اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

آیا اموات بعد از مرگ با خانواده‌های خود ارتباط دارند؟


Related image

 

جالبه که بدانید هم مؤمنین با خانواده‌های خود ارتباط دارند و هم کفار، ولی بین


 این ها تفاوت هست:

 


1 دسته اول مومنین هستند که مطابق با میزان مقام و جایگاهی که دارند با خانواده‌های خود ارتباط دارند و هرچه مقامشان بالاتر باشد با فاصله کمتر و عمق بیشتر از خانواده خود مطلع می‌شوند به طوری که بعضی هر روز و بعضی دو روز و بعضی هفته‌ای و بعضی ماهی یکبار می‌توانند به خانواده خود سر بزنند و نکته مهم این است که چون نباید در برزخ روح مومنین آزار ببیند، فقط از خوبی‌های خانواده مطلع می‌شوند نه از بدی‌هایی که بر خانواده اتفاق می‌افتد، و طبق برخی روایات حضور آنها هم به شکل یک پرنده لطیف غیرمادی هست که به منزل سر می‌زنند و در عین اینکه از وضعیت خانواده مطلع می‌شوند، تقاضاهای خود را مطرح میکنند و می‌گویند به یاد ما باشید و برای ما ثواب بفرستید و ...

 

2 دسته دوم کفار و فساق هستند که با اینکه مقام و جایگاهی ندارند ولی امکان دیدن وضعیت خانواده خود را دارند که این می‌تواند از باب عذاب آنها باشد زیرا اولا فقط از بدیهایی که بر خانواده اتفاق می‌افتد مطلع می‌شوند و از خوبی‌ها مطلع نمیشوند و عذاب دوم این است که می‌بینند درآمدهایی که از راه حرام به دست آورده‌اند در چه راه‌های بدی مصرف میشود و اگر هم در راه خوب مصرف بشود باز عذاب می‌شوند، زیرا میبینند ورثه آنها با همان اموال حرامشان بهشتی می‌شوند .

 

از بیانات حجت‌الاسلام استاد محمدی در رادیو معارف

 

لزوم نگرانی از خانه قبر و نه آرزوی مرگ


Related image
  
امام‌موسی‌بن‌جعفر(ع) بر سر قبری که حضور داشت فرمود: «زندگی که پایانش
 
مرگ و خانه قبر است، سزاوار است
 
انسان از همان ابتدای زندگی با زهد و پارسایی به آن علاقه و دلبستگی نشان
 
ندهد، و  زندگی جاویدی که آغازش این است، شایسته است که انسان از پایان
 
و سرانجامش ترس و واهمه داشته باشد»(1)

همچنین امام‌کاظم(ع) از مردی شنید که آرزوی مرگ می‌کرد، به وی فرمود: آیا
 
میان تو و خداوند قرابت و خویشی است که به خاطر آن از تو حمایت کند؟
 
عرض کرد: نه. فرمود: آیا تو حسنات و خوبی‌هایی داری که از پیش فرستاده باشی
 
تا بر گناهان و بدی‌هایت فزونی یابد؟ عرض کرد: خیر. حضرت فرمود: در این صورت
 
تو که آرزو و تمنای مرگ می‌کنی، در حقیقت آرزوی هلاکت ابدی کرده‌ای. (2)
 
___________________

1- بحارالانوار، ج 75، ص 320

2- همان، ص 327

اشعاری از عطارنیشابوری


عارف و شاعر قرن ششم و هفتم هجری - عطار نیشابوری


گر مرد رهی ز رهروان باش

در پرده سر خون نهان باش


بنگر که چگونه ره سپردند

گر مرد رهی تو آن چنان باش


خواهی که وصال دوست یابی

با دیده درآی و بی زبان باش


از بند نصیب خویش برخیز

دربند نصیب دیگران باش


در کوی قلندری چو سیمرغ

می‌باش به نام و بی نشان باش


بگذر تو ازین جهان فانی

زنده به حیات جاودان باش


منگر تو به دیده تصرف

بیرون ز دو کون این و آن باش


عطار ز مدعی بپرهیز

رو گوشه‌نشین و در میان باش

به مناسبت بزرگداشت مقام عطارنیشابوری

به مناسبت روز عطار نیشابوری



  
عطار، مغازه داری که عارف شد 
نام کاملش فَریدالدّین ابوحامِد محمّد بن ابراهیم کدکنی نیشابوری و متولد سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در شهر نیشابور دکان عطاری داشته است. مانند بسیاری از کاسب‌های زمان خود که هر روز دکان خود را به امید رزق الهی، باز می‌کردند به سراغ کسب و کار خود می‌رفته است. در زمان فریدالدین، عطار‌ها تقریباً همان کار‌های یک پزشک عمومی را انجام می‌دادند. 
آنها بیمار را معاینه و بر اساس شرح حالی که بیمار از خود ارائه می‌داده نسخه‌ای از داروهای موجود در عطاری برای وی تجویز می‌کردند. منشأ تحول روحانی شیخ فریدالدین نیز داستانی دارد. می‌گویند روزی عطار در دکان خود مشغول به معامله بود که درویشی به آنجا رسید و چند بار با گفتن جمله «چیزی برای خدا بدهید» از عطار کمک خواست ولی او به درویش چیزی نداد. درویش به او گفت:‌ای خواجه تو چگونه می‌خواهی از دنیا بروی؟ عطار گفت: همانگونه که تو از دنیا می‌روی. درویش گفت: تو مانند من می‌توانی بمیری؟ عطار گفت: بله. درویش کاسه چوبی خود را زیر سر نهاد و با گفتن کلمه الله از دنیا برفت. 
عطار چون این را دید شدیداً متغیر شد و از دکان خارج شد و راه زندگی خود را برای همیشه تغییر داد. عطار پس از این قضیه مرید شیخ رکن الدین اکاف نیشابوری می‌گردد. وی یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار می‌رود، بنا بر روایتی وی بیش از ۱۸۰ اثر مختلف به جای گذاشته که حدود ۴۰ عدد از آنان به شعر و مابقی نثر است. وی در زمینه عرفانی نیز از مرتبه‌ای بالا برخوردار بوده‌است. شیخ فرید‌الدین تا پایان عمر با بسیاری از عرفای زمان خویش هم‌صحبت گشته و به گردآوری حکایات صوفیه و اهل سلوک پرداخته‌است. برخی از آثار عطار نیشابوری عبارتند از: دیوان اشعار، منطق‌الطیر، تذکره الاولیاء، الهی نامه، بلبل نامه، اسرارنامه، خسرونامه، مختارنامه (رباعیات)، سی فصل، بیان الارشاد، بی‌سرنامه، هیلاج نامه، مظهر، جوهرالذات، ‌مظهرالعجایب، ‌مصیبت نامه، وصلت نامه، نزهت الاحباب، پندنامه، اشترنامه، فتوت نامه. 
 سیمرغ - منطق الطیر - عطار نیشابوری

پیشگویی عطار در مورد مولوی 
یکی از مسائل جالب توجه در زندگی عطار نیشابوری دیداری است که مولوی در سن نوجوانی با وی داشته است. مولانا با پدرش در مسیر سفر به بغداد، در نیشابور با فریدالدین عطار نیشابوری ملاقات می‌کند و در آن ملاقات عطار، مولانا را می‌ستاید و کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه داده و درباره وی پیشگویی انجام می‌دهد. عطار خطاب به پدر مولانا می‌گوید: «زود است این پسر تو آتش در سوختگان عالم زند». که این پیشگویی چندی بعد به حقیقت می‌انجامد. همان گونه که تحول در زندگی عطار نیشابوری بر اساس یک اتفاق شکل می‌گیرد، مرگ وی نیز بر اساس یک داستان غم‌انگیز اتفاق می‌افتد. می‌گویند: پس از تسلط چنگیز‌خان مغول بر بلاد خراسان شیخ عطار نیز به دست لشکر مغول اسیر گشت. گویند مغولی می‌خواست او را بکشد، شخصی گفت: این پیر را مکش که به خونبهای او هزار درم بدهم. عطار گفت: مفروش که بهتر از این مرا خواهند خرید. پس از ساعتی شخص دیگری گفت: این پیر را مکش که به خونبهای او یک کیسه کاه تو را خواهم داد. شیخ فرمود: بفروش که بیش از این نمی‌ارزم. مغول از گفته او خشمناک شد و او را هلاک کرد. 

تأثیر عطار بر حافظ 
استاد بهاءالدین خرمشاهی ادیب و پژوهشگر معاصر در مورد شخصیت عطار نیشابوری می‌گوید: «زمانی که بنده دیوان عطار و نیز منطق‌الطیر را به قصد شناخت عطار مطالعه کردم تصمیم گرفتم به‏ تأثیر واقعی یا احتمالی که بر اشعار حافظ داشته است بپردازم». «عطار که از بزرگ‌ترین شاعران و عارفان ایران است، صاحب مثنوی‏ها و منظومه‌های متعددی است و در ادبیات منظوم عرفانی می‏توان او را در تراز سنایی و مولانا به شمار می‏آورد. حافظ که شغل شاغلش، تجسس قوانین ادب و تتبع دواوین عرب‏ بوده، در طول عمرش، ۵۰۰ غزل سروده است. بنده در مقاله‏ای تحت‏ عنوان حافظ چه کتاب‏هایی خوانده است؟ حدود ۵۰ کتاب را به همراه‏ قرینه ذکر کرده‏ام که حافظ از آنها بهره گرفته است. حافظ طبعاً عطار را نادیده نگرفته است. برخی از مضامین عطار که شبیه یا عین آنها در اشعار حافظ یافت می‏شود، ذیلاً ذکر می‏گردد. تأثیر عطار بر شعر حافظ مسلم است. اگرچه این تأثیر به اندازه تأثیر سنایی بر عطار، یا عطار بر مولانا نیست، یا حتی تأثیر کمال‌الدین اصفهانی و سعدی و خواجو بر حافظ، اما در حد و اندازه خود قابل توجه است. در ادامه نمونه‏ای از شباهت‏های لفظی و معنایی اشعار عطار و حافظ را خدمت شما عرض‏ می‏ کنم. 
عطار: 
همه کس طالب یارند ولی‏ مفلسی مست پدیدار کجاست؟ 

حافظ: 
همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست 

عطار: 
خورشید را ز پرده مشکین نقاب بست 

حافظ: 
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن 

عطار: 
بیا که قبله ما گوشه خرابات است /‏ بیار باده که عاشق نه مرد طامات است 

حافظ: 
بیا که قصر امل سخت سست بنیاد است /‏ بیار باده که بنیاد عمر بر باد است 
عطارشناسان خارجی 
هلموت ریتر: ایران شناس، استاد زبان‌های فارسی و عربی و عطارپژوه برجسته در ۲۷ فوریه سال ۱۸۹۲ در آلمان، متولد شد. در سال ۱۹۱۳ میلادی به عنوان پژوهشگر در مؤسسه تاریخ و تمدن خاور زمین در هامبورگ آغاز به کار کرد و در سال ۱۹۱۴ میلادی آزمون شفاهی دوره دکترا را در دانشگاه بن پشت سر نهاد و در سال ۱۹۱۹ میلادی بدون ارائه رساله تخصصی به کرسی استادی خاورشناسی دانشگاه هامبورگ فراخوانده شد. آثار متعددی از این ایران‌شناس برجسته باقی مانده است که از آن جمله می‌توان به منتخب آثار امام محمد غزالی تحت عنوان «کیمیای سعادت»، «زبان تشبیه در شعر نظامی»، «الاسلامیین» اشعری، «فرق الشیعه» نوبختی، «غایه الحکم» مجریطی، «هفت پیکر» نظامی، «سوانح» احمد غزالی، تصحیح و ترجمه «الهی نامه» عطار و «دریای جان» اشاره کرد. 
فرانکلین لوئیس: استادیارزبان و ادبیات فارسی در گروه زبان‌ها و تمدن‌های خاورنزدیک در دانشگاه شیکاگو و معاون مرکز مطالعات خاورمیانه در این دانشگاه است. موضوع پایان‌نامه دکتری وی «سنایی و پیدایش غزل فارسی» است. او در پژوهش خود به تحلیل داستانی از «الهی نامه» عطار درباره زنی پرداخته که شوهرش او را ترک گفته و او با مردانی روبه‌روست که هوسمندانه او را می‌طلبند و وقتی با پاسخ سرد او طرد می‌شوند به دشمنی و کینه توزی برمی‌خیزند. لوئیس این داستان را با اثری از چاسر شاعر انگلیسی معاصر عطار مقایسه کرده تا فضیلت‌های زنانه را از نظر آنها بسنجد، نشان می‌داد که چگونه در نگاه عطار چهره کلیشه‌ای زن به عنوان حیله‌گر دگرگون می‌شود و به مقامی می‌رسد که مردان در برابر او ناچیز جلوه می‌کنند. 
هرمان لندولت: هرمان لَنْدولْت، استاد بازنشسته دانشگاه مک‌گیل کانادا است. وی زبان فارسی را در پاریس و سوئیس آموخت. او در مقاله «عطار، تصوف و اسماعیلیه» که در ماهنامه اطلاعات «حکمت و معرفت» منتشر شد، می‌نویسد: «با وجود ‌شهرت فرید‌الد‌ین عطار، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین شعرای قرون میانی د‌ر ایران، د‌انسته‌های قطعی د‌رباره زند‌گی‌اش بسیار اند‌ک است. آثار اد‌بی‌اش د‌رباره این مطلب که وی حقیقتاً د‌رکی عمیقاً عارفانه از وجود‌ د‌اشته است.»

یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را


  Image result for ‫شعر مبعث پیامبر‬‎

 

امشب شب غار حرا از روز روشن تر شده


امشب فضای مکه پر از جلوه ی کوثر شده

 


امشب جهان رشک جنان امشب زمین کوثر شده


امشب امین وحی حق نازل به پیغمبر شده

 


امشب محمد کرده بر تن خلعت پیغمبری


یا گوش شو تا بشنوی یا چشم شو تا بنگری

 

 

ای مکه احمد آمده آغوش خود را باز کن


ای کعبه بر دور سر آن جان جان پرواز کن

 


ای بت ثنای مصطفی با نام حق آغاز کن


ای آفرینش یک صدا آهنگ وحدت ساز کن

 


ای جامعه بیدار شو قرآن صلایت می زند


فریاد زن پاسخ بگو احمد صدایت می زند

 

 

یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را


ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا

 


تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا


ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ

 


این خلق خواب آلوده را بیدار کن بیدار کن


اقرأ بخوان اقرأ بخوان تکرار کن تکرار کن

 

 

تو سروران را سروری تو رهبران را رهبری


تو از تمام انبیا هم بهتری هم برتری

 


تو کشتی توحید را هم ناخدا هم لنگری


تو اولین روشنگری تو آخرین پیغمبری

 


پیغمبران یک کاروان، تو کاروان سالارشان


پابست تو، با دست تو وا شد گره از کارشان

 

 

ای آشنای عالمی ای عالمی بیگانه ات


ای سینه ی صافی دلان لبریز از پیمانه ات

 


ای کل عقل و عقل کل ای عاقلان فرزانه ات


ای شمع جمع عالمی ای مهر و مه پروانه ات

 


سنگ تو باید سینه ی نا اهل ها را بشکند


تا حمزه ات پیشانی بوجهل ها را بشکند

 

 

ما بر تو از صبح ازل حکم خطیری داده ایم


ما بر تو تا شام ابد خیر کثیری داده ایم

 


ما خلق را مانند تو مهر منیری داده ایم


ما بر تو مانند علی شمشیر و شیری داده ایم

 

 

ای وهم گم در جاه تو پیوسته تابان ماه تو


پیغمبر محبوب ما دست علی همراه تو

 

 

ای در بدن جانت علی تسلیم فرمانت علی


تفسیر قرآنت علی شمشیر برانت علی

 


آغاز و پایانت علی پیدا و پنهانت علی


شیر خروشانت علی اول مسلمانت علی

 


بر قله ی اندیشه ها پرواز کن پرواز کن


راهی که باید طی کنی با یا علی آغاز کن

 

 

ای تا قیامت جاودان اسلام تو آئین تو


ای نقش لبخند خدا روی لب خونین تو

 


دشمن هم از کف داده دل بر منطق شیرین تو


قرآن و عترت تا ابد رمز بقای دین تو

 


باز از حرای دیگری پیغمبری آغاز کن


دام نفاق و فتنه را از پای امت باز کن

 

 

با اتحاد دشمنان ایجاد گشته خیبری


تا بشکند ارکان آن تا بر کند از آن دری

 


ای کاش تا بار دگر آید به میدان حیدری


آید به میدان حیدری با ذوالفقار دیگری

 


فریاد، یا للمسلمین آیا شود از آستین


بار دگر آید برون دست امیرالمؤمنین

 

 

ای حیدر خیبر شکن پیروز این میدان تویی


ای حجت ثانی عشر هم نوح هم طوفان تویی

 


هم مصلح کل بشر هم حامی قرآن تویی


امّید محرومان تویی فریاد مظلومان تویی

 


ای آفتاب دل برآ از پرده ی غیبت درآ


ای غیبت کبری برو ای دوره ی هجران سرآ

 

 

ای سینه ی مجروح ما مجروح طول غیبتت


در بعثت جدت همه چشم انتظار بعثتت

 

 

خورشید مکه کی رسد صبح طلوع نهضتت


بت های عالم بشکند با دست عزم و همتت

 

ای موسی دوران بیا ای عیسی قرآن بیا


ای نوح کشتیبان بیا عالم شده طوفان بیا

 

 

باز آ که بی تو شیعه را جز خون دل در کام نیست


بازآ که امت را به دل آنی دگر آرام نیست

 


از حق به غیر حرف حق از دین بغیر از نام نیست


اسلام بی خط شما با ا… قسم اسلام نیست

 


تا ماه و خورشید و فلک تا عالمند و آدمند


«میثم»، غدیر و بعثت و قرآن و عترت با همند

 

عید مبعث بر مسلمانان مبارک


  

اRelated image

 

امروز قلب عالم و آدم حرای توست


این کوه نور شاهد حرف خدای توست


 

مکه دگر برای بزرگیت کوچک است


فریاد کن رسول که دنیا برای توست


 

اقرأ باسم ربّک یا ایها الرسول


قران بخوان امین که همین آشنای توست


 

لات و هبل برای تو تعظیم کرده اند


وقتی که قلب سنگی عُزی فدای توست


 

خورشید و ماه بین دو دست تو دلخوشند


یعنی تمام تکیه عالم عصای توست


 

بعد از هزار سال دگر می شناسمت


وقتی که جای جای دلم ردّ پای توست


 

فریادتان تمام زمین را گرفته است


امروز هر چه می شنوم از صدای توست


زندگی گوهربار پیامبر از تولد تا بعثت در یک نگاه + تصویر




پیامبر اکرم درحالی سال 53 قبل از هجرت دیده به جهان گشود که تقریبا 6 قرن از ظهور حضرت عیسی گذشته بود. از این رو بشریت سالها فرستاده‌ای از جانب پروردگار به خود ندیده بود و همین امر باعث بروز ظلم و ستم بسیار شده بود.
تصویر زندگی گوهربار پیامبر از تولد تا بعثت در یک نگاه + تصویر

اگرچه چند ماه قبل از تولد حضرت محمد(ص) پدر بزرگوارش به رحمت خدا رفته بود؛ اما دامن پرمهر «آمنه» مادرش، تا شش سالگی محلی بود برای پرورش و رشد وی در عالی‌ترین کیفیت؛ تا اینکه در سال 47 قبل از میلادی «آمنه» نیز دیده از جهان فروبست و پدر بزرگ پیامبر اکرم؛ عبدالمطلب سرپرستی وی را برعهده گرفت.
دورانی که پیامبر اکرم با پدربزرگ خود سپری کرد، اگرچه کوتاه بود؛ اما در این دوره عبدالمطلب رموز زندگی به محمد آموخت تا وقتی در 8 سالگی محمد؛ عبدالمطلب به سوی پروردگار شتافت راهش را ابوطالب یعنی عموی پیامبر ادامه دهد.
ابوطالب در دورانی که سرپرستی حضرت محمد را برعهده داشت در واقع بزرگترین حامی وی در مقابل ستمگران و کافران بود. در این دوره پیامبر اکرم سفرهای بسیاری همراه با عمویش برای تجارت داشت که در یکی از آنها یعنی سال 45 قبل از هجرت «بحیرا» راهبی مسیحی در محلی به نام «بصری» نشانه‌های پیامبری را محمد (ص) دید و به ابوطالب توصیه کرد؛ محمد را از گزند یهودیان دور نگهداشته و وی را در مقابل نیات شوم آن گروه محافظت کند.
سال 33 قبل از هجرت بود که پیامبر در دوران نوجوانی با تعداد دیگری از جوانان برای بازپس گرفتن حق مظلومان از ستمگران پیمانی معروف به « حلف الفضول» بست تا به این ترتیب مقابله با ستمگران را به صورت آشکارا و هدفمند ادامه دهد.
مبارزات محمد (ص) با ظلم و ستم ادامه داشت تا 15سال قبل از هجرت که پیامبر با خدیجه دختر «خویلد» یکی از ثروتمندان عرب آشنا شد. در این تاریخ حضرت محمد با وی ازدواج کرد تا روندی تازه در مبارزه با ستمگران را آغاز کند.
پیامبر اکرم در سال‌های نزدیک به بعثت خود کمتر در میان مردم بود و تقریبا سالانه یک ماه در کوهی به نام «حراء» با پروردگار خود راز و نیاز می‌کرد، تا اینکه بالاخره در این سال یعنی 13 سال قبل از هجرت (610 میلادی) جبرئیل فرستاده پرودگار رسالت پیامبر را به وی ابلاغ کرد.


" جام جم "

شعر انتظار


Related image


 

بوی گل‌ها عالمی را مست و حیران می‌کند


دیدن مهدی هزاران درد درمان می‌کند


 

همه گویند که با یک گل نمی‌گردد بهار


من گلی دارم که عالم را گلستان می‌کند



**********



چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را


چه علتی بیاورم ندیدن مدام را


 

شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی


ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را

قافله شوق


Image result for ‫تصویر فصل بهار‬‎

 

آدمی برای سفرهای دلخواسته، همیشه «پا به رکاب» است. آن هم سفری که به قول خواجه؛ آدم را از بلاد غریب به دیار حبیب برساند. این روایت، سفرنامۀ قافله‌ای است که خود را منزل به منزل، از بلاد غریب به دیار حبیب می‌کشاند تا چهار صباح، چشمِ زیارت به خاک ولایتی باز کند که همه اعتبارش را، وامدار حبیبانِ حماسه‌های دفاع مقدس است.
 
مبدأ، سنندج است و مقصدش، جبهه‌های میانی در استان کرمانشاه و ایلام و سپس خوزستان. سه سرزمینی که عین برادران تنی، پشت به پشت هم دادند و هشت سال، در برابر حرامیان صدامی ایستادند. ولایاتی که هزاران برگ سند ایستادگیش را، با خون فرزندان رشیدش امضاء کرده است.
 

 جمعه- سنندج1388/11/30 

کاروان طبق قرار می‌بایست، ساعت سه عصر، در محوطه استانداری کردستان جمع می‌شد. افراد قافله، جمعی از مدیران اجرایی و فرماندهان سپاه استان بودند که در معیت استاندار، قدم به جاده می‌گذاشتند. اغلب عضو ستاد اجرایی راهیان نور بودند و قصد داشتند جلوتر از کاروان‌های اعزامی، خودشان را به خطوط مناطق میانی و جنوبی دفاع مقدس برسانند و عین واحدهای خط شکن جنگ، به قلب موانع و نیازهای راهیان نور بزنند.
 
هدف، هموار کردن راه، و پشتیبانی از کاروان‌های زیارتی کردستان بود که جمعیتشان به پانزده هزار نفر می‌رسید. در کاروان تقریبا همه جور مسئول داشتیم؛ به جز استاندار و معاون پشتیبانی، از فرماندار و بخشدار بگیر تا فرمانده نظامی و مدیرکل و رئیس‌نهاد و سازمان. همگی شوق زیارت داشتند، ولی با این حال بین آمدن و نیامدن، آنقدرها هم خودمختار نبودند.
 
هرچند جناب مهرشاد معاون پشتیبانی استانداری برای همه حضرات، نامۀ دعوت فرستاده بود، اما این دعوتنامه، چیزی جز امریۀ خدمتی نبود. آقای مهرشاد را توی استان، به آمر به معروف و ناهی از منکر می‌شناختند، درجۀ یک. توی این به ظاهر دعوتنامه، بعد از احترامات فائقه، با یک جملۀ دستوریِ مؤدبانه، همه را امر به معروف کرده بود: «لطفا طی روزهای آتی، برنامه‌های اداری خود را به نحوی تنظیم فرمایید که ضمن حضور در این سفر بسیار مهم و انجام وظائف محوله، به زیارت مناطق جنگی نیز مشرف شوید... الاحقر کریم مهرشاد».
 
فی الواقع انجام وظائف محوله، اجرش زیارت بود. باری با تقلای ایشان، کاروانِ چهل نفره‌ای شکل گرفت و عصر جمعۀ موعود، به قصد کرمانشاه و ایلام و خوزستان، از سنندج راه افتادیم. با خودم بجز چفیه‌ای چند منظوره و دو سه قلم وسیلۀ شخصی و دو کتاب جیبی، چیز دیگری نداشتم. در سفر، قناعت کردن به اسباب مختصر، سفارشی است که اتفاقا توی یکی از این کتاب‌های جیبی آمده بود:
جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است  پیاله‌گیر که عمر عزیز بی‌بدل است

منصور ایمانی
 
" کیهان "
 
 

خودبینی تباه کننده است


 Related image
 
 
قال‌الامام‌الکاظم(ع):
 
«من دخله العجب، هلک»

امام کاظم(ع) فرمود:
 
هرکس خودبینی و خودپسندی در او راه یابد، نابود گردد.(1)

___________________

1- بحارالانوار، ج 75، ص 320

شهادت امام موسی کاظم ( ع) به امام عصر ( عج ) تسلیت عرض می کنیم


  Related image

 

در این زندان که ره بسته است پرواز صدایم را


نمی بینم کسی را جز خودم را و خدایم را

 

 

سرم را می گذارم روی زانوهای لرزانم


یکایک می شمارم غصه های زخمهایم را

 

 

پریشان حالم و از استخوانم درد می ریزد


نمی جویم زدست هرکس و ناکس دوایم را

 

 

اگر چه زخم تن دارم کبودی بدن دارم


ولی خرج عبادت می نمایم لحظه هایم را

 

 

حضور دانه ی زنجیر در راه گلوگاهم


دو چندان می نماید بغض سنگین دعایم را

 

 

نمی گویم چه کردم تازیانه با وجود من


ببین پُر کرده خون پیکرمن بوریایم را

 

 

اگر بنشسته می خوانم نمازم را در این زندان


غل زنجیرها کوبیده کرده ساقی پایم را

گفت‌وگوی جام‌جم با شهروندانی که با پیدا کردن میلیون‌ها تومان پول هم وسوسه نشدند


پا روی نفس...


آنها اهل همین جا هستند، همین کشور، همین خاک. بین خود ما زندگی می‌کنند، در همین خانه‌ها، کوچه‌ها، محله‌ها؛‌ در همین شهرهای شلوغ و پرهیاهو. هر روز مثل خیلی از ما از خانه هایشان می‌زنند بیرون، می‌روند دنبال کسب روزی؛ روزی حلال.


تصویر پا روی نفس...

«حلالی» که سفت و سخت به اعتقاداتشان چسبیده، آنقدر که یک ریال در زندگیشان این طرف و آن طرف نکنند، وسوسه نشوند و دست و دلشان در برابر هیچ چیز نلرزد، حتی پیدا کردن پولی چند برابر حقوق ماهانهشان!

آنها امانتدارند و به رسم امانتداری، پای اعتقاداتشان میایستند، اعتقادی که میگوید: «مال غیر را به خانه نبر.» اعتقادی که میشود منش رفتاریشان، روش زندگیشان. آنها غریبه نیستند، همین جا در همین کشور، روی همین خاک زندگی میکنند و سر بزنگاه، درست در لحظه وصفناپذیر پیدا کردن میلیونها تومان پول بیزحمت، دور از چشمان همه، وقتی خودشان هستند و بسته پولهای کذایی، خدایی را که آن بالا شاهد اعمالشان است فراموش نمیکنند.
آن وقت اسمشان در فهرست انسانهای امانتدار نوشته میشود، افرادی که از یک آزمون سخت، سربلند بیرون آمدهاند؛ آنها قهرمانند، قهرمانهای شهرهای بزرگ و کوچک کشورمان.



امانتداری پاکبان کاشانی در آخرین روزهای سال 96



او آخرین قهرمان سال 96 است، همین سالی که تمام شد؛ میتوانیم پرونده نیکوکاری و امانتداری در سال کهنه را با نام محمدعلی فرهنگ ببندیم، پاکبانی اهل شهر کاشان که در آخرین روز سال 96 نامش در رسانهها مطرح شد. آن هم وقتی که صد میلیون تومان وجه نقدی را که پیدا کرده بود به صاحبش رساند و ماجرای امانتداریاش در گیرودار آخرین روزهای سال و شلوغی این ایام، نقل زبانها شد. ما پی این خبر را گرفتیم و رسیدیم به یک شماره تلفن همراه؛ شمارهای که دختربزرگش محبوبه فرهنگ آن را جواب داد. قصه زندگی این پاکبان امانتدار کاشانی را ما از زبان دخترش شنیدیم، چون خودش ناشنوای مادرزاد بود و نمیتوانست با ما مکالمه تلفنی داشته باشد.

محمدعلی فرهنگ، پاکبان 60 سالهای است که حدود 16 سال سابقه کاری دارد؛ سابقه کار در لباس پاکبانی در شهرداری کاشان. کاری که از سال 1370 شروع شده، اما مستمر نبوده و بعضی وقتها او قید پاکبانی را زده و کارگری کرده و بعد دوباره برگشته سرکارقبلیاش. پنجشنبه آخر سال، یعنی درست در روزهایی که بروبیای مردم همه شهرهای کشورمان برای استقبال از سال جدید، به اوج خودش رسیده بود، او از روی زمین، یک بسته پیدا میکند. بستهای حاوی صد میلیون تومان وجه نقد. شما اگر جای او بودید چهکار میکردید؟!

او از همان لحظه دنبال پیدا کردن صاحب بسته میافتد، نتیجه دیدن اعلامیههایی روی درودیوار شهرش است، اعلامیههایی با یک مضمون مشترک: «مقداری وجه نقد گمشده است.»

اعلامیهای که به یک شماره تلفن ختم میشود، نتیجه جستوجوی این پاکبان امانتدار و خانوادهاش رسیدن به همین شماره تلفن است. بقیه ماجرا را از زبان دختر آقای فرهنگ بخوانید: «پدرم وقتی با این بسته به خانه آمد، اول ازهمه آن را به مادرم نشان داد و از او برای پیدا کردن صاحب اصلی پولها کمک خواست. بعد از کمی جستوجو متوجه شدیم صاحب پولهای گمشده در خیلی جاها اعلامیه زده. من با شماره تلفن نوشته شده روی این اعلامیهها تماس گرفتم، یک خانم تلفن را جواب داد، شوکه شده بود و باورش نمیشد ما از پولهای گمشدهشان خبردار باشیم. میگفت که پولها مال همسرش بوده و بابت از دست دادنشان خیلی نگران بوده است.»

محبوبه فرهنگ درباره انگیزههای پدرش در برگرداندن پول پیدا شده میگوید: «پدر من با این که یک پاکبان ساده است و همیشه از ساعت 3 نیمهشب تا 12 ظهر مشغول جارو زدن و نظافت خیابان هاست، اما یک اعتقاد بزرگ دارد، پدرم میگوید نباید مال حرام به زندگیاش وارد شود، فرقی نمیکند چه هزار تومان چه صد میلیون تومان. حرام، حرام است. به خاطر همین خیلی در این مسائل حساس است و هر وقت هرچیزی پیدا کند، سعی میکند آن را به صاحبش برگرداند.» نتیجه این اتفاق، رسیدن مالک صد میلیون تومان گمشده به پول هایش است و احساس رضایتی که از همان روزها در قلب محمدعلی فرهنگ نشسته است؛ رضایتی که از نظر او ارزشی بالاتر از صد میلیون دارد. این پاکبان امانتدار قبل از این هم یک بار تلفن همراهی را که در خیابان پیدا کرده بود به صاحبش رساند .



امانتداری راننده دزفولی



عباسعلی عیسوند براتی، راننده تاکسی دزفولی هم با برگرداندن کیفی پر از پول، از آزمون امانتداری در زندگیاش سربلند بیرون آمد.

او درباره این اتفاق میگوید: «یک روز وقتی مسافرم را پیاده کردم، متوجه شدم چیزی روی صندلی عقب جا مانده، سرعتم را کم کردم و دقیقتر نگاه کردم. دیدم یک کیف دستی نارنجی رنگ است.»

کیفی که این راننده تاکسی پیدا کرد محتویات با ارزشی داشت، کیف حاوی 30 میلیون تومان تراول و چکی به مبلغ 30 میلیون تومان به همراه چند چک سفید امضا بود. اما این کیف او را وسوسه نکرد، چراییاش را از زبان خودش بخوانید: «من به صاحب کیف فکر کردم، به این که الان چه حالی دارد و ممکن است از ناراحتی سکته کند، بعد از روی بیمه نامهای که داخل کیف بود، توانستم نشانیای از صاحب کیف پیدا کنم و آن را تحویلش بدهم. بعد فهمیدم که او یک کشاورز است و آن روز برای فروش سیبزمینی به میدان بار رفته بود و موقع برگشتن ماشین خودش خراب شده و مجبور میشود از تاکسی استفاده کند، اما چون عجله داشته کیفش را داخل ماشین من جا گذاشته است.»



سرنوشت خوب پول اشتباهی



قصه امانتداری جواد خیری، کارمند هوانیروز آذربایجان شرقی هم از آن ماجراهای عجیب و شنیدنی است. او این امانتداری را در قبال پولی که به حسابش واریز شده بود انجام داد. پولی که در مجموع بیش از 337 میلیون تومان میشد. پولی که واریزکنندهاش مشخص نبود!

خیری درباره این اتفاق میگوید: «در طول یک ماه، چند بار به تلفن همراه من پیامکی درباره واریز پول به حسابم رسید. این پیامکها برایم خیلی عجیب بودند، چون کسی قرار نبود به حسابم پول واریز کند. تا این که یک بار حساب کردم دیدم موجودی حسابم از 337 میلیون تومان گذشته است. آن موقع فکر کردم حتما پیامکها اشتباهی هستند، اما بعد که موجودی حسابم را چک کردم دیدم واقعا به حساب من این قدر پول ریخته شده است.»

آقای خیری در این مدت منتظر بود تا مبلغ واریز شده توسط بانک برداشت شود اما وقتی این اتفاق نیفتاد، او خودش با بانک تماس گرفت و موضوع را به اطلاع بانک رساند و از آنها خواست مبلغ واریزشده را به صاحبش برگردانند.

بعد از بررسیهای زیاد، از طرف بانک به او اعلام شد طی یکسری اختلالات که در سیستم بانک به وجود آمده بود، این مبالغ به اشتباه به حساب او واریز شده است. به این ترتیب تمام مبالغ واریزی به حساب بانک برگشت.




تکاور امانتدار



«بزرگترین پاداش من، لبخندی بود که بر چهره نگران صاحب کیف دیدم.» این جمله را عرفان فرهادی، تکاور تیپ مخصوص نیروی زمینی ارتش به رسانهها گفت؛ آن هم وقتی که کیف میلیاردی ای را که پیدا کرده بود به صاحبش برگرداند. او درباره ماجرای پیدا کردن این کیف میلیاردی گفت: «یک روز صبح بعد از خواندن نماز، از خانه خارج شدم، تا پادگان یک ساعت راه بود، هنوز هوا تاریک وروشن بود که من در کنار خیابان کیف مشکی رنگ بزرگی را دیدم. کیف خیلی سنگین بود و بعد از باز کردن در کیف، با تعداد زیادی دسته چک و کارت اعتباری و... مواجه شدم. میدانستم الان صاحب کیف خیلی آشفته و نگران است. وقتی به پادگان رسیدم کیف را در حضور مسئولان پادگان باز کردیم و با تعداد زیادی چک سفید امضا، پول نقد، اوراق بهادار و... روبهرو شدیم.» با یک حساب سرانگشتی، محتویات داخل کیفی که عرفان فرهادی پیدا کرده بود، بیش از سه میلیارد تومان میارزید. این تکاور نیروی زمینی همانجا با شماره تلفنهایی که در مدارک موجود در کیف نوشته شده بود تماس گرفت و مالک کیف را پیدا کرد. حالا عرفان فرهادی از آن روز و آن لحظه که مالک کیف، به گمشدهاش رسید به عنوان یکی از بهترین روزهای زندگیاش یاد میکند، روزی که مایه افتخار خودش و پدرومادرش شده است: «من معتقدم رضایت خدا بهترین پاداش است و انسان نباید هیچوقت تسلیم وسوسهها بشود.»



امانتداری مغازهدار زنجانی از یک دوچرخه



امانتداری حاج حسن نعلچگر، مغازهدار نعل بند زنجانی اما یک امانتداری خاص است، از آن ماجراهای ناب که شنیدنش، یادمان میآورد آدمهای خوب با دلهای پاک هنوز هستند و نفس میکشند.

حاج حسن نعلچگر، مغازهداری است که بیش از 45 سال است که از یک دوچرخه در مغازهاش نگهداری میکند، دوچرخهای که حالا رد گذر زمان رویش افتاده و قدیمی و زنگ زده شده، اما همه اینها باعث نشده او از امانتداریاش دست بردارد.

اما ماجرای این امانتداری به حادثهای میرسد که سالها پیش برای حاج حسن اتفاق افتاده، به روزی که ماموران شهرداری برای ساماندهی محله مسگرهای زنجان وارد بازار شدند و یکی از این مامورها، دوچرخه او را به گوشهای پرت کرد و دوچرخه با این ضربه شکست. ماجرا البته به همینجا ختم نمیشود، آن مامور شهرداری برای جبران کاری که کرده، یک دوچرخه نو را عصر همان روز به مغازه حاج حسن میآورد و همانجا میگذارد و میرود. حاج حسن، اما دست به این دوچرخه نمیزند، چرا؟ چون معتقد است، دوچرخه او فرسوده و قراضه بوده و همین دلیل شکسته و دلیلی نداشته در عوضش یک دوچرخه نو به او بدهند.

او سالها دنبال آن مامور شهرداری میگردد تا پیدایش کند و از همدیگر حلالیت بطلبند، اما جستوجوهایش به هیچ نتیجهای نمیرسد. نتیجه، این است که آن دوچرخه سالهای سال گوشه مغازهاش مانده است بدون این که یک بار کسی سوارش شود. چرا؟ چون این مغازهدار قدیمی، معتقد است این دوچرخه نزد او امانت است و باید امانتدار خوبی باشد.



درس امانتداری به گردشگر استرالیایی



ماجرای امانتداری فتاح حرمتی، راننده تاکسی شهر پاوه اما کمی متفاوتتر است. او با امانتداریاش در برابر تعدادی از گردشگران خارجی، باعث سربلندی اسم کشورمان هم شد. این راننده تاکسی، درباره ماجرایی که برایش اتفاق افتاده میگوید:« یک بار خیلی اتفاقی نزدیک ترمینال کرمانشاه، دو نفر خارجی را سوار کردم، در طول راه هم درباره آثار و مناطق دیدنی شهر پاوه و خصوصیات مردم شهرم به آنها توضیح دادم و آنها را به هتلی که گفته بودند رساندم و بعد هم به خانه رفتم.»

فردای آن روز، آقای حرمتی هنگام تمیز کردن تاکسیاش متوجه میشود یک کیف دستی و یک دستگاه لپ تاپ داخل تاکسی جا مانده: «من سریع به هتلی که آن گردشگران خارجی را رسانده بودم رفتم و فهمیدم آنها داخل هتل نیستند و برای پیدا کردن وسایلشان از هتل بیرون رفتهاند. من هم تصمیم گرفتم که وسایل پیدا شده را به شهرداری تحویل بدهم و وقتی آنجا رسیدم دیدم این دو گردشگر که استرالیایی بودند آنجا هستند. آنها به من گفتند قبل از آمدن به ایران به چند کشور دیگر هم سفر کرده بودند و عکسها و فیلمهای مربوط به این سفرها داخل لپتاپ بوده و خیلی برایشان ارزشمند است.» اما نکته جالب اینجاست که ماجرای کار خیر و امانتداری این راننده تاکسی، با این دو گردشگر خارجی تا استرالیا هم رفت و نتیجهاش، حضور 40 گردشگر دیگر از همین کشور با این دو نفر در شهر پاوه بود؛ خارجیهایی که آوازه امانتداری ایرانیان و
مهمان نوازیشان را شنیده بودند و دوست داشتند این مردم و این کشور را از نزدیک ببینند.



راننده تاکسی تربت حیدریهای و کیف 200 میلیون تومانی



اسم رضا براتی، راننده تاکسی تلفنی شهر تربت حیدریه هم در فهرست اسامی افراد امانتدار کشورمان ثبت شده است؛ آن هم وقتی که این راننده جوان کیفی پر از پول و طلا را که زیر صندلی تاکسیاش جا مانده بود، به صاحبش برگرداند؛ کیفی به ارزش حدود 200 میلیون تومان.

اتفاقی که هیچوقت فراموش نمیکند و دربارهاش میگوید: «یک بار آخرهای شب بود که دیدم مردی بنزین خودرویش تمام شده و گوشه خیابان مانده است، من او را سوار تاکسی کردم و تا پمپ بنزین رساندم. او ظرف بنزینش را پر کرد و دوباره به همان جایی که ماشینش را پارک کرده بود برگشتیم، از هم خداحافظی کردیم و من رفتم.»

پای کیف 200 میلیون تومانی همین جا به زندگی این راننده تاکسی باز میشود: «در مسیر، من مسافر دیگری را سوار کردم، اما با یک ترمز ناگهانی نزدیک یک سرعتگیر دیدم کیفی از زیر صندلی سمت شاگرد بیرون افتاد. فهمیدم این کیف متعلق به مسافر قبلیام است. همانجا فکر کردم صاحبش چقدر نگران است و هرچه زودتر باید او را پیدا کنم.»

تلاشهای این راننده تاکسی برای پیدا کردن مسافرقبلیاش خیلی زود نتیجه داد و او بالاخره ساعت 1 و 30 دقیقه بامداد کیف را به صاحبش برگرداند.

پاکبان بروجردی کیف یک میلیارد تومانی را به صاحبش برگرداند

احمد ربانی، یکی دیگر از پاکبانان کشورمان است که بر وسوسهای بزرگ غلبه کرده و کیفی را که موقع کار پیدا کرده بود، به صاحبش برگردانده، کیفی به ارزش یک میلیارد تومان که با سالهای سال حقوق او برابری میکند. این پاکبان بروجردی درباره ماجرای پیدا کردن این کیف میگوید: «یادم است که پنجشنبه بود و من مثل همیشه سرکار بودم، داشتم کوچهای را جارو میکردم، ساعت فکر کنم حدود 3 نیمه شب بود. یکدفعه گوشه خیابان یک کیف قهوهای رنگ دیدم، فکر کردم که کهنه شده و کسی آن را دور انداخته. جلوتر رفتم و آن را برداشتم، اما دیدم که کهنه نیست.»

این پاکبان امانتدار، وقتی در کیف را باز کرد با بزرگترین آزمون زندگیاش روبهرو شد: «دیدم داخل کیف مقداری طلا، تعدادی چک و چند پاکت است، داخل پاکتها هم سند بود.» او البته آن موقع نمیدانست محتویات داخل این کیف قهوهای رنگ، چقدر میارزد ولی میگوید بعدا هم که فهمید برایش فرقی نمیکرد، چون اعتقاد دارد مالی که پیدا کرده متعلق به مردم است و باید به صاحبش برگرداند و اگر صدبار دیگر هم این اتفاق بیفتد، باز هم پولهای پیدا شده را پس خواهد داد.

ربانی برای پیدا کردن صاحب کیف، فردای آن روز دست به کار شد، کیف را به شهرداری منطقهاش برد و تحویل داد و از این طریق خیلی زود مرد مالباخته هم پیدا شد.


مینا مولایی


" جام جم "

کارتون / حباب دلار ترکید!





" پایگاه تحلیلی اعتدال "

اسماء الحسنی ( 45 )

شهید :



 

از اسمای الهی است . خداوند شهید است یعنی برکوچک و بزرگ ، نهان و آشکار


 آگاه  و عالم است و تمام موجودات در مقابل ذاتش حضور و شهود دارند و هیچ 


غیبی در مقابل او وجود ندارد .


 

خواص :



 

1-مداومت بر این اسم برای اطلاع بر مغیبات نافع است .


2- صاحب جنات الخلود می گوید : جهت گم شده و غایب بر چهار گوشه ی 


کاغذ " الشّید الحق  " را بنویسد و نصف شب به زیر آسمان رود و نظر در 


آن کاغذ بکند و هفتاد بار این دو اسم را بگوید ، البته که پیدا می شود .


3-برای آگاه شدن از امور پنهانی درهر شبانه روز  " 70 " بار ذکر" یاشهید " 


خوانده شود .


4-برای پیدا شدن گم شده ، بر روی چهار گوشه ی کاغذ سفید ، اسم " یا شهید " 


و در وسط آن ، اسم گم شده را بنویسد . سپس  در هفت روز متوالی ، در هر 


روز هفت مرتبه " الشهید الحق  " را بخواند و دراین هفت روز ، کاغذ را به 


همراه داشته باشد .

اسماء الحسنی ( 44 )

سبّوح :



 

خداوند سبوح است یعنی از همه ی زشتی ها و نواقصی که در مخلوقات است پاک و 


منزه و بری است .


 

خواص :




1- جهت خاص شدن از معایب مداومت بر این اسم مفید است .


2- هر کس ای ن اسم را بعد از نماز جمعه بر نان بنویسد و آن را بخورد ملک


 الصّفات می گردد .


3- هر کس در وقت ظهر " 100 " بار این اسم را بخواند از شرّ نفس و


وسوسه های شیطان در امان باشد .