرفته‌اند و در هر مراسمی آنها را تکرار می‌کنند. اینطور نیست که در آن لحظه جن بر آنها وارد شده باشد و این زبان تازه، زبان جن و برای آنها ناآشنا باشد. اینها حقه‌هایی است که با آن اعتماد مردم را جلب کنند و نمی‌دانم تا چه زمانی قرار است مردم ساده منطقه آنها را باور داشته باشند. من مریض‌های زیادی را دیده‌ام که در چنین مراسمی حاضر بوده‌اند، بعد از آن به دیدنشان رفته‌ام، حال هیچکدامشان خوب نشده است چون درد و بیماری آنها ناشی از جای دیگر است. این در حالی است که بعضی از این خانواده‌‌ها هرچه داشته‌اند را فروخته‌اند و برای این مراسم هزینه کرده‌اند. اینها در حق مردم بی‌انصافی است.» 
     
    بیابان، تاریکی، غذا بردن برای اجنه! 
    حالا شب شده. بابازار گفته می‌خواهد ما را ببرد به جایی در اعماق یک بیابان تاریک. جایی که همراه دخترش که قرار است در آینده «مامازار» شود، می‌روند و برای جن‌ها غذا و هدایای مردم جن‌زده را می‌برند. تا رضایت جن‌ها به دست بیاید، قربانی را بپذیرند و دست از سر بیمار بردارند.  
     
    به دیدن بابازار می‌رویم و با او و دخترش راهی می‌شویم. زیر آسمان پرستاره قشم، در هوای مطبوع شبانگاهی، راهی طولانی را طی می‌کنیم که بابازار فرمان ایست می‌دهد. ماشین توقف می‌کند. می‌ایستیم. باید پیاده شویم و بقیه راه‌ را باید پیاده برویم، بدون کفش و حتی بدون جوراب. بابازار می‌گوید جن‌ها از جوراب بدشان می‌آید! کف پایمان، خاک خنک بیابان را لمس می‌کند. بابازار می‌گوید «چند قدم بیشتر نمی‌توانید بیایید، هیچکس جراتش را ندارد، فضای وهم‌انگیزی است». اما کسی انصراف نمی‌دهد. بابازار و دخترش، وسایلی را که آورده‌اند، برمی‌دارند و پیشقدم می‌شوند.  
     
    بابازار در طول راه دعا می‌خواند. گاهی زیر لب و گاهی با صدای بلندتر. دخترش هم به اطراف گلاب می‌پاشد. در سکوت بیابان، جز صدای بابازار صدای دیگری نیست. به اطراف نگاه می‌کنیم و جز تاریکی و تاریکی چیز دیگری نمی‌بینیم. همه‌مان به دنبال این هستیم که چیز عجیب و غیرعادی را ببینیم، لمس کنیم، یا دست‌کم احساس خاصی به ما دست بدهد. اما هنوز خبری از هیچکدام اینها نیست. تنها سنگریزه‌های زیر پایمان را احساس می‌کنیم و تلاش می‌کنیم از بابازار و دخترش دور نشویم. 
     
    ناگهان بابازار می‌ایستد. مسیرش را به سمت یک درخت کج می‌کند. نزدیک‌تر می‌رود. همه ما دقت می‌کنیم ببینیم چه شده. بابازار دست‌هایش را به آسمان می‌برد و انگار با چند نفر در اطرافش حرف می‌زند. عصبانی می‌شود، دعوا می‌کند، چند جمله می‌گوید و آرام می‌گیرد. با زبانی که ما نمی‌فهمیم. بعد با حرکاتی نمایشی، طنابی که با خودش آورده را از دخترش می‌گیرد، آن را دستش می‌گیرد، کمی مکث می‌کند، با عصایش چند ضربه به زمین می‌زند. کمی دورتر می‌رود و آنچه با خودشان آورده‌اند، آنچه می‌گوید قربانی برای اجنه یا غذایی برایشان است، را گوشه‌ای می‌گذارد. کمی گلاب به اطرافش می‌پاشد و با صدای بلند چند جمله را تکرار می‌کند.  
     
    یکی دو نفر از همراهانمان ریزریز می‌خندند. یکی دو نفر دیگر متعجبند و با نگاه حیرت‌آوری اطرافشان را نگاه می‌کنند. همه منتظریم اتفاق‌های دیگری بیفتد. اما انگار مراسم غذا بردن برای اجنه تمام شده است. بابازار و دخترش راه می‌افتند. از راهی که آمده‌ایم باید برگردیم. سوار ماشین می‌شویم، هیچکس حرفی نمی‌زند، از پنجره بیرون را نگاه می‌کنیم و به چیزهایی که دیده‌ایم فکر می‌کنیم. بعضی ناباورانه، بعضی هم نه.
     
    " پایگاه خبری تحلیلی اعتدال "

    طرز تهیه برونی کاپوچینو,یک شیرینی خوشمزه ( 53 )

    مواد لازم برای ۲۵ تکه :


    پوره قهوه اسپرسو فوری: یک قاشق غذاخوری

    چیپس شکلاتی نیمه تلخ : یک پیمانه

    کره : ۱۱۳ گرم

    آرد : یک پیمانه

    شکر : یک پیمانه

    تخم مرغ : ۲ عدد

    وانیل : کمی

    بکینگ پودر: نصف قاشق چای خوری

    نمک : یک چهارم قاشق چای خوری


    مواد رویه :

    پودر اسپرسو فوری : یک قاشق چای خوری

    شیر : ۲ تا ۳ قاشق غذاخوری

    پودر قند : ۲ پیمانه

    کره نرم : یک چهارم پیمانه


    مواد شکلات تزئینی :

    چیپس نیمه شیرین : یک سوم پیمانه

    کره : نصف قاشق چای خوری


    طرز تهیه :

    -فر را روی ۱۷۵ درجه سانتی گراد تنظیم کنید.

    -قالب مناسب را چرب کنید و کنار بگذارید.

    -یک قاشق غذاخوری پودر اسپرسو را در آب جوش بریزید و هم بزنید تا حل شود.

    -یک پیمانه چیپس شکلاتی و ۱۱۳ گرم کره را روی حرارت کم، درحالی که مرتب هم می زنید، ذوب کنید سپس از روی حرارت بردارید، مخلوط شکر، اسپرسو و وانیل را اضافه کنید. سپس تخم مرغ ها را یکی یکی اضافه کنید.

    -آرد، بکینگ پودر و نمک را اضافه کنید و هم بزنید.

    -مواد را در قالب پهن کنید و به مدت ۳۳ تا ۳۸ دقیقه در فر قرار دهید.

    -برای تهیه رویه یک قاشق چای خوری پودر اسپرسو را در ۲ قاشق غذاخوری شیر حل کنید، پودر قند و یک چهارم پیمانه کره را اضافه کنید و روی حرارت کم هم بزنید و به اندازه غلظت دلخواه به آن شیر اضافه کنید. برونی ها که سرد شد ، مواد رویه را بریزید.

    -یک سوم پیمانه چیپس شکلاتی و کره را روی حرارت کم حل و روی کیک را تزئین کنید.

    طرز تهیه رولت قهوه,یک رولت خوشمزه و مجلسی ( 52 )

    زمان پخت : یک ساعت و ۱۰ دقیقه
    مواد لازم برای تهیه کیک برای ۱۰ نفر

    پودر قند : یک دوم پیمانه
    آرد : سه چهارم پیمانه
    پودر کاکائو : یک چهارم پیمانه
    تخم مرغ : ۴ عدد
    نمک : یک هشتم قاشق چای خوری
    شکر : دو سوم پیمانه
    کره آب شده و خنک شده : ۳ قاشق غذاخوری

     

    مواد داخل کیک :
    خامه هم زده شده : یک و یک چهارم پیمانه
    پودر فوری قهوه : یک قاشق مرباخوری
    پودر قند : ۲ قاشق غذاخوری
    پودر دارچین : یک هشتم قاشق چای خوری

     

    مواد لازم برای تهیه سس :
    شکلات خرد شده نیمه شیرین : ۱۱۲ گرم
    پودر فوری قهوه : نصف قاشق چای خوری
    پودر دارچین : یک هشتم قاشق چای خوری.

     

    طرز تهیه :
    فر را روی ۱۷۵ درجه سانتی گراد قرار دهید.
    قالب مناسب رولت را با کاغذ روغنی بپوشانید.
    روی حوله تمیز آشپزخانه پودر قند بپاشید و کنار بگذارید.
    آرد، یک چهارم پیمانه پودر کاکائو و نمک را با هم مخلوط کنید.
    تخم مرغ را در کاسه ای بزرگ با سرعت متوسط و بالا هم بزنید تا خوب مخلوط شود. در حالی که هم زدن را ادامه می دهید، شکر را کم کم اضافه کنید تا مواد غلیظ و لیمویی رنگ شود.
    به آرامی مخلوط آرد را به مخلوط تخم مرغ اضافه کنید. هر بار یک سوم مخلوط آرد را اضافه کنید و هر بار نیز مواد را هم بزنید.
    یک پیمانه مواد کیک را جدا کنید و با ۳ قاشق غذاخوری کره آب شده مخلوط کنید سپس به مواد اصلی برگردانید و هم بزنید.
    مواد کیک را در قالب پهن کنید و به مدت ۹ تا ۱۲ دقیقه در فر بپزید.
    کیک را پس از پخت، بلافاصله از قالب دربیاورید و در حوله ای که آماده کرده اید برگردانید، کاغذ روغنی را بکنید و بلافاصله با استفاده از حوله، آن را لوله کنید و بگذارید خنک شود. در صورت ترد شدن گوشه ها می توانید آن ها را ببرید. *خامه و یک قاشق چای خوری قهوه فوری را مخلوط کنید و هم بزنید تا فرم بگیرد. به آرام پودر قند و یک هشتم قاشق چای خوری پودر دارچین به آن اضافه کنید.
    کیک را باز کنید، حوله را بردارید و داخل آن خامه بمالید سپس کیک را دوباره لوله کنید. کیک را در سینی مناسب قرار دهید و تا زمان سرو در یخچال بگذارید.
    تمام مواد سس را با هم در قابلمه مخلوط کنید و روی حرارت قرار دهید و مرتب هم بزنید تا آب شود.
    پس از برش زدن رولت، در هر بشقاب کنار رولت سس بریزید.

     

    ارزش غذایی هر یک وعده :
    کالری : ۳۳۰
    چربی : ۲۳ گرم
    کلسترول : ۱۴۰ میلی گرم
    سدیم : ۱۲۵میلی گرم
    کربوهیدرات : ۳۱ گرم
    پروتئین : ۵گرم
    فیبر غذایی : ۲گرم

    " ولادت امام محمد تقی ( ع ) مبارک " :

    Image result for ‫تصویربه مناسبت تولد امام جواد‬‎

     

    همین بس است که دردانه ی پدر بودی

    دوام نسل پدر بودی و پسر بودی

     

    درخت نخل ولایت فقط تو را کم داشت

    برای نخل ولا  بهترین ثمر بود

     

    اگر چه در پر قوی رضا بزرگ شدی

    زبانزد همگان در دل و جگر بودی

     

    خدا به نام شما زد جواد بودن را

    ز هر که هست به مادر شبیه تر بودی

     

    خدا نخواست فدایی مادرت بشوی

    که حکمت است پس هر نبود و هر بودی

     

    برای دین به جوانیت اکتفا کردی

    تمام عمر کمت در دل خطر بودی

     

    خدا مگر که بداند چه محشری می شد

    به عمر نوح اگر منشاء اثر بودی

     

    مسیر باد به امر تو شد جنوب-شمال

    مدینه تا به خراسان که در سفر بودی

     

    اگر چه تلخ تر از زهر بود دور و برت

    به نام خویش به کام همه شکر بودی

     

    به  کوری همه ی چشمهای شور عرب

    همین بس است که دردانه ی پدر بودی

     

    شاعر: مظاهر کثیری نژاد

    طنز جبهه ( 58 )

     Image result for ‫تصویر رزمندگان اسلام‬‎

     

      یک ربع زودتر پستش رو ترک کرده بود و رفته بود !

    فرمانده گفت : جریمه می شوی وباید 300 تا صلوات بفرستی .

    بلند داد زد: برادرا توجه کنند !

    برخاتم انبیا محمد صلوات! همه مقر صلوات فرستادند .

    گفت : بفرما چند تا هم بیشتر از 300 تا !

    امشب شب میلاد جواد الائمه است .....

    Image result for ‫تصویر گل سرخ‬‎

    امشب شب میلاد جوادالائمه است

    دریادم آمد که می آیی از هودجی از نور

    صف در صف ملائک

    به تهنیت آل رسول می آیند

    دسته ایی گل

    همره کاروان ملک

    آورده ام تا بار عام

    به دیدار روم

    در ضیافت نور

    با من به عرش درآیید

    همه چیز رنگ نور است

    " دلنوشته ایی از رویا "

    دست‌ها چه چیزهایی درباره سلامت ما می‌گویند!

               

               
    کمبود ویتامین هایی چون ویتامین E، B1، B6، B12 منجر به مور مور شدن انگشت های دست چپ یا حتی پای چپ می شود.

    به گزارش جام جم آنلاین به نقل از سلامت، بی حس شدن انگشت ها یا دست ها چیزی است که از میان هر ۱۰ نفر ۱ نفر تجربه کرده است. این احساس ممکن است نتیجه خستگی یا نشانه مشکلات جدی تری در رابطه با سلامت بدن باشد.


    اطلاعاتی که در این مطلب آمده است کمک می کند بفهمید بدن تان با بی حس شدن و تیر کشیدن دست ها چه چیزهایی سعی دارد به شما بگوید.

    خستگی و کوفتگی


    چگونگی بروز این مشکل: وقتی وسایل سنگین را بلند می کنیم و یا مچ دست را در موقعیت نا آرامی قرار می دهیم به رگ های عصبی که درست در سطح پوست قرار دارند فشار وارد می کنیم و این باعث می شود در تمام انگشت ها احساس سوزن سوزن دست دهد.
    راه حل: به اندازه کافی بخوابید و استراحت کنید و از ماساژ استفاده کنید.


    دست ها چه چیزهایی درباره سلامت ما می گویند


    کمبود ویتامین

    چگونگی بروز این مشکل:
    کمبود ویتامین هایی چون ویتامین E، B1، B6، B12 منجر به مور مور شدن انگشت های دست چپ یا حتی

     پای چپ می شود.

    راه حل: سعی کنید ویتامین های بدن را متعادل کنید. در رابطه با مقدار مصرف ویتامین ها حتما با پزشک متخصص مشورت کنید زیرا ممکن است مصرف زیاد آن مشکلاتی جدی به وجود بیاورد.

    دست ها چه چیزهایی درباره سلامت ما می گویند
    آسیب ستون فقرات


    چگونگی بروز این مشکل: مشکلات متعددی در ستون فقرات هستند که از طریق انگشت کوچک دست چپ خودشان را نشان می دهند و این نتیجه فشار زیاد و آسیب های وارد شده بر اعصاب است.

    راه حل: تا جایی که می توانید پشت تان را بکشید و برای این کار ورزش های یوگا، ژیمناستیک و یا شنا انجام دهید. و به مدت طولانی روی صندلی ننشینید.

    دست ها چه چیزهایی درباره سلامت ما می گویند


    سندروم تونل کارپ

    چگونگی بروز این مشکل:
    سندروم تونل کارپ معمولا از طریق انگشت های شست، اشاره و میانی خود را بروز می دهد. تاندون ها در اثر حرکاتی که به عنوان بخشی از کار هستند دائما تکرار می شوند متورم شده و منجر به بی حس شدن دست ها می شوند.

    راه حل: حرکات ژیمناستیک و کشیدن مفاصل از ایجاد سندروم تونل کارپ جلوگیری می کند.

    دست ها چه چیزهایی درباره سلامت ما می گویند


    مشکلات گردش خون

    چگونگی بروز این مشکل: بی حس شدن سر انگشت های دست راست ممکن است به دلیل فشار روی رشته های عصبی سطح پوست و یا آسیب مفاصل دست یا شانه ها باشد. مور مور شدن دست راست نیز ممکن است در اثر بیماری های قلبی عروقی باشد که تاثیر مستقیم روی گردش خون در اندام های بدن دارند.
    راه حل: پیاده روی کنید. یا ورزش ژیمناستیک انجام دهید تا سلامت گردش خون در اندام های بدن را تقویت کنید. اگر با مشکلات جدی تری در رابطه گردش خون مواجه هستید باید به پزشک مراجعه کنید.


    بیماری بورگرچگونگی بروز این مشکل: این بیماری معمولا سیگاری ها را گرفتار می کند. جریان خون در اثر مصرف بیش از حد نیکوتین مختل می شود و در نتیجه منجر به کمبود مواد معدنی در بدن می شود. این مشکل در ابتدا منجر به بی حسی انگشت ها و سپس تمام بازو می شود.

    راه حل: هیچ راه درمان قطعی برای این بیماری وجود ندارد. اما ترک عادت های مضر تنها راه برای جلوگیری از بروز این مشکل است.

    دست ها چه چیزهایی درباره سلامت ما می گویند
    دیابت


    چگونگی بروز این مشکل: یکی از نخستین نشانه های دیابت احساس بی حسی است که از پاها شروع می شود تا قسمت هایی از دست. این مشکل به دلیل کاهش جریان خون در قسمت های خاص بدن و آسیب انتهای عصب و بافت ها ایجاد می شود.

    راه حل: راه حل دیابت نوع اول تزریق انسولین است. دیابت نوع دوم بیشتر در ارتباط با رژیم غذایی ضعیف است و بنابراین باید آزمایش خون و مشورت با پزشک حتما انجام شود.
    دست ها چه چیزهایی درباره سلامت ما می گویند

    پنج شنبه 17 فروردین 1396 ساعت 13:30

    " جام جم "