سفرکن و به هیچکس نگو
مثل یک داستان واقعی زندگی کن و به هیچکس نگو
با خوشحالی زندگی کن و به هیچکس نگو
مردم چیزهای قشنگ رو خراب می کنند .....
" جبران خلیل جبران "
هنگامی که امام حسین (ع) دو ساله شد، برای رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم مسافرتی پیش آمد، ناگهان در یکی از رهگذرها ایستاد و در حالی که اشک از چشمانش سرازیر میشد، گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».
یکی از حاضران از علّت ناراحتی پیامبر(ص) پرسید، آن حضرت فرمود: «این جبرئیل است که از زمینی در کنار فرات به نام کربلاست، به من خبر میدهد که فرزندم حسین در آن کشته میشود.»
شخصی پرسید: ای رسول خدا! چه کسی آن حضرت را میکشد؟ فرمود: «مردی که نامش یزید است؛ گویی به قتلگاه و مرقد حسین مینگرم.»
این نکته قابل ذکر است که منظور از اینکه یزید قاتل امام حسین (ع) است، همان عامل و مسبّب اصلی ماجرای کربلاست. در واقع کسانی که دستور به قتل حضرت دادند، از عاملان و مسببان اصلی قتل شمرده میشوند.
پیامبر(ص) به سفر خود ادامه داد و پس از مدّتی غمگین بازگشت، مردم در مسجد اجتماع کردند، پیامبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بر فراز منبر رفت، در حالی که حسن و حسین(ع) در پیش رویش بودند، خطبه خواند.
پس
از خطبه، دست راستش را بر سر امام حسن(ع) و دست چپش را بر سر امام
حسین(ع) قرار داد، سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و عرض کرد: «خدایا!
محمّد بنده و رسول تو است، و این دو پاکترین خاندان من و برترین افراد
خانواده و شجره من هستند، این دو را بعد از خود در میان امّتم به یادگار
میگذارم. جبرئیل به من خبر داد که این پسرم کشته و واگذاشته میشود،
خدایا!کشته شدن در راه خدا را برای او مبارک گردان و او را از سادات و
سروران شهیدان قرار بده. خدایا! به قاتل و خوارکننده او برکت نده؛
اللَّهُمَّ إِنَّ مُحَمَّداً عَبْدُکَ وَ نَبِیُّکَ وَ هَذَانِ أَطَائِبُ
عِتْرَتِی وَ خِیَارُ ذُرِّیَّتِی وَ أُرُومَتِی وَ مَنْ أُخَلِّفُهُمَا
فِی أُمَّتِی وَ قَدْ أَخْبَرَنِی جَبْرَئِیلُ ع أَنَّ وَلَدِی هَذَا
مَقْتُولٌ مَخْذُولٌ اللَّهُمَّ فَبَارِکْ لَهُ فِی قَتْلِهِ وَ اجْعَلْهُ
مِنْ سَادَاتِ الشُّهَدَاءِ اللَّهُمَّ وَ لَا تُبَارِکْ فِی قَاتِلِهِ وَ
خَاذِلِه»
همه حاضران با صدای بلند، زار زار گریستند، پیامبر(ص) به آنها فرمود: «أ
تبکون و لاتنصرونه؛ آیا گریه میکنید، ولی او را یاری نمیکنید؟».
(لهوف، ترجمه قهری، ص17)
در بخش دومِ روایت پیامبر(ص) نکتهای که بسیار جای دقت و تأمل دارد، موضوع دعای پیامبر(ص) مبنی بر «برکت دادن به قتل یا شهادت امام حسین(ع)» است.
عمق دعای حضرت به حدی است که مرزهای زمانی و مکانی را درید به این صورت که خون امام حسین(ع) در هر زمان و مکانی اثر مثبت خود را نشان داد.
از زمان به شهادت رسیدن امام(ع) تاکنون همواره جنبشهای مختلفی با یاد و نام و شعار حضرت رخ داد و باعث شد کمر کفر و ظلم شکسته شود تا جایی که در عصر حاضر، امام خمینی(ره) پیروزی انقلاب را ثمره عاشورا معرفی کرد و در آینده نیز شعار یاوران مهدی(عج) نیز شعار حسینی خواهد بود.
" جام جم "
هیچوقت حسرت
زندگی آدم هایی که از
درون شان خبری نداری
نخور
هرقلبی دردی دارد
فقط نحوه ابراز آن
فرق دارد
بعضی ها آن را در
چشمانشان پنهان می کنند
و بعضی ها در لبخندشان
به گزارش جام جم آنلاین به نقل از مهر، سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان در سخنرانی خود در شب عاشورای حسینی(ع) خواستار حفظ ثبات سیاسی لبنان و آرامش موجود شد و تصریح کرد: اداره کشور با تشنج یا دشمنی با یکدیگر به پیش نمیرود. همانگونه که پیش از این در قضیه انتخابات توانستیم اختلافات را حل کنیم، هنوز هم میتوان اختلاف سلیقهها و تضادها را حل و فصل کرد و مصلحت لبنان در دوری از هر گونه درگیری در سطح ملی است.
نصرالله ادامه داد: این حرف را از روی ضعف یا ترس یا نگرانی به زبان نمیآورم، حزبالله امروز در قویترین شرایط قرار دارد و حتی رژیم صهیونیستی هم میگوید که حزب الله دومین ارتش منطقه است.
دبیرکل حزب الله لبنان هشدار داد که طرفهای مختلف به خصوص عربستان، در فکر کشاندن لبنان به اختلافات و درگیری داخلی و منطقهای نباشند.
نصرالله با بیان اینکه نظر ما ادامه یافتن دولت فعلی لبنان است تا اینکه انتخابات در چارچوب همکاریهای مثبت برگزار شود، گفت: سخن حزبالله همان سخن «نبیه بری» است و انتخابات برگزار خواهد شد و مجلس نمایندگان تمدید نخواهد شد.
وی با اشاره آزادسازی کامل منطقه «الجرود» و بزرگداشت کشته شدگان ارتش لبنان، عنوان کرد: تهدید تروریستی پس از آزادسازی «الجرود» کاهش پیدا کرده، اما پایان نیافته است. پایگاه های لجستیکی برای آغاز عملیاتهای تروریستی در شهرها و شهرکها منهدم شده است و با وجود سخنان برخی سفارتخانههای خارجی در لبنان، مشتاقم بگویم که لبنان از امنترین کشورهای جهان و امنتر از آمریکا است.
دبیر کل حزب الله لبنان با اشاره به مسئله آوارگان اظهار داشت: در لبنان همه درباره معضل آوارگان اتفاق نظر دارند، مصلحت آوارگان سوری در این است که به کشورشان بازگردند.
نصرالله خطاب به آوارگان سوری گفت: منفعت شما در این است که به کشورتان و زندگی اصلیتان بازگردید، فلسطینیها را ببینید که در تلاش برای بازگشت به کشورشان هستند؛ مصلحت شما در این است که به آبادی کشورتان بپردازید.
وی در ادامه تاکید کرد که هیچکس حق ندارد که آوارگان سوری را وسیله ای برای تبلیغات انتخاباتی خود قرار دهد.
دبیرکل حزب الله لبنان همچنین خطاب به مسئولان لبنانی تصریح کرد که نباید در مسأله مربوط به جاسوسی رزیم صهیونیستی و دستگاه های شنود و دوربینهای بمبگذاری شده با تساهل رفتار کنند. اگر مسأله نفوذ و جاسوسی رژیم صهیونیستی از راه سیاسی حل نشود ما برای حل این مسأله دنبال راه های دیگر خواهیم رفت؛ دوربینهای بمبگذاری شده و دستگاههای شنود آیا زیر پا گذاشتن قطعنامه ۱۷۰۱ نیست؟
نصرالله با تاکید بر اینکه گروهک تکفیری داعش به پایان خود رسیده و تنها مسأله زمان مطرح است، اظهار داشت: داعش در حال حاضر به دنبال افرادی برای انجام حملات انتحاری است تا بتواند شکست در سوریه را به تأخیر بیندازد.
وی در ادامه به طرح این سوال پرداخت که اگر داعش پیروز میشد، سرنوشت عربستان و دیگر کشورهای خلیج فارس و کشورهای شمال آفریقا چه می شد؟
دبیرکل حزب الله لبنان با بیان اینکه رژیم صهیونیستی از اینکه داعش در سوریه شکست خورده نگران شده است، تصریح کرد: ما توانستیم توطئه داعش را که محصول رژیم صهیونیستی بود و از سوی قدرتهای منطقهای برای تجزیه منطقه حمایت میشد را خنثی کنیم.
نصرالله در ادامه با اشاره به همه پرسی جدایی اقلیم کردستان عراق اظهار داشت: آنها پس از شکست طرح داعش، به پروژه تجزیه منطقه بازگشتند و اولین آن را نیز از کردستان عراق آغاز کردند.
وی ادامه داد: مسئله مربوط به همهپرسی یا حق تعیین سرنوشت نیست؛ بلکه به تجزیه منطقه بر اساس نژاد مربوط میشود و آنچه که در کردستان عراق میگذرد، تمام منطقه را تهدید میکند.
دبیر کل حزب الله لبنان با بیان اینکه تنها حامی جدایی این منطقه از عراق رژیم صهیونیستی است، افزود: درباره موضع آمریکا درباره جدایی اقلیم کردستان، نباید به آنها اعتماد کرد، صداهایی در آمریکا وجود دارد که از جدایی کردستان عراق حمایت میکنند.
نصرالله در ادامه با اشاره به سیاست های عربستان سعودی تصریح کرد: حاکمان عربستان در رأس پروژه ضد مقاومت قرار دارند.
وی در ادامه خطاب به حاکمان سعودی گفت: به زودی جدایی کردستان از عراق، به عربستان میرسد و موجب تجزیه این کشور میشود، عربستان بهتر از هر کشور دیگری شرایط تجزیه شدن را دارد.
دبیرکل حزب الله لبنان با بیان اینکه اگر منطقه تجزیه شود، کشورهایی که از پس آن به وجود میآیند برای ده ها سال با یکدیگر به جنگ خواهند پرداخت، افزود: جنگهای داخلی شکل خواهد گرفت که وسعت آن را فقط خدا میداند.
نصرالله در پایان تاکید کرد: مشکل با مردم کرد نیست، بلکه با سیاستمداران کرد است که پروژه ها و منافع خاص خودشان را دارند و رهبران کرد هنگامی که ببینند کشورهای عربی و اسلامی در مخالفت با تجزیه بسیار جدی هستند، به زودی به گفتگو باز می گردند.
" جام جم "
بررسی روایات اهل بیت و تاریخ اسلام، و تامل بر خواسته های یزید از امام حسین(ع) می تواند سبب ایجاد جریان کربلا را به خوبی نشان دهد.
از بررسی روایات و تاریخ اسلام، به خواسته های یزید از امام حسین- علیه السّلام- و سبب ایجاد جریان کربلا پی می بریم که به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
الف. بیعت با حکومت باطل
یزید برای عتبه (۱)پیام فرستاد که از امام حسین- علیه السّلام- برای او بیعت بگیرد، امام در جواب فرمود:
«یا عَتَبَهُ! قَدْ عَلِمْتَ أَنّا أَهْلُ بَیْتِ الْکَرامَهِ، وَ مَعْدِنُ الرِّسالَهِ، وَ أَعْلامُ الحَقِّ، الَّذینَ أَوْدَعَهُ اللَّهُ- عزّوجلّ- قُلُوبَنا، وَ أَنْطَقَ بِها أَلْسِنَتَنا فَنَطَقَتْ بِاذْنِ اللَّهِ- عزّوجلّ- وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدّی رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ: إِنَّ الْخِلافَهَ مُحَرَّمَهٌ عَلی وُلْدِ أَبی سُفْیانَ. وَ کَیْفَ أُبایِعُ أَهْلَ بَیْتٍ قَدْ قالَ فیهِمْ رَسُولُ اللَّهِ هَذا؟!»(۲)
ای عتبه! به تحقیق می دانی که ما اهل بیتِ کرامت، و معدن رسالت، و نشانه های حقّ هستیم که خداوند- عزّوجلّ- آن [حقّ] را در دل های ما به ودیعه گذاشت و زبان ما را به آن گویا نمود، لذا به اذن خداوند- عزّوجلّ- سخن گفت. به راستی از جدّم رسول خدا شنیدم که می فرمود: خلافت و حکومت، بر پسران ابوسفیان حرام است. حال، چگونه من با خاندانی که رسول خدا درباره ی آنان چنین فرموده، بیعت کنم؟!
ب. به ذلّت کشاندن سیّدالشّهدا علیه السلام
در کلامی که حضرت در روز عاشورا با لشکریان کوفه داشتند، چنین آمده است:
«أَلا إِنَّ الدَّعِیَّ بْنَ الدَّعِیَّ، قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ الْقِلَّهِ [السِّلَّهِ] وَ الذِّلَّهِ. وَ هَیْهاتَ ما آخُذُ الدَّنِیَّهَ، أَبَی اللَّهُ ذَلِکَ وَ رَسُولُهُ وَ جُدُودٌ طابَتْ وَ حُجُورٌ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِیَّهٌ وَ نُفُوسٌ أَبِیَّهٌ لا تُؤْثَرُ مَصارِعُ اللِّئامِ عَلی مَصارِعِ الْکِرامَ. أَلا قَدْ أَعْذَرْتُ وَ أَنْذَرْتُ. أَلا إِنّی زاحِفٌ بِهَذِهِ الأُسْرَهِ عَلی قِلَّهِ الْعَتادِ وَ خِذْلَهِ الْأَصْحابِ.»(۳)
آگاه باشید که زنازاده ی فرزند زنازاده، مرا بین دو امر مخیّر نموده: بین جنگیدن با کمی افراد [و یا شمشیر کشیدن و جنگ] و بین ذلّت و خواری [بیعت با او]
هیهات، من هرگز خواری و فرومایگی را انتخاب نخواهم کرد. خدا و رسولش و اجداد پاک و دامن های مطهّر و زعیمان با حمیّت ونفوس با غیرت از آن امتناع دارند. هرگز قتلگاه مردمانِ پست، بر قتلگاه گرامیان و بزرگان ترجیح داده نمی شود. آگاه باشید که من، عذری برای شما نگذاشتم و شما را انذار کردم. آگاه باشید که من با این اهل بیتم، با کمیِ اسلحه و آلات جنگی و کمی افراد و یاران، روانه ام.
ج. حسادت به اهل بیت علیهم السلام
در قسمتی از خطبه ی فاطمه ی صغری- علیهاالسّلام- چنین آمده است:
(۴)«حَسَدْتُمُونا- وَیْلًا لَکُمْ- عَلی ما فَضَّلَنَا اللَّهُ عَلَیْکُمْ»
وای بر شما که به خاطر فضایل و برتری هایی که خداوند به ما [نسبت به شما] داده بود، حسد ورزیدید.
بیان: از کلمات حضرت سیّدالشّهدا- علیه السّلام- و کلام فاطمه ی صغری- علیهاالسّلام-، به خوبی روشن می شود که:
اوّلًا: یزید می دانست حکومت و خلافت، حقِّ مسلّمِ اهل بیت رسول اللَّه- صلّی اللَّه علیه وآله وسلّم- است، ولی حبّ جاه و مقام، حسادت و پلیدی طینت و ... مانع پذیرش آن بود؛ لذا می خواست به هر قیمت که شده، اگر چه با قتل و اسارت اهل بیت- علیهم السّلام-، به خواسته ی شوم خود برسد.
ثانیاً: حضرت با برشمردن ملاک های حاکم اسلامی، به طور قاطع در برابر این آرزوی یزید تا سرحدّ شهادت و اسارت ایستاد.
ثالثاً: دلایل عمده ای که آن حضرت- علیه السّلام- در نپذیرفتن بیعت با یزید، و این که حکومت از آنِ ایشان است ذکر می کنند، عبارت است از:
۱-ما اهل بیت کرامتیم.
۲-ما معدن رسالتیم.
۳-ما نشانه های شایسته ی الهی هستیم.
۴-خداوند حقّ را در قلوب ما قرار داده است.
۵-خداوند حقّ را به زبان ما جاری نموده است، و ما نیز به اذن الهی آن را بیان می کنیم.
۶-رسول خدا- صلّی اللَّه علیه وآله وسلّم- خلافت را بر فرزندان ابوسفیان ناشایست و حرام نموده است.
۷-شایستگی نداشتن یزید برای خلافت، از نظر سلامت نطفه.
۸-حضرتش جنگ را با وجود کمی یاران اختیار نمود و ذلّت و پستیِ بیعت با یزید را نپذیرفت و کشته شدن با عزّت را بر زنده بودن با ذلّت ترجیح داد.
۹-بیزاری خداوند و رسول اللَّه- صلّی اللَّه علیه وآله وسلّم- و همه پیامبران و نیاکان مطهّر و دامن های پاکیزه (رسول اللَّه- صلّی اللَّه علیه وآله وسلّم-) و علی- علیه السّلام- و فاطمه- علیهاالسّلام- و اولیا و برجستگان الهی از چنین بیعت و ذلّتی.
۱۰-مقابله با دشمن، با وجود کمی اسلحه و آلات جنگی و کمی اصحاب.
۱۱-خداوند این خانواده را بر آل ابی سفیان و دیگران فضیلت داد. (بنابر کلام فاطمه ی صغری- علیهاالسّلام-)(۵)
منابع:
۱-این نقل بنابر منقول از امالی صدوق است، ولی در همین کتاب( بحارالانوار، ج ۴۴،
ص ۳۲۴ و ۳۲۵) به نقل مفید و ابن شهرآشوب،« ولید بن عتبه» است که مورد نظر
اکثر محدّثین می باشد. بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۹
۲-بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۱۲
۳- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۹
۴-بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۱
۵-فروغ شهادت(اسرار مقتل سیدالشهدا علیه السلام)، علی سعادت پرور صص۷۸-۷۵
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبۀ جدّش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جائی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران ، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سرکند ، مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزّت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد از اینش صحنه ها و پرده ها اشک است و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم "شهریار"
کاندرین گوشه عزائی بی ریا دارد حسین
" شهریار "
وراثت، اصطلاحی است که نشانگر به جای گزاردن کسی، چیزی را، برای کسی است. اینکه چه چیزی برای چه کسی به ارث گزارده می شود، در بزرگ شماری این رویداد، بسی اثرگزار است. هنگامی که بشنوید ارث گزارانِ بسیاری، ارثی را برای فردی برجای نهاده اند، اهمیت رویداد بیشتر می شود.
ارث برنده، حسین بن علی(ع) است و ارث گزارنده، پیامبران الهی از حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص) و اوصیای ایشان علیهم السلام. وه! چه خوشبخت است حسین بن علی(ع) که ارثی چنین بزرگ نصیب او شده است. قرار است که در نمایشگاهی بزرگ در سرزمین طفّ، این ارث بزرگ، به نمایش گذاشته شود. آیا می توان با حسین همراه شد و اندکی از آن ارث بزرگ را از آنِ خود کرد؟
امّا این ارث چیست؟ آیا از طلا و جواهرات است یا درهم و دینار یا املاک و مزرعه و ..... . روایتگری برایم نقل کرده بود که این ارث ویژه است، ولی از زر و سیم نیست. پس چه؟ این چگونه ارثی است؟ به راستی حسین بن علی با این ارث چه خواهد کرد؟ آیا در بزم موعود، می توان آن را شهود کرد؟
وقتی پرسشم را از خضر راهی پرسیدم. آهی از درون کشید. آهش سوزان بود. گفت: این داغی که در دل دارم، هیچ گاه طعم خنکی را نخواهد چشید.
حسین(ع) وارث حق است. حسین(ع) حق است و حق همراه حسین(ع) است، چنان که با پدرش و جدش همراه بود. حسین(ع) وارث همه حق جویان عالم است. از آدم(ع) تا نوح(ع) تا ابراهیم(ع) تا موسی(ع) تا عیسی(ع) تا محمد(ص) ..... او در مقابل وارث تمام بدی های عالمیان - که او را أشقی الأشقیا خوانده اند و وارث و نماد باطل و باطل گرایان است – ایستاد.
پس از حسین(ع) نیز، هر کس با حق باشد، بر باطل می شورد و مبارزه اش را در کربلایی دیگر به نمایش می گزارد و عاشورایی دیگر را رقم می زند.
حسین بن علی(ع) الگوی سپاهیان حق است که خود فرمود: من برای شما اسوه ام.
حسین بن علی(ع) نقطه عطف است، پیوند دهنده وارثان حق پیش از خود و پس از خود. حسین(ع) نقطه عطفِ مبارزه همیشگی حق و باطل است و سید و سالار همه شهدای راه حق از اولین تا آخرین. چنان که خداوند در حدیث قدسی او را چنین ستوده است: أما أنه سیدالشهداء من الاولین و الآخرین فی الدنیا و الآخرة.
پس بیاییم این وارث آدم را، و وارث خاتم را زیارت کنیم با زیارت وارث: السَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صفْوَهِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ نُوحٍ نَبِیِّ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ اِبْراهیمَ خَلیلِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُوسی کَلیمِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ عیسی رُوحِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبیبِ اللَّهِ اَلسَّلام عَلَیْکَ یا وارِثَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ عَلَیْهِ السَّلامُ ...
" جام جم "
تا زسرشادی برون ننهند مردان صفا
پای نتوانند بردن بربساط مصطفی
خرّمی چون باشد اندرکوی دین کزبهرمُلک
خون روان کردند ازحلق حسین درکربلا
ازبرای یک بلی کاندرازل گفته ست جان
تا ابد اندررهد مرد بلی تن دربلا
- - -
کاین طریق است که دروی چوشوی،توشه تو را
جزفنا بودن اگربوذری وسلمان نیست
این عروسی ست که ازحسن رخش با تن تو
گرحسینی همه جزخنجروجزپیکان نیست
- - -
سراسرجمله عالم پرشهید است
شهیدی چون حسین کربلا کو
سربرآرازگلشن تحقیق تا درکوی دین
کشتگان زنده بینی انجمن درانجمن
دریکی صف کشتگان بینی به تیغی چون حسین
دردگرصف خستگان بینی به زهری چون حسن
" مولوی "
کجائید اى شهیدان خدائى
بلاجویان دشت کربلائى
کجائید اى سبکروحان عاشق
پرنده تر زمرغان هوائى
کجائید اى شهان آسمانى
بدانسته فلک را در گشائى
کجائید اى ز جان وجان رهیده
کسى مر عقل را گوید: کجائى؟
کجائید، اى در زندان شکسته
بداده وامداران را رهائى
کجائید اى در مخزنگشاده
کجائید اى نواى بىنوائى (1)
تا چه کین دارند دائم دیو و غول
چون یزید و شمر با آل رسول
گفت دانم کز تجوع وزخلا
جمع آمد رنجتان زین کربلا (2)
آن غریب شهر سربالا طلب
گفت مىخسپم درین مسجد بهشب
مسجدا، گر کربلاى من شوى
کعبه حاجت رواى من شوى (3)
" مولوی "
به مناسبت تاسوعای حسینی؛
تاسوعای حسینی فرصتی است تا بازخوانی نسبت به مقامات قمر منیر بنی هاشم(ع) داشته باشیم، کسی که در روایات معصومین صفات و خصوصیات بسیاری در مورد او آمده است. یکی از متون متقنی که در شناخت این شخصیت والا مقام آمده است زیارتنامه ایشان است که توسط امام معصوم صادر شده است. با نگاهی به چند فراز از زیارتنامه حضرت عباس(ع) از منظر آیت الله میرباقری، مروری نیز بر یک روایت معروف در مورد آن حضرت از زبان آیت الله قرهی خواهیم داشت.
تسلیم و تصدیق؛ صفات بارز حضرت عباس(ع)
آیت الله میرباقری با اشاره به عبارت «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِیِّ الْمُرْسَلِ.... أَشْهَدُ أَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْکُلْ» در زیارتنامه حضرت عباس(ع) می گوید: در همین زیارت نامه کوتاهی که برای حضرت ذکر شده، خصوصیات و صفات ممتازی برای حضرت بیان شده است؛ ازجمله مقام تسلیم، تصدیق، وفا، نصیحت نسبت به امام، نکول نکردن، سستی نکردن در همراهی با امام (ع) بخشی از صفات این وجود نورانی است. یکی از صفاتی که ذکر شده، صفت تسلیم است. تسلیم بودن و خود سپاریِ نسبت به معصوم در آن جایی که خدای متعال به انسان اراده و اختیار داده است.
وی ادامه دهد: در سوره «نساء» خدای متعال می فرماید «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلیماً»(نساء/۶۵) پیغمبر ما! اینها ایمان شان کامل نمی شود، مومن نمی شوند مگر اینکه در مقام داوری، در همه مسائل، تو را حکَم قرار بدهند و تسلیم محض تو باشند و هرچه تو حکم کردی، بدون دل نگرانی، با آرامش دل، بپذیرند و تسلیم محض تو باشند. در حرکت به سمت اولیاء خدا این، قدم اول است؛ البته تمام راه نیست.
آیت الله میرباقری می گوید: وجود مقدس قمر بنی هاشم، در عظیم ترین درگیری های تاریخ وارد شده و تسلیم محض بوده است. اگر الان برای ما مسئله، بعد از ۱۴۰۰ سال حل شده غیر از آن زمان است؛ زیرا آن زمان، خیلی ها که خودشان را بزرگ می دانستند و صحابی بودند و وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین و امام مجتبی را درک کرده بودند و شاگردی آن حضرات را کرده بودند، نمی توانستند بپذیرند که این راه، راه صوابی است. تسلیم شدن نسبت به وجود مقدس سیدالشهداء در این بلاء عظیم، در این امتحان سخت و سر باز نزدن و قوای خود را در اختیار معصوم قرار دادن قدم اول است.
وی خصوصیت دوم حضرت عباس که در زیارتنامه به آن اشاره شده را مقام تصدیق می خواند و می گوید: قدم دوم، تصدیق است. یعنی امام را عین صدق محض بدانی و شک و ریب و تکذیب نسبت به امام، در انسان پیدا نشود. خیلی ها در ته دل شان نسبت به حقانیت سیدالشهداء(ع) تردید کردند. ما یک تصدیق داریم، نقطه مقابلش از شک شروع می شود، بعد به ریب و بدگمانی می رسد، بعد به تکذیب ختم می شود. مقابل تصدیق، تکذیب است. انسان، معصوم را تکذیب می کند و می گوید: درست نیست، صدق نیست، فرمان خدا نیست، راه صواب نیست. اولش هم از یک تردید و شک آغاز می شود. انسان اگر در حقانیت جبهه انبیاء و اولیاء الهی تردید کرد این تردید، همین جا نمی ماند؛ بلکه شیطان، انسان را قدم به قدم پیش می برد تا به مقام ریب و بعد هم مقام تکذیب می رساند. تصدیق کردن معصومین و آنها را عین حق و صدق دانستن و شک نکردن در سختی ها بخصوص آنجایی که به حسب ظاهر با تعلقات ما درگیر می شود، کار بسیار سختی است؛ چون ما وقتی می خواهیم تصدیق کنیم، ترازوی ما، تعلقات ما هستند.
آیت الله میرباقری ادامه می دهد: بنابراین دومین صفتی که برای حضرت عباس(ع) ذکر شده تصدیق است «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ» او با همه وجود، سیدالشهداء را در سخت ترین امتحان عالم، تصدیق کرده و ذره ای شک نکرده در اینکه اقدام ایشان، برابر با بندگی خدا و حق محض است. چون خودش هم دنبال بندگی بوده است چنانچه در زیارت ایشان آمده است «السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ» چه کسی می تواند امام را تصدیق بکند؟ آن کسی که عبد است، آن هم عبد صالح. ببینید در زیارت حضرت چند صفت برای ایشان ذکر شده است «الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِیعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام» کسی که مقام عبودیت و صلاح و طوع را دارد، می تواند تصدیق بکند. امام بندگی خدا را در عالم می کند، اما من می خواهم یک راه دیگر بروم؛ پس چطور می توانم امام را تصدیق کنم؟! دعوا می شود. و مأمومین، از امام هایشان جدا می شوند چون ترازوهایشان با امام شان دو تا می شود و دو جور محاسبه می کنند و دو جور تعلق دارند و دو هدف دارند؛ بنابراین با امام شان درگیر می شوند.
اهل بیت به حضرت اباالفضل افتخار می کنند
آیت الله میرباقری با بیان اینکه سومین خصوصیت حضرت عباس(ع) وفاست می گوید: آدمی که تسلیم امام است؛ به فهمی می رسد و محاسباتش با امام همراه می شود. عقل عملش، تعلقاتش، خوب و بد کردن هایش، زشت و زیبا کردن هایش، درکش از معروف و منکر، با امامش هماهنگ شده و تابع و دنباله رو امام و نورانی به نور امام می شود. حالاست که می تواند وفا بکند و پیمانه اش را پر می کند و عهدهایی که با امامش داشته، به تمامه انجام دهد. «وافی» آن کسی است که پیمانه را پر می کند.
وی ادامه می دهد: قرآن می فرماید «وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ». کسی با خدا وفا کرد؛ خدای متعال در وفاداری، بر همه، سابق است و اصلاً وفاداری همه، از او است. روز قیامت، همه شهدا و خصوصاً شهدای کربلا که گُل سرسبد گل ها هستند؛ وقتی جایگاه حضرت ابالفضل را نسبت به حضرت سیدالشهداء می بینند، غبطه می خورند.
میرباقری می افزاید: از این لطیف تر، نصیحت است. نُصحِ برای امام؛ به معنای نصیحت کردن و موعظه کردنِ امام نیست بلکه بیش از وفا، و به معنای خیرخواهی کردن است؛ یعنی پیمانه ات را که پر کردی، آنچه را هم که از تو نخواستند، بروی انجام بدهی؛ یعنی کار را زیباتر و بیشتر از آنکه خواستند، انجام دادن. همان که خدای متعال در قرآن خطاب به پیامبر فرمود: «طه * ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی»(طه/۱-۲) پیغمبر ما، نگفتیم این قدر زحمت بکشی؛ بلکه ما گفتیم برو دست بندگان ما را بگیر و بیاور. برو عالم را آباد کن و با عبادت خودت عالم را نورانی کن. نگفتیم این طور به زحمت بیافت. این نصیحت است. سیدالشهداء، امام است؛ اما اگر کاری بکنی که بگویند این نسبت به امامش نصیحت کرد و بیش از آنکه وظیفه اش بود و عهد داشت؛ با امام خودش نُصح داشت که خیلی چیز عجیبی است. این است که حضرت فرمود: عموی من در روز قیامت یک درجه ای دارد که همه شهدا به او غبطه می خورند. این است که همه ائمه علیهم السلام ایشان را دوست دارند و افتخار می کنند. در حالیکه معصوم، مدار همه کائنات است؛ ولی به مثل حضرت اباالفضل افتخار می کنند و حرفش در دستگاه آنها ردخور ندارد.
عبد صالح خدا مطیع محض خداست
آیت الله قرهی هم با اشاره به مفهوم عبدالصالح در زیارتنامه حضرت عباس(ع) می گوید: تنها کسانی مطیع فرمان خدا و رسولش و اولوالامر میشوند که عبد صالح خدا باشند. بالجدّ تا انسان عبد صالح خدا نشود مطیع نمیشود. اگر عبد صالح نشد هر روز به یک عنوانی از اطاعت سرباز میزند و مطیع مولای خود نمیشود آنها که در عالم اطاعتشان اطاعت حقیقی بود طبعا عبد صالح خدا بودند. این یک حقیقت است.
وی ادامه می دهد: اگر کسی عبد صالح خدا نشد طبیعی است هر بار نسبت به مولای خودش انقلت میآورد و اشکال میتراشد. و یکی از خصایص کسانی است که عبد نیستند و صالح نشدند. امّا اگر کسی عبد صالح خدا شد مطیع بالله میشود در این فرازی که از بهترین القابی است که حضرت صادق القول و الفعل(ع) در زیارتنامه قمر بنی هاشم(ع) بیان فرمودند.
وی می افزاید: اگر انسان عبد صالح خدا باشد مطیع میشود ولی اگر نباشد هر چه معجزهای هم ببیند باز شک میکند و میگوید این سحر و جادو است. لذا اگر کسی مطیع باشد حال انبیاء را به دست میآورد و بصیر میشود. بصیر؛ یعنی آگاه و نافذالبصیره؛ یعنی آن بصیرتی که او ایجاد کرده عامل میشود دیگران هم به راه راست هدایت شوند و بصیرت او مصباح و چراغ راه دیگران میشود، نور و هدایت میشود برای دیگران. او فقط کسی است که مطیع خدا میشود و مطیع خدا کسی میشود که عبد صالح خدا باشد.
آیت الله قرهی اضافه می کند: در باب اینکه وقتی برای ابیعبدالله(ع) بیان میشود: «اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتیت الزکاه و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» جمله بسیار زیبایی را دارد چه کسانی میتوانند بصیرت پیدا کنند، آنهایی که مطیع بالله بشوند، مطیع بالله چگونه بوجود میآید؟ هر چه از جانب خدا آمد ولو به صورت ظاهر و اولیه سخت بود بپذیرد.
بصیرت حضرت عبّاس و رد امان نامه شمر
وی می گوید: کسانی که عبد صالح هستند که نشانه عبد صالح از صلاه شروع میشود و جلو میآیند، مطیع لله میشوند، بعد از آن نافذ البصیره میگردند و دیگر معلوم است که راه را برای دیگران باز میکند. در همین زیارت مخصوص حضرت ابالفضل العبّاس - که آیت حقّ، حاج شیخ عبّاس قمی، آن مخلَص لله هم در مفاتیح الجنان آورده - میخوانیم: «أشهد أَنَّکَ مَضَیْتَ عَلَی بَصِیرَةٍ مِنْ أَمْرِکَ مُقْتَدِیا بِالصَّالِحِینَ وَ مُتَّبِعا لِلنَّبِیِّینَ»، شهادت میدهم که عمر بابرکت خود را در بصیرت گذراندی. به صالحان عالم اقتدا کردی. یعنی نه فقط در کربلا، بلکه همیشه بصیر بودی. این بصیرت حضرت عبّاس است که ایشان را مطیع مولایش قرار میدهد. چون عبد صالح خداست.
وی ادامه می دهد: وجود مقدّس امام صادق(ع) میفرمایند: «کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَ البَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِ و أبلی بَلاءً حَسَنا و مَضی شَهیدَاً»، عمویمان عبّاس، نافذ البصیره بود و ایمان در وجودش، غوغا میکرد. حالا چه کسی میتواند اینطور بصیر باشد، راه را متوجّه باشد و موقعی که او را دعوت میکنند، به اشتباه نرود؟ میدانید ابن عبّاس با پول خریده شد؟ گرچه بعد توبه کرد و بر سر خودش زد که عجب اشتباهی کردم. ابن عبّاس با پول خریده شد. ولی عصر تاسوعا را از این جهت برای حضرت عبّاس قرار میدهند که وقتی به دنبال ایشان آمدند، ایشان نپذیرفتند.
آیت الله قرهی می افزاید: شمر ملعون دو مرتبه به سراغ حضرت عبّاس آمد، یک مرتبه اماننامه آورد که حضرت اصلاً جواب او را ندادند. حضرت أبیعبدالله بیان فرمود: برو و جوابش را بده، حضرت عبّاس نمیخواست با اینها روبهرو شود؛ چون میدانست اینها چه هستند و برای چه آمدند. وقتی اماننامه را آورد که بدهد، گفت: این برای - به ظاهر - خواهرزادههای من هست؛ امام به قمر منیر بنیهاشم فرمود: او را اجابت کن، گرچه فاسق هم باشد. لذا او به امر مولا رفت و إلّا نمیرفت.
وی می گوید: وقتی هم شمر گفت شما در امان هستید، فرمود پسر رسول خدا را در محاصره قرار دادید و برای من اماننامه آوردید؟! بعد جملهای را بیان کردند که خیلی زیباست، حضرت ابالفضل العبّاس میگویند: اگر اجازه داشتم، همین الآن سر از بدن تو ملعون جدا میکردم. لذا وقتی قمر منیر بنیهاشم برگشت، دارد که سرش پایین بود و أبیعبدالله و خواهرشان حضرت زینب، به استقبالشان آمدند. وقتی کسی نافذ البصیره باشد، راه را از بیراهه میفهمد. البته ایشان تالی تلو معصوم است و قیاسش با دیگران مناسب نیست. پروردگار عالم چون دیدند ابالفضل العبّاس در این اوج معرفتی است، با این که برادرانش هم شهید شدند، آنها کنار شهدای کربلا در پایین پای وجود مقدّس أبیعبدالله مدفون هستند، امّا پروردگار عالم میخواهد ابالفضل العبّاس مخصوصاً جای دیگری دفن شود و دو حرم در آنجا باشد و یقین بدانید که بینالحرمین، جایگاه اجابت دعاست.
معرفت حضرت عباس(ع) به سیدالشهدا
این استاد اخلاق معتقد است: ابالفضل العبّاس، معرفت به امام زمان خودش که برادرش هم هست، دارد، لذا به نورانیّت رسیده، میگویند: قمر منیر بنیهاشم! قمر نورانی. من در سالهای پیش هم بیان کردم، حالا با این روایت تطبیق میدهیم، بیان کردم: میدانید چرا قمر میگویند؟ نه این که از امام زمانش قشنگتر باشد، بلکه او به امام زمانش نزدیکتر است. ماه شب چهارده دیدید؟ نورانی است. برای اینکه انعکاس نور خورشید و آن حدش نسبت به زمین و در آن شبی که برای ما آنطور قرار میگیرد، بیشتر است. نور بیشتر به او و نزدیکی آن به زمین، تلألؤ نورش بیشتر است و إلّا ماه که از خودش نور ندارد. انعکاش نور خورشید است.
وی می گوید: قمر منیر بنی هاشم است، برای این که نزدیکی او به خورشید امامت، نه از باب این که برادرش است، نزدیک است. بلکه نزدیکی معرفتی، ملاک است. حضرت میفرمایند: حتّی یعرفنی بالنورانیّة، آن کسی که به من معرفت پیدا کند، به نورانیّت میرسد. فإذا عرفنی بها کان مستبصرا بالغا کاملا، پس موقعی که به این مقام شناخت پیدا کرد، به وسیلهی معرفت نورانی شد، به طور کامل و تمام و کمال، به بصیرت میرسد.
وی ادامه می دهد: ابالفضل العبّاس، نافذ البصیره است، برای این که به طور کامل و تام بصیر شده، چون به طور کامل و تام، اوّل امام را میشناسد، دوم مطیع امام است. چون اگر نمیشناخت، مطیع هم نبود. وقتی میگوید: میخواهم به جنگ بروم، سینهام دیگر تحمّل ندارد. حضرت میفرمایند: اوّل برو آب بیار، میگوید: چشم. مطیع است.
آیت الله قرهی در پایان می گوید: اطاعت به جایی میرسد که وقتی انسان از امام، نورانیّت میگیرد، میفهمد هیچ موقع مقدّم بر امام نیست. حتّی در خوردن آب هم همین است. وقتی ما تشنهی تشنه شویم، شاید بعضی، امّا خیلی کم، بتوانند خودشان آب نخورند. ما در جنگ هم دیدیم که در محاصرههایی که عطش همه را گرفته و بعد یک طور باز شده و آبی آمده، دیگر اصلاً طرف متوجّه نیست که تحمّل کند دیگران بخورند، امّا بعضیها هم بودند که اوّل خواستند دوستانشان آب بخورند.
" خبرگزاری مهر "
1 و 2- بحارالانوار ج 44 ص 392؛ ارشاد مفید، ج 2 ص 90.
3- بحارالانوار ج 4 ص 316 و ص 392 تا آخر و ج 25 تا ص 6.
4- همان، ج 44 ص 394.
5-
اشاره به کلام امام حسین(ع) است که وقتی چند مرتبه سپاهیان دشمن را نصیحت
کرد و نتیجهای ندید فرمود: �فقد ملئت بطونکم منالحرام�، شکمهای شما از
حرام پر شده است. (بحارالانوار، ج 45 ص 8)
6- بحارالانوار، ج 45 ص21
علامه آیه الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهرانی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف امام شناسی، ج۱۵ می نویسد : محدّث [قمی] میفرماید: علی اکبر علیه السّلام در دامن عمویش حسن و پدرش حسین علیهما السّلام تربیت شده بود و به آداب آن دو بزرگوار مؤدَّب گردیده بود، همچنانکه شاهد بر این معنی است آنچه در زیارت معتبره منقوله وارده در «کافی» و «تهذیب» و «من لا یحضره الفقیه» خطاب به آن حضرت آمده است: السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ؛ سلام خدا باد بر تو ای پسر امام حسن و امام حسین.»
ایشان در خصوص «گفتگوی علی اکبر علیه السّلام با امام حسین علیه السّلام درباره شهادت» نیز چنین می آورد: محدّث قمی از ارشاد شیخ مفید نقل فرموده است که: در مسیر کربلا شبی در آخر شب حضرت امام حسین علیه السّلام امر فرمود تا آبگیری کنند، و مشک ها را از آب پر نمایند. پس امر به کوچ فرمود، و از قصر بنی مقاتل خارج شد. عَقَبَة بن سَمْعان میگوید: ساعتی با آن حضرت سیر کردیم و به آن حضرت پینگی و حالت چرتی بر همان کیفیّت که بر روی اسب روان بود دست داد، و سپس به انتباه آمد در حالی که میگفت: « إنَّا لِلّهِ وَ إنَّا إلَیْهِ رَاجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛ تحقیقاً ما ملک طلق خدائیم، و ما به سوی او رجعت کنندگانیم. و حمد و سپاس اختصاص به خدا پروردگار عالمیان دارد.»
این عمل را حضرت دو بار یا سه بار تکرار نمود. در این حال فرزندش علی بن الحسین علیهما السّلام که سوار بر اسبی بود به سوی وی آمد و گفت: « بِمَ حَمِدْتَ اللهَ وَ اسْتَرْجَعْتَ ؛ علّت حمد و استرجاع شما چه بود؟!»
حضرت فرمود: « یَا بُنَیَّ! إنِّی خَفَقْتُ خَفْقَةً فَعَنَّ - أیْ ظَهَرَ- لِی فَارِسٌ عَلَی فَرَسٍ وَ هُوَ یَقُولُ: الْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَ الْمَنَایَا تَسِیرُ إلَیْهِمْ. فَعَلِمْتُ: أنَّهَا أنْفُسُنَا نُعِیَتْ إلَیْنَا!
ای نور دیده پسرک من! من که در راه میآمدم، چرت مختصری مرا گرفت، و برای من اسب سواری که بر روی اسبی بود ظاهر شد، و او می گفت: این قوم می روند، و مرگ ها هم به سوی ایشان می رود. بنابراین دانستم که: خبر مرگ ما به ما داده میشود!»
فرزندش عرض کرد: « یَا أبَهْ! لَا أرَاکَ اللهُ سُوءاً، أ لَسْنَا عَلَی الْحَقِّ؛ ای پدر جان! خداوند برای تو روز بدی را پیش نیاورد! آیا ما بر حق نیستیم؟!»
حضرت فرمود: « بَلَی وَ الَّذِی إلَیْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ؛ بلی، و سوگند به آن کسی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم!»
علی عرض کرد: « فَإنَّنَا إذاً لَا نُبَالِی أنْ نَمُوتَ مُحِقِّینَ ؛ پس در این صورت تحقیقاً ما باکی از مرگ نداریم با وجود آنکه مُحقّ میباشیم!»
حضرت فرمود: « جَزَاکَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَی وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ! خداوند تو را جزا بدهد جزای فرزندی، به بهترین جزای پسری که از پدرش داده است!»(۲)
تعبیر جالب شعر حافظ در مورد حضرت علی اکبر
علامه طهرانی در نوشتاری دیگر: کتاب روح مجرد می نویسد:
مرحوم آقا سیّد ضیاء الدّین دُرّیّ یکی از وعّاظ و اهل منبر درجه اوّل طهران و استاد علوم معقول بودند؛ و اینک متجاوز از سی سال است که فوت کرده اند. حقیر در پای منبر ایشان کراراً بوده ام؛ مسلک حِکَمی و عرفانی در منبر داشت و بیانش جالب و منبرش محقّقانه بود. در شب سوّم ربیع الثّانی یک هزار و چهارصد و دوازده هجریّه قمریّه، أخالزّوجه حقیر: حجّة الاسلام آقای حاج سیّد حسن معین شیرازی دامت معالیه در بنده منزل در مشهد مقدّس بودند، و از ایشان خواب جالبی را نقل نمودند که ذکرش مقرون به لطف است:
معمولًا در طهران، هر واعظی را که برای یک دهه برای منبر رفتن در مجلسی دعوت می کردند، در شب آخر وی را برای همان دهه از سال دیگر نیز دعوت می نمودند. در آخرین سالی که مرحوم دُرّی در قید حیات بود، یک شب از دهه محرّم (شب هشتم یا نهم) جوانی از ایشان قبل از منبر سوال می کند که: مراد از این شعر چیست؟:
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چراکه وعده تو کردی و او بجا آورد (۳)
مرحوم درّی می گوید: جواب این سوال را در بالای منبر می دهم تا برای همه قابل استفاده باشد. ایشان در فراز منبر از قضیّه نهی آدم أبو البشر از خوردن گندم و داستان نان جوین خوردن أمیر المؤمنین علیه السّلام را در تمام مدّت درازای عمر بیان می نماید و حتّی اینکه آن حضرت در تمام مدّت عمر ابداً نان گندم نخورد و از نان جوین سیر نشد. (روایت نخوردن گندم در تمام عمر، اختصاص به رسول الله دارد که چون از أمیرالمؤمنین علیه السّلام می پرسند که: عائشه روایت می کند که: رسول خدا در تمام عمر یک شکم نان گندم نخورد، حضرت می فرماید: عائشه دروغ می گوید؛ رسول خدا در تمام مدّت عمر نان گندم نخورد، و از نان جو یک شکم سیر نخورد- انتهی.البتّه شکّی نیست که أمیر المؤمنین علیه السّلام هم تأسّی به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم دارد و نان گندم نخورده است، همان طور که از أخبار استفاده میشود؛ و امّا این غیر از مضمون روایت سابق است.)
و سپس می گوید: مراد از شیخ در این بیت، حضرت آدم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام است که وعده نخوردن از شجره گندم را در بهشت داد ولی به آن وفا نکرد و از امر خداوند سرپیچی نمود و گندم را تناول کرد. و مراد از پیر مغان حضرت أمیرالمؤمنین علیه السّلام است که در تمام مدّت عمر نان گندم نخورد و وعده عدم تناول از شجره گندم را او ادا کرده و به اتمام رسانید.
این مجموع تفسیر این بیت بود که وی بر سر منبر شرح داد و منبرش را خاتمه داد.قبل از پایان سال، مرحوم درّی فوت می کند؛ و لهذا در سال بعد، در دهه محرّم در آن مجلس مَدعُوّی که باید حضور داشته باشد، نمی تواند شرکت نماید. درست در سال بعد در دهه محرّم در همان شبی که این جوان سوال را از مرحوم درّی می کند، وی را در خواب می بیند که: مرحوم درّی به نزد او آمد و گفت: ای جوان! تو در سال قبل در چنین شبی از من معنی این بیت را پرسیدی و من آنطور پاسخ گفتم. امّا چون بدین عالم آمده ام، معنی آن، طور دیگری برای من منکشف شده است:
مراد از شیخ حضرت إبراهیم علیه السّلام است و مراد از پیر مغان حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام؛ و مراد از وعده، ذبح فرزند است که حضرت إبراهیم بدان امر خداوند وعده وفا داد، امّا حقیقت وفا را حضرت أباعبدالله الحسین علیه السّلام در کربلا به ذبح فرزندش حضرت علیّ أکبر علیه السّلام انجام داد.
فردای آن شب، این جوان در آن مجلس معمولی همه ساله مرحوم درّی میآید و این خواب خود را بیان می کند و معلوم است که با بیان این خواب چه انقلابی در مجلس روی داده است.
****************
1- عیون أخبار الرّضا علیه السّلام، ج ۱، ص ۲۰۹.
2- نفس المهموم، ص ۱۲۲.
3-دیوان خواجه حافظ شیرازی، علیه الرّحمةُ و الرّضوان، از طبع پژمان،
ص ۷۳، غزل ۱۶۰؛ و از طبع محمّد قزوینی و دکتر قاسم غنی، ص ۹۹، غزل ۱۴۵