اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

عاشقی از دیار فلسطین

 

 

 

  

چشمانت چونان خاری در قلبم فرو می روند

آزاردهنده اما مسحور کننده

حافظ چشمانت از بادهای بیابانم

چشمانت را از پوست شب و درد گذر می دهم

زخم، هزاران اختر روشن به دل دارد

حال من، آینده آنهاست

ای عزیزتر از جانم!

چشمم به تو که می افتد

فراموش می کنم که روزگاری در پشت همین درها انتظار می کشیدیم

حرفهایت، آوازم بود

تلاش کردم که دوباره بخوانم شان

آه ... اما ...

زمستان بیتوته کرد بر لبانم

حرفهایت چونان پرستو، به پرواز درآمده، سفر کردند

در آستانه زمستان، وجود من

در پیات راهی دوردست شد

آینه ها شکست

غم پوست ترکاند

ترکش های صدا جمع می کردیم

اما فقط سوگواری از بهر وطن را آموختیم

بیا بار دیگر بنا کنیم آن را

بر تارهای سازهای مان

بر بلندای مصیبت مان

بیا بازی کنیم

هفت سنگ های شکسته مان را

من اما فراموش کردم

تو را

که صدایت را نشناختم؛

من اما فراموش کردم

که مقصد تو بود یا سکوت من

که کمر به قتل ساز بست

در آخرین دیدار به بندرگاه

مسافری بود بی کس و تنها

بدون هیچ چیز

بسوی تو دویدم همچون یتیمی؛

از پدران مان بپرسیم:

چگونه می شود که شکوفه زار را تبعید کرد

به یک زندان، به تبعیدگاه و یا بندر؟

و آیا هنوز باقی است

به رغم سفر، به رغم نمکزار،  به رغم شورندگی

به رنگ سبز، این یگانه شکوفه زار؟

به دفتر خاطراتم می نویسم

که پرتقال را دوست دارم و از بندرگاه متنفرم.

دوباره می نویسم:

در بندرگاه ایستاده ام

زمستان سخت می بارد

فقط پوست پرتقال برای مان مانده است،

در قفای من

کویر است و بیابان.

در کوهستان های خارآلود دیدمت

شبان بی رمه در گریز

و در میان خرابه ها

باغ و گلستانم شدی؛

غریبه ای بودم

به در زدم، قلبم ...

قلبم نواخته شد ..

درب، پنجره، سیمان و

سنگ

بلند شو مرد، بایست.

.....................

..................

سوگند می خورم

که از مژگانت

چارقدی بسازم

و روی آن بنویسم

شعری از چشمانت

به روی آن خواهم نوشت

ای عزیزتر از شهدا و نوازشها! این چنین:

"بانویم فلسطینی بود و فلسطینی مانده است!"

من درها را به استقبال طوفان شکستم

بانوی پاک من، ای گندم وفادار!

فلسطینیان چشم تو هستند

فلسطینیان نام تو هستند

رویا و نگرانی تو هستند

زخم تو، پای تو، شکل تو هستند

کلام وسکوتات

صدای تو

فلسطینیان در زندگی و مرگ تو جاری هستند؛

تو را در کتاب هایم نگاه می دارم

ای آتش شعرهایم! 

 

                " محمود درویش "  

کرامت نفس در آیینه شعر شهید علی فوده شاعر مقاومت فلسطین-قسمت اول

 
 
 
   

شعر مقاومت فلسطین تصویرگر تاریخ انقلاب فلسطین است و در این عرصه، شاعرانی متعهّد و پاکباز پا به عرصه ی مقاومت گذاشته و در ذوق و هنر خویش را در راه مبارزه با متجاوزان و دفاع از حق به کار گرفته اند.

علی فوده از شاعرانی است که با حضور در سنگرهای مقاومت و با استفاده از قریحه و هنر شاعری خویش برای حفظ کرامت نفس و دفاع از آرمان فلسطین به پا خاسته ولی آنچنان که شایسته ی اوست معرفی نشده و محتوای اشعارش مورد بررسی و کنکاش قرار نگرفته است.

کرامت نفس از جمله ویژگی هایی است که در شعر علی فوده نمود بیشتری دارد و صفاتی چون شکیبایی، صداقت، پایداری و ایثار را به دنبال داشته و در تکوین شخصیّت او مؤثّر بوده و در موفّقیّتش در عرصه ی مقاومت تأثیرگذار بوده است.

در این مقاله پس از اشاره ای گذرا به ادبیّات مقاومت فلسطین و زندگی شاعر و ظهور او در عرصه ی مقاومت، جلوه های کرامت نفس در شعر شاعر بررسی و تحلیل شده و این نتیجه به دست آمده است که شاعر برای آگاه ساختن مخاطب نسبت به اهمیّت کرامت نفس در راه مقاومت، نقاب شخصیت هایی را به چهره زده است که در تاریخ به این صفت معروف هستند؛ از مهم ترین این شخصیّت ها از بلال حبشی، عروه بن الورود، و هفده تن از یاران مقاومت ذکر شده است. 

 مقدّمه 

ادبیّاتی که در پی آرمان فلسطین پدید آمد و صورت و معنای خود را از مفاهیم و اصطلاحات برخاسته از آن کسب نمود، به عنوان ادبیّات مقاومت فلسطین شناخته شده و به ادبیّات عربی و ادبیّات جهان معرفی شده است؛ بنابراین شعر مقاومت فلسطین شعری است که پس از آرمان فلسطین، همگام و همراه مردم گام برداشت و به نوعی تاریخ انقلاب فلسطین را به تصویر کشید.

 در این میان ادیبانی پا به عرصه ی وجود گذاشتند که با عزمی استوار و با قلم هنرمندانه و شیوای خویش به این جریان کمک کردند. یکی از این ادیبان علی فوده است که پنج مجموعه شعری و یک رمان و مجموعه های وسیعی از قصیده های و نوشته های پراکنده از خود به جا گذاشته است که این مجموعه ها و نوشته های پراکنده در مجله ی «الرصیف» منتشر شده است و در یادداشت های دست نویس او وجود دارد.

تاکنون شعر علی فوده به طور ویژه وارد ادبیّات مقاومت نشده است و بیشترین توجّه به این شاعر، تنها نوشته ها و سخنرانی هایی است که دوستان و خویشاوندانش درباره ی شهادتش انجام داده اند.

از نمونه های بی توجّهی به این شاعر شهید، این است که در کتاب «موسوعه الأدب الفلسطینی» که توسط «سلمی خضراء الجیوسی» به عربی و انگلیسی نگارش یافته، نامی از این شاعر نیامده است و این در حالی است که در این کتاب به شاعرانی اشاره شده است که از شهرت کمتری برخوردارند. هم چنین در مجموعه «قاموس الأدب العربی الحدیث» تألیف «حمدی سکوت»، سخنی از این شاعر به میان نیامده و تنها در کتاب «معجم البابطین لشعراء العربیه فی القرنین التاسع عشر و العشرون» در سه صفحه و ذکر نمونه ی شعری او پرداخته شده است.(هیأه المعجم، 2008م: 711-709)

نکته ی دیگر در ضرورت این پژوهش، این است که چنین شاعرانی که جان خود را در راه مقاومت از دست داده اند، شایسته است که در حاشیه قرار نگیرند و به نسل جدید معرفی شوند و عواملی که سبب جاودان ماندن این شاعران شده، بررسی شود و جایگاه واقعی شاعر و نویسنده ای که خود در مسیر ترویج فرهنگ مقاومت حرکت کرده و در میان سنگرها به شهادت رسیده است، به نسل امروز معرفی شود.

این پژوهش به دنبال دست یابی به این هدف هاست:

الف: معرفی علی فوده به عنوان شاعر شهید و ناشناخته در عرصه ی ادبیّات مقاومت فلسطین.

ب: اثبات این نکته که در عرصه ی مقاومت، ابزارهای درونی مقدّم بر ابزارهای بیرونی اند.

ج: تبیین جلوه های کرامت نفس در شعر شاعر که از ابزارهای درونی است.

روش پژوهش در این نوشتار تحلیلی و توصیفی است؛ به این ترتیب که پس از نگاهی کوتاه به ادبیّات مقاومت فلسطین و زندگی و شعر شاعر در عرصه ی مقاومت به بررسی جلوه های کرامت نفس در شعر او پرداخته و سپس به مهم ترین نتایج پژوهش در قسمت نتیجه گیری اشاره شده است.

چنان که اشاره رفت، تاکنون پژوهشی در خور در زمینه ی شعر و اندیشه های شهید علی فوده انجام نشده است. تنها کتابی را که می توان در این زمینه به آن اشاره کرد کتاب «مرایا التذوّق الأدبی، دراسات و شهادات»(2005م)، نوشته مجموعه ای از نویسندگان است که در آن توسط «خلیل ابراهیم»، مقاله ای در مورد زندگی و شعر شاعر نوشته است و اشارات داره الفنون و مؤسسه ی خالد شومان در اردن آن را به چاپ رسانده است.

این پژوهش در پی پاسخگویی به این پرسش است که کدام ویژگی از ویژگی های شهید علی فوده در تکوین شخصیّت وی به عنوان شاعر مقاومت، بیشتر مؤثر بوده است؟ پیش از پاسخ گفتن به این پرسش، لازم است که ابتدا به این دو پرسش پاسخ گفته شود:

- چرا علی فوده در عرصه ی مقاومت تأثیرگذار بوده است؟

- علی فوده با چه ابزارهایی به این درجه از تأثیرگذاری رسیده است؟ 

1- ادبیّات مقاومت فلسطین 

پژوهشگران حوزه ی ادبیّات مقاومت، تاکنون در مورد چگونگی ادبیّات مقاومت و مراحل پیدایش و تکوین و تکامل آن در دوره های مختلف و فراز و فرودها و تحوّلاتی که بر جوامع گوناگون گذشته است، مطالبی نوشته و سخنانی بر زبان آورده اند.

 بر اساس همه ی نوشته ها و گفتارها، ادبیّات مقاومت مطابق ویژگی های تاریخی و اجتماعی و سیاسی هر دوره و برهه ی زمانی و مطابق با شرایط و احوال همان زمان، در قالب های گوناگون شعر و نثر جلوه گر شده است؛ گاه در قالب ادبیّات اعتراضی، افشاگر و هشداردهنده و گاهی در قالب ادبیّات عرفانی و صوفیانه یا ادبیّات سوگ و مرثیه خود را نشان داده است.

نخستین نمودهای مقاومت انسان در ادبیّات را می توان در اسطوره ها و حماسه های ادبی دید چنان که در ادبیّات یونان باستان، مفهوم اسطوره با جنگ خدایان با قهرمانان یا مصائب و سختی هایی که در برابر اقوام کهن گذشته است، گره خورده است.(داد، 1383: 34)

آنگاه که به ادب عربی بنگریم، در می یابیم که عنصر مقاومت در شعر و نثر همه دوره ها با شرایط ویژه ی هر دوره نمایانگر است. بسیاری از ادیبان در هر زمان، مطابق گونه های متفاوت ستم و تجاوز و بیداد، اظهار وجود کرده و واکنش مناسب خویش را در قالب شعر و نثر هنرمندانه ریخته و به جامعه عرضه داشته اند و نه تنها با سلاح ادب در برابر موانع باز دارنده مقاومت کرده اند

 بلکه انسان های جامعه ی خویش را به مقاومت دعوت نموده و روح هوشیاری و دلیری و سرسختی را در وجودشان دمیده و آنان را به حرکت و پویایی و جهت گیری مناسب و مبارزه فرا خوانده اند.

«ادبیّات مقاومت در ادبیّات عربی نیز در دوره های مختلف جلب توجّه می کند. در دوره ی جاهلی، به دلیل نزاعات قبیله ای و قومی، ادبیّات مقاومت وجود داشته است، شعر شعرای صعالیک همچون عنتره، عروه ابن الورود و شنفری نمایشگر همین نوع ادبی است.

 در نزاع های قبیله ای، شعر حماسی عمرو بن کلثوم، نمونه ی دیگر آن است و البتّه در دوره های بعد از عصر جاهلی، به فراخور مقتضیات زمان و احوال سیاسی و اجتماعی حاکم بر آن دوره هم، شعر و ادب مقاومت به گونه های مختلفی در شعر و ادب عربی خود را به نمایش می گذارد. این مطلب در دوره های مختلف صدر اسلام، اموی، عباسی، انحطاط و به ویژه در دوره معاصر فراوان به چشم می خورد.»(محسنی نیا، 1388: 144)

پدیده ادبیّات پایداری در دوره ی معاصر، گسترده تر از دوره های پیشین است و بخش عمده ی نمود مقاومت در این دوره، مربوط به انقلاب هایی است که ملّت های زیر ستم در برابر استعمارگران و اشغالگران، جهت کسب استقلال و رهایی از ستم و بیداد داشته اند.

 از نمونه های بارز آن می توان به انقلاب مردم لیبی در برابر استعمار ایتالیا، انقلاب مردم الجزایر در برابر استعمار فرانسه، پایمردی مردم مصر در انقلاب عرابی پاشا علیه ترکان عثمانی، جنبش جمال عبدالناصر در نبرد با اسرائیل، انقلاب مردم عراق در سال 1920 علیه استبداد به رهبری علمای شیعه و انقلاب مردم فلسطین در برابر اسرائیل که مهم ترین بخش ادبیّات مقاومت در دوره ی معاصر است، اشاره کرد.(ر.ک: همان)

با توجّه به مفهوم انقلاب فلسطین و ریشه های تاریخی قیام مردم آن سرزمین، ادبیّاتی را که در خدمت این حرکت و در راستای تحقّق آرمان های آن بوده است، ادبیّات مقاومت فلسطین نامیده می شود.

 این ادبیّات دردها و مبارزات توده ای ستم دیده را به تصویر کشیده و افق های تازه ای را در عرصه ی ادبیّات گشوده و مفهوم جدیدی از مقاومت را مطرح ساخته است.

بنابر آنچه گفته شد، «ادبیّات مقاومت فلسطین»، به آثاری اطلاق می شود که نقش روشنگری و هدایت مبارزان را به سوی میدان جنگ و پایداری ایفا کرده است و در برانگیختن ملّت فلسطین به پایداری نقش بسزایی داشته است. هرجا از ادبیّات مقاومت عربی در دوره ی معاصر سخن به میان آید، نام آرمان فلسطین می درخشد.«نبض شعر عرب امروز با مسئله فلسطین می تپد. شاید نتوان شاعری یافت که در کشورهای عربی شعر بگوید و موضوع بخشی از شعرهایش را فلسطین تشکیل ندهد.»(شفیعی کدکنی، 1380: 250)

پس از سال 1948م و ایجاد دولت غاصب اسرائیل، زندگی مردم فلسطین به تباهی کشیده شد و این تراژدی، موضوع ادبیّات فلسطین گردید. پس از شکست ژوئن سال 1967م، شعر مقاومت فلسطین موضوع بسیاری از پژوهش ها قرار گرفت. «ناقدان معاصر عرب بر این باورند که مهم ترین بازده ادبی جنگ اعراب و اسرائیل، پیدایش ادبیّات مقاومت فلسطین است.

 در سال 1966م، غسّان کنفانی، رمان نویس معروف، کتاب «أدب المقاومه فی فلسطین المحتلّه» را منتشر کرد و ادبیّات مقاومت را به خوانندگان داخل و خارج فلسطین معرفی کرد.»(کیانی، 1388: 131)

ملّت فلسطین با تمام توش و توان در مقابل اشغالگری اسرائیل ایستادگی کرد و برای حفظ منزلت و میراث فرهنگی خود از همه ی راه ها و ابزارهای موجود و امکانات مختلف بهره برد. شعر بهترین و اثرگذارترین ابزاری بود که می توانست در تداوم پایداری، بیداری اذهان، برانگیختن احساسات، بسیج کردن نیروها، منظّم و فشرده ساختن صفوف مبارزان و فراخوانی مردم جهان به هم دردی، مؤثّر باشد و به عنوان بزرگ ترین وسیله ی تبلیغات و فرهنگ سازی، مورد استفاده قرار گیرد؛ بنابراین شعر مقاومت، شعر تعهّد و رسالت و شعر مبارزه و در صحنه ماندن است، شعر عشق به آرمان ها و شعر شعور و شعر وطن دوستی و نوع دوستی است. این گونه شعر از سویی شرارت ها و ستم تجاوزگران را به تصویر می کشد و از دیگر سو، حس پایداری را بر می انگیزد.

حسام الخطیب ادبیات فلسطین را به چهار دوره ی زمانی تقسیم می کند:

- دوره نخست: از اواخر سده ی نوزدهم میلادی تا اوایل سده ی بیستم.

- دوره ی دوم: اوایل سده ی بیستم تا شکست 1948م.

- دوره سوم: از 1948 تا دهه ی شصت قرن بیستم.

- دوره چهارم: دوره ی انتفاضه و بازگشت به خودآگاهی؛ یعنی از اواسط دهه ی شصت قرن بیستم تا زمان حاضر.(الخطیب، 2002: 175)

ادبیّات مقاومت فلسطین در نیمه ی دوم دهه ی شصت قرن بیستم، شاهد شاعرانی چون محمود درویش، سمیح القاسم، توفیق زیاد و مانند آنان است که بعد از سال 1948م در عرصه ی مقاومت فلسطین شعر سروده اند و بسیاری از شاعرانی که خود در شمار مبارزان و ستم ستیزان بوده و نیز شعر مقاومت سروده اند، کمتر مورد توجّه قرار گرفته اند.

شهید علی فوده، شاعر مبارز فلسطینی، از جمله ی آن شاعران است که هدف اصلی او فلسطین و مقاومت فلسطین است. او از یک سو به عنوان مبارزی در سنگر مجاهدان است و از دیگر سو، شاعر چیره دستی است که همه ی ذوق و هنر خویش را در راه آرمان فلسطین در طبق اخلاص نهاده است.

با دقّت و ژرف نگری در مجموعه های شعری علی فوده در می یابیم که اشعار مقاومت او از نظر ویژگی و اسلوب و محتوا، یادآور اشعار شاعرانی چون سمیح القاسم، محمود درویش، توفیق زیاد و دیگران است و او شاعری اثرگذار در پیشبرد شعر مقاومت فلسطین است.

علی فوده مجموعه شعر خود را با عنوان «فلسطینی کحدّ السیف»، به فلسطین و کسانی که در سرزمین خویش مانده اند و وطن را رها نکرده اند، تقدیم می کند و با صراحت می گوید:

إلی مَن عشقوا الترابَ فظلّوا هناک... فی هیفا و یافا، فی القدس و نابلس، فی قنّیر و دیریاسین.

ظلّوا مع الأشجار و الریح و البحر، ظلّوا یقاومونَ

إلی هؤلاء النّاس أهدی قصائدی

به آنان که به خاک (فلسطین) عشق ورزیدند و همواره آنجایند...در هیفا، یافا، قدس، نابلس، قنیر و دیریاسین.

همواره با درختان و باد و دریا همدمند... پیوسته مقاومت می کنند...

اشعارم را به چنین مردمی هدیه می کنم.

سلاح علی فوده در عرصه ی مقاومت تنها کلمه نیست بلکه او با تمام وجود در راه مبارزه پیش رفته تا جایی که همه ی هستی اش را در راه آرمان فلسطین فدا کرده و به درجه ی شهادت-که فوزی عظیم است-رسیده است. با توجه به اهمیّت موضوع، لازم آمد که نگاهی گذرا به زندگی شاعر داشته باشیم. 

ادامه دارد... 

منابع:دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید باهنرکرمان-نشریه ادبیات پایداری-سال دوم شماره 3 و 4.

راسخون

1- ابراهیم، خلیل و آخرون، 2005م، مرایا التذوّق الأدبی، دراسات و شهادات؛ داره الفنون مؤسسه خالد شومان، الأردن: عمّان، ط1.

2- الخطیب، حسام، 2002م، «مشروع منهج متکامل لدراسه الأدب الفلسطینی الحدیث»، مجله نزوی، أردن: یولیو، العدد 31. گرفته شده از پایگاه اینترنتی مجله در تاریخ 2010/2/5

http://www.nizwa.com/articles.php? id=3147

3- داد، سیما، 1383، فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید.

4- شریف رضی، ابوالحسن محمد، 1395 ه.ق، نهج البلاغه (گزیده ای از سخنان امام علی(ع))، تصحیح و تنظیم: صبحی الصالح، قم: انتشارات هجرت.

5- شفیعی کدکنی، محمّدرضا، 1380، شعر معاصر عرب، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوّم.

6- فوده، علی، 2003م، الأعمال الشعریه، بیروت: المؤسسه العربیه للدّراسات و النشر.

7- قطوس، بسام، 2000م، مقاربات نصیه فی الأدب الفلسطینی الحدیث، عمان: دارالشروق للنشر و التوزیع.

8- کیانی، حسین و میرقادری، سید فضل الله، 1388، «شهید و جانباز در شعر ابراهیم طوقان»، نشریه ی ادبیات پایداری، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال اوّل، شماره اوّل، صص 127-142.

9- مجاهد، احمد، 2006م، أشکال التناص الشعریّ(دراسه فی توظیف الشخصیات التراثیه)، القاهره: الهیئه المصریه العامّه للکتاب.

10- محسنی نیا، ناصر، 1388، «مبانی ادبیات مقاومت معاصر ایران و عرب»، نشریه ی ادبیات پایداری، دانشگاه شهید باهنر کرمان، سال اوّل، شماره اوّل، صص 143-158.

11- مطهری، مرتضی، 1385، انسان کامل، تهران: صدرا، چاپ 38.

12- هیأه المعجم، 2008م، معجم البابطین لشعراء العربیه فی القرنین التاسع العشر و العشرین، الکویت: مؤسسه ی جائزه عبدالعزیز سعود البابطین للإبداع الشعری، ط1.

" شعری به مناسبت ضربت خوردن حضرت علی ( ع ) " :

   

 

     شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ شعرصرفا جهت مطالعه است و کپی برداری پیگرد قانونی دارد :   

 

     **************************************************************************   

    علی (ع) تنهاست ، درچاهسار راز می گوید  

    علی (ع) گویای اسرار نهان است  

    علی (ع) شیدای اسرار سجود است 

 

    علی (ع) مظلومین ، فرمانروای اقلیم عشق است  

     کجا جویی در اعصار ، فرمانروای زنبیل بر دوش  

     صدای خش خش نعلین الیاف خرمایش  

     نمی آید  

     کجایی ؟ وام داران عشقت ، سَر در گریبان 

 

     کجایی ؟ ای بهترین بابای دنیا  

     حسین (ع) تنهاست ، با که گوید راز سَربداران را          ۱    

                  حسن (ع) تنهاست ، با که گوید خنجر از پشت خوردن         ۲    

       

      

    زینب و کلثوم تنهایند ، با که گویند بی حرمتی بر آل رسول (ص) را         3

    

     علی (ع) مولا ، علی (ع) سرور ، بیا با من

      

    قدم نه ِ بَر وادی خوبان ، سرزمین عشق ثارالله                                 4

      

     تو را رهرو اگر سازیم ، میزان عدالت سخت است

      

     تو را گر مولا سازیم چشمان فرو بندیم

     

      بر هر چه دروغ و دزدی و نیرنگ این نیرنگستان                             5

                                              

                                 پُرفسون است

      

      تو راعشق مولا است امّا استادی زبر دست بَرمظلومانی !                   6

       

     علی (ع) مولا ، علی (ع) سرور ؛ بیا با من

       

     مشو دلتنگ و بر چاهسار راز گویی !

      

      کنون رهروانت گم کرده اند راه را ! 

      

      اگر تو بر چاهسار رازگویی و خون جوشد از آن

       

      منم تنها ، بر ، که گویم راز نیرنگ رهروانت را

     

       گذر کردم بر دشت شقایق ، یارانت آنهایند                                    7

 

               

       که هرگز پشت نکردند بر امام خود                                    8

        

       اگر آیند در حضورت پاک بازند ، جان بازند

        

       سری دارند بی سامان و سربدار عشق ثارالله یند                   9  

      

       منم تنها و راوی عشق جانبازان  عشق ولایت                       10 ؛ 11

 

--------------------------------------------------------------------------------------------

 

  سرودۀ : رویاپوراحمدگربندی *18/5/1391 * 19/رمضان 1433 *

 

  چهارشنبه 20:30 شب 

    

 (( به مناسبت ضربت خوردن حضرت علی (ع)  )) 

1-    

  1-     ۱-  شهادت امام حسین (ع) ویارانش و سرنیزه کردن سرهای آن ها  

2-       2- تنها ماندن امام حسن (ع) وشکست در جنگ  

3-        3- اسارت خاندان پیامبر (ص) بعد از واقعه عاشورا وبه اسارت رفتن به سرزمین شام 

4-        4-  ایران 

5-         5-   دنیا 

6-         6 - کسانی که ادعای شیعه بودن و پیروی از حضرت علی (ع)را دارند 

7-        7 -  شهدا 

8-         8 - امام خمینی (ره ) 

9-         9 - امام حسین (ع) 

10-     10-  امام حسین ( ع) 

11-      11-   حضرت علی (ع)

" نگاهی به تمثیل والفاظ عامیانه دراشعارصائب تبریزی " :

   

 

      مقدمه   

      سبک هندی که ممیزات آن  تخییلات دقیق و مضمون پردازی ،معانی پیچیده و باریک

و دور از ذهن ، الفاظ ساده و بازاری ، کثرت استعاره و کنایه و آوردن امثال بسیار در شعر

 است از نیمه ی دوم قرن دهم تا اواخر دوازدهم رواج داشته است .

البته شکل خاص شعر در این سبک غزل است، مانند غزلهای صائب تبریزی. از جمله مختصات عمده ی سبک هندی مخصوصا در آغاز عبارت بود از زبان وقوع، به علاوه سعی در جستجوی مضمون تازه و تلاش در ابداع تصاویر خیالی بی سابقه،که شعر این دوره را رفته رفته در کلام نازک خیالان عوام تا حد ابهام «غریب»و«بیگانه» ساخت و همین نکته تشبیهات و استعارات دور از ذهن را در شعر آنها وارد کرد.از اینها گذشته در آوردن الفاظ و تعبیرات ماخوذ از محاوره غالبا افراط شد . 

تلخ کردی زندگی بر آشنایان سخن

                                                      اینقدر صائب تلاش معنی بیگانه چیست؟

                                                                       (زرین کوب ،1384: 140) 

            صائب سبک هندی را به کمال رسانده و حساب او از سایر گویندگان این شیوه جداست،وی همچون خواجه حافظ از تمامی محسنات شعرای معاصرو یا نزدیک به عهد خود بهره برده و به کمک قریحه  و نبوغ خدادادی سبکی خاص خویش پدید آورده است. 

 مانند این بیت :

از دست رعشه دارنفس ریخت عاقبت           صائب  به خاک ، ساغر سرشار زندگی

                                                                                      (صائب ،1374: 6/24 )   

  

دست رعشه دار نفس :اضافه استعاری (نفس مانند شخصی است که دستش می لرزد .)

تعاقب دم و باز دم که نفس را می سازد همچون لرزش های دست رعشه دار است .

ساغر سرشار زندگی : اضافه تشبیهی

        معنی :  از دست لرزان نفس پیمانه  ی حیات بر زمین ریخت و تهی شد چرا که زندگی

در گرو نفس است و نفس با آمدن و رفتن زمان را سپری می کند و مدت آن را به آخر

می برد .                                                                       

                                                                                     (امیری فیروزکوهی ،1384: 329)

زندگی نامه ی صائب : 

        میرزامحمد علی صائب تبریزی بزرگترین غزلسرای قرن یازدهم هجری ویکی از نامدارترین شاعران سراسر تاریخ ادبیات فارسی در بین سالهای 1000 تا1007هجری در تبریز زاده شد.پدر او میرزا عبدالرحیم از تاجران معتبر بود . صائب در سال 1304 راهی هند شد و چند سال با ظفر خان در کابل بسر برد.صائب از این حاکم ادب پرور و شاعر محبت بسیار دید وقصایدی در مدح او سرود.

       صائب در سال 1042 همراه پدر پیر خود که به قصد دیدار او اّمده بود،با ایران بازگشت و در اصفهان مقیم شد و شاه عباس دوم وی را مقام ملک الشعرایی داد. گویا ازآن پس حدود 25 سال در دربار او مقام و منزلتی چشمگیر داشته و در اغلب سفرهای پادشاه بوده و آوازه و نامی در سرزمینهای زیر سیطره ی فرهنگ ایرانی و زبان فارسی داشته چنانکه اهل ادب در ایران و هند و عثمانی به دیدارش مشتاق بوده اند .

      این شاعر بزرگ متجاوز از هشتاد سال زیست،چنانکه خود اشاره کرده :

   دواربعین به سر آمد ز زندگانی من                       هنوز در خم گردون شراب نیمرسم

       از دو ماده تاریخ برای فوت شاعر بر می آید که او بین سالهای 1086تا1087 در اصفهان دیده از جهان فرو بسته است.

  

                                                                                     (قهرمان،1374: 7)

 

آثار صائب : 

        آثار صائب جز سه چهار هزار بیت قصیده ومثنوی «محمود و ا یاز» و  یک مثنوی کوتاه وناقص به نام: «قندهار نامه»و دو سه قطعه،همگی غزل است که نصرآبادی در حدود صد و بیست هزار بیت برآورد کرده است، همچنین شاعر به تفنن بیست غزل هم به ترکی دارد .

                                                                                    (شعار،1371: 17) 

پهلوان سبک هندی درایران :

به جرات می توان صائب را پهلوان سبک هندی در ایران نامید،زیرا گرایش به جانب دشواری وپیچیدگی دارد طبق معیارهای جمال شناسی شاعران این عصر،شعر مشکل ودشواری که معنای آن به سادگی دریافت نشود بهترین شعر است.

معنی پیچیده بی زحمت نمی آید به دست        می شود از پیچ و تاب فکر ،جوهردار،حرف

در اشعار صائب نکات دقیق اخلاقی و اجتماعی فراوان است که اگر از دیدگاه طنز به آنها نگریسته شود جذابیت و شیرینی خاص خود را دارد:

در حفظ آبرو زگهر باش سخت تر               کاین آب رفته باز نیاید به جوی خویش

آبی است آبرو که نیاید به جوی باز              از تشنگی بمیر مریز آبروی خویش

                                                                                     (خوشه چرخ،1382: 8)

طرز یا شیوه نودر سبک شعر صائب: 

       صائب سبک هندی را به کمال رسانده و حساب او از سایر گویندگان این شیوه جداست.

صائب درباره سبک شاعری خود غالبا عبارتهای «شیوه تازه» «طرز» و یا «طرز نو» می آورد، چنانکه خود فرموده :

       منصفان استاد دانندم که از معنی و لفظ

                                                                 "شیوه تازه"نه رسم باستان آورده ام

       میان اهل سخن امتیاز من صائب

                                                             همین بس که با "طرز" آشنا شده ام

                                                                                          (دریا گشت،1371: 37)

 

     اهم ویژگیهای شعر در عصر صائب عبارتند از : 

* کثرت تمثیل و ارسال المثل

    * لفظ تراشی و ترکیب سازی خاص

    * بکار بردن واژه و اصطلاحات عامیانه و الفاظ بازاری

     * الهام گیری از تجارب روزمره ، اشخاص و اشیاء محیط

     *  بیان نوعی درد و شور غریب در غزل

      * غرابت در تشبیهات و استعارات

      * واقعه گویی و ... 

        دو ویژگی مهم که در سبک هندی  

1.         کثرت تمثیل و ارسال المثل

2.         الهام گیری از تجارب روز مرّه اشخاص و اشیاء محیط 

   

1-کثرت تمثیل وارسال المثل :

       از ویژگیهای بارز این سبک کثرت استفاده از تمثیل و ارسال المثل است،در فن تمثیل شاعر نخست مطلبی را در هر باب یا موضوعی که بخواهد دعوی می کند سپس مثالی می آورد که از بس بداهت در معنی دارد می تواند مانند دلیلی دعوی او را اثبات کند و مبرهن نماید یا علت آنرا آشکار سازد یا به عنوان نظیر و عدیل آن معنی تلقی شود، مثلا در سه بیت

زیر از صائب تمثیل اول به قصد اثبات دعوی و تمثیل دوم به قصد بیان علت و تمثیل سوم از باب نشان دادن شبیه و نظیر است:

سهل مشمر همّت پیران با تدبیر را

                                                    کز کمال بال و پر،پرواز باشد تیر

عالمی را کشت و دست و تیغ او رنگین نشد

                                                     تیزی شمشیر پاک از خون کند شمشیر را

           ریشه ی نخل کهنسال از جوان افزونتر است

                                                                  بیشتر دلبستگی  باشد  به  دنیا  پیر را

                                                                           (صفا ،1376: 539)

      تمثیل مفهومی عام و کلی است که در مصراعی بیان شود ودر مصراع دیگر برای تایید یا توجیه آن مثالی از امور محسوس یا مقبول عام بیاید یعنی « حسن تعلیل »اما آوردن تمثیل همیشه برای بیان علت نیست ، گاهی برای توضیح مطلب است . مانند :

*صائب برای تصویر کردن حقیقت و مجاز «ماه آسمان »و «ماه در طشت آب » را مثال می آورد:

از حقیقت روی صائب در مجاز آورده ایم         ماه را دایم ز طشت آب می جوییم ما

                                                                                     (صائب ،1364: 1/126)

*تمثیل « نور خرد » و« سودا » روز و شب آست: 

محو شد نور خرد تا شد مرا سودا بلند          روزها کوتاه گردد چون شود شبها بلند

*«جوانی» گلستان است و « افسوس خوردن از گذشتن آن » خس و خاری است که برای باغبان می ماند :

نصیب من ز جوانی دریغ و افسوس است         ز گلستان خس و خاری به باغبان ماند

*« دندان » مهره بازی است و « ریختن دندان » بر چیده شدن مهره هاست که نشانه پایان بازی است :

ریخت چون دندان امید زندگی بی حاصل است

                                                            می رسد بازی به آخر مهره چون بر چیده شد

                                                                                  (صائب ،1364: 3/1568)

*«حسن »کماندار است و «دل عاشق » نشانه ی اوست :

حسن غافل شود از دل عاشق صائب                که کماندار توجه به نشانش باشد

*« پاکان » به شیر خالص می مانند و « عیبشان » مانند موی در شیر زود آشکار میشود

عیب پاکان زود بر مردم هویدا می شود         در میان شیر خالص موی رسوا می شود

                                                                                                (خانلری ،1355: 1158) 

صائب در استفاده از ارسال المثل نیز سرآمد بود،و آن آوردن مثلی رایج است از آنچه میان خلق  

شهرت یافته و شاعر برای اثبات مدعای خود یا بیان حال خویش و اینگونه موارد از آن  

 استفاده می کند . مانند: 

مهر خاموشی حصاری شد ز کج بختان مرا

                                                                       ماهی لب بسته را اندیشه از قلاب نیست

                                                                                 (صائب ،1364: 2/970)

    یا نظیر این دو بیت از بیدل دهلوی:

مفلسان را مایه شهرت همان دست تهی است

                                                                     تا به قید برگ بود از نی نوایی بر نخاست

 

بی فنا نتوان به کنه معنی اشیا رسید

                                                                  آینه گر خاک گردد با دو عالم رو بروست

                                                                                              (خاتمی ،1371 : 22)

  

      2- الهام گیری از تجارب روزمرّه ، اشخاص  و اشیاء محیط : 

         مهمترین ویژگی و خصلت شعر این دوره نزدیک شدن زبان شعر به زبان محاوره ای مردم و ورود واژه ها و اصطلاحات عامیانه ای است که به لحاظ عمومیت و گسترش شعر فارسی در طبقات مختلف مردم در شعر این دوره راه یافته است .

                                                                                    

   « سخن صائب از نظر وست دامنه اندیشه و خیال و اشتمال بر مشهودات و تجارب شخصی

او دریایی است .

       دید تازه جوی او در هر منظره عادی یک مضمون ژرف شاعرانه می بیند ، و معنیهای 

بیگانه را در زندگی آشنای دور و بر خود می یابد .

     کثرت اشعار و تنوع معانی و مضامین می رساند که او در همه عمر ، و در همه لحظه ها

به شعر می اندیشیده است ، و در شعر زندگی می کرده است . »

     صائب نه تنها به زبان مردم زمانه ی خویش شعر می گفت ، از آن مهمتر اینکه شریک غم و شادی مردم و سخن گوی اندیشه ها ، خواست ها ، درد ها و آرزوهای آنان بود .

                                                                                    (ریاحی ،1355 : 29 /5)

     این خصوصیت سبک هندی اگرچه موجب سستی اشعار بسیاری از شاعران شده است و ارزش ادبی شعر بیشتر آنان را تا حد فراوانی پایین آورده ، ولی از سوی دیگر مفید فوایدی نیز بوده است که از آن جمله می توان : باورنمودن زبان و ادبیات فارسی ، رفع نقیصه پیچیدگی و تقعید ، نفوذ شعر در جامعه ، روی آوردن مردم به شعر و حفظ آن ، بیرون آمدن شعر از انحصار درباریان و ... را بر شمرد . مانند :

    عالم از اهل سعادت یک قلم خالی شدست

                                                                زان همایون طائران ماندست مشتی استخوان

                                                                                      (صائب ،1364: 6/3100)

      زسیل حادثه صحرا و کوه در سفر است

                                                               چه واکشیده ای ای خانمان خراب  اینجا

                                                                                  (صائب ،1364: 1/59)                

         این ویژگی در شعر شاعران سبک هندی نوعی ضرورت محسوب می شده است ،زیرا آنان شعر را محصول قدرت و هنر خویش می دانند، مضامینی که از حالات روحی خود شاعر حکایت می کند ،نکاتی که مربوط به وضع زندگی مردم عصر اوست و نکته هایی که از عقاید و

عادات مردم زمانه او متاثر است.مانند:

اظهارعجز پیش ستم پیشه ز ابلهی است     اشک کباب موجب طغیان آتش است.

                                                                                      (صائب،1364: 2/962)   

      گویند صائب در اثنای عبور از راه سگی را دید بر زمین نشسته است وچون سگ وقتی می نشیند گردنش را بالا می گیرد این مضمون به خاطر او آمد:

شود ز گوشه  نشینی فزون رعونت نفس           سگ نشسته ز استاده سر فراز تر است.

                                                                                    (خاتمی ،1371 : 25)

       صائب از هر نکته ی پیش پا افتاده ، شعر آبدار می ساخت . هر شی ٍ و یا حادثه ای می توانست مضمونی باشد و موضوعی برای شعر .

به قول سپهری :

باد و گلبرگ و درخت / هیچ کس نیست ولی / کاین همه قافیه را / از زمین جمع کند .

امّا صائب جمع می کرد .

به عنوان مثال :

     شاعر در بازار آهنگران می بیند تیزی لبه ی شمشیر را با موی پشت دست امتحان می کنند تامل می کند و می گوید :

      جور خود را با ضعیفان آزماید روزگار

                                                                         تیغ را دایم برای امتحان بر مو زنند

                                                                              (صائب ،1364: 3/1568)    

        شاعر کودکی را می بیند که چند قلوه سنگ در فلاخن گذاشته ، پرتاب می کند ، می گوید :

      می توان دل را به آهی کرد از غمها سبک

                                                                       یک فلاخن می کند آواره چندین سنگ را

                                                                                                 (همان،1/141)

  رودخانه ای می بیند که آب می چرخد و فرو می ریزد ، گویی گودی در وسط آب پدید آمده ، چنانکه طبیعت آب است . شاعر آن گودی را به کاسه تشبیه می کند و می سراید :

      بر کف دریا چو دیدم کاسه گرداب را

                                                                   روشنم شد تنگ چشمی لازم جمعیت است .

                                                                                        (موتمن ، 1371: 25)

 

صائب برای ابداع تصاویر پویا از مردم نمایی (Personi fication) استفاده می کند و آن نوعی استعاره و مجاز است که بوسیله ی آن اشیاء و معانی انتزاعی را انسان فرض می کند و اعمال و حرکات بشری را به آنها نسبت می دهد :

*شاعر از جیوه که در بی آرامی معروف است آرمیدن را سراغ می گیرد:

ز بی تابی چنان سر رشته تدبیر گم کردم

                                                        که از سیماب می گیرم سراغ آرمیدن را

*کوه بیستون از ماتم فرهاد خاموش است :

ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه داد

                                                بی هم آوازی نفس از دل کشیدن مشکل است

در این فن صائب اوصافی را که خاص انسان است برای اشیاء و امور می آورد:

*گندم« سینه چاک »است :

روزی فرزند گردد هر چه می کارد پدر

                                                   ما چو گندم سینه چاک از انفعال آدمیم

به از «نمد پوشی »روی زرین دارد :

جنت در بسته سازد مهد خاموشی ترا

                                                    چهره زرین می کند چون به نمد پوشی ترا

*بهار خنده روست :

من آن روزی که برگ شادمانی داشتم چون گل

                                                                  بهار خنده رو را غنچه تصویر می گفتم

*راه خوابیده است :

مرگ را در زندگی کردیم بر خود خوشگوار

                                                          این ره خوابیده را از پیش پا برداشتیم

 

                                                                        (خانلری ،1355 :  1160)      

 

 ساخت برخی کنایات وترکیبات رایج عامیانه  به طرز بسیار شدیدی در سبک هندی و به خصوص در شعر صائب معمول بوده است و مساله بالا بودن ترکیب ، خود یک عامل سبک شناسی است  ولی هر چه به پایان دوره صفوی نزدیک می شویم شدت آن به کاستی مبدل می شود .

به عنوان نمونه کاربرد چند کنایه  و ترکیب عامیانه را در شعر صائب بررسی می کنم :

محرران سخن شاه بیت ابرویند                ز روی نسخه ی تشریح روی عالم را

                                                                                    (صائب 1/296)

                                                                    (شفیعی کدکنی ، 1371 :  64)

    

*به یک کرشمه که در کار آسمان کردی

                                                       هنوز می پرد از شوق ، چشم کوکبها

پریدن چشم : کنایه از مشتاق و آرزومند بودن

صائب در جای دیگر می گوید :

چشم شبنم در هوای لاله زارش می تپد

                                                        دامنی از دامن گل ، پاکتر دارد هنوز

 

*حاجت پاسنگ نبود سنگ چون باشد تمام

                                                        بر غم خود چند افزایی غم  فرزند  را

پا سنگ : وزنه ، اندکی که در یک کفه ترازو می نهند برای برابری کردن .

کوه تمکین تو در پله ناز است تمام

                                               این نه سنگی است که محتاج پا سنگ شود .

 

*چراغ رهگذریم اوفتاده در ره باد

                                              که تا به سایه دستی کند حمایت ما

                                                                      (صائب ،1364:1/129)

سایه دست : کنایه از فیض و امداد

 

سایه دستی اگر از حفظ او آرد به دست

                                                    نخل مومین از گداز ایمن بود از آفتاب

 

*زنند بر سر هم گل ز مصرع رنگین

                                                   ز فکر تازه گل بوستان یکدیگرند

مصرع رنگین : مصرع خوب و خوش آیند و نغز

 

«رنگین » در سخن صائب بسیار به کار رفته و تعبیراتی از قبیل : رنگین کلام ، رنگین سخن ، رنگین ترانه ، رنگین نوا ، چهره رنگین ، رفتار رنگین و ... مکرر دیده می شود .

 

در نظرها عزت طوطی ز طاووس است بیش

                                                         نیست گر رنگین سخن را جامه رنگین چه باک

*صائب چو لاله هر که بود کاسه سرنگون

                                                        خالی نمی شود ز می لعل ساغرش

کاسه سرنگون : شخص با همّت و جوانمرد و بخشنده

از کاسه سرنگون ، دگران می برند فیض

                                                     هرگز خمار ، نرگس مخمور نشکند 

*به آسانی نمی آید به کف زلف سخن صائب

                                                  چو از جان سیر گردی نغمه سیر آهنگ می گردد

سیر آهنگ : خوش آهنگ ، تمام آهنگ

هیچ ساز از دلنوازی نیست سیر آهنگ تر                                                           

                                                       جنگ را بگذار و قانون محبت ساز ده 

 

*نسیم ناامیدی بد ورق گرداندنی دارد   

                                                        مکن نومید از درگاه خود امید واران را

مراد از ورق ، کتاب و دفتر است .مکرر دیده شده  که نسیمی اوراق کتاب را بر می گرداند و در نتیجه مطلب و موضوع عوض می شود و صفحه ی تازه ای پیش رو قرار می گیرد .

اصطلاح« ورق برگشتن » نیز از همین معنی گرفته شده است .

از نسیمی دفتر ایام بر هم می خورد

                                              از ورق گردانی لیل و نهار اندیشه کن .

                                                                                  (صائب،1364: 6/3442)  

           

 ****************************************************************

   

منابع و مآخذ : 

1-امیری فیروزکوهی ، امیر بانو (1384)،دویست و یک غزل از صائب ، تهران : زوّار.

2-خاتمی ،احمد (1371)،پژوهشی در سبک هندی و دوره بازگشت ،تهران : بهارستان .

3-دریا گشت ، محمد رسول (1371)صائب و سبک هندی در گستره تحقیقات ادبی ،

     تهران: قطره .

4-زرین کوب ،عبدالحسین (1384)، سیری در شعر فارسی،تهران : سخن .

5-شعار ،جعفر (1371)، گزیده اشعار صائب تبریزی ، تهران : چاپ و نشر بنیاد .

6-شفیعی کدکنی ، محمد رضا (1371) ،شاعر آینه ها ،تهران : آگاه .

7-صفا ،ذبیح الله (1376)،تاریخ ادبیات در ایران ،تهران : شرکت مولفان و مترجمان .

8-قهرمان ،محمد (1364) ، دیوان صائب تبریزی ،تهران : سخن .

9-قهرمان ،محمد (1374) ، مجموعه رنگین گل ،تهران : سخن .

10-گلچین معانی ، احمد (1373) ، فرهنگ اشعار صائب ، تهران : امیر کبیر .

11- دستغیب ،عبدالعلی (بی تا )،«صائب افسونگر» ، پیام نوین ،شماره 1، ج 5.

12- خانلری ،پرویز (1355) ، «صور خیال پویا در شعر صائب» ، سخن ،  شماره 12.

13- ریاحی ، محمد امین (1355) ،«صائب تبریزی» ، یغما ،  ج 29.

14-سایت sid ، قربان زاده ، حامد (1389) ، مقاله شناختنامه صائب تبریزی .

15-سایت sid ، خوشه چرخ آرانی ، علی (1389) ، مقاله طنز در سبک هندی .

 

" 10 تیرماه بزرگداشت صائب تبریزی " :

   
 
 
 

                                                                                                      

 گزیده هایی از اشعار صائب تبریزی  

********************************************* 

  

لذت افطار در دنبال باشد روزه را            

 

                                            صبح اگر بندد دری ایزد گشاید و وقت شام 

 

بیستون را جان شیرین کرد در تن کوهکن    

                                        

                                                 عشق اگر برسنگ اندازد نظر ، آدم شود 

 

بروی دولت بیدار در مبند از خواب 

 

                                               که وقت صبح در اسمان گشاده شود   

 

با کمال احتیاج از خلق استغنا خوش است    

 

                                           با دهان خشک مردن بر لب دریا خوش است                                                         

 

                                                                                                   

 

"تولد منجی عالم بشریت مهدی موعود ( عج ) مبارک " :


 

 

شعری ازرویاپوراحمدگربندی ؛ این شعرصرفا جهت مطالعه است و کپی برداری پیگرد قانونی دارد :

*********************************************************************

بوی نرگس ، بوی عطرخالص یاد حضور            1

یاد دور و یاد نور

یاد عطر کوچه باغ های بقیع

از کنار منبرت ، با ستون های سپید

هر روز به عرض سلام

به دیدار رسول ( ص ) و دخت نبی ( س ) می آیی

بوی نرگس ، تازه تر از همیشه

می آید

با لباسی سپید در میان رهگذران مدینه النبی می گذری

هنگام صلات ظهر

به کعبه می آیی

پیش نمازی و جلوتر نماز عشق عاشقان می خوانی

بوی یاس بهاری با خود می آری

آسمان کعبه هر صبحگاه

می گرید و عاشقان بر گردش لبیک گو

ملائکه باز می ایستند و عاشقان را می نگرند

می آیی و چون باد می گذری

یارای رسیدن نیست

هر از گاه آسمان مکه می گرید           2

ابرهای تیره و تار

قطرات باران درشت

سیل آسا فرود می آید

زائران لبیک گو بر کعبه می گردند          3

گویی جز معبود نمی بینند

فرشتگان سر به سوی آسمان

آمین گوی زائرانند

تو نیز همره  زائران می چرخی و می چرخی     4

من مبهوت فرود آمدن عشق ازلی

گاهی در واپسین عصر گاهی

سوار بر باد پایی              5

با شمشیر ذوالفقار از نور

در آسمان شهرم می گذری

و تنها من و مادر

حیران و سرگشته

حضورت و عبورت

را می نگریم

و شاید آن روز

در لباسی سبز      6

به دنبال کار آدمیان بودی

و نگاهت دیر آشنای کودکی هایم تا حال

تو بودی و هستی و خواهی بود

اگر چه من نباشم

و شاید روزی

از لحد برخیزم          7   

با جامه ایی سپید و گیسوانی خاک آلود

در روزی که آسمان ابرهای تیره

خورشیدپنهان است و می آید

یاران چندی بیرون از اهل قبور            8 

در انتظار آمدنم هستند

دلتنگم که تنهایم ، خویشان در گذشتند ، در آدینه ای دورم

 اما یاران در انتظارند ، باید رفت ، باید رسالت به انجام رسد

******************************************

  (( به مناسبت تولد امام زمان ( عج )  ))   //  15 شعبان 1433

 1-امام زمان ( عج )

2-بارندگی در مکه

3-طواف کنندگان دور خانه خدا

4 ، 5 ، 6 - امام زمان ( عج )

7-کشف وشهود بیداری

8-یاران امام زمان ( عج ) در آخر زمان

 

 

" شعری به مناسبت تولد ابوالفضل عباس ( ع )


شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ شعرصرفاجهت مطالعه است و کپی برداری پیگرد قانونی دارد

****************************************************************

عشق حسین( ع ) ، یاد حسین ( ع ) ، برد مرا ، بر دشت بلا

عشق جگرسوز بود ، یاد علمدار حسین ( ع)                  1

گرنبود سوز تو را

یاد علی باز برد

سبزترین یاد علمدار حسین (ع)

درپی او کو به کوی             2

در نفس او ، جای به جای

عشق علمدار حسین ( ع )

عشق بی دست حسین ( ع )        3

عشق چاک چاک حسین ( ع )        3

عشق پریشان حسین ( ع )           3

برعلم و سینه ، مشک ابوالفضل حسین ( ع )

حک شده ، این یاد به یاد

در همه اعصار به یاد حسین ( ع )

" گربود ما را صد هزارجان بهر تو باز قربان کنیم و دوباره زنده گردیم و

                                                                           دوباره جان قربان کنیم "

تار چه بود ؟

 پود چه بود ؟

هرچه که بود ، سرّ علمدار حسین ( ع )

سرّ بریده سر

فاش کند راز حسین ( ع)

بوی سپید یاس من

باز برد مرا به یاد یاران حسین ( ع )

عشق چه بود ؟

سجده بار نخست گفت تو را           4

این که چه بود عشق ، نخست        5

**********************************************************

(( تقدیم به ابو الفضل عباس ( ع) ))

1-حضرت ابوالفضل عباس ( ع )

2- همراهی حضرت ابوالفضل ( ع ) از کودکی تا لحظه شهادت به همراه امام حسین ( ع )بود.

3- شهادت حضرت ابوالفضل ( ع ) ، بی دست ، سینه ایی چاک چاک

4- سجده ملائکه بر آدم ( ع )

5- عشق و روح الهی که بر آدم ( ع ) توسط خداوند دمیده شد .

شعری به مناسبت تولد امام حسین ( ع )


شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ شعرصرفا جهت مطالعه است و کپی برداری پیگرد قانونی دارد " :

********************************************************************

 

بوی سنبل ، بوی گل                                                بوی عطر آشنای دیر پای

بوی نرگس ، بوی یاس                                              بوی خاطر دشت شقایق های باز

بوی اقاقی ، بوی شب بو                                          بوی لاله های پرپر دشت ثار

بوی رازقی ، بوی بنفشه                                          بوی تربت خاص حسین ( ع )

بوی پونه های دشت عاشقی                                    بوی سرو ، سر به ناز

بوی عشق یاران حسین ( ع )                                    بوی دل و دلدادگی

بوی شور شیدایی و عاشقی                                    جای پای سرگشتگی

 بوی جای پای باران عشق                                        بارش شوریدگی ، شور شبنم

شور عشق دلدادگی

بوی حسین ( ع ) ، آسمان طاق می بندد                    بوی عطر گلهای بهشت

آسمان و عرش بی قرارند

مهد آذین بخش گل بوی نبی است امروز

فاطمه ( س ) و حیدر ( ع ) و نبی ( ص ) گرد بر گرد حضورند

بوی عشقم

بوی یادم

سر تا پای شوق اشک

عشق و عاشقی

دیده بر پای قدمهایت حسین ( ع )

دیده بر راهت ، فدا

می چکد خون عاشق و دلدادهی کوی حسین ( ع )

باغ و بوستانی در مهد و عرش می روید

بوی عشق ، بوی یار ، بوی سبز سبز آزادگی

جان فدایت

جان نثارت

کو به کو

منزل به منزل

قافله سالار نور می آید

بانگ جرس می آید

حسین ( ع ) آمد

بوی تمامی گل های عام

تو نسیمی ، روح بخشی ، یاد تو اشک در چشمانم

جان و خانمان ، فدایت یک کلامت

پیش از عروج ، عهد بستیم

یاری ، مددی ، سر میثاق آییم

**********************

  (( به مناسبت تولد " امام حسین ( ع ) ؛ سرور آزادگان عالم و عاشقان راهش " ))

 

 

" 28 اردیبهشت ؛ روز بزرگداشت حکیم خیام " :

 

 

آرامگاه حکیم عُمَر خیام نیشابوری ،  نیشابور | Hakim Omar Khayam Nayshaburi Tomb, Nayshabur
آرامگاه حکیم عُمَر خیام نیشابوری ، نیشابور
Hakim Omar Khayam Nayshaburi Tomb, Nayshabur

حکیم غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خیام نیشابوری (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور - درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور) که به خیامی و خیام نیشابوری و خیامی النیسابوری هم نامیده شده‌است، فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و شاعر بنام ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی او است و لقبش «حجةالحق» بوده‌است؛ ولی آوازهٔ وی بیشتر به واسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. افزون بر آنکه رباعیات خیام را به اغلب زبان‌های زنده ترجمه نموده‌اند، ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی ترجمه کرده‌است که مایهٔ شهرت بیشتر وی در مغرب‌زمین گردیده‌است. گفته می‌شود که خیام هنگامی که سلطان سنجر در کودکی به آبله گرفتار بوده وی را درمان‌نموده‌است.

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعات‌اش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است. ابداع نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهم ترین کارهای اوست.

شماری از تذکره‌نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اند  هر چند قول مبنی بر این که خیام شاگرد ابن سینا بوده‌است، بسیار بعید می‌نماید. چون از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود می‌داند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.


زندگی 

   

نقاشی  خیالی از عمر خیام. 

 

آرامگاه خیام که در محله کهن شادیاخ در نیشابور است.

عمر خیام در سده پنجم هجری در نیشابور زاده شد. فقه را در میانسالی در محضر امام موفق نیشابوری آموخت؛ حدیث، تفسیر، فلسفه، حکمت و ستاره‌شناسی را فراگرفت. برخی نوشته‌اند که او فلسفه را مستقیماً از زبان یونانی فرا گرفته بود.[نیازمند منبع]

در حدود ۴۴۹ تحت حمایت و سرپرستی ابوطاهر، قاضی‌القضات سمرقند، کتابی دربارهٔ معادله‌های درجهٔ سوم به زبان عربی نوشت تحت نام رساله فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله با نظام‌الملک طوسی رابطه‌ای نیکو داشت، این کتاب را پس از نگارش به خواجه تقدیم کرد. پس از این دوران خیام به دعوت سلطان جلال‌الدین ملک‌شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک به اصفهان می‌رود تا سرپرستی رصدخانهٔ اصفهان را به‌عهده گیرد. او هجده سال در آن‌جا مقیم می‌شود. به مدیریت او زیج ملکشاهی تهیه می‌شود و در همین سال‌ها (حدود ۴۵۸) طرح اصلاح تقویم را تنظیم می‌کند. تقویم جلالی را تدوین کرد که به نام جلال‌الدین ملکشاه شهره‌است، اما پس از مرگ ملکشاه کاربستی نیافت. در این دوران خیام به‌عنوان اختربین در دربار خدمت می‌کرد هرچند به اختربینی اعتقادی نداشت. در همین سال‌ها(۴۵۶) مهم‌ترین و تأثیرگذارترین اثر ریاضی خود را با نام رساله فی شرح مااشکل من مصادرات اقلیدسرا می‌نویسد و در آن خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها را شرح می‌دهد. پس از درگذشت ملکشاه و کشته شدن نظام‌الملک، خیام مورد بی‌مهری قرار گرفت و کمک مالی به رصدخانه قطع شد بعد از سال ۴۷۹ اصفهان را به قصد اقامت در مرو *که به عنوان پایتخت جدید سلجوقیان انتخاب شده بود، ترک کرد. احتمالاً در آن‌جا میزان الحکم و قسطاس المستقیم را نوشت. رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) احتمالاً در همین سال‌ها نوشته شده‌است. غلامحسین مراقبی گفته‌است که خیام در زندگی زن نگرفت و همسر برنگزید.

باغی که آرامگاه خیام در آن قرار دارد، تصویر از کنار آرامگاه امامزاده محروق گرفته شده‌است و در ورودی قدیمی این باغ در تصویر دیده می‌شود.

مرگ خیام را میان سال‌های ۵۱۷-۵۲۰ هجری می‌دانند که در نیشابور اتفاق افتاد. گروهی از تذکره‌نویسان نیز وفات او را ۵۱۶ نوشته‌اند، اما پس از بررسیهای لازم مشخص گردیده که تاریخ وفات وی سال ۵۱۷ بوده‌است .مقبرهٔ وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع می‌باشد، قرار گرفته‌است. 

شرایط دوران خیام 

در زمان خیام فرقه‌های مختلف سنی و شیعه، اشعری و معتزلی سرگرم بحث‌ها و مجادلات اصولی و کلامی بودند. فیلسوفان پیوسته توسط قشرهای مختلف به کفر متهم می‌شدند. تعصب، بر فضای جامعه چنگ انداخته بود و کسی جرئت ابراز نظریات خود را نداشت - حتی امام محمد غزالی نیز از اتهام کفر در امان نماند. اگر به سیاست‌نامهٔ خواجه نظام‌الملک بنگریم، این اوضاع کاملاً بر ما روشن خواهد بود. در آن جا، خواجه نظام همهٔ معتقدان به مذهبی خلاف مذهب خود را به شدت می‌کوبد و همه را منحرف از راه حق و ملعون می‌داند. از نظر سیاست نیز وقایع مهمی در عصر خیام رخ داد:  

 

سقوط دولت آل بویه

قیام دولتِ سلجوقی

جنگ‌های صلیبی

ظهور باطنیان  

 

در اوایل دوران زندگی خیام، ابن سینا و ابوریحان بیرونی به اواخر عمر خود رسیده بودند. نظامی عروضی سمرقندی او را «حجة الحق» و ابوالفضل بیهقی «امام عصر خود» لقب داده‌اند. از خیام به عنوان جانشین ابن‌سینا و استاد بی‌بدیلِ فلسفه طبیعی (مادی) ریاضیات، منطق و متافیزیک یاد می‌کنند 

القاب 

حکیم حجة الحق، خواجه، امام، الفیلسوف حجة الحق، خواجه امام، حکیم جهان و فیلسوف گیتی، الشیخ الامام، الشیخ الاجل حجة الحق، علامهٔ خواجه، قدوهٔ الفضل، سلطان العلماء، ملک الحکماء، امام خراسان، من اعیان المنجّمین، الحکیم الفاضل الاوحد، خواجهٔ حکیم، الحکیم الفاضل، نادرهٔ فلک، تالی ابن سینا، حکیم عارف به جمیع انواع حکمت به ویژه ریاضی، مسلط بر تمامی اجزای حکمت و ریاضیات و معقولات، در اکثر علوم خاصه در نجوم سرآمد زمان، فیلسوف الوقت، سیدالمحقّقین، ملک الحکماء، الادیب الاریب الخطیر، الفلکی الکبیر، حجة الحق والیقین، نصیرالحکمة و الدین، فیلسوف العالمین، نصرة الدّین، الحیر الهمام، سیّدالحکماءالمشرق و المغرب، السیّدالاجل، فیلسوف العالم، به طور قطع در حکمت و نجوم بی‌همتا، علامهٔ دوران، بر دانش یونان مسلط و غیره 

خیام در افسانه انابه   

افسانه‌هایی چند پیرامون خیام وجود دارد. یکی از این افسانه‌ها از این قرار است که خیام می‌خواست باده بنوشد ولی بادی وزید و کوزه میش را شکست. پس خیام چنین سرود:

ابریق می مرا شکستی، ربی

بر من در عیش را ببستی، ربی

من مِی خورم و تو می‌کنی بدمستی

خاکم به دهن مگر که مستی، ربی

پس چون این شعر کفرآمیز را گفت خدا روی وی را سیاه کرد. پس خیام پشیمان شد و برای پوزش از خدا این بیت را سرود:

ناکرده گنه در این جهان کیست بگو!

آن کس که گنه نکرد چون زیست بگو!

من بد کنم و تو بد مکافات دهی

پس فرق میان من و تو چیست بگو!

و چون اینگونه از خداوند پوزش خواست رویش دوباره سفید شد. البته جدا از افسانه‌ها در اینکه این دو رباعی بالا از خیام باشند جای شک است. 

ای رفته و باز آمده بل هم گشته 

در افسانه‌ای دیگر، چنین آمده که روزی خیام با شاگردان از نزدیکی مدرسه‌ای می‌گذشتند. عده‌ای، مشغول ترمیم آن مدرسه بودند و چارپایانی، مدام بارهایی (شامل سنگ و خشت و غیره)را به داخل مدرسه می‌بردند و بیرون می‌آمدند. یکی از آن چارپایان از وارد شدن به مدرسه ابا می‌کرد و هیچ کس قادر نبود او را وارد مدرسه کند. چون خیام این اوضاع را دید، جلو رفت و در گوش چارپا چیزی گفت. سپس چارپا آرام شد و داخل مدرسه شد. پس از این که خیام بازگشت، شاگردان پرسیدند که ماجرا چه بود؟

خیام بازگفت که آن خر، یکی از محصلان همین مدرسه بود و پس از مردن، به این شکل در آمده و دوباره به دنیا بازگشته بود ( اشاره به نظریهٔ تناسخ) و می‌ترسید که وارد مدرسه بشود و کسی او را بشناسد و شرمنده گردد. من این موضوع را فهمیدم و در گوشش خواندم:

ای رفته و باز آمده بَل هُم گشته

نامت ز میان مردمان گم گشته

ناخن همه جمع آمده و سم گشته

ریشت ز عقب در آمده دم گشته

و چون متوجه شد که من او را شناخته‌ام، تن به درون مدرسه رفتن در داد. 

 سه یار دبستانی  

نوشتار اصلی: سه یار دبستانی


به روایتی خیام، حسن صباح و خواجه نظام‌الملک به سه یار دبستانی معروف بوده‌اند که در بزرگی هر یک به راهی رفتند. حسن رهبری فرقهٔ اسماعیلیه را به عهده گرفت، خواجه نظام الملک سیاست مداری عظیم الشان شد و خیام شاعر و متفکری گوشه گیر گشت که در آثارش اندیشه‌های بدیع و دلهره و اضطرابی از فلسفه هستی و جهان وجود دارد.

برپایه داستان سه یار دبستانی این سه در زمان کودکی با هم قرار گذاشتند که هر کدام به جایگاهی رسید آن دو دیگر را یاری رساند. هنگامی که نظام‌الملک به وزیری سلجوقیان رسید به خیام فرمانروایی بر نیشابور و گرداگرد آن سامان را پیشنهاد کرد، ولی خیام گفت که سودای ولایت‌داری ندارد. پس نظام‌الملک ده‌هزاردینار مقرری برای او تعیین کرد تا در نیشابور به او پرداخت‌کنند.

چنان که فروغی در مقدمهٔ تصحیحش از خیام اشاره کرده‌است این داستان سند معتبری ندارد و تازه اگر راست باشد حسن صباح و خیام هر دو باید بیش از ۱۲۰ سال عمر کرده باشند که خیلی بعید است. به علاوه هیچ یک از معاصران خیام هم به این داستان اشاره نکرده‌است. 

دستاوردهای خیام در ریاضیات 

س. ا. کانسوا گفته: «در تاریخ ریاضی سده‌های ۱۱ و ۱۲ و شاید هم بتوان گفت در تمام سده‌های میانه حکیم عمر خیام متولد نیشابور خراسان نقش عمده‌ای داشته‌است.»

پیش از کشف رساله خیام در جبر، شهرت او در مشرق‌زمین به واسطه اصلاحات سال و ماه ایرانی و در غرب به واسطه ترجمه رباعیاتش بوده‌است. اگر چه کارهای خیام در ریاضیات (به ویژه در جبر) به صورت منبع دست اول در بین ریاضی‌دانان اروپایی سدهٔ ۱۹ میلادی مورد استفاده نبوده‌است، می‌توان رد پای خیام را به واسطه طوسی در پیشرفت ریاضیات در اروپا دنبال کرد. قدیمی‌ترین کتابی که از خیام اسمی به میان آورده و نویسندهٔ آن هم‌دوره خیام بوده، نظامی عروضی مؤلف «چهار مقاله» است. ولی او خیام را در ردیف منجمین ذکر می‌کند و اسمی از رباعیات او نمی‌آورد. با این وجود جورج سارتن با نام بردن از خیام به عنوان یکی از بزرگ‌ترین ریاضیدانان قرون وسطی چنین می‌نویسد:

«

خیام اول کسی است که به تحقیق منظم علمی در معادلات درجات اول و دوم و سوم پرداخته، و طبقه‌بندی تحسین‌آوری از این معادلات آورده‌است، و در حل تمام صور معادلات درجه سوم منظماً تحقیق کرده، و به حل (در اغلب موارد ناقص) هندسی آنها توفیق یافته، و رساله وی در علم جبر، که مشتمل بر این تحقیقات است، معرف یک فکر منظم علمی است؛ و این رساله یکی از برجسته‌ترین آثار قرون وسطائی و احتمالاً برجسته‌ترین آنها در این علم است.

 »

او نخستین کسی بود که نشان داد معادلهٔ درجهٔ سوم ممکن است دارای بیش از یک جواب باشد و یا این که اصلاً جوابی نداشته باشند.«آنچه که در هر حالت مفروض اتفاق می‌افتد بستگی به این دارد که مقاطع مخروطی‌ای که وی از آنها استفاده می‌کند در هیچ نقطه یکدیگر را قطع نکنند، یا در یک یا دو نقطه یکدیگر را قطع کنند.» گفته: «نخستین کسی بود که گفت معادلهٔ درجهٔ سوم را نمی‌توان عموماً با تبدیل به معادله‌های درجهٔ دوم حل کرد، اما می‌توان با بکار بردن مقاطع مخروطی به حل آن دست یافت.» گفته: «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفق‌ترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام داده‌است.»همچنین ___ گفته: «در مورد جبر، کار خیام در ابداع نظریهٔ هندسی معادلات درجهٔ سوم موفق‌ترین کاری است که دانشمندی مسلمان انجام داده‌است.».

یکی دیگر از آثار ریاضی خیام رسالة فی شرح ما اشکل من مصادرات اقلیدس است. او در این کتاب اصل موضوعهٔ پنجم اقلیدس را دربارهٔ قضیهٔ خطوط متوازی که شالودهٔ هندسهٔ اقلیدسی است، مورد مطالعه قرار داد و اصل پنجم را اثبات کرد. به نظر می‌رسد که تنها نسخه کامل باقیمانده از این کتاب در کتابخانه لایدن در هلند قرار دارد «در نیمهٔ اول سدهٔ هیجدهم، ساکری اساس نظریهٔ خود را دربارهٔ خطوط موازی بر مطالعهٔ همان چهارضلعی دوقائمهٔ متساوی‌الساقین که خیام فرض کرده بود قرار می‌دهد و کوشش می‌کند که فرضهای حاده و منفرجه‌بودن دو زاویهٔ دیگر را رد کند.»

درکتاب دیگری از خیام که اهمیت ویژه‌ای در تاریخ ریاضیات دارد رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب) هرچند این رساله هرگز پیدا نشد اما خیام خود به این کتاب اشاره کرده‌است و ادعا می‌کند قواعدی برای بسط دوجمله‌ای (a + b)n کشف کرده و اثبات ادعایش به روش جبری در این کتاب است. بنابرین از دیگر دست‌آوردهای وی موفقیت در تعیین ضرایب بسط دو جمله‌ای (بینوم نیوتن) است که البته تا سده قبل نامکشوف مانده بود و به احترام سبقت وی بر اسحاق نیوتن در این زمینه در بسیاری از کتب دانشگاهی و مرجع این دو جمله‌ای‌ها «دو جمله‌ای خیام-نیوتن» نامیده می‌شوند. نوشتن این ضرایب به صورت منظم مثلث خیام-پاسکال را شکل می‌دهد که بیانگر رابطه ای بین این ضرایب است.

به هر حال قواعد این بسط تا n = 12 توسط طوسی (که بیشترین تأثیر را از خیام گرفته) در کتاب «جوامع الحساب» آورده شده‌است. روش خیام در به دست آوردن ضرایب منجر به نام گذاری مثلث حسابی این ضرایب به نام مثلث خیام شد، انگلیسی زبان‌ها آن را به نام مثلث پاسکال می‌شناسند که البته خدشه‌ای بر پیشگامی خیام در کشف روشی جبری برای این ضرایب نیست. 

 در اخترشناسی 

یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان اصلاح گاهشماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ سلطنت ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶-۵۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی بدین منظور مدار گردش کره زمین به دور خورشید را تا ۱۶ رقم اعشار محاسبه نمود.

خیام در مقام ریاضی‌دان و ستاره شناس تحقیقات و تالیفات مهمی دارد. از جمله آنها رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله است که در آن از جبر عمدتاً هندسی خود برای حل معادلات درجه سوم استفاده می‌کند. او معادلات درجه دوم را از روش‌های هندسی اصول اقلیدس حل می‌کند و سپس نشان می‌دهد که معادلات درجه سوم با قطع دادن مقاطع مخروطی با هم قابل حل هستند. برگن معتقد است که «هر کس که ترجمهٔ انگلیسی [جبر خیام] به توسط کثیر را بخواند استدلالات خیام را بس روشن خواهد یافت و، نیز، از نکات متعدد جالب توجهی در تاریخ انواع مختلف معادلات مطلع خواهد شد.» مسلم است که خیام در رساله‌هایش از وجود جواب‌های منفی و موهومی در معادلات آگاهی نداشته‌است و جواب صفر را نیز در نظر نمی‌گرفته است 

..

در موسیقی 

خیام به تحلیل ریاضی موسیقی نیز پرداخته‌است و در القول علی اجناس التی بالاربعاء مسالهٔ تقسیم یک چهارم را به سه فاصله مربوط به مایه‌های بی‌نیم‌پرده، با نیم‌پردهٔ بالارونده، و یک چهارم پرده را شرح می‌دهد. 

در ادبیات نوشتار اصلی: رباعیات خیام 

خیام زندگی‌اش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، در حالی‌که معاصرانش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت و افتخار او هستند بی‌خبر بودند. معاصران خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اند. صادق هدایت در این باره می‌گوید.

گویا ترانه‌های خیام در زمان حیاتش به واسطهٔ تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگ‌ها و کتب اشخاص باذوق بطور قلم‌انداز چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده است.

قدیمی‌ترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شده‌است، کتاب خریدة القصر از عمادالدین کاتب اصفهانی است. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شده‌است. کتاب دیگر مرصادالعباد نجم‌الدین رازی است.این کتاب حدود ۱۰۰ سال پس از مرگ خیام در ۶۲۰ قمری تصنیف شده‌است نجم‌الدین صوفی متعصبی بوده که از نیش و کنایه به خیام به خاطر افکار کفرآمیزش دریغ نکرده‌است. کتاب‌های قدیمی (پیش از سدهٔ نهم) که اشعار خیام در آنها آمده‌است و مورد استفادهٔ مصححان قرار گرفته‌اند علاوه بر مرصادالعباد از قرار زیرند تاریخ جهانگشا (۶۵۸ ق)، تاریخ گزیدهٔ حمدالله مستوفی (۷۳۰ ق)، نزهة المجالس (۷۳۱ ق)، مونس الاحرار (۷۴۱ ق). جنگی از منشآت و اشعار که سعید نفیسی در کتابخانهٔ مجلس شورای ملی جنگ یافت و در سال ۷۵۰ قمری کتابت شده‌است و همچنین مجموعه‌ای تذکره‌مانند که قاسم غنی در کتابخانهٔ شورای ملی یافت که مشتمل بر منتخابت اشعار سی شاعر است و پنج رباعی از خیام دارد.

با کنار گذاشتن رباعایت تکراری ۵۷ رباعی به دست می‌آید.این ۵۷ رباعی که تقریباً صحت انتساب آنها به خیام مسلم است کلیدی برای تصحیح و شناختن سره از ناسره به دست مصححان می‌دهد. با کمک این رباعی‌ها زبان شاعر و مشرب فلسفی وی تا حد زیادی آشکار می‌شود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و از تکلف به دور است و در شعر پیرو کسی نیست.وانگهی هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی متعارف نبوده‌است بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکته‌بینی‌های فلسفی خود را در قالب شعر بیان کرده‌است. 

تصحیحات رباعیات خیام 

شهرت خیام به عنوان شاعر مرهون ادوارد فیتزجرالد انگلیسی‌است که با ترجمهٔ شاعرانهٔ رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال در مجموعهٔ خود اشعاری از خیام آورده‌آست که به قول هدایت نسبت آنها به خیام جایز نیست

تا پیش از تصحیحات علمی مجموعه‌هایی که با نام رباعیات خیام وجود داشت؛ مجموعه‌هایی مغشوش از آرای متناقض و افکار متضاد بود به طوری که به قول صادق هدایت «اگر یک نفر صد سال عمر کرده باشد و روزی دو مرتبه کیش و مسلک و عقیدهٔ خود را عوض کرده باشد قادر به گفتن چنین افکاری نخواهد بود.». بی‌مبالاتی نسخه‌نویسان و اشتباه کاتبان همیشه در بررسی نسخه‌های خطی دیده می‌شود. اما در مورد خیام گاه اشعارش را به‌عمد تغییر داده‌اند تا آن را به مسلک تصوف نزدیک کنند. هدایت حتی می‌گوید یک علت مغشوش بودن رباعیات خیام این است که هر کس می‌خوارگی کرده‌است و رباعی‌ای گفته‌است از ترس تکفیر آن را به خیام نسبت داده‌است. مشکل دیگری که وجود دارد این است که بسیاری به پیروی و تقلید از خیام رباعی سروده‌اند و رباعی ایشان بعدها در شمار رباعیات خیام آمده‌است..

نخستین تصحیح معتبر رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام گرفت. وی از نوجوانی دلبستهٔ خیام بود تدوینی از رباعیات خیام صورت داده بود. بعدها در ۱۳۱۳ آن را مفصل‌تر و علمی‌تر و با مقدمه‌ای طولانی با نام ترانه‌های خیام به چاپ رسانید. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در ۱۳۲۰ به انجام رسید. لازم به ذکر است که اروپاییان نظیر ژوکوفسکی، روزن و کریستنسن دست به تصحیح رباعیات زده بودند اما منتقدان بعدی شیوهٔ تصحیح و حاصل کار ایشان را چندان معتبر ندانسته‌اند.

احمد شاملو روایتی از ۱۲۵ رباعی خیام در کتابی به نام ترانه‌ها روایت:احمد شاملو ارائه داده‌است.

هرگز دل من ز علم محروم نشد

کم ماند ز اسرار که معلوم نشد

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز

معلومم شد که هیچ معلوم نشد

 

 مضمون اشعار و مشرب فلسفی خیام 

صادق هدایت در ترانه‌های خیام دسته‌بندی کلی‌ای از مضامین رباعیات خیام ارائه می‌دهد و ذیل هر یک از عناوین رباعی‌های مرتبط با موضوع را می‌آورد: 

راز آفرینش

درد زندگی

از ازل نوشته

گردش دوران

ذرات گردنده

هر چه باداباد

هیچ است

دم را دریابیم  

پیروان خیام  

صادق هدایت بر این باور است که حافظ از تشبیهات خیام بسیار استفاده کرده‌است، تا حدی که از متفکرترین و بهترین پیروان خیام به شمار می‌آید. هر چند که به نظر او افکار حافظ به فلسفهٔ خیام نمی‌رسد، اما بنا به نظر صادق هدایت حافظ این نقص را با الهامات شاعرانه و تشبیهات رفع کرده‌است و برای نمونه به قدری شراب را زیر تشبیهات پوشانده که تعبیر صوفیانه از آن می‌شود. اما خیام این پرده پوشی را نداردبرای نمونه حافظ دربارهٔ بهشت با ترس سخن می‌گوید:

باغ فـردوس لطیـف است و لیکن زیـنهار

تو غنیمت شمر این سایهٔ بید و لب کشت

اما خیام بدون پرده‌پوشی می‌گوید:

گویند بهشت و حور عین خواهد بود

آنجا می‌ناب و انگبین خواهد بود

گر ما مِی و معشوقه گزیدیم چه باک؟

چون عاقبت کار چنین خواهد بود

موریس بوشور از کسانی است که کاملاً تحت تاثیر افکار خیام در آمده و نمایشنامهٔ رویای خیام هماهنگی فکری او را با شاعر ایرانی به خوبی نشان می دهد. همچنین ارمان رنو و آندره ژید هم از او مایه گرفته اند دو کامارگو شاعر اسپانیایی نیز افکار خیام را در قالب شعر نو ریخت و متن اسپانیایی آنها را در سراسرآمریکای لاتین و متن فرانسوی را در اروپا رواج دادند دیگر از کسانی که از خیام الهام گرفته اند و یا به تمجید او پرداختند عبارتند از:«آندره ژید»، «ژان لاهور»، «شارل گرولو»، «ژان مارک برنارد» و «شاپلن». 

آثار 

خیام آثار علمی و ادبی بسیاری تالیف کرده‌است.

او میزان الحکمت را درباره فیزیک و لوازم الامکنت را در دانش هواشناسی نوشت. نوروزنامه دیگر اثر ادبی اوست، در پدیداری نوروز و آیین پادشاهان ایرانی و اسب و زر و قلم و شراب که در حدود ۴۹۵ هجری قمری نگاشته شده‌است. کتاب جبر و مقابله خیام با تلاش دانش پژوهان اروپایی در سال ۱۷۴۲ در یکی از کتابخانه‌های لیدن یافته شد. این کتاب در ۱۸۱۵ توسط تنی چند از دانشمندان فرانسوی ترجمه و منشر شد .

رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله به زبان عربی، در بارهٔ معادلات درجهٔ سوم.

رسالة فی شرح مااشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریهٔ نسبت‌ها.

رساله میزان‌الحکمه.«راه‌حل جبری مسالهٔ تعیین مقادیر طلا و نقره را در آمیزه‌(آلیاژ) معینی به وسیلهٔ وزنهای مخصوص بدست می‌دهد.»

قسطاس المستقیم

رسالهٔ مسائل الحساب، این اثر باقی نمانده‌است.

القول علی اجناس التی بالاربعاء، اثری دربارهٔ موسیقی.

رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ نوشته‌است و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شده‌است.

رساله روضةالقلوب در کلیات وجود

رساله ضیاء العلی

رساله‌ای در صورت و تضاد

ترجمه خطبه ابن سینا

رساله‌ای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب

رساله مشکلات ایجاب

رساله‌ای در طبیعیات

رساله‌ای در بیان زیگ ملکشاهی

رساله نظام الملک در بیان حکومت

رساله لوازم‌الاکمنه

اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمده‌است.

نوروزنامه، از این کتاب دو نسخه خطی باقی مانده‌است. یکی نسخهٔ لندن و دیگری نسخه برلن.

رباعیات خیام به زبان فارسی که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.

عیون الحکمه

رساله معراجیه

رساله در علم کلیات

رساله در تحقیق معنی وجود  

خیام در فرهنگ عامه 

چهره جهانی خیام 

تندیس خیام در بخارست، پایتخت رومانی

در جهان خیام به عنوان یک شاعر، ریاضیدان و اخترشناس شناخته شده‌است. هرچند که اوج شناخت جهان از خیام را می‌توان پس از ترجمه شعرهای وی به وسیله ادوارد فیتزجرالد دانست. این در حالی است که بسیاری از پژوهشگران شماری از شعرهای ترجمه‌شده به وسیله فیتزجرالد را سروده خیام نمی‌دانند و این خود سبب تفاوت‌هایی در شناخت خیام در نگاه ایرانی‌ها و غربی‌ها شده‌است. تأثیرات خیام بر ادبیات غرب از مارک تواین تا تی.اس الیوت او را به نماد فلسفه شرق و شاعر محبوب روشنفکران جهان تبدیل کرده‌است

در سال

رویا پوراحمد گربندی

" دل نوشته رویاپوراحمدگربندی به مناسبت وفات حضرت زینب ( س ) " :

 

 

 

دل نوشته رویاپوراحمدگربندی؛ این مطلب صرفا جهت مطالعه است ؛ کپی برداری پیگرد قانونی دارد  

 

 ****************************************************************  

 

 " از زبان حضرت زینب ( س ) :   

 

" برادرم حسین ( ع ) جان من است از کودکی شاهد بزرگ شدنش بودم و نمی توانم  

 

 

جدایی از او را تصور کنم ، اما طبق سخنان جدم ( ص ) روزی او را دست می دهم ،   

 

چگونه  باید تصور کنم که بگذارم گزندی به او رسد همه جا با اویم . بعد از مادرم   

 

فاطمه زهرا( س )  سرپرستی خواهر وبرادرانم با من است . "   

 

  " در روز عاشورا که زینب بر تل زینبیه شاهد نبرد برادر بهتر از جانش بود و حسین (ع )   

 

    می دانست که خواهرش بسیار  او را دوست دارد و مرتب خود را به خواهر نشان  

 

    می داد تا دل خواهرش آرام گیرد ؛ در عصر عاشورا زمانی  که حسین ( ع ) تنها شد   

 

    و عشقیا سرش رابریدند ؛  

 

       وای بر دل زینب ، ای وای و میلیاردها وای ....... "   

 

                              " السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ( ع ) "   

 

**************************************************************  

 

         " تقدیم به حضرت زینب ( س ) : به مناسبت وفات آن حضرت "  

 

 دل نوشته رویاپوراحمدگربندی ؛ پنجشنبه ۲۵/۲/۱۳۹۳ * ساعت ۱۰:۴۰ صبح 

"شعری از رویاپوراحمدگربندی "

  

 

 شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ این شعر صرفا جهت مطالعه است ، کپی برداری  پیگرد قانونی دارد 

 

*********************************************************************  

 

                     "  شکوائیه یک دانش آموز بازیگوش و فراری از درس "  

 

                  شب امتحان برای من شب خاطره هاست

                  شبی که در آن بر ایام رفته بباید گریست

                  شب فریاد

                  شب عاقل شدن ، یک آن !

                   شب یلدا

                   که آجیل مرا : دفتر حساب و حفظ کردن

                   سیاست های معلم خندان !

                  که یک یا دو کتاب نیست ای دوست !

                   هزاران شب های یلدا می خواهد ای دوست !

                  چه گویم با تو ای دوست :

                  شب امتحان ، شب آینده بی سرانجام !

                  دگر ناز بابا و مامان بهتر از جان !

                  نباشد بهر من چون ببیند دفتر اعمال !!

                   که گوش درد و دندان و دیگر سر و پا !

                    ندانم جزیی از اعضا بهر فرار از درس ! 

                   دریغا دریغا دریغا ! صد افسوس !!

                   که استعداد من رفت بر باد

                   که تخت سلیمان و شمشیر کفار چنگیز

                   که ارقام اقلیدس و کشف ارشمیدوس فقید !

                 هیچ کدام ؛ مرا فریاد رسی نیست ، ای دوست

                 تو می بینی که من یکه شبه ، ره صد ساله رفتم !!

                  اگر فردا کارنامه اعمالم ببینند ! وای !!!

                   تو دیگر باید بر مزارم اشکی فشانی

                    دریغا صد افسوس بر ایام از دست رفته

                    هیهات ..........
    

 

******************************************************************** 

 

شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ سه شنبه 23/2/1393 ؛ ساعت 20:10 شب                                                     

" 25 اردیبهشت ؛ روز بزرگداشت مقام فردوسی " :

 

 

 

 

 

 

آرامگاه فردوسی در طوس مشهد 

آرامگاه فردوسی در شهر طوس خراسان رضوی 

 

 

زایش و نام و نشان 

بر پایهٔ دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹ هجری قمری برابر با ۳۱۹ خورشیدی (۹۴۰ میلادی) در روستای پاژ در شهرستان توس (طوس) در خراسان دیده به جهان گشود.

سال زایش فردوسی در ۳۲۹ هجری قمری از آنجا دریافته شده‌است که در یکی از سروده‌های فردوسی می‌توان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷ هجری قمری (برابر با ۳۷۵ خورشیدی) را دریافت کرد: 

بدانگه که بُد سال پنجاه و هشتنوان‌تر شدم چون جوانی گذشت
فریدون بیداردل زنده شد

زمین و زمان پیش او بنده شد 

و هم‌چنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۸۷ قمری، پنجاه و هشت ساله بوده‌است، می‌توان درست بودن این گمان را پذیرفت.

نظامی عروضی، نخستین پژوهنده‌ای که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشته‌است، زایش فردوسی را در روستای «باز» (پاژ) دانسته‌است. بن‌مایه‌های تازه‌تر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانسته‌اند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانه‌ها را بی‌پایه می‌دانند.

نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شده‌است. نام کوچک او را در بن‌مایه‌های کهن‌تر مانند عجایب‌المخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشته‌اند. منابع دیگر هم‌چون ترجمهٔ عربی بنداری، پیشگفتار دست‌نویس فلورانس و پیشگفتار شاهنامه بایسنقری (و نوشته‌های برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفته‌اند. نام پدر او نیز در تاریخ گزیده و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه «علی» گفته شده‌است. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهن‌ترین بن‌مایه‌ها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانسته‌است و این نام را با قرینه‌های دیگری که وابستگی او را به یکی از فرقه‌های تشیع می‌رساند، سازگارتر دانسته‌است، هرچند که همچون بیشتر پژوهندگان زندگانی فردوسی، او را از هرگونه تعصب مذهبی برکنار دانسته‌است.[۴][۵][۶]

برای پدر فردوسی در بن‌مایه‌های کم‌ارزش‌تر نام‌های دیگری نیز آورده‌اند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» (مقدمهٔ بایسنغری)، «فخرالدین احمد» (هفت اقلیم)، «فخرالدین احمد ابن حکیم مولانا» (مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا)، و «حسن اسحق شرفشاه» (تذکرة الشعراء). تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران درباره نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشته‌است که دادن لقب‌هایی که به «الدین» پایان می‌یافته‌اند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کرده‌است و ویژه «امیران مقتدر» بوده‌است، از این رو پدر فردوسی نمی‌توانسته چنین لقبی داشته باشد.[۷] 

پرورش و بالندگی 

بر پایهٔ اشاره‌های ضمنی فردوسی دانسته شده‌است که او دهقان و دهقان‌زاده بود. دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانی‌تبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بوده‌است.[۸] دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بن‌مایه‌های کهن جز افسانه و خیال‌بافی چیزی به چشم می‌خورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی - فرهنگی شاهنامه، می‌توان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه مطالعه و ژرف‌نگری در سروده‌ها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دست‌مایهٔ او در سرایش شاهنامه شده‌است. [۹] هم‌چنین از شاهنامه این گونه برداشت کرده‌اند که فردوسی با زبان عربی و دیوان‌های شاعران عرب و نیز با زبان پهلوی آشنا بوده‌است. [۱۰]

آغاز زندگی فردوسی هم‌زمان با گونه‌ای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سدهٔ سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سدهٔ چهارم رسید و گرانیگاه آن خراسان و سرزمین‌های فرارود بود. در درازنای همین دو سده شمار چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان عربی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بینندهٔ کوشش‌های مردم پیرامونش برای پاسداری ارزش‌های دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینه‌ای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سخت‌گام همان راه شد. [۱۱]

سروده‌های جوانی 

کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستداران ادب فارسی بودند. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایهٔ شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی می‌دانند اما با درنگریستن به توانایی فردوسی می‌توان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی می‌پرداخته‌است و چه بسا سرودن بخش‌هایی از شاهنامه را در همان زمان و بر پایهٔ داستان‌های کهنی که در داستان‌های گفتاری مردم جای داشته‌اند، آغاز کرده‌است. [۱۲] این گمانه می‌تواند یکی از سببهای ناهمگونی‌های زیاد ویرایشهای دستنویس شاهنامه باشد. به این سان که ویرایشهای کهن‌تری از این داستانهای پراکنده دست‌مایه نسخه‌برداران شده باشد. از میان داستانهایی که گمان می‌رود در زمان جوانی وی گفته شده باشد می‌توان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستان اکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.

فردوسی پس از آگاهی یافتن از مرگ دقیقی توسی و نیمه‌کاره ماندن گشتاسب‌نامه سرودهٔ او (که به زمانهٔ زرتشت می‌پردازد)، به نگاشته شدن شاهنامه ابومنصوری که به نثر بوده و بن‌مایهٔ دقیقی توسی در سرودن گشتاسب‌نامه بوده‌است پی برد و به دنبال آن به بخارا، پایتخت سامانیان («تختِ شاهِ جهان») رفت تا آن را بیابد و بازمانده آن را به شعر در آورد.[۱۳] فردوسی در این سفر «شاهنامهٔ ابومنصوری» را نیافت اما در بازگشت به توس، امیرک منصور، که از دوستان فردوسی بوده‌است و «شاهنامه ابومنصوری» به دستور پدرش ابومنصور محمد بن عبدالرزاق یکپارچه و نوشته شده بود، نسخه‌ای از آن را در اختیار فردوسی نهاد.[۱۴] 

سُرایش شاهنامه

شاهنامه پرآوازه‌ترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگ‌ترین نوشته‌های ادبیات کهن پارسی می‌باشد. فردوسی سرودن شاهنامه را بر پایهٔ نوشتار ابومنصوری در حدود سال ۳۷۰ هجری قمری آغاز کرد و سر انجام آن را در تاریخ ۲۵ سپندارمذ سال ۳۸۴ هجری قمری (برابر با ۳۷۲ خورشیدی) با این بیت‌ها به انجام رساند:[۱۵]

سر آمد کنون قصهٔ یزدگردبه ماه سفندارمذ روز ارد
ز هجرت سه صد سال و هشتاد و چاربه نام جهان داور کردگار

این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در تکمیل و تهذیب آن کوشید. این سال‌ها هم‌زمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴ هجری قمری (برابر با ۳۸۲ خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود اهدا کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازه‌ای از شاهنامه شد.[۱۶] فردوسی در ویرایش دوم، بخش‌های مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد.[۱۷] پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰ هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بوده‌است:

چو سال اندر آمد به هفتاد و یکهمی زیر بیت اندر آرم فلک
ز هجرت شده پنج هشتاد باربه نام جهان داور کردگار

فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفته خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد.[۱۸] از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخش‌های دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخ‌کامی سراینده از اوضاع زمانه بوده‌است. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خوانده‌است:

کنون عمر نزدیک هشتاد شدامیدم به یک باره بر باد شد
کنون سالم آمد به هفتاد و ششغنوده همه چشم میشار فش
 

درگذشت و آرامگاه  

سال مرگ فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در بن‌مایه‌های کهن نیامده‌است. نخستین نوشته‌ای که از زمان مرگ فردوسی یاد کرده مقدمه شاهنامه بایسنغری است که سال ۴۱۶ هجری قمری را آورده‌است. این دیباچه که امروزه بی‌پایه بودن نوشتارهای آن به اثبات رسیده از بن‌مایه دیگری یاد نکرده‌است. تذکره‌نویسان بعدی همین تاریخ را بازگو کرده‌اند. جدای از آن تذکرةالشعرای دولتشاه (که آن هم بسیار بی‌پایه‌است) زمان مرگ او را در سال ۴۱۱ هجری قمری آورده‌است.[۱۹] محمدامین ریاحی، با درنگریستن در گفته‌هایی که فردوسی از سن و ناتوانی خود یاد کرده‌است، این گونه نتیجه‌گیری کرده‌است که فردوسی می‌بایستً پس از سال ۴۰۵ هجری قمری و پیش از سال ۴۱۱ هجری قمری از جهان رفته باشد.[۲۰]

پس از مرگ، واعظ طبرستان به دلیل شیعه بودن فردوسی از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری کرد و به ناچار در باغ خود وی در توس به خاک سپرده شد[۲۱]. مقبره فردوسی بین سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ به دستور رضا شاه بازسازی شد.[نیازمند منبع]  

مذهب فردوسی  

بر اساس ابیاتی در خود شاهنامه و منابع اولیه‌ای چون آثار نظامی عروضی و نصیرالدین قزوینی، فردوسی یک مسلمان شیعه بود. ولی برخی از پژوهشگران اخیرا در مورد مذهب وی و شاخهٔ شیعی آن اظهار تردید کرده‌اند. برخی صرفاً او را شیعه نامیده‌اند؛ برخی دیگر همچون ملک الشعرای بهار این سؤال را پرسیده‌اند که آیا فردوسی شیعه زیدی، اسماعیلی و یا دوازده امامی بوده است. نولدکه بر این باور بود که فردوسی شیعه بود ولی او را جزو گروه تندرو (غلات) نمی‌دانست. شعرانی فردوسی را سنّی یا شیعه زیدی می‌خواند ولی شعرانی بیشتر دغدغه دفاع از سنی مذهب بودن سلطان محمود را دارد. محیط طباطبایی نیز فردوسی را شیعه زیدی می‌دانست. عباس زریاب خویی بحث می‌کند که فردوسی شیعه اسماعیلی است در حالی که احمد مهدوی دامغانی بر این باور است که فردوسی شیعه دوازده‌امامی است. تنها گواهی که برای سنّی یا زیدی مذهب بودن فردوسی آورده شده است همان ابیاتی است که در مدح ابوبکر، عمر و عثمان در بخش آغازین شاهنامه آورده شده ولی این ابیات همچنان که از سیاق آنها بر می‌آید با متن همخوانی ندارند و الحاقی هستند. با کنار گذاردن این ابیات شکی باقی نمی‌ماند که فردوسی شیعه بوده است. به علاوه باید این مطلب را مد نظر داشت که طوس از دیرباز مرکز تشیع بوده است و نیز خاندان ابو منصور محمد ابن عبد الرزاق هم ظاهراً شیعه بوده‌اند. فردوسی در مورد مذهب آسان‌گیر بود و مذهب نیاکان خویش را پاس می‌داشت. به علاوه نشانه‌های ایمان اسلامی عمیق از خود اظهار نمی‌داشت. در واقع فردوسی در شاهنامه گهگاه به ثبت لحظاتی می‌پردازد که حتّی اگر هم برگرفته از منابع ایران باستان بوده‌اند نمی‌بایست در نوشته‌های یک مسلمان مقید بیایند. با این حال فردوسی در مورد شاخه مذهبی خود (تشیع) تعصب داشت و همچنان که از مقدمه شاهنامه بر می‌آید او مذهب خود را اسلام واقعی می‌دانست. یک توضیح این دوگانگی این است که در سده‌های اول اسلام در ایران، اعتقاد شیعی با مبارزات ملی در خراسان عجین بود. به گونه‌ای که خلفای بغداد و طرفدارانشان در ایران هیچ‌گاه بین «مجوس» (زرتشتیان)، «زندیق» (مانویان)، «قرمطی» (اسماعیلیان) و «رافضی» (شیعیان به طور کلی) فرقی نمی‌گذاشتند. فردوسی همان طور که نولدکه اظهار می‌دارد بالاتر از همه این بحث‌ها «یک یکتاپرست بود که ارتباطش را با نیاکانش حفظ کرده بود.» فردوسی با فلاسفه و آنهایی که در پی اثبات وجود خدا بودند مخالف بود. او معتقد بود، خدا را با عقل، قلب و یا دلیل نمی‌توان یافت. بلکه به اعتقاد او وجود، یکتایی، و قدرت خدا، همگی با صرف وجود آفرینش به خودی خود تقریر می‌شوند. به همین دلیل او خدا را در حالی می‌پرستید که در مورد چرایی و چگونگی ایمان ساکت بود. بر اساس اعتقادات او، همه چیز از خوب و بد فقط به اراده خدا برای انسان‌ها رخ می‌دهند. این ایمان مطلق به یگانگی و قدرت خدا گاهی در شاهنامه بر اثر جبرگرایی او که احتمالأ ناشی از تاثیر زروانیان دوره ساسانی است آشفته می‌گردید.[۲۲]  

افسانه‌های زندگی فردوسی

 

افسانه‌های فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه گفته شده که بیشتر به سبب شور و دلبستگی مردم دوستدار فردوسی و انگارپردازی شاهنامه‌خوانان پدید آمده‌اند. بی‌پایه بودن بیشتر این افسانه‌ها به‌آسانی با بهره‌گیری از بن‌مایه‌های تاریخی یا با بهره‌گیری از سروده‌های شاهنامه روشن می‌شود. از این دست می‌توان داستان راه یافتن نسخه پهلوی شاهنامه از تیسفون به حجاز و حبشه و هند و سرانجام به ایران آمدنش به دست یعقوب لیث، داستان راه یافتن فردوسی به دربار سلطان محمود، رویارویی فردوسی با سه سراینده دربار غزنویان (عنصری، فرخی، و عسجدی)، داستان‌های سفر فردوسی به غزنه یا ماندنش در غزنه، داستان فرار او به بغداد، هند، طبرستان، یا قهستان پس از نوشتن هجونامه، داستان پیشکش کردن شاهنامه به سلطان محمود به سبب نیازمندی و تنگدستی وی در فراهم آوردن جهیزیه برای دخترش، داستان فرستادن پیشکشی که سلطان محمود به فردوسی نوید آن را داده بوده‌است به سان پول سیمین به جای زر به پیشنهاد احمد بن حسن میمندی و بخشیدن آن پاداش به فقاع‌فروش و حمامی به دست فردوسی و پشیمانی سلطان محمود و هم‌زمانی رسیدن پاداش زر با مرگ فردوسی را نام برد. 

سروده‌های فردوسی 

تنها سروده‌ای که روشن شده از فردوسی است، خود شاهنامه‌است (جدای از بیت‌هایی که خود او از سروده‌های دقیقی دانسته‌است. سروده‌های دیگری نیز از فردوسی دانسته شده‌اند مانند چند قطعه، چهار پاره، رباعی، قصیده، و غزل که پژوهشگران در این که سراینده آنها فردوسی باشد، بسیار دودل می‌باشند و به ویژه قصیده‌ها را سرودهٔ زمان صفویان می‌دانند[۲۳]

سروده‌های دیگری نیز از برای فردوسی دانسته شده‌اند که بیشترشان بی پایه هستند. نامورترین آنها مثنوی‌ای به نام یوسف و زلیخا است[نیازمند منبع] که در مقدمه بایسنغری سرودهٔ فردوسی به شمار رفته‌است. اما این گمانه از سوی پژوهشگران نادرست دانسته شده و از آن میان مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایه‌ای به نام شمسی» یافته‌است. محمدامین ریاحی او را شرف‌الدین علی یزدی دانسته‌است و بر این باور بوده‌است که مقدمهٔ بایسنغری را هم همین نویسنده نوشته باشد [۲۴].

سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شده‌است «هجونامه»ای در نکوهش سلطان محمود است که به گفتار نظامی عروضی سد بیت بوده‌است و شش بیت از آن به جای مانده‌است. ویرایش‌های گوناگونی از این هجونامه در دست بوده‌است که از ۳۲ بیت تا ۱۶۰ بیت داشته‌اند. انتساب چنین هجونامه‌ای را به فردوسی، برخی از پژوهشگران نادرست دانسته‌اند، مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به این که بسیاری از بیت‌های این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنوی‌های دیگر آمده‌اند و بیت‌های دیگر نیز از دید ادبی کاستی دارند چنین نتیجه‌گیری کرد که این هجونامه ساختگی است[نیازمند منبع]. اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به این که از این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری (از ستایشگران مسعود سوم غزنوی نوادهٔ محمود)، که پیش از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شده‌است[نیازمند منبع]، نام برده شده‌است، سرودن هجونامه‌ای توسط فردوسی را پذیرفتنی دانسته‌است. ۲۵] 

دوستداران و دشمنان فردوسی 

در همان سال‌های آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری و کینه ورزی با شاهنامه آغاز شد که بیشتر به سبب سیاست‌های ایران‌ستیزانه دربار عباسیان و مدارس نظامیه پدید آمد. سلطان محمود پس از چیرگی بر ری در سال ۴۲۰ ه‍. ق، مجدالدولهٔ دیلمی را به سبب خواندن شاهنامه سرزنش کرده‌است.[نیازمند منبع][۲۶]

سعدی شیرازی (ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله)، نیز به نیکی و احترام از فردوسی، یاد می‌کند و بارها از نام قهرمانان کتاب شاهنامه در آثار خود نام برده‌است و حتی بیتی از شاهنامه را در کتاب بوستان عیناً نقل نموده که در اصطلاح ادبی به این کار «تضمین» می‌گویند:

چه خوش گفت فردوسی پاکزادکه رحمت برآن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش استکه جان دارد و جان شیرین و خوش است

نویسندگانی نیز، مانند عبدالجلیل رازی قزوینی، نویسندهٔ کتاب النقض - که شیعه بوده‌است - شاهنامه را «ستایش گبرکان» دانسته‌اند و همچنین عطار نیشابوری خواندن آن را «بدعت و ضلالت». سرایندگان دیگری نیز از فرخی سیستانی («گفتا که شاهنامه دروغ است سربه‌سر») و معزی نیشابوری («من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سمر») گرفته تا انوری («در کمال بوعلی نقصان فردوسی نگر/هر کجا آید شفا شهنامه گو هرگز مباش») فردوسی را سرزنش کرده‌اند. گمان می‌رود[نیازمند منبع] که اینان برای خشنودسازی سردمداران ایران‌ستیزی که از شاهنامهٔ فردوسی دل خوشی نداشته‌اند، شاهنامه را دروغ، پر از کاستی، یا بی‌ارزش دانسته‌اند.[نیازمند منبع]

تا دو سده پس از فردوسی، در کتاب‌های تاریخ و بزرگان ادب که به دستور فرمانروایان و بزرگان زمانه و همساز با پسند دیوانیان و اهل مدرسه تألیف می‌شده‌است، نامی از فردوسی نیست، و از همین رو در کتاب‌هایی چون تاریخ یمینی، زین‌الاخبار، تاریخ بیهقی، یتیمه‌الدهر و انساب سمعانی نامی و نشانه‌ای از بزرگ‌ترین شاعر آن عصر و رویدادهای زندگی او نیست.[۲۷]

جدا از سکوت عمدی که تا دویست سال پس از مرگ فردوسی دربارهٔ او برجای بوده‌است و به سبب آن بسیاری از نویسندگان و سرایندگان نامی از فردوسی یا شاهنامه سخنی نیاورده‌اند، در سرزمین‌های دورتر از بغداد که خلافت عباسی بر آنها چیرگی کمتری داشت، از شبه‌قاره هند گرفته تا سیستان، آذربایجان، اران، و آسیای صغیر، نویسندگان و شاعرانی از فردوسی یاد کرده‌اند یا او را ستوده‌اند. برای نمونه مسعود سعد سلمان گزیده‌ای از شاهنامه گرد آورد و نظامی عروضی در میانه‌های سده ششم هجری نخستین زندگی‌نامه از فردوسی را در چهار مقاله نوشت. در نزدیکی سال ۶۲۰ ه‍. ق نیز بخشی از شاهنامه در شام به دست بنداری اصفهانی به عربی برگردانده شد.[نیازمند منبع]

پس از یورش مغول و نابودی عباسیان، پرداختن به شاهنامه در نزد درباریان نیز افزایش یافت و از این دست حمدالله مستوفی در آغاز سده هشتم هجری در زمان ایلخانان، ویرایشی از شاهنامه بر پایهٔ چندین نسخه‌ای که یافته بود، پدید آورد. در زمان تیموریان نیز، در سال ۸۲۹ ه‍. ق در هرات، به دستور شاهزادهٔ تیموری بایسنغر میرزا ویرایشی نگاره‌دار از شاهنامه پدید آورده شد که گمان می‌رود بسیاری از نسخه‌های موجود شاهنامه از روی آن نوشته شده‌است.[نیازمند منبع

به گفتار پیغمبرت راه جویدل از تیرگیها بدین آب شوی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحیخداوند امر و خداوند نهی
که خورشید بعد از رسولان مهنتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکاربیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزینخداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتولکه او را به خوبی ستاید رسول
منم بنده ی اهل بیت نبیستاینده ی خاک و پای وصی
حکیم این جهان را چو دریا نهادبرانگیخته موج ازو تندباد
چو هفتاد کشتی برو ساختههمه بادبانها برافراخته
یکی پهن کشتی بسان عروسبیاراسته همچو چشم خروس
محمد بدو اندرون با علیهمان اهل بیت نبی و ولی
خردمند کز دور دریا بدیدکرانه نه پیدا و بن ناپدید
بدانست کو موج خواهد زدنکس از غرق بیرون نخواهد شدن
به دل گفت اگر با نبی و وصی

شوم غرقه دارم دو یار وفی 

صفویان با درنگریستن به اینکه خودشان مانند فردوسی شیعه و ایرانی بودند، نگرش ویژه‌ای به فردوسی داشتند.[نیازمند منبع

فردوسی‌پژوهی

پس از تلاش حمدالله مستوفی در ویرایش شاهنامه در سدهٔ هشتم و شاهنامهٔ بایسنغری در سدهٔ نهم هجری، نخستین ویرایش شاهنامه در کلکته انجام گرفت که بار نخست خرد بود و در ۱۸۱۱ میلادی (توسط ماثیو لمسدن) و بار دوم یکپارچه و همه جانبه در ۱۸۲۹ میلادی (به ویرایش ترنر ماکان انگلیسی) چاپ شد. از ویرایشگران دیگر شاهنامه می‌توان از ژول مول فرانسوی، وولرس و لاندوئر هلندی، ی. ا. برتلس روس، نام برد. از ویراستاران ایرانی شاهنامه می‌توان عبدالحسین نوشین، مجتبی مینوی، جلال خالقی مطلق، فریدون جنیدی و مصطفی جیحونی را نام برد.

از آن میان، جلال خالقی مطلق، بازنگرانه‌ترین ویرایش شاهنامه را همراه با پژوهش‌ها و یادداشت‌های فراوان پدید آورده‌است و به گفتهٔ برخی بهترین ویرایش از شاهنامه‌است. شاهنامهٔ ویراستهٔ جلال خالقی مطلق در ۸ جلد زیر نظر احسان یارشاطر در نیویورک به چاپ رسیده‌است.[۲۸][۲۹]

از سدهٔ نوزدهم میلادی به این سو پژوهش‌های فراوانی دربارهٔ فردوسی و شاهنامه انجام گرفته‌است. ژول مول، تئودور نولدکه، سید حسن تقی‌زاده، هانری ماسه، فریتز ولف، ملک‌الشعرا بهار، محمد قزوینی، مجتبی مینوی، محمدامین ریاحی، محمدعلی اسلامی ندوشن و شاهرخ مسکوب از شناخته‌ترین پژوهشگران دربارهٔ فردوسی و شاهنامه هستند.[۳۰] 

جایگاه جهانی فردوسی 

نام و آوازهٔ فردوسی در همه جای جهان شناخته شده و ستوده شده‌است. شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبان‌های زنده جهان برگردانده شده‌است.

هانس هاینریش شدر ایران‌شناس آلمانی در سخنرانی‌ای که در کنگرهٔ فردوسی در ۲۷ سپتامبر سال ۱۹۳۴ میلادی (۵ مهرماه ۱۳۱۳ خورشیدی) به پاس هزاره فردوسی و در شهر برلین بر پا شده بود، می‌گوید چیرگی بر ایران به دست مغولان و از میان رفتن توان ایران پس از یک سده رهایی از چیرگی بیگانگان از سبب‌های گرایش ایرانیان به شاهنامه و تلاش برای بازیابی کیستی (هویت) فراموش شدهٔ خویش می‌باشد. همچنین وی همانندی روزگار ایرانیان در زمان فردوسی با آلمان سدهٔ نوزدهم را چرایی گرایش اندیشمندان آن کشور به شاهنامه فردوسی و برگردان آن به آلمانی می‌داند.[۳۱] اما به گفته بسیاری از پژوهشگران ایران فردوسی بزرگترین رزم‌نامه جهان را پدید آورده که دربردارنده تاریخ جهان باستان است. 

تندیس‌های فردوسی


تندیس‌های زیادی از فردوسی ساخته شده که شاید کهن‌ترین آنها تندیس باغ نگارستان باشد. تندیس‌های دیگر: تندیس میدان فردوسی تهران، تندیس میدان فردوسی کرمانشاه، تندیس دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران، تندیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، تندیس کتابخانه ملی ایران در تهران، تندیس رم ایتالیا، تندیس سفارت ایران در پاریس، تندیس دوشنبه تاجیکستان و تندیس آرامگاه فردوسی.[۳۲] 

بزرگداشت‌و گرامی‌داشت فردوسی 

در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده‌است.[۳۳] هر سال در این روز آیین‌های بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی بر‌گزار می‌شود. 

سکه‌های آراسته به نقش آرامگاه فردوسی 

سکه‌های ۱۰ ریالی برنز ایران از سال ۱۳۷۱ خورشیدی تا ۱۳۷۶ خورشیدی آراسته به نقش آرامگاه فردوسی است. 

نمونه سروده‌ها 

نباشد همی نیک و بد پایدارهمان به که نیکی بود یادگار
دراز است دست فلک بر بدیهمه نیکویی کن اگر بخردی
چو نیکی کنی، نیکی آید برتبدی را بدی باشد اندرخورت
چو نیکی نمایدت کیهان‌خدایتو با هر کسی نیز، نیکی نمای
مکن بد، که بینی به فرجام بدز بد گردد اندر جهان، نام بد
به نیکی بباید تن آراستنکه نیکی نشاید ز کس خواستن
وگر بد کنی، جز بدی ندرویشبی در جهان شادمان نغنوی
نمانیم کین بوم ویران کنندهمی غارت از شهر ایران کنند
نخوانند بر ما کسی آفرینچو ویران بود بوم ایران زمین
دریغ است ایران که ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود 

یوسف و زلیخا و نسبت دادن آن به فردوسی

مثنوی یوسف و زلیخا یک منظومه شعری است که پس از مرگ فردوسی و در حدود ۴۷۷ ق سروده شده و بعدها گروهی سرایش آن را به فردوسی منتسب کردند.[۳۴] بر طبق دانشنامه بریتانیکا زمان سرایش این منظومه دستکم یکصد سال پس از مرگ فردوسی است.[۳۵] نخستین منابعی که مثنوی یوسف و زلیخا را فردوسی نسبت داده‌اند؛ یعنی ظفرنامهٔ شرف‌الدین یزدی (۸۲۸ ق) و سپس مقدمهٔ شاهنامهٔ بایسنغری (۸۲۹ ق)، بیش از «چهار صد» سال پس از فردوسی تألیف شده‌اند و تا پیش از آن تاریخ، هیچ مرجع و منبعی (مانند چهارمقالهٔ نظامی عروضی و تذکرة الشعرای دولتشاه سمرقندی که به تفصیل از فردوسی سخن رانده‌اند) به چنین داستانی اشاره نکرده‌است. آشکار است که این افسانه تا پیش از سدهٔ نهم هجری وجود خارجی نداشته و برای نخستین‌بار به دست شرف‌الدین یزدی ساخته و پرداخته شده‌است.[۳۶][۳۷][۳۸]

در مثنوی یوسف و زلیخا سراینده از قول فردوسی اعمال وی را در سی سال نظم شاهنامه پوچ و بی اهمیت قلمداد می‌کند. 

راه‌اندازی نهادهایی به نام فردوسی 

نخستین نهاد رسمی که در ایران برای پژوهشهای مرتبط با شاهنامه‌پژوهی راه‌اندازی شد، بنیاد شاهنامه فردوسی بود. این مؤسسهٔ تحقیقاتی، وابسته به وزارت فرهنگ و هنر در دوران پهلوی دوم در سال ۱۳۵۰ راه‌اندازی شد. پس از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ بنیاد شاهنامه فردوسی با یازده مؤسسهٔ فرهنگی دیگر در «مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات فرهنگی» وابسته به وزارت علوم که نام کنونی آن «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» شده‌است، ادغام شد.

نهاد دیگری که برای بازشناسی فردوسی در ایران با مجوز رسمی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری بنیان‌گذاری شده، بنیاد فردوسی است. این بنیاد، یک سازمان مردم‌نهاد پویا می‌باشد که در تاریخ ۲۷ اسفند ۱۳۸۴ راه‌اندازی شده، بنیاد فردوسی، پیشنهاد دهندهٔ ثبت هزارهٔ شاهنامهٔ فردوسی در فهرست رویدادهای علمی، فرهنگی و هنری یونسکو از سوی ایران بوده است. 

ادعای افغانستان 

در مراسم بزرگداشت انتخاب «غزنین» به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام در سال ۲۰۱۳، وزیر و سفیر افغانستان در صحبت‌هایش فردوسی را برخاسته از افغانستان دانست.[۳۹]  

 

***********************************************************************************************************

پانویس

  1. پرش به بالا لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ طابران
  2. پرش به بالا [http://www.jstor.org/stable/287692 The American Journal of Philology Vol. ۱۴, No. ۱ (۱۸۹۳), pp. ۱۰۱-۱۰۶ ,The Johns Hopkins University Press]
  3. پرش به بالا Ferdowsī. (۲۰۱۱). In Encyclopædia Britannica. Retrieved from http://www.britannica.com/EBchecked/topic/204578/Ferdowsi The Persians regard Ferdowsī as the greatest of their poets. For nearly a thousand years they have continued to read and to listen to recitations from his masterwork, the Shāh-nāmeh, in which the Persian national epic found its final and enduring form.
  4. پرش به بالا محمدامین ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۳۷۵، ص ۶۴
  5. پرش به بالا جلیل دوستخواه، شناخت‌نامهٔ فردوسی و شاهنامه، ۱۳۸۴، ص ۲۴
  6. پرش به بالا علیرضا شاپور شهبازی، زندگینامه تحلیلی فردوسی، ص ۸۰
  7. پرش به بالا ریاحی ۱۳۷۵، ص ۶۴
  8. پرش به بالا ریاحی ۱۳۷۵، ص ۷۲
  9. پرش به بالا دوستخواه ۱۳۸۴، ص ۲۲
  10. پرش به بالا ریاحی ۱۳۷۵، ص ۷۴
  11. پرش به بالا دوستخواه ۱۳۸۴، ص ۲۰
  12. پرش به بالا نولدکه ۱۳۲۷، ص ۵۶
  13. پرش به بالا ریاحی ۱۳۷۵، ص ۹۱
  14. پرش به بالا دوستخواه ۱۳۸۴، ص ۳۶
  15. پرش به بالا شهبازی ۱۳۹۰، ص ۹۸
  16. پرش به بالا مجتبی مینوی، فردوسی و شعر او، ۱۳۴۶، ص ۳۸-۴۰
  17. پرش به بالا ریاحی ۱۳۷۵، ص ۱۲۴
  18. پرش به بالا مینوی، ۱۳۴۶، ص ۴۱
  19. پرش به بالا مینوی، ۱۳۴۶، ص ۴۲
  20. پرش به بالا ریاحی ۱۳۷۵، ص ۱۵۲-۱۵۶
  21. پرش به بالا فردوسی در دانشنامه ایرانیکا
  22. پرش به بالا فردوسی در دانشنامه ایرانیکا
  23. پرش به بالا ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۴۵
  24. پرش به بالا ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۵۱
  25. پرش به بالا ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۴۴
  26. پرش به بالا ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۶۰
  27. پرش به بالا ریاحی ۱۳۸۰، ص ۱۶۵
  28. پرش به بالا شاهنامه فردوسی، مشهورترین اثرِ ناشناخته (بی بی سی فارسی، ۷خرداد۱۳۸۷)
  29. پرش به بالا گفتگو با دکتر «جلال خالقی مطلق»؛ می‌دانستم تصحیح شاهنامه ۴۰ سال طول می‌کشد (آتی بان، اردیبهشت ۱۳۸۷)
  30. پرش به بالا تجدید چاپ کتاب «هزاره فردوسی»
  31. پرش به بالا فردوسی و شاهنامه او در آلمان(بی بی سی فارسی)
  32. پرش به بالا «از تهران تا رم، نگاهی به تندیس‌های فردوسی در ایران و جهان». مشرق نیوز، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۱. بازبینی‌شده در ۹ آذر ۱۳۹۲. 
  33. پرش به بالا شاهنامه در روز فردوسی (بی بی سی فارسی ۲۵اردیبهشت۱۳۸۷)
  34. پرش به بالا ریاحی، محمدامین: «فردوسی»، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۵
  35. پرش به بالا Ferdowsī. (۲۰۱۱). In Encyclopædia Britannica. Retrieved from http://www.britannica.com/EBchecked/topic/204578/Ferdowsi this assumption was based upon his presumed authorship of Yūsof o-Zalīkhā, an epic poem on the subject of Joseph and Potiphar’s wife, which, it later became known, was composed more than 100 years after Ferdowsī’s death.
  36. پرش به بالا ریاحی، محمدامین: «فردوسی»، انتشارات طرح نو، ۱۳۷۵
  37. پرش به بالا شیرانی، حافظ محمود: «در شناخت فردوسی»، ترجمهٔ شاهد چوهدری، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹
  38. پرش به بالا مینوی، مجتبا: «فردوسی و شعر او»، انتشارات کتاب‌خانهٔ دهخدا، ۱۳۵۷
  39. پرش به بالا «مصادره فردوسی توسط افغان‌ها». روزنامه شرق. 

بن‌مایه

  • محمدامین ریاحی. سرچشمه‌های فردوسی‌شناسی. چاپ اول. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۲. ISBN 978-964-426-201-2. 
  • جلیل دوستخواه. شناخت‌نامهٔ فردوسی و شاهنامه. چاپ اول. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی، بهار ۱۳۸۴. ISBN 964-379-060-6. 
  • ذبیح‌اللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران، جلد اول.
  • محمدامین ریاحی. فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او. چاپ اول. تهران: طرح نو، ۱۳۷۵. ISBN 964-5625-38-6. 
  • مجتبی مینوی. فردوسی و شعر او. چاپ اول. تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۴۶. 
  • سید حسن تقی‌زاده، فردوسی و شاهنامه او، انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹
  • تئودور نولدکه، حماسه ملی ایران، ترجمه بزرگ علوی، تهران ۱۳۲۷
  • ژول مول، دیباچهٔ شاهنامه، ترجمهٔ جهانگیر افکاری، چاپ چهارم، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹
  • علیرضا شاپور شهبازی، زندگی نامه تحلیلی فردوسی، ترجمه هایده مشایخ، ۱۳۹۰ نشر هرمس.

" شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ به مناسبت تولد امیرالمومنین حضرت علی ( ع ) " :

 

 

 

 شعری از رویاپوراحمدگربندی ؛ این شعر صرفا جهت مطالعه است ، کپی برداری  پیگرد قانونی دارد

*********************************************************************

آسمان شهر غبار الود

آسمان شهر در مه گم

سرها به سوی آسمان است

چشم ها بی فروغ و دست ها خالی

قلب ها بی تپش و پاها سنگین

کور سوی نگاه ها به اعصار است

یادعلی بریاد است                              1

کوه ها بی یاد او

بی صلابت

همچون پشم حلاجی

بر باد است

تنورها سرد و خاموش                      2

انبان ها خالی                                3

بر دوش که باید رفت ؟

آن سخای شب های سرد کوفه

با پای او هم

بر اعصار سواره باید رفت

با دست او هم

باید گلستانی کاشت بر یاد

نخل های کوفه و چاه هایش                     4

از عشق پر فریادش باز می گویند

من ندای سرد اعصارم

بی عدل و سخایش همه جا سرد خواهد بود

 در نگاهش هزاران شکوفه می بارد

در کلامش هزاران ره پوی می خواهد

او تنهاترین مظلوم

و

فرمانروای پرهیبت

که پای افزایش

وصله در بردارد

در کدامین اقلیم عشق

فرمانروای بی چون و چرایی

خواهی یافت ؟ !

گل ثار عصاره عشقش می باشد                   5

گل نرگس  عصاره راهش می باشد              6

کعبه با میلیاردها ملائک

گرد بر گرد بیت المعمور

در چرخند

و آن ها زیباترین تجلی را

در مولود او می یابند                               7

من نگاهم را

کلامم را

با یاد او

تقسیم خواهم کرد

با پیچک های سبز

و عطر یاسمن ها را

  در الواحی

خواهم پیچید

طوماری از گل ها را

نثارت خواهم کرد

چون که ذره ایی بی مقدار

در کران عشق الله ایم

بامن بشمار

پله پله تا عرش خدا

راهی نیست

گو اگر نگاهمان سبز باشد

این کالبد را ذبح او خواهم کرد            8

 

********************************************************** 

شعری از رویاپوراحمدگربندی * یکشنبه 21/2/1393 * ساعت 08:45 صبح

 

                    ((  به مناسبت تولد حضرت علی ( ع)  ))

 

1-     حضرت علی ( ع)

2- اشاره ایی به بخشش های حضرت علی (ع) : کمک به بیوه زنی که همسرش رادر

   جنگ از دست داده بود وبا بچه های آن بیوه زن همبازی شد تا آرد و خرمایی که

    آن حضرت آورده بود .آن زن برای بچه هایش غذایی درست کند .

    3-حضرت علی (ع) شبانه با انبانی از موادغذایی به مستمندان کمک می کرد .

4-حضرت علی (ع) رازها و دلتنگی هایش از ظلم هایی که به او شده بود در نخلستان ها

   و در چاه آب می گفت . چاه با سخنان ازش خون می جوشید .

5-امام حسین (ع)

6-امام زمان (عج)

7-شکافتن دیوار کعبه و تولد حضرت علی در درون خانه کعبه

8-رهایی از وسوسه های شیطانی و رسیدن به الله

 

 

 

 

 

"معرفی وبلاگ شعری رویاپوراحمدگربندی "

 

 

معرفی اشعاررویاپوراحمدگربندی دروبلاگ : royapourahmad.blogsky.com - اشعارصرفا جهت مطالعه است . 

 لطفا  کپی برداری نکنید . با تشکر رویاپوراحمدگربندی

" تاثیر فرهنگ عاشورایی بر ادبیات ( بخش دوم ) " :

 

 

 

( بخش اول در تاریخ 1/9/1392 ارائه شده است )     

  

 

عاشورا، نقطه پرگار شاعران عرب 

 

حرکت انقلابی امام حسین (ع) در تاریخ ادبیات عرب، مکتب ادبی خاصی را پدید آورد که پیش از آن وجود نداشت. قبل از قیام امام حسین(ع)، جریان متعهد در ادبیات عرب مربوط به اشعار اخلاقی و آداب اجتماعی محض بود اما پس از واقعه کربلا، این جریان در ادبیات عرب متحول شد و رنگ عدالت‌طلبی و بیداد ستیزی به خود گرفت.

تقریبا بخش مهمی از‌ شاعرانی که در ادبیات عرب به خلق اثر پرداخته‌اند، سروده‌هایی را به واقعه عاشورا اختصاص داده‌اند. در واقع انقلاب کربلا عنصرهایی را به ادبیات عرب تزریق کرده که در تاریخ ادب عرب کمیاب و چه بسا نایاب هستند.

اولین اشعار عاشورایی در ادبیات عرب در فضای خفقان عصر اموی و عباسی سروده شد و سرایندگان آن با بیم جان در رثای امام حسین(ع) شعر می‌سرودند. شاعرانی نظیر کمیت، سید اسماعیل حمیری، منصور نمری و عبدی کوفی در فضایی رعب‌انگیز و هراس‌آور در دوره حکومت بنی‌امیه، اشعار ارزنده‌ای در جهت انتقام خون امام حسین(ع) سرودند و خاندان بنی‌امیه را مورد هجو و لعن خویش قرار دادند. کمیت اسدی می‌گوید: «و امام حسین(ع) کشته‌ای است که در میان فرومایگان و اوباش افتاده است.» 

سید اسماعیل حمیری، شاعر عرب‌زبان ضمن این‌که از دشمنان اهل بیت(ع) تبری می‌جوید، ‌در رثای امام حسین(ع) و اهل بیت(ع) می‌گوید:

«ای آل یاسین، ای کسانی که مورد اطمینان من هستید، شما سروران من در زندگانی می‌باشید، از دشمنان شما یعنی آل حرب، آل زیاد و آل مروان تبری و بیزاری می‌جویم ـ ابن زیاد با چوب‌دستی به دندان‌های حسین‌بن‌علی می‌زد ـ در حالی‌که من بارها پیغمبر را دیدم که آن دندان‌ها را می‌بوسید و من بر این امر شاهدان بسیار دارم.»

در دوره‌ بنی‌‌عباس شاعری به نام منصور نمری پس از واقعه تخریب حرم امام حسین(ع) توسط متوکل عباسی، در اشعار خویش بنی‌عباس را هم‌پایه با بنی‌امیه معرفی کرد و مورد تعقیب قرار گرفت. از این شاعر اشعار زیادی با موضوع عاشورا بر جای مانده است.

در ادبیات عرب، شاعرانی را که متأثر از واقعه عاشورا شعر سروده‌اند می‌توان به 3 دسته شاعران شیعه، شاعران سنی و شاعران غیرمسلمان تقسیم کرد:   

 

شاعران شیعه   

بسیاری از شعرهایی که برای امام حسین(ع) سروده شده، توسط عالمان شیعه بوده است که فقط برای تقرب به اهل بیت شعر می‌سرودند. عالمان برجسته‌ای نظیر هاشم الکعبی، علامه بحرالعلوم و سیدحیدرحلی در این میان اهمیت ویژه‌ای دارند.

اما این‌گونه شاعران فقط به ذکر مناقب اهل بیت(ع) و بویژه امام حسین(ع) و یارانش بسنده می‌کردند. در کنار این دسته از شاعران شیعه، شاعران شیعه دیگری هستند که در واقعه عاشورا ذوب شده و آن ‌را به بهترین گونه در آثار و سروده‌های خود جاودان کرده‌اند.

نمونه‌ بارز این گروه که سرآمد همه‌ شاعران شیعه است، دعبل خزاعی است که در قصیده‌ تائیه واقعه کربلا و مصائب اهل بیت(ع) را به گونه‌ای زیبا توصیف کرده و می‌گوید: «آل رسول‌الله در بیابان تشنه و سرگردانند، حال آن‌ که خاندان یزید در قصرها و خیمه‌های آراسته زندگی می‌کنند

این شاعر شیعی که در زمان امام رضا(ع) زندگی می‌کرد در بخش دیگری از قصیده‌ تائیه‌ که از زیباترین قصیده‌‌ها در مدح و مرثیه‌ اهل بیت(ع) به شمار می‌رود، می‌گوید:

«ای فاطمه(س) اگر تصور می‌کردی که حسین(ع) در خون خود غلطید و لب تشنه در کنار فرات  جان داد، به صورت خود سیلی می‌زدی و اشک دیده‌ات برگونه‌هایت جاری می‌شد، آنها تشنه جان دادند، ای کاش من هم پیش از آن مرده بودم

همچنین حمیری که در رثای سالار شهیدان(ع) و یارانش به صورت جدی به سرودن شعر پرداخته و در یکی از قصاید خود گفته است:

«من پیوسته به دوستی حسین(ع) عشق می‌ورزم و خود را فدایی راه او می‌دانم و همیشه زبان به مدح او و یارانش می‌گشایم

شاعران شیعه‌مذهب در تمام دوره‌ها با اشاره به واقعه‌ عاشورا، ادبیات متمایزی را خلق کرده‌اند و در پرتوی این تلاش، اصطلاحات و گفتارهای زیبایی را با محوریت عشق، فداکاری و ایثار، نشانگر خاص این حادثه در متون ادبی عرب قرار داده‌اند. کمیل نیز از دیگر شاعران شیعی است که اشعارش در دفاع از امام حسین(ع) و اهل بیت ایشان در محافل مختلف قرائت می‌شد.

به نظر می‌رسد شاعران شیعه‌مذهب در توصیف واقعه‌ عاشورا، بیشتر به اهداف اصلی و آرمان‌خواهانه‌ امام حسین(ع) بویژه امربه ‌معروف و نهی‌از منکر اشاره کرده و پیرامون آن شعر سروده‌اند، اما شاعران و ادیبان دیگر مذاهب با تمرکز بر موضوع اصلاح‌گری،‌ این واقعه را توصیف کرده‌اند و در آثار این‌گروه هدف امام حسین(ع)‌ اصلاح جامعه‌ منحرف آن‌ زمان ذکر شده که در پرتوی فداکاری و ایثار به گونه‌ای عمیق حاصل شده است.

همچنین احمد امین ناقد مصری در این‌باره می‌گوید: «حقیقت این است که ادبیات شیعه، ادبیات عرب را غنی و پربار کرده و علت آن نیز موقعیت شیعه بود که به صورت طبیعی موجب شعله‌ور کردن عاطفه و تحریک آن می‌شد؛ عاطفه‌ای که بهترین پشتوانه ادب محسوب می‌‌شود‍.»   

شاعران سنی مذهب  

در تاریخ ادبیات عرب، شاعران اهل تسنن نیز آشکارا به سرودن اشعار ویژه‌ امام حسین(ع) مبادرت ‌ورزیده‌اند. یکی از این شاعران سنی‌مذهب، ابن ثناءالملک است که تمام ارزش و اعتبار شخصی خود را ناشی از علاقه به امام حسین(ع) دانسته و بصراحت شیعه و سنی را عزاداران این مصیبت می‌خواند.

بعضی از منتقدان ادبی معتقدند هر چه شاعران و نویسندگان شیعی واقعه‌ عاشورا را از دیدگاه حقانیت و قداست نگریسته‌اند، نگاه شاعران و نویسندگان اهل سنت،‌ نسبت به این واقعه سیاسی بوده است.

نزار قبانی شاعر سنی‌مذهب، داستان مقاومت مردم فلسطین و جنوب لبنان را برگرفته از کربلا می‌داند و جنوب را به عنوان پوشنده‌ عبای امام حسین(ع) و تصویری که برگرفته از صحنه کربلاست، بیان می‌کند. قبانی در یکی از اشعار خود سروده است:

«اگر می‌خواهیم دوباره متولد شویم از خیمه حسین(ع) و اهل‌بیت او بر پوست شما، علامت شهادت نصب می‌شود و از دل روزگار همچون جوشیدن‌ آب و پیام بیرون می‌آید؛ پیامی که کربلا، احد، بدر، حسین(ع) و فاطمه(س) یک صدا ندا می‌زنند تا ما تاریخ‌مان را اصلاح کنیم.»

شاعر معروف دیگری در ادبیات عرب به نام عبدالرحمان شرقاوی می‌گوید:

«جایگاه سر حسین(ع) در قلب من‌ است. به دنبال راس حسین نباشید بلکه از ارزش و جایگاه شهادت او آگاه باشید.»  

 

واژه‌های عاشورایی در ادبیات عرب  

‌    تاثیرات دامنه‌دار واقعه‌ عاشورا در متون ادبی نویسندگان و شاعران عرب تا بدان‌جاست که برخی از واژگان هچون فداکاری، ایثار، مبارزه با ظلم و... به طور ناخودآگاه به واقعه‌ عاشورا استناد داده می‌شود و این تاثیرات پس از گذشت 14 قرن هنوز دامنه‌دار است.

همچنین واژه‌هایی مثل عطش، آب، تیرهای مسموم، خیمه‌گاه، فرات،‌ ثارالله، یالثارات، راس‌الحسین و... در شعر شاعران عرب به نماد عشق و ایثار بدل شده‌اند و استفاده از این نمادها را می‌توان حتی در شعر شاعران سوسیالیست هم مشاهده کرد. بیاتی شاعر عراقی را می‌توان به عنوان نمونه‌ای از این شاعران ذکر کرد که زندگیش را در تبعیدهای پی‌درپی گذرانده و واژه‌های کربلا، فرات، شهید و... در شعر او برجسته است. این شاعر در یکی از قصاید خود چنین سروده است: «از هزار سال قبل صدای گریه بلند است بر شهید کربلا و پیوسته خون امام حسین(ع) رنگ آب فرات را سرخ و نخل‌ها را خونین نموده است.»

واژه‌های عاشورایی در ادبیات عرب آنقدر زیاد هستند که تبدیل به یک کلید‌واژه در گنجینه‌ ادبیات عربی شده‌اند و این واژه‌ها، نشانه‌ اشعار سروده شده برای واقعه‌ کربلا محسوب می‌شوند. نکته‌ قابل توجه این است که هر چه از واقعه‌ عاشورا زمان بیشتری ‌گذشته، از تکرار این واژه‌ها کاسته نشده است.  

 

فلسفه عاشورا در شعر عرب  

بیشتر شاعران و نویسندگان عرب در آثار و سروده‌های خود به واقعه‌ عاشورا به‌عنوان یک مساله‌ فردی نگاه نکرده‌اند، بلکه شاعران عرب در اشعار خود عاشورا را واقعه‌ای مربوط به تعیین سرنوشت مردم آن روزگار و حامل پیام صلح و آزادی برای همه‌ بشریت ذکر کرده‌اند.

در حالی‌که تعدادی از شاعران و نویسند‌گان عرب‌زبان در بیان انقلاب عاشورا صرفا به مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش توجه کردند و مصیبت‌هایی را که در این حادثه برای اهل بیت پیامبر(ص) به‌وجود آمده را به صورت وسیع ذکر کردند، گروهی دیگر علاوه بر ذکر مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش به فلسفه‌ قیام عاشورا توجه کرده و اهداف اصلی امام حسین(ع) از قیام عاشورا را در آثار خود منعکس کرده‌اند؛ به عنوان مثال در اشعار دعبل خزاعی فلسفه‌ قیام امام حسین(ع) تا حد زیادی از منظر هدف امر به معروف و نهی از منکر وصف شده است.  

 

شعر مقاومت، زاییده شعر عاشورایی   

در دوران معاصر، بهره‌برداری سیاسی از عاشورا در آثار شاعران بیش از پیش شایع شد و شاعران موضوعاتی نظیر شکوه از حاکمان و ذلت اعراب را مورد توجه خود قرار دادند و شاعران شیعه، سنی، مسیحی و کمونیست مجذوب قیام امام حسین(ع) شدند که پیام آزادگی، سازش‌ناپذیری و ظلم‌ستیزی را منتشر می‌کرد. در این زمان شعر حسینی با حوادث و نیازهای روز می‌تپد و از عمق درد و نیاز مردم با آنان سخن می‌گوید.

شاعران عرب در قرون اول و دوم هجری بیشتر به تحریک احساسات حزن‌انگیز مردم پرداخته‌اند به این‌علت که وقوع حادثه‌ عاشورا به آنان نزدیک‌تر بود. این‌گروه در آثار خود بیشتر به مظلومیت خاندان پیغمبر اشاره کرده‌اند اما در دوره‌های بعد، شاعران معاصر در آثار خود واقعه عاشورا را از منظر آزادگی و پیام بیداری نگریسته و به همین دلیل مقاومت مردم لبنان و فلسطین و مبارزان علیه باطل را به عنوان درسی از کربلا معرفی کرده‌اند. بنابراین می‌توان گفت که شعر مقاومت در ادبیات عرب، زاییده شعر عاشورایی است.    

 

شعر آیینی فارسی، متاثر از ادبیات عرب   

حکومت صفوی که خود را پیرو آیین اهل بیت می‌دانست با آزادی مردم در برگزاری محافل و مجالس سوگواری حضرت سیدالشهدا(ع)، زمینه رشد شعر آیینی را در ادبیات فارسی فراهم آورد و شعر عرب، الگوی شاعران آیینی‌سرای پارسی بویژه در زمینه شعر عاشورایی شد، زیرا «مقاتل» که خود زمینه‌ساز شعر آیینی عرب بود، در اصل به زبان عربی سروده شده بود و شاعران بزرگی چون کمیت، سیدحمیری، دعبل خزایی و... که در زمینه سیره‌سرایی و منقبت‌نویسی اهل بیت آثاری درخور آفریده‌اند الگویی مناسب برای شاعران آیینی ایران فراهم آورده‌اند.

اما به نظر می‌رسد اکنون شعر عاشورایی فارسی، نه تنها مستقل از شعر عاشورایی زبان عربی شده است؛ بلکه از آن پیشی‌ گرفته و گوی سبقت را از استاد خود ربوده است. (۸)

شهادت امام حسین و عاشورا حادثه‌ای است که امروز به‌عنوان یک فرهنگ به آن نگریسته می‌شود. هیچ حادثه‌ای را در تاریخ سراغ نداریم که تا این اندازه تکرار و واخوانی شده باشد و تأثیر شگفت این حادثه در طول تاریخ در قالب آثار متعدد هنری، از جمله شعر عاشورا بازتاب داشته است.   

 

آغاز سرایش شعر عاشورایی   

شعر عاشورایی، یعنی گونه‌ای از سخن که مسائل مربوط به قیام الهی امام حسین (علیه السلام) و اخبار مبتنی بر شهادت آن حضرت و حوادث مرتبط با این نهضت بی‌نظیر، از مکه تا کربلا و از کربلا تا مدینه و بازتاب آن در زمان‌های پس از واقعه را شامل می‌شود.

در واقع آغاز سرایش شعر عاشورایی را باید دقایقی پس از اتمام واقعه دانست و آثار ضبط شده در این باره دیرینگی آن را در زبان عربی و براساس منابع قابل اعتنا و اعتماد، به اندکی پس از واقعه‌ی طف و عصر امام سجاد می‌برد و اگر اشعار شخص حضرت اباعبدالله در روز حادثه را شعر عاشورایی بدانیم، شعر عاشورا و عاشورا را باید همزمان دانست:  

1-اشعار امام حسین درحادثه کربلا  

یا دهر اُف لک من خلیل

کم لک بالاشراق و الاصیل

من سالب و صاحب قتیل

و الدهر لایقنع بالبدیل...(۹)  

صاحب لهوف اشعاری از حضرت امام سجاد، ام کلثوم، رباب، ام البنین و بشیر بن حذلم، یعنی اصحاب عاشورا، آورده است که ادِعای همزادی واقعه‌ی عاشورا و شعر عاشورا را اثبات می‌کند. چنان که این ابیات از حضرت امام سجاد (ع):  

2-اشعار امام سجاد روز عاشورا  

لاغر و ان قتل الحسین و شیخه

قد کان خیراً من حسین و اکرما

قتیل بشط النهر روحی فداه

جزاء الّذی اراده نار جهنما(۱۰)  

3-و یا شعر بشیر بن جذلم ر در هنگام ورود قافله‌ی اسیران به مدینه چنین سرود:  

یا اهل یثرب لامقام لکم بها

قتل الحسین فادمعی مدرار

الجسم منه بکربلا مضرج

والرأس منه علی القناه یدار(۱۱)  

آری با اتکاء به منابع معتبر نظیر مجالس شیخ مفید، اغانی ابواافرج، آثار ابن جوزی، مجالس المؤمنین قاضی نوراله شوشتری و النقض قزوینی به نام‌های فراوانی به عنوان شروع کنندگان در مرثیه‌ محرم بر می‌خوریم که از آن جمله‌اند:  

عقبه بن عمرو السهمی،

سلیمان بن تئه عدوی تمیمی،

همان بن غالب (فرزدق)،

ام هانی،

اسماء بنت عقیل،

فضل بن عباس عتبه،

عبدالقیس،

ابودعبل حجمی،

ابوالاسود دئلی،

کثیر عزه،

شهید منصور بن زبرقان،

دیک الجن،

ابن رومی،

حمانی علوی،

جعفربن بن عفان طایی،

حسین بن ضحاک  

و بسیاران بسیاری دیگرکه غالباً غیر ناموران به شاعری هستند و شاعران معروفی نظیر کمیت و سید حمیری و دعبل و ... نیز جای خود دارد.

در سخن پارسی نیز این نوع ادبی همپای شعر دری شناخته شده است که «شعر عاشورا در زبان فارسی قدمتی به دیرسالی شعر مکتوب دری دارد.»(1۲)

شایسته‌ترین دلیل برای همزادی شعر دری با شعر عاشورا ظهور طایفه‌ای موسوم به مناقبیان است که عصر پیدایش آنان با آغازین سال‌های رواج شعر فارسی همزمانی نسبی دارد. مناقبیان از دوره‌ آل بویه در طبرستان و بعضی نواحی عراق سرگرم کار بودند و قصایدی را در مدح حضرت علی و سایر ائمه اطهار در کوی و برزن و بازار می‌خواندند.(۱۳)

بی‌گمان منقبت خوانان بازاری یا همان مناقبیان نیازمند متنی برای خواندن بوده‌اند که باید شعر آن به وسیله‌ شاعران سروده می‌شد و این موضوع دیرینگی شعر عاشورا را به خوبی ثابت می‌کند و نخستین شاعر مرثیه سرا در زبان فارسی از دو ـ سه تن بیرون نیست: 

شاید ابوالحسن مجدالدین کسایی مروزی (متولد 341 هـ.ق) نخستین شاعر فارسی زبان شیعی باشد که سوگ‌سروده‌ او در مراثی سیدالشهداء و اصحاب وفادار آن حضرت در پیشینه‌ شعر مکتوب عاشورا به ثبت رسیده است.(۱۴)

و شعر وی چنین است:  

باد صبا در آمد، فردوس گشت صحرا

آراست بوستان را نیسان به فرش دیبا

دست از جهان بشویم، عز و شرف نجویم

مدح و غزل نگویم، مقتل کنم تقاضا

میراث مصطفی را، فرزند مرتضی را

مقتول کربلا را تازه کنم تولا

آن میر سر بریده در خاک خوابنیده

از آب ناچشیده گشته اسیر غوغا...(1۵)  

عبدالجلیل قزوینی، صاحب کتاب «النقض»، فردوسی را نخستین شاعر فارسی‌سرای شیعه خوانده است و دکتر امامی اعتقاد دارد که قدیم‌ترین مراثی مذهبی موجود در زبان فارسی باید متعلق به قوامی رازی، شاعر نیمه‌ اول قرن ششم باشد و البته همین نکته را دکتر صفا نیز در تاریخ ادبیات ابراز داشته است. امامی در کتاب خود، «مرثیه‌سرایی در ادبیات فارسی»، در ادامه‌ی مبحث به نقل از شادروان محدِث آورده است:

در دیوان قوامی دو مرثیه یافته‌اند که اولی قطعه‌ای است شش بیتی، با این بیت که:  

میر و امام‌زاده که چون او نیافرید

تا از عدم خدای همی بنده آورد

مرثیه‌ دوم قصیده‌ای است با این مطلع:

روز دهم ز ماه محرم به کربلا

ظلمی صریح رفت به اولاد مصطفی(۱۶)  

همچنین توضیح داده‌اند که منظور از امام‌زاده، حسین بن علی علیه السلام است و استدلال به بیت آخر آن شده است، یعنی:

آرد به زعفران‌جا هر سال گریه‌ها

آن زعفران که خاصیتش خنده آورد

و توضیح داده‌اند که «زعفران‌جا» مکانی در قم بوده است که شیعیان در ایام محرم، موسم عاشورا در آنجا اقامه‌ عزای سیدالشهدا می‌کرده‌اند.

آری از این میان باید کسایی را برگزید چونکه اولا ایشان با فردوسی معاصر است. ثانیا  به این دلیل که شعر مرثیه از فردوسی به دست نرسیده است و قصیده‌ کسایی مضمون مرثیه دارد.

خلاصه آنکه شعر عاشورایی به نقلی، همزاد شعر دری شناخته شد، بنابراین عصری پیش از صفویه و دوره‌ای پس از انقراض و پایان قاجاریه دارد.  

۸- امیرحسین بلاغت / جام‌جم

۹- -(لهوف .سید بن طاووس،ترجمه سید ابو الحسن میر ابو طالبی ص122.قم.نشردلیل.سال 1380)

۱۰- ( لهوف .سید بن طاووس،ترجمه سید ابو الحسن میر ابو طالبی.ص 176قم.نشردلیل.سال 1380)

۱۱-( لهوف .سید بن طاووس،ترجمه سید ابو الحسن میر ابو طالبی.ص 198.قم.نشردلیل.سال 1380،)

۱۲-(شکوه شعر عاشورایی،محمد علی مجاهدی،ص 13چاپ اول سال 1379،قم،پزوهشکده تحقیقات اسلامی سپاه)

1۳-(ذبیح الله صفا،تاریخ ادبیات ایران ،چاپ1369، ج2، ص192)

1۴-(ذبیح الله صفا،گنج سخن، چاپ 1355، ج1 ص68)

1۵-(محمد امین ریاحی، کسایی اندیشه وشعر او،چاپ توس1367 ص 37)

1۶-(دکترامامی،مرثیه سرایی در ادبیات فارسی،ص60 چاپ 1369