اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

کلمة‌ عشر در آیة «والفجر و لیال عشر»[1] اشاره به چیست؟

Image result for ‫تصویرسوره فجر‬‎
 
 
 

در فرهنگ اسلام «بعضی اعداد» چه اعداد زمانی مانند «شب های ده گانه» و چه اعداد غیر زمانی مانند «پاداش ده برابر»[2] از احترام و معنای خاصی برخوردارند. به عنوان مثال «اربعین»، یعنی چهل، عدد ویژه ای است و در عرصه های گوناگون، پیام و معنای خاصی پیدا می کند. همچنین است عدد پنج، مانند پنج تن آل عبا در حدیث کساء[3]، و عدد دوازده مانند دوازده امام معصوم ـ علیهم السلام ـ و عدد چهارده معصوم ـ علیهم السلام ـ، عدد هفتاد و دو مانند هفتاد و دو شهید کربلا و غیره.
اما درباره سورة‌ فجر و معنای دو آیة اول آن: پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ فرمود: «هر کس سورة فجر را در شب های ده گانه قرائت و تلاوت کند، مورد آمرزش خداوند قرار می گیرد.» از امام صادق ـ علیه السلام ـ هم روایت شده که امام ـ علیه السلام ـ فرمود: «سورة فجر را در نمازهای واجب و نمازهای مستحبی قرائت کنید. چون سوره، سورة حسین ـ علیه السلام ـ نام دارد و هر کس آن را قرائت کند، روز قیامت با حسین ـ علیه السلام ـ در بهشت هم درجه خواهد شد... »[4] «والفجر»، یعنی «قسم به سپیده دم» (و سوگند به صبح صادق) که زمان بسیار بابرکت است و به گفتة استاد حسن زادة آملی در الهی نامه، انسان سرش را از دست بدهد، ولی سحر را از دست ندهد. آری خداوند شکافندة پردة سیاه شب است و به آن سوگند یاد می کند.[5] «ولیال عشر»، یعنی سوگند به شب های ده گانه. اما از این که شب های ده گانه چه زمانی است و اشاره به چیست مفسران نظرات گوناگون دارند:
1. برخی از مفسران گفته اند: مراد از شب های ده گاه در این آیه، شب های ده گانة اول ماه ذی الحجه می باشد که ایام بابرکت حج و آشتی با خداست.[6]
2. برخی از مفسران گفته اند: مراد از شب های ده گانه در این آیه، شب های ده گانة آخر ماه رمضان است که شب های قدر را باید در آن زمان جستجو کرد.[7]
3. برخی از مفسران نیز، شب های ده گانه در آیه یاد شده را به شب های ده گانة‌ اول محرم الحرام تفسیر کرده اند که عاشورای حسینی را در آن ایام باید درک کرد.[8]
4. برخی از مفسران در راستای روایات بطون قرآن، فجر را وجود امام زمان (عج) دانسته و «لیال عشر» را به ده امام قبل از او و کلمة شفع آیة سوم  این سوره را پیرامون شخصیت امام علی ـ علیه السلام ـ و فاطمة زهرا ـ سلام الله علیها ـ تفسیر کرده اند.[9]
5. برخی از مفسران گفته اند: مراد از شب های ده گانه، همان ده شبی است[10] که بر وعدة حضرت موسی ـ علیه السلام ـ در طور سینا افزوده شد.[11]
نظرات دیگر نیز در این راستا مطرح است که از ذکر آن صرف نظر می شود. آنچه به عنوان چکیده بحث و دست آورد آن قابل بیان است این است که:
1. قول معروف و مشهور در این راستا، همان است که مراد از شب های ده گانه در این آیه، شب های ده گانة اول ذی الحجه می باشد.
2. نکتة دیگر که قابل بیان است این که: چون قرآن شریف دارای بطون و لایه های متعدد و متنوع است، همة این اقوال قابل جمع و قابل تفسیر است و هیچ منافاتی در بین این نظرها وجود ندارد، چرا؟ چون همیشه سوگند پیرامون امور مهم یاد می شود و همة‌ این ایام مهم و بابرکت هستند.[12]

پی نوشت ها:


[1] . فجر/ 1 ـ 2.
[2] . انعام/160.
[3] . مفاتیح الجنان، حدیث کساء.
[4] . طبرسی، مجمع البیان، بیروت، دارالمعرفه، ج 10، ص 730.
[5] . مکارم شیرازی، ناصر، و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ج 26، ص 441.
[6] . همان.
[7] . همان.
[8] . همان.
[9] . همان.
[10] . اعراف/142.
[11] . تفسیر احسن الحدیث، ج 12، ص 213.
[12] . تفسیر نمونه، همان.

نبض هیجان در دیار جاذبه‌های ناشناخته؛ از کهن‌ترین جنگل تا پل معلق

تاریخ و طبیعت را یکجا تماشا کنید























جاذبه‌های پنهان گردشگری اردبیل موجب شده است این روزها، مشتاقان بسیاری برای تجربه هیجان به تاریخ و طبیعت این استان سفر کنند، جایی که جاذبه‌های بکر گردشگران را به خود می‌خواند.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها- ونوس بهنود: از نام‌گذاری اسرار آلود اردبیل که تغییر یافته ترکیب(آرتا+ویل) به معنی شهر مقدس است تا بازمانده‌های باستانی از دل خاک بیرون آمده آن حکایت از تاریخی ناشناخته دارد.

از خانه‌های تاریخی معاصر که بگذریم، می‌توان رد اولین انسان‌های ساکن در فلات آسیا و در ادامه ردی از تمدن‌های دوره‌های مختلف را در شهرهای مختلف اردبیل جستجو کرد.

مطالعه باستانی اردبیل که امروز به جاذبه گردشگران تبدیل شده، زمانی که در کنار طبیعت این استان قرار می‌گیرد، ترکیب هیجان و اشتیاق کشف ناشناخته‌ها را برای گردشگران به همراه دارد.

امروز کارشناسان از تبدیل اردبیل به قطب گردشگری هیجان در کشور می‌گویند، منطقه‌ای که توسط گردشگران ریزبین و جویای شگفتی زمانی کشف شده و سرریز سیل‌آسای گردشگران را شاهد خواهد بود.

بررسی‌ها نشان می‌دهد برخی جاذبه‌های گردشگری استان اردبیل در آینده نزدیک مورد استقبال کم‌نظیر قرار گرفته و گردشگران همچون گنجی ناشناخته در افزودن آن به لیست مقاصد خود اقدام خواهند کرد.

غارهای تاریخی با ردپای تمدن‌های نخست

از جمله جاذبه‌های کمتر شناخته شده اردبیل، جای پای تمدن‌های نخست در این استان است. به‌طوری‌که هم اینک آثار باستانی بازمانده حکایت از آن دارد که قدمت شهرهای اردبیل به تمدن‌های نخست و اعصار اولیه پیدایش تمدن بازمی‌گشته است.

ازجمله این جاذبه‌ها روستای تاریخی «کنزق» از توابع سرعین در دامنه کوه سبلان است که از شمال به روستای اردی‌موسی، از جنوب به روستای تاریخی کلخوران، از شرق به روستای آق‌قلعه و از غرب به شهر سرعین محدود شده است.

در چند سال گذشته حفره‌های صخره‌ای روستا مورد توجه باستان شناسان قرار گرفت و با مطالعات اولیه از تمدنی باستانی پرده برداشتند.

تمدن کنزق یکی از اسرار مگو و میراثی کهن از معماری باستانی در این منطقه محسوب می‌شود و بیانگر پیچیدگی و گسترگی حیات در دامنه کوه سبلان استبه اذعان کارشناسان تمدن کنزق یکی از اسرار مگو و میراثی کهن از معماری باستانی در این منطقه محسوب می‌شود و بیانگر پیچیدگی و گسترگی حیات در دامنه کوه سبلان است.

معاون میراث فرهنگی استان اردبیل در گفتگو با خبرنگار مهر تصریح کرد: معماری صخره‌ای روستای متروکه کنزق که در امتداد شرق و جنوب شرقی دره سرسبز این روستا بر روی سنگ‌های رسوبی آهکی و ماسه‌ای متراکم شکل گرفته و توسعه پیدا کرده است از جمله آثار برجسته استان برای تکمیل مطالعات معماری صخره‌ای آذربایجان و ایران محسوب می‌شود.

منصور عالیقدر افزود: واحدهای مسکونی و دامی این روستا در سراشیبی تپه‌ای به‌صورت خانه‌های زیرزمینی طراحی و با اشکال مختلف کنده شده است و درواقع با طرحی منظم ابعادی متنوع و ناهمگون محل استقرار انسان و دام بوده است.

وی تأکید کرد: مشخصه دیگر واحدهای معماری کنزق، فضاهای متمایل به چهارگوش و دالان‌های راست‌گوشه یا هلالی مشاهده می‌شود که در بخش‌هایی از آن‌ها محفظه‌هایی به طرز طاقچه‌های قوسی جهت قرار دادن مشعل و وسایل روشنایی تعبیه شده است.

معاون میراث فرهنگی استان افزود: نور و هوای این واحدها از طریق روزنه‌های گرد موجود تأمین می‌شده است؛ البته چنین سبکی در بیش‌تر مراکز معماری صخره‌ای ایران و آذربایجان قابل‌مطالعه و شناسایی است.

به گفته عالیقدر براساس بررسی‌های میدانی تاریخ قدیمی‌ترین دوره استقرار روستای کنزق به هزاره اول قبل از میلاد می‌رسد. ضمن آن‌که در دوره اسلامی این روستا به حیات خود ادامه داده اما هم‌زمان با زلزله اردبیل در سال ۱۳۷۵ متروکه شد.

با انعکاس جاذبه‌های گردشگری کنزق، فرماندار سرعین از آغاز به کار تور گردشگری به مقصد جاذبه‌های تاریخی و باستانی سرعین خبر داده است.

عاطف ناصری تصریح کرد: در طول تعطیلات تابستانی امسال تور بازدید از جاذبه‌های کمتر شناخته شده شهرستان سرعین دایر می‌شود.

 وی تأکید کرد: هر چند سرعین به عنوان شهر چشمه‌های بهشتی و آب‌های گرم معدنی شناخته می‌شود، اما جاذبه‌های گردشگری دیگری در شهرستان سرعین وجود دارد.

فرماندار سرعین تأکید کرد: این تور در نظر دارد مقاصد گردشگری از جمله غار کنزق، تپه آناهیتا، دره ورنیاب شامل تپه و غار باستانی و روستای بیله درق را به مسافران معرفی کند.

شهر یری و اسرار پنهان سنگ افراشته‌ها

دیگر جاذبه منطقه باستانی شهر «یری» چنان چه از نامش پیداست محل استقرار تمدنی کهن است که در دهه ۸۰ با کاوش‌های باستان‌شناسی انقلابی در قدمت تاریخی استان اردبیل رقم زد و تاریخ این منطقه را تا اواخر دوره نوسنگی به عقب برد.

این منطقه در چهار هزار هکتار برای اولین بار در سال ۱۹۴۷ توسط چارلز برنی باستان‌شناس مورد کاوش قرار گرفت و به‌عنوان «قلعه ارجق» از سوی وی معرفی شد.

در فصل‌های بعدی کاوش در سال‌های ۸۲ تا ۸۴ چهار منطقه در شهر یری شناسایی شد و رموزی که گمان می‌شد برنی در شناخت آن موفق عمل کرده است با مطالعات بیشتر به یافته‌های جدیدی رسید تا اعلام نظر در خصوص این منطقه را با احتیاط بیشتر همراه کند.

چهاربخشی که در منطقه شهر یری کاوش شده است شامل محدوده قلعه، گورستان عصر آهن، معبد و محوطه قوشا تپه است که هر یک باوجود دست‌کاری متعدد افراد سودجو و بی‌توجهی در حفاظت دقیق و اصولی از این منطقه همچنان اسرار مگویی دارد که آدمی را در مقابل، تلاش جان‌فرسا برای ساخت چنین مواریثی و عقل و استدلال گذشتگان و اولین انسان‌هایی که در این بخش از کره خاکی زیسته‌اند، متحیر می‌سازد.

بخشی از محوطه شهر یری شامل دیوار دفاعی و قلعه است که این دیوار توسط چارلز برنی به ثبت رسید و بااین‌وجود رموز معماری آن موجب شد در سال ۸۲ بار دیگر کاوش‌های دقیق‌تری در خصوص آن انجام شود.

دیوار دفاعی قلعه که از چینش سنگ‌های درشت حاصل‌شده است به گفته علیرضا هژبری نوبری باستان‌شناس، ساختار سیلکوپین داشته و بدون استفاده از ملاط با روی هم آوردن سنگ‌ها به شکل اصولی احداث‌شده است.

به گفته هژبری نوبری با کشف قبور باستانی در کاوش‌های سال ۸۲ وابستگی استل ها به قبور منتفی شد و هفت دالان که در طول آن‌ها سنگ افراشته چیده شده‌ است شناسایی شدند.

وی افزود: زمانی می‌توان در خصوص اعجاز این منطقه گفت که درمجموع ۵۳۷ استل در معبد به دست آمد که در هیچ کجای دنیا مشابه ندارد و به‌عنوان‌مثال در ترکیه فقط ۳۰ عدد، در آذربایجان یک عدد است و در مغولستان هرچند زیاد اما به‌صورت انفرادی است.

این باستان‌شناس تأکید دارد که ساخت این مجموعه با تفکر و مدیریت انجام‌شده و هدفی را دنبال می‌کرده است به‌طوری‌که کریدور و دالان اصلی درست در مقابل کوه سبلان است.

مطالعات بر روی معمای سنگ افراشته‌ها که اغلب به شکل زن هستند همچنان ادامه دارد و معمای آن‌ها کشف نشده است.

تلاقی گردشگری تاریخی با سلامت در شورابیل

با وجود اینکه دریاچه طبیعی شورابیل در میانه شهر اردبیل جاذبه شناخته شده است، در دو سال گذشته پروژه‌های توسعه متعددی پیرامون دریاچه اجرا شده است.

شهردار اردبیل به توسعه فضای سبز و ایجاد پارک پیرامون دریاچه اشاره کرد و افزود: در ورودی دریاچه نیز فضای مناسبی برای اتراق گردشگران فراهم شده است.

حمید لطف‌اللهیان در گفتگو با خبرنگار مهر به اجرای بزرگ‌ترین رینگ سلامت کشور در پیرامون این دریاچه اشاره و تأکید کرد: این رینگ به طول هفت کیلومتر بوده که به تازگی تکمیل شده و در آینده ورود خودرو به محوطه پیرامون دریاچه نیز ممنوع خواهد شد.

وی با بیان اینکه این پروژه یک پروژه انسان‌محور و با هدف ارتقا سلامت شهروندان است، افزود: برای تردد شهروندان و بازدید از دریاچه زیرساخت‌های مختلفی از جمله قطار برقی تدارک دیده شده است.

به گفته شهردار اردبیل در پیرامون دریاچه رستوران، پیست دوچرخه‌سواری، کمپ‌های اقامتی و امکانات بازی کودکان فراهم شده است.

در کنار توسعه مراکز اقامتی و امکانات رفاهی، کمپ قایقرانی نیز در دریاچه شورابیل ایجاد می‌شود که به تعبیر رئیس هیئت قایقرانی استان می‌تواند خود به یکی از زمینه‌های توسعه گردشگری استان تبدیل شود.

پرواز پاراگلایدرها بر روی پل معلق

نمونه دیگر تلاقی گردشگری تاریخی با گردشگری هیجان را می‌توان در زیرساخت‌های ایجاد شده شهرستان مشگین شهر مشاهده کرد.

به تعبیر فرماندار مشگین شهر یکی از جاذبه‌های جدید گردشگری این شهرستان پرواز با پاراگلایدرها است.

میرعلی رحیمی زاد در گفتگو با خبرنگار مهر تصریح کرد: برای پرواز پاراگلایدرها مسیر گردولی تا پادگان آموزشی شهید بیگلری در نظر گرفته شده است.

وی با تأکید به اینکه مشگین شهر از اقلیم کم‌نظیری برای ورزش‌هایی از این دست برخوردار است، اضافه کرد: در خود مشگین شهر ۳۰ خلبان آموزش دیده به این ورزش مشغول هستند.

فرماندار مشگین شهر تابستان را فصل اصلی گردشگری در این منطقه دانست و تأکید کرد: افراد آموزش دیده می‌توانند از طبیعت مشگین شهر برای پرواز پاراگلایدر استفاده کنند.

جاذبه دیگر گردشگری مشگین شهر پل معلق بر روی رودخانه خیاوچای است. فرماندار مشگین شهر در خصوص این جاذبه گفت: این پل با ۳۲۵ متر طول، عرض دو متر و ارتفاع ۸۰ متری از کف رودخانه «خیاوچایی» یکی از جاذبه‌های گردشگری استان اردبیل محسوب می‌شود و در طول مدت کوتاه فعالیت خود توانسته سیل عظیمی از گردشگران را راهی مشگین شهر سازد.

وی افزود: در حال حاضر در کنار پل معلق تفریحاتی از جمله اسب‌سواری، شترسواری و اسکیت تدارک دیده شده است.

فرماندار مشگین شهر همچنین از احداث دو زیپ لاین در مناطق گردشگری این شهرستان خبر داد و تصریح کرد: یکی از زیپ لاین ها به طول ۳۵۰ متر در محل پل معلق مشگین شهر به اتمام رسیده است.

با اجرای زیپ لاین ها مشگین شهر و استان اردبیل می‌تواند به قطب گردشگری هیجان در کشور تبدیل شودوی افزود: زیپ لاین پل معلق از یک ماه قبل به صورت آزمایشی مورد استفاده قرار گرفته و بعد از دریافت استانداردهای سازه‌ای و ایمنی به صورت رسمی افتتاح می‌شود.

وی با بیان اینکه این زیپ لاین از نمونه‌های منحصربه‌فرد کشور است، اضافه کرد: سه کاربر به طور همزمان می‌توانند از زیپ لاین استفاده کنند.

رحیمی زاد همچنین به اجرای زیپ لاین دیگری به طول ۷۰۰ متر در ورودی روستای آق بولاغ اشاره کرد و گفت: زیپ لاین دوم نیز توسط سرمایه‌گذار بخش خصوصی اجرا می‌شود.

وی معتقد است با اجرای زیپ لاین ها مشگین شهر و استان اردبیل می‌تواند به قطب گردشگری هیجان در کشور تبدیل شود.

بوینی یوغون و گردشگرانی که بازنگشتند

در شهرستان نیر جاذبه گردشگری کمتر شناخته شده دیگری در سال‌های اخیر توسط باستان شناسان کشف و به عنوان سایت باستان‌شناسی معرفی شده است.

قلعه و منطقه باستانی بوینی یوغون در روستای کورعباسلو نیر یکی از مهم‌ترین دژهای این منطقه از قبل از تاریخ اسلام بوده و هم‌اکنون نشانه‌هایی از تمدن چهار هزار و ۵۰۰ ساله پیش از دوران مفرغ تا عصر اشکانی و دوران اسلامی در آن یافت می‌شود.

قلعه بوینی یوغون (گردن‌کلفت) روی قطعات عظیم سنگ واقع شده تا جایی که استحکام این دژ موجب شده مردمانی که قرن‌ها قبل در این منطقه می‌زیسته‌اند باور خرافی مبنی بر گم شدن گردشگران و افراد کنجکاو مراجعه کننده به قلعه داشته باشند.

امروزه با ساماندهی قلعه و بررسی معماری آن علل بروز این‌گونه خرافات در بین مردمان آن دوران مشخص‌شده چراکه دیواره‌های سنگی که ارتفاعی حدود ۳۰۰ متر دارند قلعه را از دو جناح غیرقابل نفوذ کرده بنابراین دسترسی به آن غیرممکن بوده و افراد مراجعه‌کننده که از سوی دیگر بازمی‌گشته‌اند، گمشده تلقی می‌شده‌اند.

کارشناس باستان‌شناسی اردبیل معتقد است با وجود آثار شاخص از چهار هزار سال قبل در این منطقه عمده رونق این قلعه در دوران اشکانی و همزمان با جنگ ایران و روم بوده است.

میر روح‌الله محمدی در گفتگو با خبرنگار مهر تصریح کرد: در این مقطع تاریخی با افزایش جمعیت مواجهیم و قلعه بیش از آنکه کاربرد نظامی پیدا کند محل سکونت بوده است.

وی افزود: وسعت بالغ بر ۳۰۰ هکتار و چند لایه ای بودن قلعه نشان دهنده استمرار سکونت انسان از دوره اشکانی تا دوره صفوی است.

به گفته محمدی واقع شدن در ارتفاعات و امکان کنترل منطقه در صورت حمله دشمن، موقعیت طبیعی، دست‌یابی به آب و غذای کافی و امکان حفاظت قابل‌توجه موجب شده قلعه بوینی یوغون در طول تاریخ هم استفاده نظامی و هم مسکونی داشته باشد.

فندقلو و هیجان تله کابین در صخره‌ها

در حد فاصل دو شهر تاریخی اردبیل و نمین جنگلی واقع شده که عمر آن را برابر با شکل‌گیری کره زمین تخریب می‌زنند.جنگل «فندقلو» از مواریث کهن طبیعی استان اردبیل است که به دلیل تنوع گونه‌های گیاهی و جانوری و طبیعت سحرانگیز هیجان هر گردشگری را بر می انگیزد.

در حد فاصل دو شهر تاریخی اردبیل و نمین جنگلی واقع شده که عمر آن را برابر با شکل‌گیری کره زمین تخریب می‌زننددر این جنگل در مجموع ۱۹ گونه جنگلی متعلق به  هشت تیره و ۱۷ جـنس شناسایی شده‌اند که از بیـن انواع شناسایـی شده گونه‌های نادری نظیر فندق، ممرز، راش، بلوط، بلند مازو و بیدمشک وجود دارد.

وجود درختان فندق، سیب وحشی، گوجه سبز، ازگیل، به، تمشک و توت فرنگی از دیگر زیبایی‌های طبیعت این جنگل است که این روزها شمار آن طبیعت دوستان، پژوهشگران و محققان را شگفت‌زده کرده است.

در این جنگل نزدیک به ۹۰ گونه گیاهی رشد و نمو دارند که می‌توان به گونه احیاشده «سوسن چلچراغ» که از گونه‌های کم‌نظیر در دنیا بوده و در کل کشور فقط در دو منطقه نمونه‌های آن دیده شده است، اشاره کرد.

مدیرکل میراث فرهنگی استان اردبیل در گفتگو با خبرنگار مهر جنگل «فندقلو» را از قدیمی‌ترین جنگل‌های کره زمین برشمرد و تصریح کرد:  این جنگل ادامه جنگل‌های هیرکانی مرز اردبیل و گیلان است و به عبارتی جزو قدیمی‌ترین جنگل‌های روی کره زمین محسوب می‌شود.

حاجی‌زاده معتقد است این جنگل در پنج هزار هکتار مجموعه بی‌نظیری از گونه‌های منحصربه‌فرد گیاهی و جانوری را شامل می‌شود که نیازمند شناسایی است.

اوج چشم‌نوازی طبیعت فندقلو را در فصل رویش فندق و گل‌های بابونه آن باید دید. گونه‌های فندق شناسایی شده در این جنگل به حدی از تنوع و تمایز برخوردار است که مرکز تحقیقاتی به همین منظور راه‌اندازی شده است.

زیبایی سحرانگیز جنگل فندقلو از سمت گردنه حیران نیز قابل مشاهده است. در گردنه حیران و نزدیک پایگاه امداد و نجات هلال‌احمر تله‌کابین حیران دایر شده که زیبایی‌هایی گردنه را به طبیعت فندقلو پیوند می‌زند.

تله‌کابین حیران به طول هزار و ۵۰۰ متر در محدوده روستای حیران و ونه‌بین قرار دارد و مسیر تله‌کابین حیران از جاده آستارا به اردبیل در منطقه حیران آغاز شده و وارد جنگل فندقلو می‌شود. در ابتدا، انتها و مسیر این تله‌کابین امکانات رفاهی، پیست کارتینگ، سورتمه، هتل، زیپ لاین و رستوران احداث شده است.

تله‌کابین در نقطه‌ای از گردنه حیران قرار گرفته که از طرف شرق به دریای خزر و شهر آستارا و چشم‌اندازهای زیبای گردنه حیران و از طرف غرب و جنوب به جنگل‌های زیبای فندقلو و از شمال نیز به مرز ایران با جمهوری آذربایجان مشرف است. این تله‌کابین دارای ۳۰ کابین شش نفره معمولی و سه کابین ویژه VIP بوده و ایستگاه‌های آن از استانداردترین ایستگاه‌های موجود در تله‌کابین‌های کشور است.

علاوه بر این در داخل جنگل یک استخر آب گرم به نام «مشه سویی» وجود دارد که آب آن خاصیت درمانی دارد و افراد زیادی به این دلیل به این مکان مراجعه کرده و چند روزی را داخل جنگل و در کنار استخر آب گرم و آبشاری که در منطقه قرار داد، اقامت می‌کنند.

جاده رویایی اسالم برای گردشگران خوش‌ذوق

طبیعت بکر و دست‌نخورده، زیبایی‌های وحشی جنگلی، زندگی سنتی افراد بومی، تولید عسل‌های ناب، وجود آبشار و دریاچه، دشت وسیع گل و گیاهان کمیاب و... از جمله ویژگی‌هایی است که گردشگران می‌توانند در یک جاده ۷۰ کیلومتری یک جا همه این مواهب و دیدنی‌ها را مشاهده کرد.

جاده خلخال- اسالم که به دلیل کوهستانی بودن حتی در تابستان از آب‌وهوای سرد و خنک برخوردار است، در اغلب اوقات به ویژه در نیمه دوم سال به دلیل بارش برف و باران‌های سیل‌آسا بسته بود و مسافران تنها می‌توانند در این فصول از زیبایی‌های آن لذت ببرند.

این جاده مسیری برای ورود به بهشت طبیعت است، چراکه جاده خلخال – اسالم تنها یک جاده جنگلی نیست بلکه ترکیبی از جنگل و دشت، گلزار و آبشار و دریاچه است؛ تصویری از زیباترین جاذبه‌های طبیعی که کنار هم چیده شده‌اند تا بی‌هیچ سابقه و ذوق ادبی شاعرتان کند.

جاده اسالم به خلخال یک از جاذبه‌های گردشگری ایران است که تاکنون ناشناخته مانده و شاید بزرگ‌ترین حسن این جاده نیز همین باشد. جاده‌ای با یک مسیر پیچ‌درپیچ که از خلخال در استان اردبیل شروع شده و با طی فاصله‌ای ۷۰ کیلومتری به اسالم در استان گیلان منتهی می‌شود.

تجربه شیرین هم‌زیستی با عشایر

در شمال استان اردبیل به تناسب اقلیم آن یکی از جاذبه‌های کمتر شناخته شده گردشگری زندگی عشایر است.

مدیرکل میراث فرهنگی استان با اشاره به زیبایی‌هایی زیستی عشایر تصریح کرد: بخش خصوصی می‌تواند در توسعه حوزه گردشگری به ویژه جوامع بومی محلی از جمله روستایی و عشایری مشارکت داشته باشد.

وی با تأکید به ظرفیت‌های متعدد گردشگری عشایر اضافه کرد: در چنین جوامعی جاذبه‌های متعددی برای سرمایه‌گذاری بخش خصوصی و فعالیت آژانس‌ها و شرکت‌های خدمات گردشگری داخلی و خارجی وجود دارد.

بخش خصوصی می‌تواند در توسعه حوزه گردشگری به ویژه جوامع بومی محلی از جمله روستایی و عشایر مشارکت داشته باشدمدیرکل میراث فرهنگی استان با تأکید به ضرورت توجه به اقتصاد گردشگری ادامه داد: در جامعه عشایری می‌توان با حفظ سنت‌ها و رسوم دیرینه صنعت گردشگری را احیا و در کنار اقتصاد خرد جامعه عشایر، اقتصاد گردشگری را به عنوان اقتصاد مکمل معرفی کرد.

وی افزود: در برخی جوامع برخوردار از جامعه عشایری، ظرفیت‌های گردشگری سکونت موقت و همراهی با عشایر فراهم شده است و آژانس‌های خدمات گردشگری می‌توانند چنین برنامه‌هایی را برای جامعه عشایری اردبیل نیز اجرا کنند.

مدیرکل میراث فرهنگی استان متذکر شد: فعالان بخش غیردولتی و تور گردان‌ها می‌توانند با رزرو سالانه در جشنواره‌های این‌چنینی شرکت کرده و خود  زمینه‌ساز معرفی جاذبه‌های گردشگری استان باشند.

نئور و عاشقان طبیعت

جاذبه طبیعت‌گردی دیگر در استان اردبیل دریاچه «نئور» است. دریاچه نئور واقع در ۴۸ کیلومتری شهر اردبیل در یک دره کوهستانی واقع شده است. این دریاچه در ارتفاع دو هزار و ۵۰۰ متری از سطح دریا ترکیب دو دریاچه شامل ۱۸۰ هکتار و ۴۰ هکتار است که در فصل‌های پربارش به هم‌پیوسته و دریاچه واحدی را شکل می‌دهند.

اعجاز نئور چه در روز و چه در شب موجب شده به عنوان یکی از زیباترین تفرجگاه‌های تابستانی شهرت یابد. تا جایی که گردشگران بسیاری تنها به قصد دیدن و کمپ در نئور به استان اردبیل سفر می‌کنند.

به گفته مدیرکل میراث فرهنگی استان اردبیل این منطقه از لحاظ تقسیمات سیاسی - اداری بخشی از محدوده فولادلوی جنوبی به مرکزی بودالالو از توابع بخش هیر در شهرستان اردبیل است.

حاجی‌زاده به خبرنگار مهر گفت: این دریاچه در بلندی‌های دامنه غربی رشته کوه باغرو و به فاصله تقریبی ۴۸ کیلومتری جنوب شرقی اردبیل واقع شده است.

وی افزود:  وسعت حوزه‌ آن بیش از هزار هکتار بوده و وسعت دریاچه آن هم بیش از ۲۲۰ هکتار و مشتمل بر دو دریاچه کوچک ۴۰هکتاری و ۱۸۰ هکتاری است که در فصل‌های پر آب بهار به هم می‌پیوندند و دریاچه‌ای واحد را به وجود می‌آورند.

حاجی‌زاده با بیان اینکه حوزه‌ آبریز رودخانه‌ هیر در این دریاچه می‌ریزد، اضافه کرد: این دریاچه در حدود چهار ماه از سال به صورت یخ‌بندان است اما در فصل تابستان مناظر کم‌نظیری از دشت گل‌های وحشی موجب می‌شود مسافران و گردشگران بسیاری به آن سفر کنند.

وی تأکید کرد: در پیرامون دریاچه همواره می‌توان کمپ‌های گردشگران، گروه‌های کوهنوردی و علاقه‌مندان به ماهی گیری را مشاهده کرد.

مدیرکل میراث فرهنگی استان طبیعت استان اردبیل را یکی از جاذبه‌های کم‌نظیر آن دانست و تأکید کرد: منطقه نمونه گردشگری نئور می‌بایست در سطح گسترده معرفی شود.

اقلیم اردبیل تنوع کم‌نظیری به جاذبه‌های گردشگری آن بخشیده تا جایی که به تعبیر مسافران این استان، تمامی سلایق گردشگری می‌تواند در اردبیل پاسخ خود را دریابد.


شناسهٔ خبر: 4016449 -

داستان پیرزن و سلطان سنجر / نظامی گنجوی

Related image

 


***********************

 

پیرزنی را ستمی درگرفت
دست زد و دامن سنجر گرفت
 
کای ملک آزرم تو کم دیده‌ام
وز تو همه ساله ستم دیده‌ام
 
شحنه مست آمده در کوی من
زد لگدی چند فرا روی من
 
بیگنه از خانه برویم کشید
موی کشان بر سر کویم کشید
 
در ستم آباد زبانم نهاد
مهر ستم بر در خانم نهاد
 
گفت فلان نیم‌شب ای کوژپشت
بر سر کوی تو فلانرا که کشت
 
خانه من جست که خونی کجاست
ای شه ازین بیش زبونی کجاست
 
شحنه بود مست که آن خون کند
عربده با پیرزنی چون کند
 
رطل زنان دخل ولایت برند
پیره‌زنان را به جنایت برند
 
آنکه درین ظلم نظر داشتست
ستر من و عدل تو برداشتست
 
کوفته شد سینه مجروح من
هیچ نماند از من و از روح من
 
گر ندهی داد من ای شهریار
با تو رود روز شمار این شمار
 
داوری و داد نمی‌بینمت
وز ستم آزاد نمی‌بینمت
 
از ملکان قوت و یاری رسد
از تو به ما بین که چه خواری رسد
 
مال یتیمان ستدن ساز نیست
بگذر ازین غارت ابخاز نیست
 
بر پله پیره‌زنان ره مزن
شرم بدار از پله پیره‌زن
 
بنده‌ای و دعوی شاهی کنی
شاه نه‌ای چونکه تباهی کنی
 
شاه که ترتیب ولایت کند
حکم رعیت برعایت کند
 
تا همه سر بر خط فرمان نهند
دوستیش در دل و در جان نهند
 
عالم را زیر و زبر کرده‌ای
تا توئی آخر چه هنر کرده‌ای
 
دولت ترکان که بلندی گرفت
مملکت از داد پسندی گرفت
 
چونکه تو بیدادگری پروری
ترک نه‌ای هندوی غارتگری
 
مسکن شهری ز تو ویرانه شد
خرمن دهقان ز تو بیدانه شد
 
زامدن مرگ شماری بکن
میرسدت دست حصاری بکن
 
عدل تو قندیل شب افروز تست
مونس فردای تو امروز تست
 
پیرزنانرا بسخن شاد دار
و این سخن از پیرزنی یاد دار
 
دست بدار از سر بیچارگان
تا نخوری پاسخ غمخوارگان
 
چند زنی تیر بهر گوشه‌ای
غافلی از توشه بی توشه‌ای
 
فتح جهان را تو کلید آمدی
نز پی بیداد پدید آمدی
 
شاه بدانی که جفا کم کنی
گرد گران ریش تو مرهم کنی
 
رسم ضعیفان به تو نازش بود
رسم تو باید که نوازش بود
 
گوش به دریوزه انفاس دار
گوشه نشینی دو سه را پاس دار
 
سنجر کاقلیم خراسان گرفت
کرد زیان کاینسخن آسان گرفت
 
داد در این دور برانداختست
در پر سیمرغ وطن ساختست
 
شرم درین طارم ازرق نماند
 آب درین خاک معلق نماند
 
خیز نظامی ز حد افزون گری

بر دل خوناب شده خون گری


از : خمسه نظامی گنجوی

داستان پیدا شدن پیکر شهید بهشتی

جام جم آنلاین برای نخستین بار روایت می کند


داستان پیدا شدن پیکر شهید بهشتی / اولین باری که شهید رجایی گریست / پنهان کردن خبر شهادت بهشتی از آیت الله خامنه ای


تا به امروز حادثه تروریستی هفتم تیر 1360 که منجر به شهادت 72 تن از عزیزترین همراهان انقلاب از جمله شهید آیت الله بهشتی شد از زوایای مختلف مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته است اما شاید روایت وزیر بهداشت وقت از آن رویداد تلخ و این که چگونه خودش از حادثه تروریستی نجات یافته، ناگفته مانده باشد.

به گزارش جام جم آنلاین، دکتر هادی منافی وزیر بهداری وقت از جمله دعوت شدگان در جلسه حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیر بوده است اما به دلیل آن که روز قبل از این حادثه حضرت آیت الله خامنه ای مورد حمله تروریستی منافقین قرار می گیرند در بیمارستان قلب تهران درمان ایشان را پیگیری می کرد.

آنچه در ادامه می خوانید بازخوانی حادثه تروریستی هفتم تیر1360 تهران در گفت و گوی جام جم آنلاین با دکتر منافی است.


آقای دکتر منافی، فردای روزی که حضرت آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر تهران مورد سوء قصد قرار گرفتن، یک عملیات تروریستی دیگر هم در تهران اتفاق افتاد و آیت الله بهشتی بهمراه 72 تن از یارانش به شهادت رسیدند، شما نیز قرار بود در آن جلسه حضور داشته باشید، چه شد که نرفتید؟


یادم است که من در بیمارستان بالای سرآقای خامنه‌ای بودم که محمدرضا کلاهی که عامل نفوذی منافقین در حزب جمهوری اسلامی بود و آن موقع هنوز ما خبر نداشتیم، چند بار با من تماس گرفت و گفت: دکتر منافی، حتما در جلسه امشب حزب حضور داشته باشید. امشب یک جلسه خیلی مهمی است. من هم گفتم که آقای خامنه‌ای مجروح شده و باید به ایشان برسم. این تماس چندبار دیگر هم تکرار شد تا اینکه من با توجه به این که جلسه مهم بود، حرکت کردم به سمت دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه که البته با تاخیر حرکت کردم و میانه راه خبر را شنیدم.


چطور از حادثه مطلع شدید؟


اول شهید رجایی به من زنگ زد که همین تماس خودش خیلی عجیب بود، چون اولین بار بود که ایشان شخصا با من تماس می‌گرفت. آن موقع موبایل نبود و نهایتا تلفن های خطی وجود داشت اما دولت به مسئولان نظام در ماشین‌هایشان یک خط تلفن داده بود که از این طریق مسئولان می‌توانستند با هم تماس بگیرند.شهید رجایی هم از همین طریق مستقیما از ماشین خودشان ،ماشین ما را گرفته بود . از من پرسید که برادر منافی کجایی؟ گفتم دارم می‌روم جلسه حزب و توی راهم. گفت حتما برو آنجا یک اتفاقی افتاده برو ببین و به من خبر بده... که من خیلی نگران شدم ،بعد در فاصله رسیدن تا دفتر حزب ، چند تماس دیگر هم با من گرفته شد و فهمیدم آنجا هم بمب ‌گذاری شده و آیت‌الله بهشتی که آن موقع ریس دیوان عالی کشور بود، به همراه دوستان دیگری مثل حجت الاسلام محمد منتظری، حسن عباسپور که آن موقع وزیر نیرو بود، محمود قندی که وزیر پست و تلگراف و تلفن بود ، موسی کلانتری که وزیر راه و ترابری بود و بسیاری دیگر به شهادت رسیده ‌بودند.



وقتی من رسیدم سرچشمه، دیدم از دفتر حزب، از آن ساختمان بزرگ دیگر چیزی باقی نمانده و همه‌جا ویران شده. جنازه حاضران در مجلس همه جا دیده‌ می‌شد و همه مشغول آواربرداری و امدادرسانی بودند. می‌گفتند تعدادی از جنازه‌ها را برده‌اند اما تا جایی که می‌شد دید زمین پر از جنازه بود و شدت انفجار هم به اندازه‌ای بود که بیشتر پیکرها سالم نبودند. من آنجا دنبال شهید بهشتی گشتم که پیدا نکردم و گفتند که تعدادی از اجساد را منتقل کرده‌اند به بیمارستان شفایحیائیان. من سریع خودم را رساندم آنجا. گفتم که می‌خواهم پیکر شهید ‌بهشتی را ببینم. اما گفتند اینجا نیست. من آمدم بیرون و دو سه تا بیمارستان دیگر هم رفتم آخرش فهمیدم که پیکر ایشان در همان بیمارستان شفایحیائیان بوده و از ما پنهان کرده بودند.


چرا همکاری نمی‌کردند،مگر شما وزیر بهداری نبودید؟


نمی‌دانم. با اینکه می‌گفتم که من وزیر بهداری هستم می‌خواهم از وضعیت ایشان مطلع شوم اما حتی به من هم نمی‌گفتند. البته آن موقع هنوز خیلی از کارکنان بیمارستان‌ها از دوران شاه باقی مانده بودند و حتی حرف منِ وزیر بهداری را نمی‌خواندند. تا اینکه بالاخره بعد از دوساعت پیکر ایشان را در سردخانه به من نشان دادند. من رفتم داخل سردخانه، از این سردخانه‌هایی بود که هرطرف چهارطبقه کشو داشت ، دیدم داخل یکی از کشوها، پیکر شهید بهشتی را گذاشته‌اند و در بقیه کشوها پیکر دیگر شهدای آن حادثه را. پیکر شهید بهشتی طوری بود که به‌خاطر شدت انفجار فقط سر وصورت اش از سینه به بالا سالم بود و از بقیه پیکر ایشان چیزی باقی نمانده بود. من وقتی ایشان را دیدم با شهید رجایی تماس گرفتم و ماجرا را اطلاع دادم و گفتم آقا جریان این است. ایشان گفت که خودم هم باید بیایم ببینم. گفتم پس سریع خودتان را برسانید چون می‌خواهند پیکرشهدا را به پزشکی قانونی منتقل کنند. شهیدرجایی خیلی سریع خودش را رساند و با هم رفتیم پیکر آقای بهشتی و چند نفر دیگر از دوستان را دیدیم. من آنجا برای اولین بار بود که اشک شهید رجایی را دیدم. ایشان با اینکه خیلی قوی و خوددار بود اما آنجا دیگر این وضعیت را که دید دیگر نتوانست روی پاهایش بایستد و برایشان صندلی آوردیم و نشست.


بعد چه اتفاقی افتاد؟


بعد که حال ایشان کمی بهتر شد ما با همدیگر رفتیم دفتر ریاست جمهوری. بعد هم رفتیم دفتر مجلس. خدمت آقای هاشمی رفسنجانی. بعد هم پشت سرهم درباره این حادثه ترور و حادثه ترور دیروزش یعنی ترور آقای خامنه‌ای جلسه داشتیم.



ابتدای گفت وگو اشاره داشتید که حضرت آقا ،‌آن زمان به دلیل ترور ششم تیر در بیمارستان بستری بودند و شما هم روند درمان را پیگیری می کردید، می خواهم بدانم در آن شرایط خاص ماجرای انفجار دفتر حزب را چگونه به اطلاع آقای خامنه‌ای رساندید؟


تقریبا ده روز بعد. چون می‌ترسیدیم متاثر شوند و روی سلامتی شان اثر بگذارد. البته ایشان از همان وقتی که به هوش آمدند یک رادیوی کوچک را گرفته بودند و اخبار را گوش می‌دادند، به‌خاطر همین من گفتم که رادیو و روزنامه در دسترس ایشان نباشد مبادا که در جریان خبر قرار بگیرند و رادیو را جمع کردیم. حتی در روزهای بعد از حادثه هم چندبار سراغ آیت الله بهشتی را گرفتند ، تعجب کرده بودند که چرا ایشان به ملاقات شان نمی‌آید که ما هم می‌گفتیم وقتی شما خواب بودید آمدند و رفتند. اما کم‌کم شک کرده بودند و به حاضران می‌گفتند که من باید از وضع کشور اطلاع داشته باشم ، شما رادیوی من را گرفته‌اید، تلویزیون را خاموش کرده‌اید، من چطور اطلاع پیدا کنم؟! ما هم بهانه می‌آوردیم که امواج رادیویی برای شما مضر است و عملکرد دستگاه‌های درمانی ما را به هم می‌ریزد. می‌گفتند که خب روزنامه به من بدهید. بعد وقتی اصرارهایش ایشان زیاد شد، من گفتم که بهترین راه این است که حاج احمدآقا و آقای رجایی و باهنر و آقای هاشمی رفسنجانی بیایند و ایشان را مطلع کنند. آن ها هم جمع شدند ، کم کم ماجرای بمب‌گذاری در حزب را گفتند. آقا نگران شدند و پرسیدند که حال آقای بهشتی چطور است؟ گفتند که کمی مجروح هستند. وقتی اینها از اتاق بیرون رفته بودند آقای خامنه‌ای رو کرده بودند به سمت آقای میلانی‌نیا و پرسیده بودند شما از حال آقای بهشتی خبر دارید؟ ایشان هم گفته بودند بله باخبرم. آقا پرسیده بودند که ازایشان مراقبت جدی می شود؟ کجا بستری هستند به ایشان سر می‌زنید؟ دکتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق ایشان بیرون رفته بود و وقتی دوباره برگشته بودند ماجرا را اطلاع داده بودند و اسم همه شهدای حزب را به حضرت آقا گفته بودند.

" جام جم "

بهشتی یک ملت بود برای ملت ما

Image result for ‫شعری درباره شهادت شهید بهشتی‬‎
 
بلندا سَرِ ما، که گر غرق خونش _
 
ببینی، نبینی تو هرگز زبونش
 
 
سرافراز باد آن درخت همایون
 
کزین سرنگونی، نشد سر، نگونش
 
 
تناور درختی که هرچه‌ش ببری
 
فزون‌تر بود شاخ و برگ فزونش
 
 
پی آسمان زد همانا تبرزن
 
که بر سر فروریخت سقف و ستونش
 
 
زمین واژگون شد از آن تا نبیند
 
در آیینۀ آسمان، واژگونش
 
 
بلی‌گوی عهدش بلا آزماید
 
زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش
 
 
ز چونی و چندی برون رفت و آخر
 
دریغا ندانست کس چند و چونش
 
 
خوشا عشق فرزانه‎ی ما که ایدون
 
ز مجنون سبق برده صیت جنونش
 
 
از آن خون که در چاه شب خورده بنگر
 
سحرگاه لبخند خورشیدگونش
 
 
خم زلفش آن لعل لب می‌نماید
 
نگر تا نپیچی سر از رهنمونش
 
 
بهارا تو از خون او آب خوردی
 
بیا تا ببینی گل‌افشان خونش
 
 
سماعی است در بزم او قدسیان را
 
دلا! گوش کن نغمه‎ی ارغنونش
 
 
به مانند دریاست آن بیکرانه
 
تو موجش ندیدی و دیدی سکونش
 
 
نهنگی بباید که با وی برآید
 
کجا «سایه» از عهده آید برونش
 

شعر هوشنگ ابتهاج در سوگ شهید مظلوم آیت الله بهشتی "

خاطره جالب مادر شهید بهشتی

Image result for ‫خاطره درباره شهادت شهید بهشتی‬‎

 

شهید بهشتی
پدرم خوابی دیده بودند که از منزل آقای بهشتی از من خواستگاری می‌کنند و از من اولادی به وجود می‌آید که عام‌المنفعه می‌شود.

مرحومه معصومه بیگم خاتون آبادی مادر شهید بهشتی بودند. ایشان یکی از خاطرات جالب خود را در مورد فرزنش محمد حسینی بهشتی این گونه تعریف می کند:

پدرم چون اولاد پسر نداشتند و من هم درس خوانده بودم، می‌گفتند که حوزه درس مرحوم بحرالعلوم را یک دختر اداره می‌کرد. من هم می‌خواهم که این دختر در خانه باشد و به جای پسر پیش دستم، برایم بنویسد و برایم بخواند.

بعداً پدرم خوابی دیده بودند که از منزل آقای بهشتی از من خواستگاری می‌کنند و از من اولادی به وجود می‌آید که عام‌المنفعه می‌شود. در خواب به پدرم گفته بودند که عمرت آن‌قدرها کفاف نمی‌کند و پدرم در خواب به مادرم گفته بودند که از جانب خدا بنا شده است این دخترمان را شوهر بدهیم. به هر حال من شوهر کردم. پدرم منتظر بود که پسرم به دنیا بیاید. وقتی به دنیا آمد و یک ساله شد، پدرم از دنیا رفت.

پس از فوت پدرم شبی او را خواب دیدم که می‌گفت وقتی می‌خواستم از دنیا بروم، چهارده معصوم دور تختم بودند تا روح را از بدنم برانند. چهارده معصوم روح مرا گرفتند و پیش پیغمبر بردند و من (مادر شهید مظلوم) گفتم که ما چه کار کنیم که پیش آنها از ما شفاعت بشود، گفتند این «آقای محمد» را خیلی محافظت کنید. این باقیات صالحات است. خیلی سفارش از این قبیل به من کرد.

بعد از فوت پدرش آن اندازه‌ای که توانستم مواظبت کردم تا درسش را بخواند. قرآن را به بچه‌ام یاد دادم. وقتی او را به مدرسه بردند، استعدادش را برای کلاس ششم تشخیص دادند.

خودم خیلی توجه به این بچه کردم. از اول که این بچه به‌وجود آمد، قرآن زیاد می‌خواندم، بعد از وضع حمل هم قرآن می‌خواندم و هنگام شیر دادن طفل هم قرآن می‌خواندم.

همین‌طور که من می‌خواندم، بچه شیر می‌خورد. آن وقت این بچه خیلی علاقه‌مند شده بود به صوت قرآن. تا زمانی که پستان در دهان بچه بود، من قرآن می‌خواندم، وقتی پستانم از داخل دهانش بیرون می‌آمد و قرآن را نمی‌خواندم، بچه ناراحت می‌شد و با سرش اشاره می‌کرد که بخوان، یعنی به این اندازه علاقمند شده بود به قرآن. وقتی که بزرگ‌تر شد، حواسم را برای مواظبت از او جمع کردم.

در دوران حاملگی خیلی مواظب بودم و نماز اول وقت می‌خواندم و به نامحرم نگاه نمی‌کردم. در خانه چهار تا برادر شوهر داشتم، اما هیچ وقت با اینها رو به رو نمی‌شدم.

 خدا قسمت کرده بود که اتاق ما یک دستک (منبع‌آب) داشت که همه کارهایم را در آنجا انجام می‌دادم، خودم بودم توی اتاق و بچه‌هایم که با نامحرم کار نداشته باشم. ایشان از پنج سالگی شروع به تحصیل کردند و با همین کتاب «پنجل هم» (عم جزء) که با حروف ابجد شروع می‌شد سرو کار داشت و من خودم درسش می‌دادم. البته یک معلم بود (خدا رحمتش کند) که پیش آن معلم هم می‌رفت و می‌گفت که من درس امروز را یاد گرفتم. درس فردا را بدهید، چنین حافظه‌ای داشت. مثلاً وقتی پنج‌ سالش بود. دعای سحر را می‌‌خواند و «من بهائک» را پدرش به شعر در آورده بود که پشت سر پدربزرگ می‌خواند.

شهید بهشتی

شب نیمه شعبان اعمالی و نمازی و آدابی دارد و ما پشت سر پدربزرگش، سید محمدحسین، می‌ایستادیم و نماز می‌‌خواندیم و می‌دیدیم او هم که پنج‌سال بیشتر نداشت، همین‌طور مثل پدربزرگ نماز می‌خواند. پدربزرگش دستش را بالا می‌برد و می‌گفت «الهی خدا تو را عالم ربانی کند.»

تا ۱۷ سالگی پهلوی من بود. بعد از اینکه به مدرسه رفت و هفت کلاس درس خواند، به طلبگی پرداخت و رفت بازار توی مدرسه بازار درس عربی را خواند و بعد که ۱۷سالش شد، آمد و گفت، «مادر اجازه بدهید که من بروم قم. چون اینجا استادی برای من نیست.» رفت قم پای درس آقای طباطبایی و آقای خمینی (که آن موقع معروف بودند به حاج آقا روح‌الله) و بعداً نامه نوشت که من دارم درس می‌خوانم، پدرش وقتی رفت به قم برگشت و گفت، «بچه ما پیش آقای خیلی خوبی است.»

از ۱۷ سالگی که رفت از اینجا برایش خرجی می‌فرستادیم. سالی دو بار بیشتر به اینجا نمی‌آمد و آن هم سه ماه تابستان بود. تا ۲۵ سالگی ازدواج نکرد. یکی از دفعاتی که به اصفهان آمده بود، گفت، «مادر! آقایان قم می‌خواهند مرا زن بدهند. می‌‌خواهم از اصفهان زن بگیرم که محرک من بشود که بیشتر به شما سر بزنم.» نوه عمویم را برایش خواستگاری کردم و بعد او به قم رفت. بعد هم سالی سه ماه می‌آمد اصفهان، زن و بچه‌اش را می‌آورد. سه تا بچه داشتند و خانمش سر علیرضا حامله بود که پدرش فوت کرد.

آن وقتی که می‌خواست ازدواج کند، گفت،«شما هر دختری را پسندیدی، من همان دختر را می‌گیرم. من نمی‌روم دختر نامحرم را ببینم.» چنین اخلاقی داشت. وقتی که می‌رفت مسجد سخنرانی کند، دستور داده بود که یک پرده بلند بگذارند که زن‌ها به او نگاه نکنند و او هم چشمش به زن‌ها نیفتد.

این‌طور مردی بود و وقتی هم می‌خواستیم برایش زن بگیریم، می‌گفت شما دیدید کافی است و من می‌پسندم. من هم رفتم و این دختر را دیدم و گفتم، «خوب است، بد نیست.» و رفتیم خواستگاری، محمد آقا گفت تا صیغه نشود من نگاه نمی‌کنم. روزی که صیغه را خواندند و گفتند، «بروید داماد را بیاورید.» گفت، «محارم من اینجا باشند تا من بیایم.» و عمه‌هایش، خاله‌هایش و خواهرانش آمدند تا او هم آمد. محمدآقا گفت که محارم من دور من باشند تا بیایم عروس را ببینم و بعداً آمد روی صندلی، پیش عروس نشست و بعد گفت، «دست مادرم درد نکند با این عروسی که انتخاب کرد.» و من هم گفتم که الهی آن قدر زنش را دوست بدارد که اصلاً به یاد من نباشد. ولی ایشان همان قدر به من علاقه داشت که به زن خودش. خیلی صفات خوب و اخلاق عالی داشت. مثلاً بچه که بود بچه‌های همقدش، بچه‌های خاله و عمه‌اش که همقدش بودند، می‌گفتند بیا بازی کنیم، ولی او نمی‌رفت و بیشتر به قرآن و احادیث علاقه داشت و می‌گفت که قرآن و علم را به من یاد بدهید. حواسش اصلاً به بازی نبود. بچه‌ای نبود که به فکر بازی باشد.

او در گرانبهایی بود که به راه خدا نثار شد.

خدا را شکر می‌کنم که شهیدی داشتم در راه خدا و در راهی که آقای خمینی برگزید. از شهادتش تا چهل روز خبر نداشتم. خواهرش پنهان می‌کرد. رادیو و تلویزیون را از جلوی من برداشته بودند.

مرامش این بود که هفته‌ای یک بار به من تلفن بزند یا صبح یا ظهر و من از دخترم می‌پرسیدم، «مادرجان! چرا داداشت تلفن نمی‌زند؟» می‌گفت، «رفته‌‌اند استراحت و مسافرتند.» می‌گفتم، «حتماً به دستور آقای خمینی به جایی رفته که تلفن نمی‌زند.» روز عید رفته بودم وضو بگیرم و نماز و قرآن بخوانم. روز اول ماه شوال بود. به بچه‌ها گفتم، «پسر من در میان این ۷۲ تن بود، چون که نمی‌شد که یک ماه بگذرد و تلفن به من نزند. بچه من هم داخل این شهیدان بوده، شما می‌خواهید به من نگویید.» یکدفعه دیدم خانه را سکوت فرا گرفت. دکترها هم می‌گفتند که بگذارید خودشان بفهمند.

بعداً هم که فهمیدم یک مقدار بی‌تابی کردم و گفتم، «خدایا» به من صبر بده و ایمان مرا نگیر. حالا که بچه من رفت، ایمان باقی بماند.» و خدا هم صبر داد. کسی که برای خدا سخنرانی می‌کرد و به خاطر خدا شهید شده، اگر برایش ناراحت باشم، خدا ناراحت می‌شود و خدا خواست که شهید شود. در سخنرانی‌هایش از خدا درخواست شهادت می‌کرد و خون پاکش را در راه خداوند داد و شکر می‌کنم.

اگر کسی از خدا ترسید، دنیا را دارد، آخرت را دارد، همه‌ چیز دارد. اگر از خدا ترسید، دروغ نمی‌گوید، اگر از خدا ترسید، فساد نمی‌کند و عاقبت به خیر می‌شود.


منبع : گروه حوزه علمیه تبیان

عیدفطر مبارک

Image result for ‫تصویر مناسبت عیدفطر‬‎


 بگذشت مه روزه ، عید آمد و عید آمد
    بگذشت شب هجران، معشوق پدید آمد

 

آن صبح چو صادق شد، عذرای تو وامق شد
   معشوق توعاشق شد، شیخ تو مرید آمد

 

شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد
شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد

 

جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت
هرچند چو خورشیدی بر پاک و پلید آمد

 

از لذت جام تو دل مانده به دام تو
 جان نیز چو واقف شد، او نیز دوید آمد

 

بس توبه شایسته برسنگ تو بشکسته
بس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد

 

باغ از دی نامحرم سه ماه نمی زد دم
بر بوی بهار تو، ازغیب رسید آمد


مولوی

آتش سوزی در جنگل

آیا فریاد رسی هست ؟ 

 



" جام جم "

طنز جبهه ( 65 )

Image result for ‫تصاویری از رزمندگان اسلام‬‎

 

 با هزار زحمت مرخصی گرفتم ، اما بچه ها دست بردار نبودند .


مگه امام نگفته جبهه ها را خالی نکنید و گرم نگه دارید ؟


مگه نگفتی ها ما اهل کوفه نیستیم ، پس چی شد؟


- حالا هم میگم ، اما مصرع دومشو :



" ما میریم به تهران ، امام تنها نماند ! "



حدیث روز

پیامبر (ص):

 تمام تقوا این است که آنچه را نمی‌دانی بیاموزی و بدانچه می‌دانی عمل کنی.

منبع: تنبیه الخواطر

پای گیلاس ( 97 )


,طرز تهیه , آموزش,روش تهیه,[categoriy]


 طرز تهیه :  پای گیلاس



درست کردن پای گیلاس کار آسانی ست. فقط باید وقتی هسته ی گیلاس ها را بیرون می آورید کمی صبر به خرج دهید. بهتان قول می دهیم ارزشش را داشته باشد. می توانید از گیلاس شیرین یا آلبالو یا ترکیبی از هر دو استفاده کنید. فقط یادتان باشد شکر را بسته به میوه ای که انتخاب می کنید تنظیم کنید.

آنچه باید بدانید:


می توانید یک هسته گیر گیلاس بخرید اما اگر آن را ندارید از انتهای ضخیم تر چوب غذاخوری استفاده کنید و با آن هسته ها را از وسط گیلاس بیرون بیاورید. یک راه دیگر این است که گیلاس ها را دانه دانه روی نوک قیف فشار دهید. مقدار شکر این دستور آشپزی به میزان شیرینی گیلاس های شما وابسته است. بچشید و طبق ذائقه تنظیم کنید. ما دوست داریم از گیلاس تازه برای این پای استفاده کنیم اما شما می توانید از کمپوت هم استفاده کنید فقط به نکته ی انتهای مطلب توجه کنید.
,طرز تهیه , آموزش,روش تهیه,[categoriy]

طرز تهیه:


فر را داغ کنید


1. فر را با دمای 400 درجه فارنهایت (200 درجه سانتی گراد) داغ کنید.

مواد داخل پای را آماده کنید


  2. در یک کاسه ی بزرگ، نشاسته ذرت، شکر، نمک، عصاره وانیل، عصاره بادام، آب لیمو و نمک را هم بزنید سپس گیلاس ها را اضافه کنید.
 به آرامی هم بزنید تا مخلوط شوند.
خمیر نان پای را پهن کنید و آن را پر کنید

3. نیمی از خمیر را از یخچال بیرون بیاورید و بگذارید 5 دقیقه در دمای اتاق بماند. روی یک سطح کمی آرد پاشی شده، خمیر را به شکل دایره ای به قطر 32 سانتی متر و ضخامت نیم سانتی متر پهن کنید. گاهی چک کنید تا خمیر به سطح نچسبیده باشد. در صورت لزوم کمی آرد اضافه کنید.

4. ظرف پای پزی را روی خمیر بگذارید و اندازه ی دایره را چک کنید. خمیر باید 2.5 سانتی متر بزرگتر از لبه های ظرف پای باشد.

5. مواد داخل پای گیلاس را با قاشق روی خمیر آن بریزید. بیشتر مایعی که کف کاسه جمع شده را دور بریزید. روی مواد تکه های کره ی سرد قرار دهید.
,طرز تهیه , آموزش,روش تهیه,[categoriy]

خمیر رویه ی پای را پهن کنید


6. نیمه ی دوم خمیر را به همان اندازه پهن کنید و روی پای قرار دهید. با یک چاقو یا قیچی آشپزخانه لبه های خمیر را به فاصله ی 2 سانتی متری لبه ی ظرف قیچی کنید.

7. لبه های خمیر بالایی را زیر خمیر کف پای تا بزنید و لبه ها را فشار دهید تا به هم بچسبند و یک لبه ی خمیری به ضخامت نیم سانتی متر که روی لبه ی ظرف افتاده درست شود. سپس برای چین دادن لبه ها با فشار دادن انگشت اشاره ی یک دست بر خلاف لبه ی خمیر از داخل ظرف در حالی که به آرامی دو بند انگشت دست دیگر را از بیرون خمیر فشار می دهید، لبه های خمیر را چین دهید.
,طرز تهیه , آموزش,روش تهیه,[categoriy]

پای را در فر بپزید


8. درست قبل از قرار دادن پای در فر، زرده ی تخم مرغ و خامه را در یک کاسه ی کوچک بزنید و جلای تخم مرغی درست کنید. با یک قلمموی آشپزی روی خمیر بالایی بمالید سپس 1 قاشق سوپخوری شکر روی آن بپاشید و بعد 3 تا 4 شکاف روی رویه درست کنید.
,طرز تهیه , آموزش,روش تهیه,[categoriy]

9. 20 دقیقه در فر بپزید سپس دما را به 350 درجه فارنهایت (177 درجه سانتی گراد) کاهش دهید و 30 تا 40 دقیقه دیگر تا زمانی که خمیر طلایی شود و آب میوه شروع به حباب کردن بکند در فر بپزید

 نکته:


شاید بد نباشد پای را روی یک سینی فر که با فویل آلومینیومی پوشانده شده بپزید تا اگر آب میوه از داخل ظرف پای چکه کند داخل سینی بریزد.

10. پای را حداقل 2 و ترجیحاً 3 ساعت قبل از برش دادن خنک کنید تا خودش را بگیرد.
,طرز تهیه , آموزش,روش تهیه,[categoriy]

نکات مهم:


در صورت استفاده از کمپوت گیلاس:


4 فنجان گیلاس کمپوت شده که آب آن گرفته شده را همراه 1/3 فنجان آب گیلاس استفاده کنید.

در صورت استفاده از گیلاس یخ زده:


4 فنجان گیلاس یخ زده که یخ آن باز شده و آب آن گرفته شده را همراه 1/3 فنجان آب گیلاس استفاده کنید.
,طرز تهیه , آموزش,روش تهیه,[categoriy]

طرز تهیه بیسکوئیت نعنایی ( 96 )




,طرز تهیه , آموزش,روش تهیه,[categoriy]



طرز تهیه بیسکوئیت نعنایی


ابتداکره نرم شده راباشکربادورکند همزن 3 دقیقه میزنیم.بعدتخم مرغ راهمراه اسانس وانیل اضافه کرده وهم میزنیم.

مقداری از آرد را با بکینگ پودرونمک مخلوط کرده وکنار بگدارید.

سپس 5قطره اسانس نعنا رابه موادداخل همزن اضافه کرده وبهترین زمان برای اضافه کردن رنگ الان میباشد.از رنگهای ژله ایکمی اضافه کنید وهم بزنیداگر رنگ دلخواهتان بود که هیچ دیگر اضافه نکنید وگرنه آنقدری اضافه کنید که دوست دارید بیسکوئیت شما همان رنگ شود.

حالاکمی ار آردرااضافه کنیدوبادور کندهم بزنید.دوباره مابقی آرد رااضافه کرده وهم بزنید.تا زمانیکه هنوز خمیر به بدنه طرف چسبیده بازهم خمیر آرد لازم داردکمی آرد اضافه کنیدوهمبزنیدوقتی خمی میان طرف جمع شد خمیر آماده است.این خمیر احتیاج به استراحت ندارد فقط مابین دونایلون به قطر3تا4میلیمتر خمیرراپهن کنیدوباهر قالبی که خواستید قالب بزنیدودرفراز قبل گرم شده باحرارت 160 درجه سانتیگراد به مدت 15 دقیقه بپزید.


نکته:


اینکه گفتم نمک وبکینگ پودر رابا مقداری از آرد مخلوط کنید به خاطر این بود که ممکن است خمیر شما به همه آرد نیاز نداشته باشدواگر شما بکینگ پودرونمک را باهمه آرد مخلوط کرده باشید همه آن دربیسکوئیت استفاده نمیشود.

روش‌های تربیتی امام‌علی(ع)

 

Related image

 

امام علی(ع) در نامه‌ای به امام‌حسن(ع) می‌فرماید: «... به نیکی‌ها امر کن و خود نیکوکار باش، و با دست و زبان بدیها را انکار کن، و بکوش تا از بدکاران دور باشی، و در راه خدا آن‌گونه که شایسته است تلاش کن، و هرگز سرزنش ملامتگران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد...
در تربیت تو شتاب کردم، پیش از آنکه دل تو سخت شود، و عقل تو به چیز دیگری مشغول گردد، تا به استقبال کارهایی بروی که صاحبان تجربه، زحمت آزمون آن را کشیده‌اند، و تو را از  تلاش و یافتن بی‌نیاز ساخته‌اند، و آنچه از تجربیات آنها نصیب ما شد، به تو هم رسیده، و برخی از تجربیاتی که بر ما پنهان مانده بود برای شما روشن گردد...
پس در آغاز تربیت تصمیم گرفتم تا کتاب خدای توانا و بزرگ را همراه با تفسیر آیات، به تو بیاموزم، و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام، به تو تعلیم دهم و به چیز دیگری نپردازم...(1‍)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- نهج‌البلاغه - نامه 31

تاثیر محیط تربیتی

 

Related image

قال‌النبی(ص):
کل مولود یولد علی الفطره، ثم ابواه یهودانه، او ینصرانه، او یمجسانه»

پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود:
هرکس بر اساس  فطرت (خداجوئی) خویش به دنیا می‌آید. سپس در اثر تربیت
پدر و مادرش است که یهودی یا مسیحی یا مجوس می‌شود. (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- سفینه‌البحار، ج 7، ص 115

آیت الله قرهی: اگر گناهمان به ما برمی‌گشت، هلاک شده بودیم/ سیمای حیوانی انسان

Related image

آیت الله قرهی گفت: اگر بناست با هر گناهی، عکس العمل همان گناه به ما برگردد، هلاک هستیم. ارحم‌الراحمین، عکس‌العمل عمل ما را نشان نمی‌دهد، بلکه اثر آن را نشان می دهد.

 متن زیر مشروح سخنرانی آیت الله قرهی در تفسیر دعای اب�انه‌ی خدا می‌آید و نماز می‌خواند؛ یکی از مواقعی است که شیطان، نعره می‌زند و می‌گوید: نشد!

اوّلاً شیطان از گناه من و شما، سودی نمی‌برد. تنها نفعی که برای او دارد، این است: ما را از بندگی پروردگار عالم دور کند، ما دیگر عبدالله و بنده‌ی خدا نباشیم. لذا وسوسه می‌کند، می‌گوید: تو الآن در مجلس گناه بودی، حالا می‌خواهی نماز هم بخوانی؟! تو الآن در کسبت دروغ می‌گفتی، حالا می‌خواهی نماز هم بخوانی؟! نماز برای آدم‌های خوب است.

لذا این که قبل از شروع کردن نماز، شات شریفه و آنچه اولیاء خدا فرمودند، در این باره بیان کردیم که چون خدا ارحم الرّاحمین است، عفو می‌کند. اگر عفو نمی‌کرد، طبعاً هیچ احدی هم نمی‌توانست به حضرتش إن‌قلت بیاورد. امّا اگر عذاب هم کند، باز چون خود خدا، ارحم الرّاحمین است، ظلم نکرده است، «فغیر ظالم».

بیان کردیم: عذاب، به دلیل عمل است. هر عملی، عکس‌العملی دارد. معلوم است که اثر اعمال زشت ما، سیّئات، ذنوب و ... این است که انسان، معذّب به آن عمل می‌شود. آن عمل، خودش عذاب است، لذا عندالعرفا، تبیین به معذّب به عذاب، است.

بعضی از بزرگان و اعاظم، نکته‌ای را بیان فرمودند که بسیار مهم و عالی است، فرمودند: اگر عکس‌العمل عمل ما این است که به خود برمی‌گردد، باز این حقیقت آن عمل هم نیست. چرا؟ چون اگر حقیقت هر عملی بر انسان ورود پیدا کند، همان بار اوّل ذنب، انسان باید هلاک شود. یعنی چه؟

یعنی اگر از من گناهی سر زد و عکس‌العمل این گناه این است که باید به من برگردد و همان حال بر من برگردد، طبیعی است من باید به واسطه‌ی آن گناه، هلاک شوم. این اثری می‌گذارد، امّا حقیقتش، این نیست. همان‌طور که در این دعا می‌خوانیم: «أعوذ بجلال وجهک الکریم أن ینقضی عنی شهر رمضان او یطلع الفجر من لیلتی هذه و لک قبلی ذنب او تبعة تعذبنی علیه». «تبعة» یعنی اثر گناه. می‌گویند: مرحله‌ی أولی، عنوان اثر گناه است، نه خود گناه که این هم از لطف و ارحم‌الراحمینی خداست.

به زبان ساده‌تر، اگر گناه کردم، یک بار، دو بار، ده بار، صد بار، ...، خدا اثر این گناهان را در این دنیا، بر انسان قرار می‌دهد، نه خود گناه را. چون اثر با اصل، دو چیز است. اگر بنا بود اصل بما هو اصل به خود انسان برگردد، انسان هلاک شده بود. امّا خدا این‌قدر لطف دارد که فقط اثر آن را برمی‌گرداند.


چگونه حتّی بعد از گناه هم نعره شیطان را بلند کنیم؟


اثر چیست؟ می‌فرمایند: لایه‌ای روی قلب می‌گیرد. انسان استغفار کند، صدقه بدهد و نماز بخواند تا این لایه برطرف شود. انسان هر گناهی که کرد، بلافاصله این سه عمل را انجام بدهد. البته نعوذبالله نمی‌خواهیم تشویق به گناه کنیم. ولی فرمودند: اگر انسان صد بار هم گناه کرد، ولی هر بار بلافاصله استغفار کند، صدقه بدهد و دو رکعت نماز بخواند، آمرزیده می‌شود.

معلوم می‌شود در نماز، مطلب عجیبی نهفته شده است. کما این که در روایات شریفه داریم که حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه)می‌فرمایند: وقتی  مذنبی گناه می‌کند و بعد از آن، به درب خانه‌ی خدا می‌آید و نماز می‌خواند؛ یکی از مواقعی است که شیطان، نعره می‌زند و می‌گوید: نشد!

اوّلاً شیطان از گناه من و شما، سودی نمی‌برد. تنها نفعی که برای او دارد، این است: ما را از بندگی پروردگار عالم دور کند، ما دیگر عبدالله و بنده‌ی خدا نباشیم. لذا وسوسه می‌کند، می‌گوید: تو الآن در مجلس گناه بودی، حالا می‌خواهی نماز هم بخوانی؟! تو الآن در کسبت دروغ می‌گفتی، حالا می‌خواهی نماز هم بخوانی؟! نماز برای آدم‌های خوب است.

لذا این که قبل از شروع کردن نماز، شش مرتبه الله اکبر گفته می‌شود، برای این است که وسوسه‌هایی را که در گوش انسان می‌آید، رد کند و بعد که انسان با بیان هفتمین الله اکبر وارد نماز می‌شود؛ شیطان، نعره می‌زند که نشد.

هدف شیطان این بود که انسان درب خانه‌ی پروردگار عالم، رکوع و سجده نکند و انسان، همین صلاه بما هی صلاه، به همین حالش را انجام ندهد. وقتی به او دستور سجده بر آدم داده شد، سجده نکرد و گفت: «خلقتنی من ناز و خلقته من طین» و خود را این‌طور بالا برد. «و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس ابی و استکبر و کان من الکافرین»، تکبّر ورزید و خود را برتر دید. او می‌گفت: آتش، گرما و نور دارد. خاک، سرد است و هیچ نوری هم ندارد.

«من خودم با خدا حال می‌کنم و نیازی نمی‌بینم نماز بخوانم»، قاعده‌ی ابلیس است!

گاهی بعضی‌ها می‌گویند: ما نماز نمی‌خوانیم، امّا قلبمان طور دیگری با خداست. من راحت می‌توانم همین‌طور که خوابیدیم و یا دارم راه می‌روم، با خدا در ارتباط باشم، من خودم اصلاً با خدا حال می‌کنم، حالا نماز نمی‌خوانم و ... . امّا می‌فرمایند: باید نماز باشد.

می‌دانید شیطان چه گفت؟ گفت: خدایا، تو سجده‌ی بر آدم را از من بردار، ببین من چگونه تو را عبادت می‌کنم، همان‌گونه که تا به حال، تو را عبادت می‌کردم. پروردگار عالم بیان فرمود: آن چیزی که من می‌خواهم باید انجام شود، نه آنچه تو می‌خواهی.

حالا بعضی‌ها هم این‌گونه هستند، خدا را خیلی دوست دارند، با خدا عشق می‌کنند و ...، امّا به نماز که می‌رسند، سنگین هستند و حال ندارند. در حالی که نماز ظهر و عصر را در دو تا پنج دقیقه می‌توان خواند. ساعت‌ها پای تلویزیون می‌نشینند، ساعت‌ها در فضای مجازی هستند، امّا به نماز که می‌رسند، حال ندارند و می‌گویند: من اصلاً نمی‌توانم این‌طور ارتباط بگیرم، امّا طور دیگری خودم با خدا ارتباط می‌گیرم. این، همین چیزی است که شیطان می‌خواهد.

چون شیطان هم همین را گفت، گفت: اگر من را از سجده بر آدم عفو کنی، من چنان تو را عبادت می‌کنم که هیچ‌کسی تو را عبادت نکرده باشد. البته خود همین حرف، دلالت بر غرّه رفتن و خودبرتربینی دارد.

مثل این که بعضی‌ها مدام می‌گویند: من درسی می‌خوانم چنین، دعایی می‌خوانم چنان و ... . هر کس به ذهنش خطور پیدا کند که من هستم که فلان، سقوط کرده است.

مردی الهی و عظیم‌الشّأن فرمودند: حتّی وقتی می‌گویی: الحمدلله فلانی آمده که بهتر از من هست، یعنی خود را به دانسته‌ای که او را بهتر می‌دانی؛ لذا همین جا گرفتار می‌شوی.

شاید بگویید: پس چه بگوییم؟ بگوییم: بد هستیم؟

خیر، بگوییم: امیدواریم که پروردگار عالم ما را جزء بندگان خوب خودش قرار بدهد. خدایا، به اولیائت، به این شب‌های آخر ماه مبارک، ما را جزء بندگان صالح خودت قرار بده.

لذا شیطان بیان کرد که من چنان عبادت می‌کنم که هیچ کس تو را عبادت نکرده باشد، خود همین، دلالت بر نشناختن خداست. اوّلاً چه کسی تو را خلق کرد، چه کسی اجازه‌ی عبادت به تو داد، اگر کسالتی بر انسان حاصل شود، تمام است. اگر همین حال انسان، گرفته شود، اصلاً دیگر نمی‌تواند عبادت کند. باید خیلی مواظب باشیم.


اگر گناهمان به ما برمی‌گشت، هلاک شده بودیم!


علی ایّ حال، وقتی انسان، گناهی انجام می‌دهد، باید سه مطلب را انجام دهد: استغفار، صدقه و نماز. این دو رکعت نماز خواندن هم به این جهت است که اعلام کند من بنده‌ی تو هستم. یعنی می‌گوید: درست است من گناه کردم، امّا من بنده‌ی تو هستم. لذا اثر گناه که در قلب آمده، در صورت انجام اعمال فوق، کم‌رنگ می‌شود.  

پس اگر بناست هر عملی، عکس‌العملی داشته باشد و با هر گناهی، عکس العمل همان گناه به ما برگردد، هلاک هستیم. ارحم‌الراحمین، عکس‌العمل عمل ما را نشان نمی‌دهد، بلکه اثر آن را نشان می‌دهد.

پس عذاب، عکس‌العمل گناه ما نیست، خدا این‌قدر راحم‌الراحمین است که تنها اثری از عملمان را به ما نشان می‌دهد و این هم طبیعی است؛ چون به هر حال آن اثر وجود دارد. امّا خود آن عمل نمی‌تواند باشد.

در مثال مناقشه نیست (از این باب که با ملموسات و محسوسات سر و کار داریم، این مثال‌ها را بیان می‌کنیم)، مثلاً بعضی‌ها برای فشار قبری، مثالی می‌زنند. جوان‌ها نبودند، ندیدند و إن‌شاءالله هیچ موقع برای مملکت ما هم به وجود نیاید. امّا آن موقعی که هواپیماها پایین می‌آمدند و دیوار صوتی را می‌شکاندند، این، لرزه می‌انداخت. چنین لرزه‌ای، اثر آمدن هواپیما در یک جو پایین و سرعتی که هوا را رد می‌کند و لرزه، اثر آن هست و إلّا خود هواپیما که به انسان نمی‌خورد.

لذا گناه به ما برنمی‌گردد، اثر گناه به ما برمی‌گردد. اگر بنا بود، خود گناه برگردد که وامصیبتا! همان اوّل هلاک شده بودیم. دیدید کسی تصادف می‌کند و پایش باد می‌کند؟ می‌گوییم: چه شده؟ می‌گوید: خدا رحم کرد ماشین به سرعت از کنارم رد شد، باد ماشین مرا گرفت، اگر خود ماشین روی پای من آمده بود که استخوان‌هایم خرد می‌شد. اثر گناه هم همین حال را دارد. لذا خود همین مطلب از رحمانیّت ذوالجلال و الاکرام است.


سیمای حیوانی انسان‌های گنه‌کار در آخرت و ظالم نبودن خداوند!


حالا اگر این‌قدر این کار تکرار شد که در آن عالم رفت و حالا بناست آن عمل برگردد. این که می‌گویند: تجسّم اعمال، همین است. این که می‌گویند: یکی را نعوذبالله مانند خوک، میمون، گرگ و ... می‌بینند، این‌ها دیگر همان عکس‌العملِ عمل است و إلّا فاسق‌ترین انسان‌ها در دنیا، همین فیزیک را دارند، پاک‌ترین و صالح‌ترین انسان‌ها هم در دنیا، همین فیزیک را دارند. حالا یکی قد بلند دارد، یکی کوتاه و ... . اتّفاقاً گاهی شاید کسی از فاسق‌ترین انسان‌ها باشد، امّا از لحاظ جمال، زیبایی هم داشته باشد. البته اولیاء خدا می‌فهمند که در جمال او، نورانیّت نیست. یکی هم می‌بینید جمال آن‌چنانی ندارد، امّا از صالح‌ترین انسان‌هاست. در جلسات گذشته بیان کردم: شیخ زکزاکی به صورت ظاهر سیاه بود، ولی انسان وقتی ایشان را می‌دید، گویی نور می‌دید. یک طمأنینه و حال عجیبی داشت. چندین مرتبه در مجمع جهانی اهل‌بیت به ایران آمده بود، وقتی انسان ایشان را می‌دید، جذبه‌ی ایشان، انسان را می‌گرفت و نور ایمان در صورتشان نمایان بود.

امّا این که می‌گویند: در آن عالم، انسان‌ها را به وجوهشان می‌شناسند، به خاطر همین تجسّم اعمال و عکس‌العمل اعمال دنیایشان هست. پس حتّی وقتی در آن‌جا هم این‌گونه شود، با زهم خدا ظالم نیست «فغیر ظالم»، خودت ظلم کردی و این اثر اعمال توست.


جلادهنده‌ای قوی‌تر از گناه!


باز هم از لطف و کرم پروردگار عالم، جلادهنده که استغفار و توبه است، خیلی قوی‌تر از گناه است.

به عنوان مثال، دیدید که بعضی از پول‌ها به مرور سیاه می‌شود، جلاسنج‌ها را دیدید که وقتی روی آن‌ها می‌کشند، سبب براقیّت آن‌ها می‌شود؟ وقتی می‌خواهد سیاه شود، طول می‌کشد. یک‌باره سیاه نمی‌شود، وقتی در لجن بماند، به مرور زمان سیاه می‌شود و إلّا اگر همان زمان که در لجن افتاده، بردارید و دستی بر آن بکشید و زیر آب بگیرد، همان سکه‌ی اوّل خواهد شد. حالا که در این لجن مانده، به مرور زمان سیاه شده و یک‌باره سیاه نمی‌شود.

قلب هم این‌طور است و به مرور سیاه می‌شود. امّا پروردگار عالم یک جلاسنج به نام توبه و استغفار درست کرده است که این هم از کرم، لطف و محبّت خودش و عشقی است که به انسان دارد. خودش فرمود: من شما را از پدر و مادرهایتان بیشتر دوست دارم.

لذا از بس به ما علاقه دارد، جلادهنده را خیلی قوی‌تر قرار داده است. با این که آن هم عمل ماست و عکس‌العمل عمل ما سبب عذاب می‌شود، امّا خدای متعال، از باب لطفش، این طرف را خیلی قوی‌تر قرار داده است. اگر انسان یک بار صادقانه بگوید: استغفر الله ربی و اتوب الیه و دستش را بالا بیاورد و بگوید: الهی العفو، دو قطره اشک بریزد و بگوید: خدایا، غلط کردم، من که نیامدم دشمنی کنم، من جاهل و احمق هستم. ظواهر دنیا و شهوات من را فریب داد و گناه کردم، امّا نمی‌خواهم اعلان دشمنی کنم، الهی العفو. این جلادهنده‌ی قوی، چنان انسان را پاک می‌کند که عجیب است و انسان را بالا می‌برد.

استغفار، مانند جلاسنج‌های سکه، قلب و حال را تغییر می‌دهد. ببینید خدا کیست.


عذابی نزدیک‌تر از عذاب قیامت، برای بازگشت بندگان


«فان عفوت فخیر راحم و إن عذبت فغیر ظالم». وقتی بیان می‌شود اگر عذاب کنی، این «اگر» عنوان شرطی محقّق به عذاب نیست. چون «إن» چند معنی دارد. به معنی اگر و شاید هم هست. یعنی اگر من را عذاب هم کنی، ظالم نیستی. یعنی شاید هم عذاب نکنی، این‌قدر تو ارحم‌الراحمین هستی.

پس پروردگار عالم این‌قدر بندگانش را دوست دارد. آن‌وقت از آن‌جا به بعد، اگر عذاب شود؛ چون عذاب حال خود اعمال ماست، چند نوع عذاب صورت می‌گیرد که بیان این‌ها هم از باب تأدیب خود انسان محسوب می‌شود. یکی را در قرآن کریم و مجید الهی به این صورت بیان فرمودند: «وَ لَنُذیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی‏ دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُون‏». این عذاب ادنی، تعبیر به عذاب دنیاست که گاهی خدا همین جا عذاب می‌کند. این عذاب‌نزدیک‌تر (در مقابل اکبر که بزرگ‌تر است) چیست؟

یک مورد از آن را این‌گونه تعبیر کردند که یعنی لذّت عبادت را نمی‌چشد. به هر حال گناه کرده و این، اثر دارد. عذابش چیست؟ حتماً نباید عذاب، یک مصیبت و ... باشد، یک عذاب این است که انسان لذّت عبادت و مناجات را نچشد.

تا می‌گویید: اصلاً بعضی‌ها در این ماه مبارک رمضان، یک بار هم دستشان را بلند نکردند که الهی العفو بگویند، شاید بعضی‌ها شب قدر گفتند، امّا بعضی‌ها حتّی شب قدر هم نگفتند. انسان برای این که یک‌باره به خود غرّه نرود، باید بلافاصله بعد از این افکار، بگوید: خدایا، ممنون، شکر، از من نگیر. خدایا، می‌دانم اگر تو من را نمی‌آوردی، من هم، چنین توفیقی نداشتم. لذا مدام با خودت این‌گونه صحبت کن تا یک موقع غرّه نروی. غرّه رفتن خیلی خطرناک است.

امّا بعضی‌ها اصلاً لذّت مناجات را نمی‌چشند وخدا آن‌ها را راه نمی‌دهد، خود این، یک نوع عذاب است. حالا شما می‌خواهی بگویی: مشغله‌اش زیاد است و ...، نمی‌دانم، به هر حال این لذّت را نمی‌چشد.

مرحوم ابوی چندین بار این مطلب را بیان می‌فرمودند که دعا کنید خدا به شما شغلی بدهد که خیلی شما را به دنیا مشغول نکند، ضمن این که رزقتان را دارید، امّا خیلی به دنیا مشغول نشوید.

این مطلب، خیلی مهم است، چون بعضی‌ها به واسطه شغلشان، دیگر به دنیا مشغول می‌شوند. البته فکر هم نکنید که مثلاً یک کارگر این‌گونه گرفتار می‌شود. من تاجری را دیدم که این‌گونه بوده و هم‌چنین استاد دانشگاهی که این‌گونه بوده است. یعنی هم علم را دیدم و هم تجارت که اصلاً دائم مشغول هستند. می‌گوید: مگر نگفتند حتّی در شب قدر هم به مباحث علمی بپردازید؟ می‌گوییم: بله گفتند، امّا اولیاء و عرفا فرمودند: همین مطالبی که روی منبر می‌گویند و دو روایت خوانده می‌شود، یعنی مباحث علمی. می‌گوییم: یک مقدار کارهایت را کم کن، به مجلس مناجات بیا. می‌گوید: نه، تحقیق فلان دارم و ... . لذا بعضی شغل‌ها این‌گونه انسان را گرفتار می‌کند و فقط مربوط به شغل‌های خاصّی نست که بگوییم: آن مأمور شهرداری شب‌ها جارو می‌زند و ...، بلکه هر شغلی امکان دارد انسان را گرفتار و مشغول به دنیا کند و دعا و مناجات را یادش رود.

البته نمی‌خواهیم بگوییم هر کس مشغله داشت و نمی‌توانست در مجلس مناجات حاضر شود، دارد عذاب می‌شود، دقّت کنید، امّا فرمودند: یکی از عذاب‌ها این است که انسان لذّت مناجات و دعا و عبادت را نمی‌چشد. گاهی حتّی برعکس است، کار هم ندارد، می‌آید، امّا حال ندارد، در مجلس دعا و صحبت نمی‌نشیند، بیرون می‌رود و می‌چرخد. این، همین مطلب است که لذّت دعا و عبادت گرفته شده است. یعنی انسان گناهی می‌کند که این لذّت از او گرفته می‌شود.

لذا یکی از مطالب عذاب أدنی، همین است. عذاب أدنی در مقابل عذاب اکبر یعنی بزرگ‌تر است. شاید بگویید: اصغر در مقابل اکبر است و أدنی باید در مقابل أبعد باشد؛ پس چرا در این آیه‌ی شریفه أدنی را در مقابل اکبر آورده است؟

یک نکته از این مطلب را بیان می‌کنم و مابقی آن إن‌شاءالله در جلسه‌ی آینده بیان می‌شود. یک نکته این است: شاید در مورد آنچه نزدیک‌تر است، عنوان اصغر و اکبر ملاک نباشد. یعنی خدا می‌خواهد بگوید: من در این‌جا فقط می‌خواهم یک نوع اثری بگذارم و این، عذاب نیست، شبه عذاب است، یعنی یک چیز پست و پایین‌تر. چون اگر عذاب، خود عذاب باشد، دو حال دارد: یا اصغر است و یا اکبر و وای که اگر در قیامت، اکبر باشد که آن همان است که فرمود: خالدین فیها ابدا.

لذا پروردگار عالم، ظالم نیست، «فان عفوت فخیر راحم و ان عذبت فغیر ظالم». خلاصه کلام باید گفت: خدا خیلی کریم‌تر از آن است که ما متوجّه می‌شویم. تمام مباحث علمی و روایی می‌خواهد یک چیز بگوید: او خیلی کریم‌تر و رحیم‌تر از آن است که ما تصوّر کنیم و حتّی در عذاب هم عذاب نمی‌کند. چون به تعبیر عامیانه خیلی دلسوز است.

علی ای حال خدا خیلی بندگانش را دوست دارد و نشانه آن همین است که یک ماه (نه یک روز، نه دو روز، نه ده روز) قرار داد و بعد فرمود: همه چیز می‌دهم، فراوان می‌دهم، ابواب جهنّم بسته می‌شود، شیاطین غل و زنجیر می‌شوند و ... . شاید بگویید: پس چرا بعضی‌ها گناه می‌کنند؟ چون خودشان دیگر شیطان شدند، «اعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین»، شیطان را به صورت جمع به کار می‌بریم و می‌گوییم: «و اعوذ بالله ان یحضرون» که گاهی هم آن‌ها حاضر می‌شوند. چون قرآن فرمود: «من الجنة و الناس» و بارها هم بیان کردم: جنّ که با من و شما کار ندارد، ناس است که ما را گرفتار می‌کند. همان‌طور که جنس هادیان الهی، جنس انس است، آن‌هایی هم که فریب می‌دهند و شیطان می‌شوند، مع‌الأسف به جنس انس هستند.

لذا این که امام راحل عظیم‌الشّأن فرمودند: آمریکا، شیطان بزرگ است، شاید یک بعدش تحقیر آن‌ها بوده، امّا یک بعدش واقعیّت است. چون آن‌ها شیطان شدند و همان کارهای شیطان را انجام می‌دهند.

خدای متعال ابواب رحمت را باز کرده، شیاطین را بسته و غل و زنجیر کرده، مدام هم برکت نازل فرموده، از جمله این که یک آیه بخوانی، مانند ختم قرآن است و شبی مانند شب قدر در این ماه قرار داده است. فرموده: لیلة القدر خیر من الف شهر. نفرموده مساوی با هزار شب است، بلکه فرموده بهتر است و این «خَیر» هم نسبی است. به خصوص در شب عید فطر هم فراوان می‌بخشد، مانند حراجی‌هایی که در آخر شب کالاهای خود را به قیمت ناچیزی می‌گذارند تا مردم ببرند. پروردگار عالم هم در شب عید فطر می‌فرماید: هر چه هست بیا. لذا می‌فرمایند: خدا در شب عید فطر به اندازه‌ی کلّ ماه مبارک رمضان، می‌بخشد و خیلی بریز و بپاش راه می‌اندازد. می‌خواهد بگوید: هر کسی هم تا الآن نیامده، باز بیاید و ناامید نشود، «و لا تیأسوا من روح الله». خدا این‌قدر لطف دارد. اصلاً همین ماه پربرکتش را هم هر سال تکرار می‌کند. امّا معلوم نیست که من سال دیگر زنده باشم. إن‌شاءالله باشیم و ظهور آقا جان در عمر ناقابلمان باشد، امّا یک عدّه می‌روند. غفلت نکنیم.

پیامبر در آخرین جمعه ماه مبارک به اصحابش فرمود: دیگر دارد تمام می‌شود، فعالیتتان را زیاد کنید. خود پیامبر هم که در این دهه آخر، کلاً بسترشان را جمع کرده بودند. حواسمان باشد که دیگر دارد تمام می‌شود.