اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

جمعه های انتظار .......


پذیرش مردمی؛ شرط تحقّق انقلاب مهدوی/ یاران امام عصر چه کسانی‌اند؟

 

امام زمان

 
 
اگر ما به دنبال تحقّق حکومت مهدوی هستیم، تا در پناه آن، به بالاترین درجات رشد و کمال دست یابیم، باید او را بر دیگران ترجیح دهیم و با تمام وجود برای استقرار حکومتش تلاش کنیم.

یاران امام مهدی(عج)، پیش از قیام، هنگام قیام و پس از قیام حضرت ولی عصر(عج) در سه مرحله فعالیت کرده و به وظیفه یاوری امام و رهبر خود اهتمام می‌ورزند:


 پیش از قیام


 در این مرحله، یاران با حضور میان مردم و تبلیغات مناسب، آنان را از وضعیت نامطلوب موجود آگاه کرده و با معرفّی امام از یک سو و زیبایی‌های دوران انقلاب از سوی دیگر، آنان را برای پذیرش رهبر و خیزش در راستای اهداف او آماده می‌کنند.


 هنگام قیام



یاران با حضور فعال در جریان قیام، سعی می‌کنند حرکت مردم را کنترل کرده و با جهت دهی مناسب، آن را هماهنگ با اهداف انقلاب پیش ببرند.


 پس از قیام


آنان با تلاشی خستگی ناپذیر، برای تحقق اهداف انقلاب فعالیت می‌کنند.

تعداد یاران زمانی که یاوران آماده بودند و خداوند اذن داد، ظهور، صورت می‌پذیرد. امام جواد علیه السلام ضمن حدیثی فرمود:

اجتَمعَ اِلَیهِ مِن اَصحابِهِ عِدَّةُ اهلِ بدر ثَلاثِمائَةَ و ثَلاثَة عَشَر رَجُلاً مِن اَقاصِی الاَرض و ذلِکَ قَولُ الله عَزَّوجَلَّ «اَینَ ما تکوُنوُا یأتِ بِکُمُ الله جَمیعاً اِن الله عَلی کُلِ شَیءٍ قَدیر» فَاِذا اجتَمَعَت لَهُ هذِهِ العِدَّة مِن اَهلِ الاِخلاص اَظهَرَ الله امره فَاِذا کَمُلَ له العقد و هُوَ عَشَرةُ آلاف رَجُل خَرَجَ بِاِذِّنِ الله عَزوَجَلَ؛

به سوی او اجتماع می‌کنند به تعداد اهل بدر، ۳۱۳ نفر از اطراف زمین و این، معنای قول خدا است که «هرکجا باشید، خدا شما را می‌آورد، همگی را؛ به درستی که خدا بر هرکاری قدرت دارد».

هنگامی که برای او عده از اهل اخلاص جمع شد، خدا امر او را ظاهر می‌کند؛ زمانی که برای او عقد کامل شد و آن، گروه ده هزار نفری است، به اذن خدا خروج می‌کند. (١)

از این روایت می‌توان استفاده کرد یاران حضرت را سه گروه تشکیل می‌دهند:

۱. یاوران ویژه که ۳۱۳ نفرند و با اجتماع آنان، ظهور به اذن خدا واقع می‌شود.

۲. یاورانی که حدود ده هزار نفرند و با اجتماع آنان، قیام و خروج به اذن خدا صورت می‌گیرد.

۳. یاورانی که در طول قیام، به صفوف سربازان حضرت ملحق می‌شوند.

این شرط، از شرایطی است که توسط انسان‌ها باید محقّق شود. اکنون جای این سؤال است که آیا یاوران حضرت فراهم شده-اند؟ آیا گروهی از انسان‌ها با ایجاد ویژگی‌ها و صفات یاران در جان خویش، خود را برای یاری و همراهی امام آماده کرده اند؟


‌آمادگی و پذیرش مردمی


یکی دیگر از شرایط بسیار مهم برای تحقّق و پیروزی یک قیام و انقلاب، پذیرش مردمی است. باید مردم آن را بخواهند و بپذیرند و در غیر این صورت، اگر بهترین برنامه را برگزیده و شخص منتخب خداوند با یارانی بی نظیر و از جان گذشته بخواهند در جامعه پیاده کنند، ولی مردم آن را پذیرا نباشند، قطعاً به انجام نخواهد رسید. فاجعه خونبار کربلا، شاهدی بر این مدعا است. رهبر قیام، سید و سالار جوانان بهشت امام حسین علیه السلام بود و برنامه او، مبتنی بر وحی و قرآن و سیره پیامبر گرامی اسلام پایه ریزی شده بود. یارانی همچون ابوالفضل العباس و حبیب بن مظاهر بر گرد او جمع شده بودند؛ ولی چون مردم آن را نپذیرفتند به پیروزی ظاهری و تشکیل حکومت در جامعه منتهی نشد (هر چند وظیفه الهی امام حسین علیه السلام حرکت و قیام بود و به برکت آن فداکاری، حقیقت دین اسلام میان مردم باقی ماند و نابود نشد).

جایگاه بلند این شرط و اهمیت آن، بدان جهت است که خداوند انسان‌ها را آزاد آفرید و به آنان حق انتخاب داد و ایشان را بر ‌سرنوشتشان مسلّط و حاکم کرد، تا سرنوشت خویش را آن گونه که می‌خواهند، رقم زنند و هر حرکت و چرخشی را که بخواهند، در مسیر زندگی خود ایجاد کنند:

«انَّ الله لا یغَیرُ ما بِقَومٍ حَتّی یغَیروُا ما بِأَنفُسِهِم»

به درستی که خداوند سرنوشت هیچ قوم [و ملّتی] را تغییر نمی دهد، مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است، تغییر دهند». (٢)

این تغییر و دگرگونی، می‌تواند به تباهی و هلاکت منتهی شود؛ همانند قوم ثمود. وقتی عده ای تصمیم به پی کردن شتر حضرت صالح علیه السلام گرفتند و شتر را کشتند، قوم نیز این کار را پسندید و با این عمل جهت گیری خود را مشخص کرد. اینان با این چرخش اجتماعی خود، انتخاب شومی انجام دادند و سرنوشت بدی را که عذاب الهی بود، برای خود رقم زدند.

نیز این دگرگونی می‌تواند به سعادت و نیک بختی بیانجامد و عاقبت خوشی را به ارمغان آورد؛ همانند قوم یونس علیه السلام. هرچند آنان در ابتدا با آن حضرت مخالفت کردند و دست رد به سینه وی زده و پیامبریش را انکار کردند و بدین سبب، عذاب الهی را برای خود خریدند ولی چون خود را در محاصره عذاب الهی دیدند؛ دست به توبه برداشتند و واقعاً با همة وجود به خدا رجوع کردند و با این انتخاب صحیح عذاب را از خود دور نموده و رحمت الهی را شامل حال خود کردند.

به بیان دیگر، در جهان هستی، قوانین پایدار و سنّت‌های الهی حاکم است. با رجوع به قرآن به روشنی دیده می‌شود این سنّت‌ها در جوامع انسانی با چگونگی اختیار و انتخاب انسان، عجین و همراه است. برای مثال، یکی از سنت‌های الهی، کمک و یاری به انسان‌ها است. خداوند، این امداد رسانی و نصرت را به تلاش افراد و ایجاد زمینه مشروط کرده است:

«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکم»

ای کسانی که ایمان آورده اید! اگر [آیین] خدا را یاری کنید، شما را یاری می‌کند و گام هایتان را استوار می‌دارد». (٣)

از دیگر سنت‌های الهی، پاداش برابر میزان کار و فعالیت آدمی است. آیات متعددی به این سنت الهی اشاره دارند؛ از جمله:

وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی»؛

و اینکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست». (٤)

«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُون»؛

و اگر اهل شهرها و آبادی ها، ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند، برکات آسمان و زمین را بر آن‌ها می‌گشودیم؛

ولی [آنها حق را] تکذیب کردند، ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم». (٥)

اگر حکومت اسلامی پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم در مدینه ایجاد شد، از آن جهت بود که مردم یثرب آن را خواستند و روزها انتظار مقدم مبارک پیامبر را کشیدند، تا آن یگانه دوران و رحمت واسعة الهی، شهر مدینه را به نور خود روشن کرد و حاکمیت الهی را اعلام نمود.

اگر عطر عدالت حکومت علوی در فضای جامعه اسلامی، جانهای آدمیان را سرمست بوی خوش خود کرد بدان سبب بود که مردم، امام علی (ع) را بر دیگران ترجیح دادند و ولایت و حاکمیت او را به جان خریدند و پس ‌از قتل عثمان، به گرد خانه او اجتماع کردند و رهبری او را خواستار شدند.

و اگر ما نیز به دنبال تحقّق حکومت مهدوی هستیم، تا در پناه آن، به بالاترین درجات رشد و کمال دست یابیم، باید او را بر دیگران ترجیح دهیم و با تمام وجود برای استقرار حکومتش تلاش کنیم. آری؛ باید خود بخواهیم. این کلام گلایه مانند آن عزیزی است که غربت و تنهایی و مشکلات مردم، سینه او را تنگ کرده و هر لحظه، منتظر خواست و دعوت مردم است:

«وَ لَو اَنَّ اشیاعَنا وَ فَّقَهُمُ اللهُ بطاعَتِهِ عَلی اجتِماعِ القُلوب فِی الوَفاء بِالعَهد عَلَیهِم لَما تَأَخَّرَ عَنهُمُ الیمن بلِقائنا؛ اگر شیعیان ما، که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر عهده دارند، همدل شوند، میمنت ملاقات ما به تأخیر نمی افتد [و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می‌شد]». (٦)

آری، سنّت الهی بر این قرار گرفته است که تا مردم نخواهند و حرکت نکنند و آماده مبارزه با ظلم و پذیرش دولت حق نباشند، خدا نیز آن را نخواهد داد.

خداوند، در قرآن در باره وقایع قوم بنی اسرائیل در سوره مائده، آیات ۲۱ تا ۲۶ نیز به این مطلب اشاره دارد. حضرت موسی علیه السلام به قومش گفت: «به این ارض مقدس داخل شوید»؛ ولی آنان گفتند: «ما حرکت نمی کنیم». تو و خدایت بروید و بجنگید و ما همین جا می‌مانیم و فقط نظاره گر خواهیم بود». حضرت شکایت آن‌ها را نزد خدا برد. خداوند نیز پاسخ داد: «پس به درستی که آن [سرزمین مقدس] ممنوع است بر آنان تا چهل سال، پیوسته در زمین سرگردان خواهند بود».

پس بر همه دوستداران و ارادتمندان است تا با تلاش و کوشش و برنامه ریزی مناسب، آمادگی برای ظهور آن بزرگ منجی را ایجاد کنند.

 لازم است به این نکته نیز اشاره شود که پذیرش مردمی، زمانی قابل اعتماد بوده و رهبر، می‌تواند به آن تکیه کند که اعلام آمادگی مردم، واقعی و بر اساس نیاز و معرفت باشد، نه از روی احساسات. به عبارت دیگر، مردم باید به اندازه ای از رشد و آگاهی برسند ‌که درک کنند ایده‌ها و ایسم‌های بشری و ساخته اندیشه و فکر محدود انسان ها، و حکومت‌هایی که بر پایه این ایدئولوژی‌ها به وجود می‌آیند نمی توانند بشر را از این گرداب تباهی نجات دهند؛ بلکه تنها در سایه حکومت و حاکمیت مرد آسمانی و پیشوای عادل الهی، انسان‌ها می‌توانند طعم زندگی خوب انسانی را به دست آورند.

البته برای تحقق یک انقلاب در جامعه، راه دیگری نیز وجود دارد و آن این که به قدری ظلم و ستم و فساد و تباهی در جامعه گسترش یابد که مردم به ستوه آمده و دیگر تاب تحمل وضعیت موجود را نداشته باشند. در این صورت نیز جامعه، آماده دگرگونی و تغییر است. برخی بر این باورند که آمادگی مردم برای ظهور منجی آخرین، در این بستر رقم می‌خورد؛ یعنی باید آن قدر ظلم و تباهی فراوان شود که دیگر مردم خسته شده و واقعا خواستار ظهور باشند.

خلاصه سخن: با توجه به چهار شرط ذکر شده، روشن می‌شود که دو شرط آن، مهیا و فراهم است و آن همان وجود برنامه و امام ‌است و دو شرط دیگر، باید آماده شود که وجود یاران و آمادگی عمومی است. این دو شرط، به تلاش و حرکت مردم و شیعیان وابسته است.

اللّهُمَّ اِنّا نَرغَبُ اِلَیکَ فی دَولَةِ کَریمَةٍ تُعِزبهاَ الاسلام وَ اَهلَه وَتُذِلُّ بِها النِّفاقَ وَ اَهلَه. (٧)و(٨)

منابع:

١-کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ب۳۷، ح۲

٢-سوره رعد/١١

٣-سوره محمد/٧

٤-سوره نجم/٣٩

٥-سوره أعراف /٩

٦-احتجاج، ج۲، ص۶۰۰، ش۳۶۰

٧-دعای افتتاح،مفاتیح الجنان

٨-انتظار ١٢،شرایط ظهور ،مهدی یوسفیان ،مرکز تخصصی مهدویت ،صص٥١-٤٤

راهکار احیای فرهنگ اهل بیت(ع)

Image result for ‫تصویر روز بارانی‬‎



عبدالله بن صالح هروی می‌گوید: در محضر امام رضا(ع) بودم، فرمود: خداوند رحمت کند کسی که امر ما (مکتب اهل بیت و تشیع) را زنده کند. کسی پرسید که امر شما چگونه احیا می‌شود؟

حضرت فرمود: معارف و علوم و فرهنگ ما را باید بگیرند، قرآن را به دیگران بیاموزند، زیرا اگر مردم خوبی‌ها و محاسن کلام ما را بشنوند و بشناسند، از ما خاندان رسالت پیروی خواهند کرد.

هروی می‌گوید: عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! برای ما از امام صادق(ع) نقل کرده‌اند که فرمود: هر کس علمی را به این خاطر بیاموزد که با علم خود با افراد سفیه و احمق مجادله و ستیز کند، یا با علم خود بر دانشمندان افتخار کند، یا مردم را متوجه خود نماید، مجازات چنین شخصی آتش دوزخ است. امام رضا(ع) فرمود: جدم راست گفت: آیا می‌دانی منظور از سفیهان در این سخن چه کسانی هستند؟ سپس فرمود: آیا می‌دانی مردم را متوجه خود سازد چیست؟ گفتم: نه نمی‌دانم.
 
فرمود: سوگند به خدا منظور از آن ادعای امامت بدون حق است. بنابراین اگر کسی علم را به خاطر این بیاموزد که با افراد سبک‌مغز از داستان‌سرایان مخالف ما، مجادله و ستیز نماید و به دانشمندان آل محمد(ص) افتخار و برتری‌جویی کند و ادعای امامت ناحق نموده و در پرتو علم خود، مردم را به سوی خویش فراخواند، اهل دوزخ است. ولی اگر آموختن علم به این خاطر نباشد، خدا او را رحمت نماید، زیرا این امر سبب زنده شدن ولایت و (استحکام) شیوه و برنامه‌ ما می‌شود. (1)

___________________

1- بحارالانوار،‌ج2، ص 30

راهبرد هدیه کردن عیوب


Related image


قال‌النبی(ص):
 
«خیر اخوانکم من اهدی الیکم عیوبکم»

پیامبر اکرم(ص) فرمود:
 
بهترین برادران شما، کسی است که عیب‌هایتان را به شما هدیه دهد. (1)

___________________

1- نهج‌الفصاحه، ص 316 حدیث 1509

عواقب فتنه دنیاطلبی به نام دین


Image result for ‫دشت سبز‬‎


امام صادق (ع) روایت می‌کند که در یکی از کتاب‌هایی که خداوند به پیامبرانش نازل کرده می‌فرماید: «همانا عده‌ای از مخلوقات من دنیا را به نام دین در آغوش می‌گیرند، آنها در ظاهر خود را در جلد میش نشان می‌دهند، و در باطن دل‌هایشان مانند دل‌های گرگان است. اعمال آنها حتی از گیاه صَبِر زرد تلخ‌تر است، ولی زبان‌هایشان برای فریب مردم از عسل هم شیرین‌تر است. اعمال باطنی‌شان (نیت‌هایشان) بدبوتر از جسد مردار گندیده است، آیا مرا فریب می‌دهند، یا بر من حیله‌گری می‌کنند؟!
پس سوگند به عزتم، فتنه‌ای برایشان برانگیزم که در شعله‌های آن غوطه‌ور شوند، که فریادشان بر اطراف زمین هم برسد، و حلیم از آن در حیرت بماند و رای صاحب رای و حکم حکیم در آن به گمراهی بگراید، و لباس تفرقه را برایشان می‌پوشانم و بر بعضی از آنها شدت و سختی بعضی دیگر را می‌چشانم، و آنها را به جان هم می‌اندازم، و از دشمنانم به وسیله دشمنان دیگرم انتقام می‌گیرم،‌ و سپس همه آنها را با هم عذاب می‌کنم. (1)

___________________

1- سخن خدا (کلیات احادیث قدسی)، آیت‌الله سیدحسن شیرازی، ترجمه ذکرالله احمدی، ص 553

اصلاح دنیا برای سفرآخرت


Related image

قال‌النبی(ص): «اصلحوا دنیاکم و اعملوالاخرتکم، کانکم تموتون غداً.»

پیامبرگرامی اسلام (ص) فرمود: در کار دنیای خودتان مصلح باشید (غیر از این است که
 
حریص و پول‌پرست باشید، کار صحیح و درست بکنید، دنیای خودتان را به سامان بیاورید)
 
اما نسبت به آخرت آن جور عمل کنید که گویا همین فردا از دنیا می‌روید.

(آنی غفلت نکنید). (1)

___________________

1- نهج‌الفصاحه، ص 216

گریه آسمان و زمین برای مؤمنان


Related image

بر پایه آموزه‌های قرآن، همه هستی از جماد و نبات و حیوان در حال تسبیح خداوند هستند.(اسراء، آیه 44؛ حدید، آیه 1؛ جمعه، آیه 1) البته تسبیح هر چیزی به حسب خودش است. بنابراین، تسبیح اختصاص به ذکر زبانی ندارد، بلکه به اشکال گوناگونی انجام می‌گیرد.
آنچه از اصل تسبیح گویی به دست می‌آید، شعور هستی است. به این معنا که هستی از شعور به نسبت خود برخوردار است؛ زیرا بدون شعور و ادراک نمی‌توان از تسبیح سخن گفت؛ چرا که تسبیح به معنای نفی نواقص و کمبودها از خدای سبحان است؛ پس اگر چیزی دارای شعور نباشد، نمی‌تواند به مقایسه بپردازد و در مقام مقایسه بگوید این دارای کمبود و نقص و آن دیگری دارای کمال و غنا و عدم نقص است.
بر همین اساس است که سنگریزه برای پیامبری رسول اکرم گواهی می‌دهد (مناقب آل أبی طالب، ابن شهرآشوب، ج‌1، ص90) یا زمین در قیامت می‌تواند شهادت دهد؛ زیرا اینها شعور دارند و می‌توانند مقایسه و ارزیابی نیز داشته باشند. 
از آنجا که مومنان واقعی با حق متعال در ارتباط کامل هستند، به طوری که گفتار و رفتار ایشان به رضایت الهی است تا جایی که خداوند گفتار و رفتار آنان را به خود نسبت می‌دهد (انفال، آیه 17؛ نجم، آیه 4) می‌توان گفت هستی نیز متاثر از رفتار و گفتار مومنان است. بر همین اساس، اینکه آسمان بر کسی بگرید و نگرید، دور از انتظار نیست. خداوند درباره کافران فرعونی می‌فرماید: فَمَا بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الأرْضُ؛ پس آسمان و زمین بر آنها نگریست و اشکی نریخت.(دخان، آیه 29)
امام صادق(ع) می‌فرماید: «بَکَتِ السَّماءُ عَلى یَحْیَى بْنِ زَکَرِیّا وَ عَلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِىِّ(علیهما السلام)اَرْبَعِیْنَ صَباحاً وَ لَمْ تَبْکِ اِلاّ عَلَیْهِما، قُلْتُ وَ ما بُکایُها، قالَ کانِتْ تَطْلُعُ حَمْراءَ  وَ تَغِیْبُ حَمْراءَ»؛ (آسمان بر «یحیى بن زکریا» [که از سوىِ طاغوتِ زمان خود به طرز بسیار رقت بارى شهید شد] و بر «حسین‌بن‌على» (علیهما‌السلام) چهل روز گریه کرد و بر کس دیگرى جز آن دو گریه نکرده است. راوى مى‌گوید: سؤال کردم گریه آسمان چه بود؟ فرمود: به هنگامِ طلوع و غروب، سرخىِ مخصوصى در آسمان ظاهر مى‌شد). (مجمع‌البیان، جلد 9، صفحه 65)
پیامبر(ص) به ابوذر می‌فرماید: یا أباذر، إن الأرض لتبکی على المؤمن إذا مات أربعین صباحا؛ ای ابوذر! براستی که زمین بر مومن تا چهل صبح گریه می‌کند. (الامالی، طوسی، ص535)
پیامبر(صلى الله علیه وآله) می‌فرماید: «ما مِنْ مُوْمِن اِلاّ وَ لَهُ بابٌ یَصْعَدُ مِنْهُ عَمَلُهُ وَ بابٌ یَنْزِلُ مِنْهُ رِزْقُهُ فَاِذا ماتَ بَکَیا عَلَیْهِ»؛ هیچ مومنى نیست، مگر اینکه درى در آسمان دارد که عملش از آن بالا مى رود و درى که روزی‌اش از آن نازل مى‌شود، هنگامى که مى‌میرد، این دو بر او گریه مى‌کنند. (همان)
آرى، براى مرگ تبهکاران و گناهکاران، «نه چشم فلک گریان و نى خاطر خورشید پژمان» گشت، آنها موجوداتِ خبیثى بودند که گویى هیچ ارتباطى با عالم هستى و جهان بشریت نداشته‌اند؛ هنگامى که این بیگانگان از عالم طرد شدند، کسى جاى خالى آنها را احساس نکرد، نه در صحنه زمین، نه بر پهنه آسمان و نه در اعماق قلوب انسان‌ها و به همین دلیل هیچ‌کس قطره اشکى بر مرگ آنها فرو نریخت. (نگاه کنید: تفسیر نمونه، ج 21، ص 191)

میلاد خجسته حضرت زینب ( س ) به حضور امام عصر ( عج ) تبریک عرض می کنیم

  

یا زینب کبری( س) میلادتت شکوفه باران


 Related imageRelated image



آسمان را ستاره باران کن  

آمده آسمانی از خورشید

 

 باز هم لطف حق تجلی یافت  

آمده آیه هایی از توحید  

 

می توان نذز این قدم هایش 

دسته گل های یاس را پاشید

 

می شود خاک درگهش باشیم  

می توان خاک پاش را بوسید

 

 می توان جلوه های زهرا را  

در صفات خدایی او دید

 

 می توان عطر جنّت حق را  

از قنوت نماز او بوئید

 

 می توان وصف صبر او را هم  

روی کاغذ شبیه کوه کشید

 

 تا در این خانه خانمی شده بود  

چشم همسایه ، سایه اش که ندید

 

 او علمدار عصر عاشوراست  

نرگس آسمانی زهراست

 

 آسمان آسمان نگاهش نور  

آمده آسمانی از رحمت

 

 آمده اسوه ی رشادت ها  

اسوه ی پاک دامنی ، عفّت

  

مظهر روشنایی و نور و  

با حیا و حجاب و با عزّت

 

 از کلامش چه می توان گفتن  

چقَدَر با نفوذ و با قدرت

 

 بسته دل بر حسین و بر حسن و  

علوی خوی و فاطمی شوکت

 

 در مدال الهی ثقلین  

نام او هم ردیف با عترت  

 

کم ندارد که دیگر او چیزی

 از مقام الهی عصمت

 

 گفته همچون حسین او ، هیهات  

که دهد تن به خواری و ذلت

 

 اوست رمز دعا برای فرج  

رمز پایان دهنده ی غیبت

 

(وحید محمدی)

 

میلادتت مبارک : یا زینب کبری ( س )

  یا زینب کبری ( س ) میلادت مبارک



 Related image


آسمان را ستاره باران کن


 آمده آسمانی از خورشید
 
 
 باز هم لطف حق تجلی یافت 

آمده آیه هایی از توحید


 

 می توان نذز این قدم هایش 

دسته گل های یاس را پاشید


 

 می شود خاک درگهش باشیم


 می توان خاک پاش را بوسید

 

 می توان جلوه های زهرا را 

در صفات خدایی او دید


 

 می توان عطر جنّت حق را
 
 از قنوت نماز او بوئید

 

 می توان وصف صبر او را هم
 

روی کاغذ شبیه کوه کشید


 

 تا در این خانه خانمی شده بود
 
چشم همسایه ، سایه اش که ندید

 

 او علمدار عصر عاشوراست  

نرگس آسمانی زهراست


 

 آسمان آسمان نگاهش نور
 
آمده آسمانی از رحمت

 

 آمده اسوه ی رشادت ها  

اسوه ی پاک دامنی ، عفّت


 

 مظهر روشنایی و نور و
 

با حیا و حجاب و با عزّت


  

از کلامش چه می توان گفتن


 چقَدَر با نفوذ و با قدرت

 

 بسته دل بر حسین و بر حسن و
 
لوی خوی و فاطمی شوکت

 

 در مدال الهی ثقلین  

نام او هم ردیف با عترت


 

 کم ندارد که دیگر او چیزی 
 

از مقام الهی عصمت


 

 گفته همچون حسین او ، هیهات  

که دهد تن به خواری و ذلت


 

 اوست رمز دعا برای فرج  

رمز پایان دهنده ی غیبت


 

(وحید محمدی)

 

ماجرای رزمنده مدافع حرم و کودکان سوری


Image result for ‫تصویر منظرهای زمستان‬‎



این متن خاطره‌ای از یک رزمنده مدافع حرم است که گفته بود نمی‌خواهد اسمش فاش بشود. برایم می‌گفت و برایتان نوشتم: 
«چند روزی در یک شهرک مسکونی مستقر شده بودیم و تنها کار صبح تا شبمان شده بود حفظ آمادگی برای ماموریت آینده. 
 بعد از ظهر بود، به همراه آقا مهدی که از دوستان صمیمی‌ام است رفتیم داخل کوچه پس‌کوچه‌های شهرک تا هم قدمی بزنیم و هم حال و هوای خموده‌مان رفع شود، همین طور که قدم می‌زدیم چند کودک را دیدیم که داشتند می‌رفتند سمت خانه‌هایشان، بسیار چهره‌های شکسته و خسته‌ای داشتند، اصلا کودکان و نوجوانان اینجا قریب به تمامشان چهره هایشان بسیار بالاتر از سنی که دارند نشان می‌دهد از بس که رنج دیده‌اند در طول زندگی کوتاه کودکانه شان، به ویژه این چند کودک که آن روز دیدیم.
وقتی که راه می‌رفتند انگار به جای پا با دو تا چوب خشک نازک در شلوار قدم بر می‌داشتند؛ سوء تغذیه این بچه‌ها کاملاً قابل درک بود.
صدایشان کردم و همراه خودم ایشان را به مقر گردان آوردم تا از میوه ناهار ظهر که بین نیروها توزیع شده بود به هر کدامشان یکی یک دانه بدهم. 
رسم شده بود که بچه‌های گردان میوه‌های خود را برای هدیه به کودکان سوری نمی‌خوردند و در یک پلاستیک یا کارتون می‌ریختند و می‌گذاشتند جلوی درب ورودی تا نیروی پستی به هر کودک رهگذر تعارفی بزند. 
 در راه شروع کردم به صحبت با این طفلان معصوم و اسم هایشان را تک به تک پرسیدم. یادم هست دو نفرشان محمود نام داشتند اسم یکی از کودکان عبدو و دیگری خالد بود. درآغوش عبدو یک دختر یک و نیم ساله یا کوچکتر بود که نامش را فراموش کردم که خیلی ناز و نمکی بود، قیافه‌اش به عروسک می‌مانست، همان عروسک‌های دست‌فروش‌های جلوی درب حرم حضرت رقیه، مو‌هایی طلایی و لپ‌هایی سرخ که روی پوستی صاف و سفید نقاشی شده بودند و دوتا تیله آبی که می‌شود بهشان گفت چشم‌های خسته و تشنه.
 خسته از ترس و تشنه جرعه‌ای آرامش و امنیت، و از همه چیز جالب‌تر بافته شدن ریز و استادانه موهای دخترک بود که نشان از زندگی داشت، که می‌گفت مادر سوری در وسط آتش جنگ هنوز ذوق و سلیقه مادری‌اش را فراموش نکرده و زندگی مادرانه برایش جریان دارد.
رسیدم به ورودی محل استقرار گردان ولی حیف که میوه‌ها تمام شده بود، رفتم و به تعدادشان آبمیوه از علی آقا پشتیبانی گردان گرفتم و میانشان توزیع کردم، خواستم برای دخترک را خودم باز کنم و بدهم که عبدو گفت عمو خواهرم شیرخوار است و نمی‌تواند آبمیوه بخورد، خداحافظی کردند و سر به زیر راه افتادند آن سمت خیابان، همین طور نگاهشان می‌کردم. 
آبمیوه‌ها را باز کردند و با چنان شوقی می‌نوشیدند که انگار دارند شربت بهشتی می‌خورند و البته با عجله زیاد که نکند یک وقت کودکان بزرگتر بیایند و از دستشان بگیرند. 
بغض سنگینی گلویم را می‌فشرد، ‌اشک در چشمانم حلقه زده بود، دوست داشتم تنها بودم و ساعت‌ها‌ گریه می‌کردم بر مظلومیت این کودکان ستم کشیده. فرمانده گردان در همین اثنا آمد و گفت : «چیه پسر؟ مگه سرگذر نشسته‌ای؟ پاشو بیا تو، بیرون خطر داره.» رفت و فهمید در حال خودم هستم و درک کرد که گاهی باید تنها گذاشت یک نفر را با یک صحنه تلخ تا خودش خودش را بیرون بکشد از آن صحنه و یاد بگیرد که دنیا گاهی این طوری است. 
نگاه به این بچه‌ها می‌انداختم و در ذهنم مجسم می‌کردم حال و روز کودکان سردمداران این جنگ کثیف را، آنان که اکنون در ویلاهای چند هزار متری در آمریکا، اروپا و البته اسرائیل و عربستان در رفاه کامل سرمست هستند و شاید که نه، حتما خودشان و پدرانشان خدا را هم بنده نیستند. باید هم الان اینجا در کشور جنگ زده سوریه، محمود‌ها، عبدو، خالد و آن دخترک مو بور سرگرم این آبمیوه‌های ناچیز باشند تا آن حیوان صفتان، سرمایه‌های ملی این مملکت را غارت کنند. مضاف بر اینکه آن روز خبری هم منتشر شد مبنی بر قتل عام ۳۰۰ کودک در یکی از روستاهای دیرالزور آن هم با عملیات انتحاری. 
 با دیدن و شنیدن این احوالات مردم یادم می‌افتد به آن جمله معروف که آمریکای جهان‌خوار، سرخط فهرست تروریست‌های ناجوانمرد است و این است ارمغان آزادی آمریکای بزرگ برای مردم جهان. 
راستی یادم آمد اسم زیبای آن دخترک یعنی خواهر عبدو را! اسمش صیدرا خانم بود. حالا نمی‌دانم با سین یا صاد ولی اسمش زیبا به نظر می‌آمد.»
و تمام شد روایت آن روز مدافع حرمی که گفت نمی‌خواهد اسمش را بالای خاطره‌اش بنویسیم و گفت من هم دخترم با چند ماه اختلاف هم سن و سال صیدرا خانم بود و گفت ‌ای کاش هیچ وقت نیاید آن روز که نظامی یک کشور دیگر برای کمک بیاید ایران و از سر ترحم و یا دلسوزی برای دختر من آب میوه باز کند و گفت کاش همه ما بدانیم دفاع از حرم به جای خود، ولی بخشی از کار ما اینجا دفاع از حریم خودمان هم هست، دفاع از ایرانمان، دفاع از کشورمان... و مشق غیرت کردن. 
 
محمد جواد بنی اسد
 
" کیهان "

به مناسبت شهادت جانباز قطع نخاعی، محمد قبادی(آل یمین)


 
Related image
 
 ایستاده در بهار

شهادت هر جانباز، دردناک و سخت است، به ویژه برای خانواده و نزدیکانش اما تلنگری است به ما غافلان تا با مراجعه به مرام و راه و رسم زندگی چنین انسان‌هایی، درس پهلوانی و صبوری و ازخودگذشتگی بگیریم. 
شهید محمد قبادی (آل یمین) از جانبازان قطع نخاع دوران دفاع مقدس، روز جمعه 22 دی 96 پس از 35 سال صبر به یاران شهید خود پیوست. این شهید متولد 1341 بود و در همان ابتدای جوانی برای دفاع از دین و میهن به جبهه‌های دفاع مقدس اعزام شد و در فروردین سال 1362 در حالی که عضو واحد تخریب تیپ سیدالشهدا علیه‌السلام بود، در شامگاه عملیات والفجر یک، در شمال فکه به درجه جانبازی نائل آمد. جانباز شهید محمد قبادی(آل یمین) بعد از مجروحیت مدتی را در آسایشگاه جانبازان ثارالله بستری بود.

عظمت یک مقاومت 

حجت‌الاسلام علیرضا پناهیان شش ماه قبل و در ماه مبارک رمضان همراه با شهید آل یمین در بیمارستان بستری بود، یادداشتی نوشته بود که بخشی از آن به این شرح است:
قبل از خروج از بیمارستان، گذشته و آیندۀ مرا اسکن کردند و مبهوتِ ازدست‌رفته‌ها و مقهور دست‌نیافتنی‌ها شدم. در اتاق مجاور، جانباز قطع نخاعی از آشنایان دوران نوجوانی بستری بود که در حال شیمی درمانی بود و مرا به گذشته برد. به زیارتش رفتم؛ چقدر در برابر لبخندهایش و رضایتمندی‌اش از زندگی سی ساله روی ویلچر، کوچک و حقیر بودم، و چقدر مقاومتش در چشمانم عظمت داشت. چهره‌اش دیگر هیچ شباهتی با دوران نوجوانی نداشت، دوست ندارم چهرۀ هیچ جانبازی را پیر ببینم. برای من او هنوز همان نوجوان باحیا و بی‌ادعایی بود که بود، و چقدر راحت از خودش گذشت ولی چقدر سرمایه‌دار شده بود. گذشته‌های از دست رفته‌ام را به یاد آوردم و خاطرات همۀ شهیدان و جانبازانی را که در همین بیمارستان چند صباحی با آنها همنشین بودم برایم تازه شد. آدم چقدر در پایان ماه رمضان تازه دلش برای خوب بودن تنگ می‌شود.

همیشه ایستاده

علیرضا آل یمین، مستندساز و برادر شهید آل یمین هم درباره او نوشت: 
... نوزده سالش بود که روز جانباز برایش شروع شد. یک روز جانباز بی‌انتها. جنگ بود، بهار بود، شب بود، فکه بود و جوان‌ها در یک ستون جلو می‌رفتند. اما مین، پیر و جوان نمی‌شناسد. غصه‌های پدر و ‌اشک‌های مادر را نمی‌شناسد. مین نمی‌داند آرزو یعنی چه! هیچ لذتی هم از ستاره‌های شب و بوی خاک باران خورده نمی‌برد. مین فقط سنگینی پا را حس می‌کند و دیگر هیچ. 
آخرین باری که راه رفت نوزده ساله‌ش بود. در همان ستونِ نیمه‌شب و سپیده که زد روز جانباز شروع شد. 
حالا سی و پنج سال می‌گذرد. سی و پنج سال روی ویلچر. خودش روی ویلچر بزرگ شد. پسرش را هم روی همین ویلچر بزرگ کرد. 
عکس‌هایی که از او ایستاده مانده خیلی کم است. حالا حتی آدم‌های کمی او را ایستاده به خاطر دارند. او اما برای بچه‌هایی که آنجا تاب می‌خورند همیشه ایستاده است. برای دختران من همیشه ایستاده است. بچه‌ها ایستادگی او را همین طور می‌بینند، همین طور می‌شناسند. 
داداش محمد، دایی محمد، عمو محمد همیشه ایستاده است. همیشه....
چیزی را که دادم پس نمی‌گیرم
میثم امیرحسینی، خواهرزاده‌ شهید آل یمین هم خاطره‌ای از او را این گونه نقل می‌کند: 
سالها قبل به همراه خانواده و دایی محمد به زیارت امام‌رضا(ع) مشرف شده بودیم. وقتی که من و پدرم و دایی می‌خواستیم وارد حرم بشویم پدرم از من خواست که دایی را پشت پنجره فولاد ببرم ولی دایی محمد مانع شد و گفت برای زیارت بریم داخل حرم. بعد از اینکه وارد شدیم دایی از من پرسید: میدونی چرا پدرت گفت بریم پشت پنجره فولاد؟
 جواب دادم: نه.
دایی گفت: برای اینکه شفا بگیرم.
منم با شور و ‌اشتیاق گفتم: خوب دایی جان بیا بریم شفا بگیرید دیگه!
ولی دایی جواب داد: من چیزی را که خودم دادم پس نمی‌گیرم.

قطع نخاعی 
 اما فعال‌تر از خیلی‌های دیگر

تقی دژاکام ، فعال رسانه‌ای هم درباره این شهید نوشت: حاج محمد قبادی از جانبازان قطع نخاعی اما پرانرژی‌تر و فعال‌تر و پرکارتر از خیلی از آدم‌های دیگری بود که این مشکل را نداشتند. دست به خیر برای دیگران و به خصوص فعال برای پیگیری و رفع مشکلات ایثارگران و جانبازان. بعید است جانباز ویلچرنشینی باشد که حاج محمد را نشناسد یا جزو گروه مجازی او نباشد.
دو سال پیش که خبر اضافه‌شدن بیماری سرطان بر تحمل قطع نخاع بودنش را شنیدم، فکر نمی‌کردم که تا این حد باروحیه و با توکل باشد. محرم امسال که مثل محرم‌های دیگرِ این‌سال‌ها به هیئت کوچک اما پراخلاص منزل پدری حاج‌محمد و علیرضا رفتم، حال و روز خوبی داشت. مثل همیشه بگوبخند و سرحال و مشغول خوش‌وبش با هفت‌هشت جانباز ویلچری دیگری که هر سال دهه اول محرم‌ جایی بهتر از این هیئت دوست‌داشتنی ندارند.
 
" کیهان "

یک شهید، یک خاطره


 
 Related image
 
 
  می خواهم حجله ها را گل باران کنم
  

وقتی پیکر پاک دوازده شهید را در بیرجند تشییع می‌کردند. رجبعلی برای هر یک از شهدا در خیابان حجله‌ای درست کرد، گفت:
-«بیا برویم از محوطه بیمارستان امام رضا(ع) گل بچینیم.»
پرسیدم: «گل می‌خواهی برای چه؟»
جواب داد:«بعداً می‌فهمی.» 
من رفتم و دسته گلی چیدم؛ وقتی برگشتم متوجه شدم که با خود نجوا می‌کند که: 
- «ای کاش من هم لیاقت داشتم، خوشا به سعادت آن‌ها.»
گفتم: «چرا با خودت حرف می‌زنی؟»
 آهی کشید و ادامه داد:
-«اگه شما هم جبهه بودی و حماسه‌هایی رو که شهدا آفریدند می‌دیدی مجذوبشان می‌شدی. هرکدام از آنها به اندازه تمام جمعیت یک شهر ارزش داشتند.»
 دسته گل‌ها را از دستم گرفت، اما ناگهان یک رز قرمز که شاخه بلندی داشت را دور انداخت و طرف شیر آب رفت. اولش فکر کردم تشنه است، اما بعد متوجه شدم که دست‌هایش را می‌شوید. به طرف گل رز رفتم تا آن را از روی زمین بردارم؛ اما رجبعلی مانعم شد و گفت:
- «بر ندار! چون به خون دستم آغشته است.»
 گفتم:«خب! چه عیبی دارد؟»
 گفت: «حرمت خون شهید بالاتر از آنست که گل‌های حجله با خون من آغشته شود.»
آن وقت پس از سکوتی طولانی ادامه داد:
-«می‌خواهم حجله‌ها را گل باران کنم.»

*خاطره‌ای از شهید رجبعلی آهنی

*راوی: مرتضی قلی قائمی
 

به یاد روحانی شهید ناصر فلاحی


 
Related image
 
از لبنان تا شلمچه

احساس سوزش شدیدی در پهلوی راستش کرد، بدنش لرزید، به اطرافش نگاه کرد، چیزی ندید. گرد و غبار آتش دشمن همه جا راگرفته بود، بچه‌ها به سمت خط می‌رفتند، ترکش به پهلویش گرفته بود و خونریزی می‌کرد، عمامه‌اش را از سر بازکرد، خیلی محکم به کمرش بست، احساس چابکی داشت، اسلحه‌اش را از زمین برداشت و به سمت خط شتافت.
***
ناصر فلاحی 17 شهریور 1346 در یکی از محله‌های جنوب تهران به دنیا آمد، کودکی‌اش با بچه‌های محله خانی‌آباد گذشت و در مسجد و مدرسه از بچه‌های متدین و منظم شناخته می‌شد.پدرش می‌گوید: ناصر بچه درس خوانی بود، اما در دبیرستان وقتی با یکی از معلم هایش بر سر مسایل سیاسی و اعتقادی درگیر می‌شود و مدرسه را رها می‌کند.
او همان سال در حوزه علمیه جامعه امیرالمونین(ع) ثبت‌نام می‌کند و به تحصیل علوم دینی می‌پردازد.
هم دوره‌ای‌های او می‌گویند: ناصر در حوزه و در حجره‌ بسیار ساده‌ای درس می‌خواند که گویا آن حجره قبلا حمام عمومی بوده است، اما او به آن حجره افتخار می‌کرد.
دوستانش نیز می‌گویند: با آن که وضع مالی خانواده‌اش مناسب بود هیچ‌گاه درخواست پول نمی‌کرد و با همان مقدار که به او می‌دادند به مستمندان کمک می‌کرد و در حوزه به طلاب افطاری می‌داد. 
یکی از دوستان نزدیک ناصر تعریف می‌کند: در همان دوران یکی از نزدیکان خانوادگی به او می‌گوید: « ناصر! شما که از لحاظ مالی مشکل ندارید. حوزه را رها کن و بیا در کنار خانواده‌ات بمان!» اما ناصر در جوابش می‌گوید: «آن‌چه برایم مهم است درس خواندن در حوزه و کسب معرفت دینی است!» 
او پس از مدتی که از دوران تحصیلش می‌گذرد، به مدت یک سال به عنوان رزمنده و مبلغ به لبنان رفت و در نبرد با رژیم صهیونیستی در کنار نیروهای لبنانی مجاهدت کرد.
در وصیت‌نامه‌ به مادرش نوشته بود: «مادر! عشق به شهادت جدید نیست. بلکه دیگر این عشق در ایران رواج یافته. پس همان‌طور که می‌دانی باید از کشته شدن من ناراحت نشوی بلکه برایم دعا کنی تا خدا من را با شهدای کربلا محشور بگرداند».
در وصیتنامه او نوشته شده است:«این قسم را می‌خورم که اگر خونم را بریزند در قطره‌های خونم نام خمینی را خواهید دید»
پدرش می‌گوید: در عملیات کربلای5 در منطقه شلمچه، من و برادر ناصر هم در جبهه بودیم که ناصر در آن عملیات از ناحیه پهلو مجروح شد وعمامه‌اش را به کمرش بست و دوباره به سمت خط مقدم رفت. ناصر فلاحی در 27 دی 1365 در عملیات کربلای در منطقه شلمچه به‌شهادت رسید.
توصیه آخر شهید 
«من این مرگ را از عسل بر وجودم گواراتر می‌دانم. خدایا از تو خواستارم که اگر شهادت را نصیبم کردی فقط به‌خاطر رضای ذات اقدست باشد!» 
 
" کیهان "

آثار تعلیم باب هدایت و ضلالت


Image result for ‫تصویر منظرهای زمستان‬‎

 
 
قال‌الامام الباقر(ع):
 
«من علم باب هدی، فله مثل اجر من عمل به، و لاینقص اولئک من اجورهم
 
شیئاً. و من علم باب ضلال، کان علیه مثل اوزار من عمل به، ولا ینقص اولئک
 
من اوزارهم شیئاً»

امام باقر(ع) فرمود:
 
هرکس راه هدایتی را تعلیم دهد، پاداشی همانند عمل‌کنندگان به آن دارد، بی‌آنکه
 
از پاداش آنان، چیزی کاسته شود، و هرکس راه گمراهی را آموزش دهد، گناهی
 
همانند گناهان کسانی که بدان عمل کنند دارد، بی‌آنکه چیزی از گناهان آنان
 
کاسته شود. (1)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- وسائل الشیعه، ج 1، ص 439

نیاز به هدایت و هدایتگری


 

Related image



پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود:‌ ای بندگان من! همه شما گمراهید، مگر کسی که من هدایتش کنم، و همه شما نیازمندید، مگر کسی که من توانگرش سازم و همه شما گنهکارید. مگر کسی که من او را از گناه نگه دارم.(1)
امام صادق(ع) این آیه را تلاوت کرد: �من قتل نفسا بغیر نفس فکانما قتل الناس جمیعا و من احیاها فکانما احیا ‌الناس جمیعا� هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین، بکشد چنان است که گویی همه انسان‌ها را کشته است، و هر کس انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. (مائده- 32)
آنگاه فرمود: �یعنی هرگاه کسی موجب گمراهی انسان شود، او را کشته است و اگر او را از گمراهی به سوی هدایت بکشاند، گویی همه مردم را زنده نموده است�‌و در نقل دیگری فرمود: �این تفسیر، تأویل اعظم این آیه است.�(2)

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- میزان‌الحکمه، ج 12، ذیل واژه هدایت

2- اصول کافی، ج 2، ص 210