اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

لوازم التحریر یا لوازم التحقیر/ کاریکاتور



 " پایگاه خبری تحلیلی اعتدال "


به مناسبت هفته دفاع مقدس (3 )


 

Related image

 

( طنز جبهه 11 ) :

 مسئول تدارکات بود .

نداریم تو کارش نبود ، اما خوب بلد بود چطوری بپیچونه !

سراغ پوتین می گرفتی می گفت : ببین ( پای لختش رونشون می داد ) خودم ندارم .

فانوس داری ؟

- ببین خومم ندارم ! درحالی که اصلا نیازی به فانوس و پوتین نداشت !

      " شادی روح شهدای تدارکات صلوات "

***************************************************************

   ( طنز جبهه 12 ) :

برای مرخصی اومده بودند .

حاجی  گفت : من 5ساله پدر و مادرم ندیدم شما هنوز

نیامده می خواین برین !

بنده های خدا سرخ وسفید شدند و رفتند بیرون ،

ما هم از خنده مرده بودیم .

نمی دانستند پدر و مادر حاجی 5 ساله که از دنیا رفتن .

      " شادی روح فرماندهان شهید صلوات "

     *************************************************************                                  

     ( طنز جبهه 13 ) :

 خانمش بهش می گفت : بهتره تو مرخصی نیای !

وقتی جبهه می رفت جبهه خانواده رو به امام رضا ( ع) می سپرد ،

اما وقتی برمی گشت یا بچه زمین می خورد سرش می شکست یا مریض می شد

یا یک بلای دیگه سرشون می آمد!

       " شادی دل همسران شهدا صلوات "

**********************************************************

     ( طنز جبهه 14) :

نهار دیر شده بود .

گرسنه بودیم قابلمه آبگوشت رو برداشتیم و رفتیم ..

دادزد : نخورید ! داخلش خرده شیشه است .

با چفیه آبگوشت ها رو صاف کردیم و تیلیت کردیم .

آماده خوردن که شد دوباره صداش اومد ، نخورید !

خواستم شیشه ها رو در بیارم ، دستم خونی شد ،

چکید داخلش ...  دیگه کارد می زدی خونمون در نمی آمد!

        " شادی روح شهدای آشپز صلوات "

***************************************************

     ( طنز جبهه 15) :

        ترکش

با آمدن فرمانده لشکر 25 کربلا که اصفهانی بود ،

سر و صدای دوشکای عراقی بلند شد . 

– چه خبره اینجا ؟

- قربان بوی گز اصفهان به مشامشان رسیده است .

                   " شادی روح فرمانده هان شهید صلوات "

****************************************************

          ( طنز جبهه 16) :

تولشکرامام حسین بودم که خبرآوردن بابام هم اومده جبهه ،

دوهفته بعدش، دوتا داداشام هم اومدند !

فقط مونده بود ننه مون !

گفتیم اونم بیاریم اهواز ، تنها نباشه .

پشت جبهه کمک می کرد . بچه ها می گفتن خانوادگی اومدید جبهه !

                 " شادی روح مادران شهید صلوات "

  ************************************************                                    

            ( طنز جبهه 17) :

توی سنگرجاکم بود وتوتاریکی به سختی می شد راه بری .

آماده می شدیم برای خواب که یکی گفت :

حسین جان برای نماز شب بلند شدی نمی خواد من رو دعا کنی برادر!

فقط جان مادرت مواظب باش دست و پام رو لگد نکنی !

        " شادی روح شهدا و امام صلوات "

*********************************************

           ( طنز جبهه 18 ) :

شیفت نگهبانی ما تموم شد و موقع استراحت بود .

با نور کم فانوس شروع کردیم به خواندن دعای کمیل ،

حسابی هم رفته بودیم تو حال !

وقتی تموم شد تازه فهمیدیم شب 5 شنبه است نه جمعه !

       " شادی روح مرزبانان شهید صلوات "

***************************************************

          ( طنز جبهه 19 ) :

          تو منطقه بیماری گال شایع شده بود .

هرکی می گرفت قرنطینه می شد.

شب بود هواهم سرد ، بچه ها توی سنگرخواب بودند . جانبود .

رفتم وسطشان درازکشیدم وشروع کردم به خاروندن خودم !

همه ازترس قرنطینه شدن رفتند بیرون ،راحت تا صبح خوابیدم.

        " شادی روح شهدا صلوات "

**********************************************

          ( طنزجبهه 20 ) :

گفتم : کجا برادر ؟

گفت : با فلانی کار دارم .

گفتم : سلاحتون رو تحویل بدید ، برید .

گفت : الله اکبر

گفتم : یعنی چه ؟

گفت : ما مسلح به الله اکبریم بر صف دشمنان ....

به مناسبت هفته دفاع مقدس ( 2 )


 

 

Image result for ‫تصویرطنز جبهه‬‎

 

    ( طنز جبهه 6 ) :

 به من می گفت : آقا شما یه چیزی بهش بگو !

من که هرچی می گم فایده نداره !

گفتم : چی شده ؟!

گفت: پسرمه به من می گه برادر!!

تازه اومده جبهه خودش رو گم کرده ،

می گه اینجا پدر و پسر نداره همه برادریم !

     " شادی روح پدران شهید صلوات "

*******************************************************

   ( طنز جبهه 7 ) :

          " ترکش "

 مادرش برای بدرقه اومده بود .

مدام قربان صدقه اش می رفت ودشمن رو نفرین می کرد .

– مادر دعاکنید ماهم شهید بشیم ، دعای مادر زود مستجاب میشه .

– خدا نکنه مادر ، الهی صدام شهید بشه !

که این جور بچه های مردم رو به کشتن میده .

     " شادی روح مادران شهدا صلوات "

*************************************************************

   ( طنز جبهه 8 ) :

 یکی از بچه های تازه وارد تومنطقه گم شده بود .

نیمه شب جلوی پاش ترمز زدیم ،

هراسان اومد جلو وگفت : گم شدم اخوی ، می خوام برم شهرک ولیعصر .

راننده ماهم خیلی شوخ بود، گفت : شهرک !! اشتباه اومدی برادر!

باید بری سه راه آزادی ازاآن جا برای شهرک ماشین داره !

بیچاره نمی دانست بخنده یا گریه کنه .

     " شادی روح شهدای راننده صلوات "

***********************************************

                                          

    ( طنز جبهه 9 ) :

          عبادت خالصانه !

 روزهایی که خبری از تک و پاتک نبود ،

روزه می گرفت و تا لنگ ظهر می خوابید .

هرکی هم می رفت سراغش بیدارش کنه می گفت :مزاحم نشید ،

مشغول عبادت هستم ( خواب روزه دار عبادته ! )

         " شادی روح امام و شهدا صلوات "

****************************************************************

   ( طنز جبهه 10 ) :

تو تاریکی نیمه شب ،

بعضی وقت ها بچه ها اشتباهی تو قبری که دیگران کنده بودند برای

عبادت خودشون ، می رفتند !

یه شب من هم این اشتباه رو کردم فرداش صاحب قبر اومد سراغم گفت :

فلانی دیشب گوربه گورم کردی !

جایی نداشتم برم عبادت کنم ، بیشتر دقت کن برادر !

          " شادی روح شهدا صلوات "

جواز درخواست حاجت در ۳ مورد


تصویر مرتبط



«اتاه رجل فسأله فقال:

ان المسألهًْ لاتصلح الا فی غرم فادح او فقر مدقع او حمالهًْ مغظعهًْ،

فقال الرجل: ما جئت الا فی احدیهن، فامر له بمأه دینار»


مردی به نزد امام حسین(ع) آمد، و از آن حضرت درخواستی نمود، حضرت در

پاسخ او فرمود:

خواهش و درخواست کردن جایز نیست مگر در سه مورد:

1- برای پرداخت جریمه و دین وام سنگین

2- برای فقر و نیازمندی شدید

3- برای دیه و خون‌بها و غرامتی گران. آن مرد عرض کرد: جز برای یکی از این سه

حاجت نیامده‌ام. حضرت دستور داد صد دینار به او بدهند.(1)

ــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، ج75، ص118

اهداف امام حسین(ع) در وصیت‌ خود به محمد حنفیه


Image result for ‫تصویر گل پاییزی‬‎

 


امام حسین(ع) پس از شهادت به وحدانیت خداوند و اعتراف به رسالت پیامبرش و حق بودن بهشت و جهنم به محمد حنفیه می‌نویسد: من از مدینه خارج نشدم برای راحت‌طلبی و خوشگذرانی و نه از روی ستم و نه به منظور فساد کردن، بلکه من از این جهت بیرون می‌روم (قیام می‌کنم) که امت جدم و اجتماع منحرف آن‌ها را اصلاح کنم و نجات دهم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم و روش من مانند جدم و پدرم علی‌بن ابیطالب است.

پس هرکس مرا با این هدف حق و مقصد خدایی بپذیرد، به صلاح و سعادت خود رسیده و آن‌کس که مرا رد کند، من بر مشکلات تحمل دارم تا هنگامی که خداوند بین من و قوم من به حق حکم نماید، و او بهترین حکم‌کنندگان است. و این وصیت من است به برادرم و موفقیت من با نیروی خداست، و بر او اعتماد کردم و به سوی او انابه می‌کنم.(1)

ـــــــــــــــــــــــــــــ

1- بحارالانوار، ج 10، ص 174