اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

10 خاطره از روزهای پیروزی انقلاب در سال 57


 Related image


1- روز 12 بهمن 1357، قرار بود اتومبیل حامل امام که از فرودگاه مهرآباد به قصد بهشت زهرا حرکت کرده بود در دانشگاه تهران توقف و رهبر فقید انقلاب در دانشگاه هم سخنرانی کند. به عبارت دیگر سه سخنرانی برای امام برنامه ریزی شده بود:

اول به محض ورود و در همان سالن فرودگاه که انجام شد. دوم دانشگاه تهران و سوم بهشت زهرا. اما ظاهرا خبر می رسد که نیروهای مجاهدین خلق و فدایی ها کنترل دانشگاه را بر عهده دارند و احتمال حضور آنان در کنار امام و روی جایگاه و استفاده تبلیغاتی در شعار و عکس وجود دارد. امام در دانشگاه تهران توقف نکرد و به حرکت خود ادامه داد. در آن زمان تلفن همراه نبود و این اطلاع رسانی سریع و منتفی شدن سخنرانی اسباب شگفتی بسیاری شد.

2- در روز 21 بهمن، پس از آن که فرمانداری نظامی تهران ساعت حکومت نظامی و منع آمد و شد را 4 بعد از ظهر تعیین کرد مرحوم آیت الله طالقانی اطلاعیه ای صادر کرد و هشدار داد می خواهند حمام خون برپاکنند. تصور طالقانی که تنها سه ماه قبل از زندان آزاد شده بود این بود که کودتایی تدارک دیده شده است. 

این اطلاعیه چاپ هم شده و آماده توزیع بود. اما رهبری انقلاب موضع متفاوتی گرفت وبه عکس از مردم خواست بیرون بیایند. طالقانی نیز بلافاصله دستور داد اطلاعیه توزیع نشود هر چند که انقلابیون نزدیک به آیت الله آن اعلامیه را نزد خود داشتند و بعضا هنوز دارند. اقدام امام چنان جسورانه و غافل گیر کننده بود که برخی گفتند امام بین دو نماز ظهر پیامی از عالم غیب دریافت کرده و در این باره مواردی مطرح کردند. اما نه شخص رهبری فقید انقلاب نه بستگان هیچ یک چنین داعیه ای را مطرح نکرده اند.

3- روز 22 بهمن 57 آیت الله حسن لاهوتی در پادگان باغشاه و در میانه درگیری ها بود و بعد از سقوط پادگان از مردم می خواست سلاح ها را تحویل او دهند و چون روحانی شناخته شده و مبارزی بود به او اعتماد می کردند و از او حرف شنوی داشتند. 

جالب این که هواداران مجاهدین و فداییان که اتفاقا مدعی دوستی با این روحانی مبارز بودند از تحویل سلاح خودداری می کردند و ترجیح می دادند از این فرصت استفاده کنند و بیشتر مسلح شوند. نقش لاهوتی چنان بود که مردم و انقلابیون به صورت خودجوش نام پادگان را از باغشاه به لاهوتی تغییر دادند. همان گونه که خود مردم نام پارک فرح را به «گلسرخی» تغییر دادند. اما این گونه تغییر نام ها بعدا تصویب نشد و پادگان باغشاه به «حُرّ» و نه لاهوتی تغییر نام داد. چنان که پارک فرح هم پارک لاله شد نه گلسرخی.

4- یک روز پس از پیروزی انقلاب این شایعه در تهران پیچید که آب لوله کشی مسموم شده است و موجی از نگرانی در میان مردم به وجود آمد. همان شب (شامگاه 23 بهمن 57) مهندس بازرگان به رادیو رفت و به گواه مجری یک لیوان آب نوشید و گفت: خیال مردم آسوده باشد. هیچ مسمومیتی در کار نیست و اگر باشد تا پایان این برنامه مشخص می شود. 

بازرگان نه تنها نخست وزیر بود که در خاطره نسل قبل به عنوان مجری پروژه لوله کشی آب تهران در اوایل دهه 30 نیز شناخته می شد و از این نظر سخن او حجت به شمار می رفت و خوش بختانه شایعه تکذیب شد. جسارت و ابتکار بازرگان اما در خاطره ها ماند.

5- در همان شب های اول شماری از فرماندهان و مقامات رده اول بازداشت شده را مقابل دوربین تلویزیون آوردند. سر نعمت الله نصیری رییس ساواک باند پیچی شده بود و چون یکی از انقلابیون که از آنها پرسش و نه بازجویی می کرد دکتر یزدی بود سال هاست که برخی رسانه های خارجی این شایعه را ساخته اند که انگار در حال بازجویی است. 

حال آن که طبعا نیروهای انقلابی گرد سران دستگیر شده جمع شده بودند تا زندان بانان سابق خود را از نزدیک ببینند. در همان برنامه نصیری گفت: از شکنجه های ساواک اطلاع نداشته! در این لحظه آیت الله لاهوتی جلو آمد و گفت: مگر خودت به گوش من سیلی نزدی؟! کاش تلویزیون به جای اصرار بر پخش صدباره ماجرای اختلافات سال 60 این گونه برنامه های مربوط به همان روزها را بی کم و کاست پخش کند. قبل از آن که «من و تو» از آنها استفاده کند!

6- در همان نخستین روزهای پیروزی خبرنگار کیهان با صادق قطب زاده که رییس رادیو وتلویزیون شده بود مصاحبه کرد و از او پرسید: آیا شما در این زمینه (رسانه) تخصص دارید که مسوولیت چنین کاری را پذیرفته اید؟ او پاسخ داد: اگر بنا بر واگذاری مسوولیت بر اساس تخصص باشد من باید وزیر «مبارزه با رژیم» می شدم چون تخصص من همین است ولی چنین وزارتخانه ای نداریم!

پرسش دیگر از او درباره سرود «ای ایران» بود و این که چرا از تلویزیون پخش نمی شود؟ قطب زاده گفت: سرود ای ایران فاشیستی است و مربوط به دوره رضاخان! این در حالی بود که این سرود اساسا پس از سقوط رضاخان سروده شد و بر سر زبان ها افتاد!

7- با پیروزی انقلاب، راهنمایی و رانندگی تا ماه ها هیچ اتومبیلی را جریمه نمی کرد و تنها برچسب هایی توزیع می شد که در آن آمده بود: « پلیس ما وجدان ماست. تخلف نکنیم». اکنون که برای برخی از جرایم رانندگی مانند رانندگی حین مستی 400 هزار تومان جریمه تعیین شده بیشتر می توان به تفاوت های اجتماعی پی برد.

8- شاید خیلی ها باور نکنند که گوینده تلویزیون در عید نوروز سال 1358 یعنی تنها 38 روز پس از پیروزی انقلاب یک خانم بی حجاب بود که البته با لباس پوشیده و بدون آرایش و در عین حال بدون روسری یا مقنعه اعلام برنامه کرد. هم او که روز اول فروردین 1358 بر صفحه تلویزیون ظاهر شد. در اولین نوروز پس از انقلاب دیگر شاهی در کار نبود تا پیام بفرستد. 

سه پیام پخش شد: امام خمینی، آیت الله سید کاظم شریعتمداری و مهندس مهدی بازرگان. البته قطب زاده به مرور کوشید گویندگان با حجاب را مقابل دوربین بیاورد و یکی از نخستین مجریان باحجاب دختر نوجوان 16 ساله ای بود که اجرای برنامه کودک را بر عهده گرفت و حالا همه  او را می شناسیم و به یکی از نوستالژی های دهه 60 تبدیل شده است: خانم الهه رضایی.

9- در روزهای اولیه عید 58 مراسم نوروز در ورزشگاه صد هزار نفری آزادی برگزار شد. استادیومی که پیش از انقلاب آریامهر نامیده می شد هر چند که عنوانی که مردم برای آن به کار می بردند « استادیوم صد هزار نفری » بود. 

در این آیین مهندس بازرگان شرکت کرد و هنگامی که برای او صلوات فرستادند از مردم خواست برای او کف بزنند و صلوات را برای طالقانی بفرستند که روحانی است. هر چند که آقای طالقانی به اتفاق چند تن دیگر از اعضای شورای انقلاب به سفر رفته بودند و در این برنامه حاضر نشدند. 

  هنگامی که بازرگان نام امام خمینی را آورد و جمعیت سه بار صلوات فرستاد به طعنه گفت نمی دانم چرا برای پیامبر یک بار و برای امام خمینی سه بار صلوات می فرستند؟! برخی از روحانیون اما به او پاسخ دادند آن سه صلوات هم درواقع برای پیامبر است.

10- در روزهای انقلاب برخی از فروشگاه ها با تغییر موقت کاربری به عرضه مواد غذایی می پرداختند. این واحدهای کسب و کار به «فروشگاه اسلامی» مشهور شدند. در این فروشگاه ها مرغ به قیمت هر کیلوگرم 95 ریال عرضه می شد. در آن روزها حقوق روزانه یک کارگر ساده ساختمانی 750 ریال بود.

  در سالروز پیروزی انقلاب وقت آن است که خاطرات آن روزها را تازه کنیم. هر قضاوت و ارزیابی درباره عملکردهای سال های بعد داشته باشیم نباید در حلاوت امید های آن روزها خدشه ای وارد کند.

 

عصر ایران؛ مهرداد خدیر 

کشور من نگین درخشان آسیاست



Related image


کشور من نگین درخشان آسیاست 

کشور من خاکش قدمتی دارد 


ز تمدن کوروش تا عدالت محمد

ز سکه زرین ناب داریوش تا برق شمشیر محمد 

دسته دسته بت پرستان آن روزگار 


ما که ز یکتا پرستان نسل زرتشت بودیم

وطنم چو دژ محکمی است در سرد و گرم روزگار 

زمینش را که تصرف کردند 


اصالت محکم آریایی پابرجا ماند

عشقی که شعله می کشد ز سواحل خزر 

تا خلیج همیشه پارس 


کشور من ز سرخی خون شهیدانش 

تا رنگارنگ خاک هرمزش عظمت دارد 


به مردانگی آن رستم دستان قسم

قصه عشقت را با خون خواهم نوشت 


به تیر و کمان آرش کمانگیر قسم 

تیر دشمن به سینه خواهم کشید در دفایت 

بر تمامی دوران ها هویداست 


آن خوش نقشی که بر دل سنگ است 

همان نگین آسیاست


فرشته لاشاری بلوچی - یازدهم علوم ریاضی - دبیرستان شیخ الاسلام

بیداری ملت در سال 57



Related image


درآن سال ها که ظلم و ستم شاه و اطرافیانش به اوج رسیده بود و مردم عادی باهمه بدبختی و سختی هایی راکه نتیجه ی خوشگذرانی و جشن های سلطنتی شاه و عواملش بود را به گرده کشیده بودند مردی آمدکه با گفته هایش همه ی قلب ها رابا نور امید روشن کرد و راه روشن فرداها را به مردم نشان داد. او بود که وقتی با وعده های شاه به اعتمادمردم و اعتقاد خودش پشت پانزد و برسرحرف خودماندتاآخر ...


آری او کسی نیست جز امام خمینی (ره ) در آن سال ها که همچون زمستانی سردو برخی همه جا رادرخواب فروبرده بود همه ی مردم را به خواب خرگوشی برده بود . زمستانی سرد که از سوزسرما همه قلب ها یخ زده بود و هیچ نورامیدی درآن رخنه نمی کرد درآن سال ها امام خمینی ( ره ) با حرف ها و گفته هایش خواب را از چشمان مردم برد و نور امید را دوباره زنده کرد از طرفی ترس وحشت را به جان آن هایی انداخت که با تمام حرص و طمع چنگ به احوال و ثروت این مملکت انداخته بودند و داشتند تمام سرمایه کشور را به تاراج می بردند 


مردم که از ستم شاه و اطرافیانش خسته شده بودند با فرمایشات امام ( ره ) و با راهنمایی های او توانستند در آن فصل زمستان که همه جا یخ بسته بود توانستند بهار را به ایران بیاورند بهاری که گرما را به قلب ها هدیه کرد و امیدوار در دل ها زنده .


این انقلاب دست بیگانگان را هم که به نفت و دیگر ثروت ایران چشم داشتند را کوتاه کرد که می توان به امریکا و انگلیس اشاره کرد که ثروت نفت را جزوء دارایی و ثروت خود می دانستند این طلای سیاه رابه کم ترین قیمت از ایران خارج می کردند تنها نفت نبود که مورد دستبرد آن ها قرار می گرفت که انواع جواهرات سلطنتی که از قدیم و گذشته ما بود نیز از ایران خارج می کردند .


 همین طور انواع و اقسام کتیبه ها و عتیقه ها بود که به هردلیلی از ایران به سوی غرب می رفت امام در آن سال یعنی بهمن 57 دست همه ی آن ها از ثروت های بیشمارایران کوتاه ماند همان طور که امام ( ره )گفت انقلاب ما واقعا انفجار نور بود که در کل منطقه فروغ و روشنی خودرابه نمایش گذاشت این انقلاب هم چون زلزله سهمگین بنیان ظلام و ستم در منطقه را لرزاند و همه ی ستمگران و زورگویان را ترساند انقلاب اسلامی ایران نشانه ایستادگی مردم ستمدیده و رنج کشیده ایران اسلامی است که با دست خالی برشاه ستمگر پیروز شدند . 


زینب دستمزد - دهم علوم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام

السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س )



Related image


شیعیان در مورد تاریخ در گذشت حضرت فاطمه ( س ) در روایت متفاوت  این که 75 روز


 بعد از درگذشت پدربزرگوارشان حضرت محمد (ص ) و دیگری 95 روز بعد از رحلت پدر


بزرگوارشان می باشد از آن ها که رحلت پیامبراکرم (ص ) در بیست وهشتم صفربوده است 


به روایت 75 روز درتاریخ های سیزدهم تا پانزدهم جمادی الاول را فاطمیه اول می دانند و


براساس روایت 95 روز تاریخ شهادت حضرت فاطمه (س) رادرسوم تا پنجم جمادی الثانی


 می دانند و آن را فاطمیه دوم می گویند که براین ایام ، ایام فاطمیه نام نهاده اند .


چهره نورانی حضرت فاطمه ( س ) در تاریخ اسلام آن قدرپرواضح و روشن است که نیازی 


به تحقیق و بحث در این موارد وجود ندارد و همگان به آن واقف می باشند . 


ما شیعیان به این امر معتقدهستیم که دراثرصدمات و جراحات وارده به حضرت فاطمه (س ) 


و شکستگی پهلو و سقوط جنین وی باعث شهادت این بانوی بزرگ گردیده است .


رنج وسخنی های زیادی رااین بانوی بزرگ متحمل شدند و آن قدر سختی کشیدند تا ین که به


 درجه رفیع شهادت نایل آمدند . مراسم کفن و دفن این بانوی بزرگوار شبانه انجام گردید و


 هیچ کس از مردم از تشییع این بانوی بزرگ شرکت نکردند .


همه شیعیان و محبان اهل بیت در ایام فاطمیه برای این بانوی بزرگ سیاه می پوشیم و


 عزاداری می کنیم در این امیدهستیم بتوانیم راه این عزیز را الگوی خود قرار داده وپیرو


 راستین این عزیز باشیم . 


زینب دستمزد - دهم تجربی - دبیرستان شیخ الاسلام


می نشینم تا ظهور سرخ مردی سبزپوش


 

Related image

 

با تو ام ای دشت بی پایان، سوار ما چه شد؟


یکه‌تاز جاده‌های انتظار ما چه شد؟



آشنای «لا فتی الا علی» آنک کجاست؟


صاحب «لا سیف الا ذوالفقار» ما چه شد؟



چهارده قرن است چهل منزل عطش پیموده ایم


التیام زخم‌های بی شمار ما چه شد؟



چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد


روشنای دیده امیدوار ما چه شد؟



باز ای موعود! بی تو جمعه‌ای دیگر گذشت


کشت ما را بی قراری پس قرار ما چه شد؟



می‌نشینم تا ظهور سرخ مردی سبزپوش


آن زمان دیگر نمی پرسم بهار ما چه شد؟

مهدی جهاندار

درسوگ حضرت فاطمه زهرا ( س ) 9


Related image

 

با چشم های نیمه بازت گاه گاهی


چشمان خیس و خسته ام را کن نگاهی



وقتی تنور خانه روشن شد برایت


گفتم خدا را شکر کم کم رو براهی



دستاس را چرخاندی اما رنگ خون شد


دستاس فهمید از نگاهت بی گناهی



از بس به پای گریه هایت آب رفتی


چیزی نمانده از وجودت مثل کاهی



پهلو به پهلو می شوی و می چکد خون


از زخم های پیکرت خواهی نخواهی



از درد شانه ، شانه می افتد ز دستت


خون می نشیند کنج لبهایت ز آهی



در خواب بودی چادرت را باز کردم


شاید ببینم چهره ات را در پگاهی



دیدم که پائین تر ز چشمان تو پیداست
زخم عمیق پنج انگشت سیاهی



این چند شب از سرنوشتم روضه خواندی
از سر گذشتم از جدایی بی پناهی



گفتی غروبی شعله می پیچد به بالم
گفتی که می سوزم میان خیمه گاهی



در حلقه ی نامحرمان و نیزه داران
هرجا که می گردم ندارم تکیه گاهی

 


***حسن لطفی***

فلسفه حکومت اسلامی


Image result for ‫عکس گل محمدی‬‎

  
امام علی(ع) درباره فلسفه حکومت اسلامی می‌فرماید: خدایا تو می‌دانی که آنچه
 
را ما (در امر حکومت) انجام دادیم، نه به خاطر به دست آوردن سلطنت و مقام بود و
 
نه برای نیل به متاع پست دنیا، بلکه به خاطر این بود که نشانه‌های محو شده دینت
 
را بازگردانیم و برپا سازیم و اصلاح را در شهرهای تو آشکار کنیم،
 
تا بندگان ستم‌دیده‌ات (از ظلم ظالمان) ایمن گردند و حدود و قوانین تعطیل شده‌ات
 
اقامه و اجرا شود.

خداوندا! من نخستین کسی بودم که به سوی تو بازگشتم، و دعوت تو را شنیدم و
 
اجابت کردم، هیچ‌کس جز رسول خدا(ص) پیش از من (به درگاه تو) نماز نخواند. (1)


ـــــــــــــــــــــــــــــــ


1- نهج‌البلاغه- خطبه 131

زمین خواری


 

 

 

" جام جم "

درسوگ حضرت فاطمه زهرا ( س ) 8


Image result for ‫تصاویر برای شهادت حضرت فاطمه‬‎

 

گر نگاهی به ما کند زهرا


دردها را دوا کند زهرا


 
بر دل وجان ما صفا بخشد 


گوشه چشمی به ما کند زهرا



کم مخواه از عطای بسیارش 


کآنچه خواهی عطا کند زهرا



نه عجب به شأن او گویند 


خاک را کیمیا کند زهرا

 


این مقـام کنیز او باشد 


تا دگر خود چه هـا کند زهرا



روز محشر که از شفاعت خویش


حشر دیگر به پا کند زهرا



همچو مرغی که دانه برچیند 


دوستان را جدا کند زهرا

 


***سید رضا موید***

کیک کدو سبز شکلاتی


زمان آماده سازی
40 دقیقه
حداکثر زمان پخت
60 دقیقه
مناسب برای
10 نفر
2 پیمانه
آرد
1 پیمانه
شکر
3/4 پیمانه
روغن مایع
1/2 پیمانه
گردو خرد شده
2 پیمانه
کدو سبز رنده شده
3 عدد
تخم مرغ
4 قاشق غذا خوری
ماست
4 قاشق غذا خوری
پودر کاکائو
2 قاشق چای خوری
بکینگ پودر
1/2 قاشق چای خوری
پکینک پودر به جای جوش شیرین
1/2 قاشق چای خوری
وانیل
کیک کدو سبز شکلاتی


برای تهیه کیک کدو سبز شکلاتی ، ابتدا کدوها را با پوست رنده درشت می کنیم . آرد ، بکینگ پودر ، جوش شیرین و پودر کاکائو را هم باهم مخلوط کرده و ۳ بار الک می کنیم .
فر را هم با دمای ۱۸۰ درجه سانتی گراد روشن می کنیم تا گرم شود .
تخم مرغ ها را درون کاسه ای شکسته و شکر و وانیل را هم به آن اضافه کرده و هم می زنیم تا کش دار و کرم رنگ شود . سپس روغن مایع را اضافه کرده و هم می زنیم . ماست و کدو سبز رنده شده را نیز اضافه کرده و هم می زنیم . ترکیب مواد خشک را که از قبل الک کرده ایم را هم کم کم و در چند مرحله اضافه کرده و با همزن دستی هم می زنیم تا تمامی مواد کاملا باهم ترکیب شوند .
در پایان گردوهای خرد شده را نیز اضافه کرده و با دیگر مواد مخلوط می کنیم .
کف قالب مورد نظر را چرب و آرد پاشی کرده و یا کاغذ روغنی می اندازیم . مایع کیک کدو سبز شکلاتی را داخل قالب ریخته و کیک را به مدت ۱ ساعت ( با توجه به دمای فر ) در فر قرار می دهیم تا بپزد .
سپس کیک را از فر خارج کرده و صبر می کنیم تا خنک شود و بعد از قالب خارج می کنیم .
کیک را تزئین کرده و با یک فنجان چای نوش جان کنید .

کیک بستنی شکلاتی


زمان آماده سازی
40 دقیقه
حداکثر زمان پخت
40 دقیقه
مناسب برای
12 نفر
1/2 کیلو گرم
بستنی وانیلی
1/2 قاشق چای خوری
بکینگ پودر  به جای جوش شیرین
2 قاشق چای خوری
بکینگ پودر
4 عدد
تخم مرغ
1/2 قاشق چای خوری
وانیل
1 لیوان
آبجوش
1 پیمانه
شکر
1/3 پیمانه
پودر کاکائو
2 پیمانه
آرد
3/4 پیمانه
روغن مایع
کیک بستنی شکلاتی



برای تهیه کیک بستنی شکلاتی ابتدا کیک شکلاتی را تهیه می کنیم . آرد ، بکینگ پودر ، جوش شیرین و پودر کاکائو را باهم ترکیب کرده و ۳ بار الک می کنیم .
فر را هم روشن می کنیم تا گرم شود .
تخم مرغ ها را شکسته و شکر را به آن اضافه کرده و با همزن برقی به مدت ۱۰ دقیقه هم می زنیم تا حجم آن سه برابر شده و سفید رنگ شود . سپس روغن مایع را نیز اضافه کرده و کمی هم می زنیم . حالا آبجوش را به دیگر مواد اضافه کرده و هم می زنیم تا کف کند و در پایان ترکیب مواد خشک را که از قبل الک کرده ایم را در سه مرحله اضافه کرده و به آرامی با همزن دستی هم می زنیم تا تمامی مواد کاملا باهم ترکیب شوند .
کف قالب مورد نظر را چرب و آرد پاشی کرده و یا کاغذ روغنی می اندازیم و مایع کیک شکلاتی را داخل قالب ریخته و قالب را به مدت ۴۰ دقیقه در فر از قبل گرم شده در دمای ۱۸۰درجه سانتی گراد می گذاریم تا بپزد .
سپس قالب را از فر خارج کرده و صبر می کنیم تا کیک کاملا خنک شود .
سپس وسط کیک را به آرامی خالی می کنیم و بستنی ( وانیلی ، شکلاتی و یا میوه ای ) که از قبل بیرون گذاشته ایم تا کمی نرم شود را داخل کیک می ریزیم . سپس روی بستنی را کیک های خرد شده پوشانده و کیک بستنی شکلاتی را به مدت ۳ ساعت در فریزر قرار می دهیم تا بستنی خودش را بگیرد .
در صورت تمایل روی کیک را می توان با شکلات آب شده و انواع میوه تزیین کرد .

خاطرات شهدا در انقلاب

 

Related image

اگر امام نمی‌آمد

مدتی از همسرم خبری نداشتم. همسایه‌ها مدام به خانه‌مان رفت‌وآمد می‌کردند تا اطلاعی از او کسب کنند. هر کس چیزی می‌گفت. یکی می‌گفت:
- «اوستا عبدالحسین رو کشتن.»
 دیگری ادامه می‌داد: 
- «مگه کسی می‌تونه با شاه درگیر بشه؟»
تا وقتی پس از 10 روز یک نفر خبر آورد که:
- «اوستا زندان هست. شما می‌تونید یه سند یا صد هزار تومان پول ببرین و ایشون رو آزاد کنین.»
فهمیدیم روزی که حرم امام رضا(ع) را به گلوله بستند، ساواک دوباره او را گرفته است. آقای غیاثی که کارفرمای همسرم بود، در خانه آمد و پرسید:
- «چرا اوستا عبدالحسین سر کار نیومده؟»
 با ناراحتی جریان حرم امام رضا(ع)، زندان و سند را تعریف کردم. آقای غیاثی گفت:
- «نگران نباشین. خودم اوستا رو می‌آورم.»
 بعد هم آقای غیاثی سند خانه‌اش را گذاشتند و عبدالحسین آزاد شد.
***
جمعیت زیادی در کوچه جمع شده بودند. اهالی از اینکه عبدالحسین به سلامت آزاد شده خوشحال بودند. یکی از همسایه‌ها میان مردم شیرینی پخش می‌کرد. دخترم را در بغل گرفتم و به استقبال همسرم رفتم. چهره عبدالحسین از شکنجه ساواک فرسوده شده بود، دیگر نه دندان سالم داشت و نه جسم سالم. وقتی به من رسید پرسید: 
- «چراشیرینی پخش می‌کنن؟»
جواب دادم:
- «همسایه‌ها برای سلامتی شما شیرینی گرفتن.»
گفت:
- «نمی‌دونی چه جوون‌هایی زیر شکنجه به شهادت می‌رسیدن. کاش شهید می‌شدم.»
این را که گفت بند دلم پاره شد و او با صلوات جمعیت به خانه قدم گذاشت. حالش که بهتر شد کم‌کم دوستان طلبه‌اش می‌آمدند و با هم صحبت می‌کردند؛ از پشت پرده شنیدم که شکنجه‌گر ساواکی دندان‌هایش را شکسته است.
روزها بعد عبدالحسین برای پس گرفتن سند منزل آقای غیاثی به تهران رفت، وقتی برگشت سند خانه آقای غیاثی و چند برگه دیگر نیز همراهش بود. برگه‌ها را نشانم می‌داد و با خنده می‌گفت:
 - «این حکم اعدام من هست.»
آن وقت فهمیدم در همان زمان دستگیری، امام از پاریس آمدند و انقلاب پیروز شد؛ اگر امام نمی‌آمد حکم اعدام عبدالحسین قطعی بود.
* خاطره‌ای از شهید عبدالحسین برونسی
* راوی: معصومه سبک خیز، همسر شهید
کاغذهای پنهان
توی مغازه خیاطی مشغول کار بودم که محمدجواد وارد شد.
 انگار داخل پیراهنش چیزی مخفی کرده بود، دستم را گرفت و من را به انتهای مغازه برد.
ناگهان آستر کتم را از قسمت یقه پاره کرد!
اعلامیه‌هایی که داخل پیراهنش پنهان کرده بود را بیرون آورد و آنها را درون آستر کت ریخت. به پایین آستر که بسته بود‌ اشاره کرد:
-«این طوری پایین نمی‌افتن.»
آن وقت کت را تنم می‌پوشاند و ادامه داد:
-«شما حدود ساعت ۹ شب تعطیل می‌کنید و کسی مزاحمتون نمی‌شه. این اعلامیه‌ها رو به خونه برسون و وقتی با مأمورین برخورد کردی بی‌هیچ ترسی از کنارشون بگذر.»
بین راه مغازه تا خانه، هنگام راه رفتن کاغذهای پنهان شده درون آستر کت بر اثر جابجایی خش‌خش می‌کرد. همان وقت هم به چند مأمور برخورد کردم، خیلی ترسیده بودم اما صدای برادر در گوشم پیچید که:
-«بی هیچ ترسی و با خیال راحت از کنارشون بگذر.»
با مرور این جمله بالأخره اعلامیه‌ها را رساندم خانه.
* خاطره‌ای از شهید محمدجواد آخوندی
* راوی: محمدولی آخوندی، برادر شهید
سیلی
سال پنجم درس می‌خواند. یک روز همان طور‌که دست بر صورتش گذاشته بود، با ناراحتی وارد خانه شد. از پلک‌های پف کرده‌اش فهمیدم ‌گریه کرده است. او را کنار کشیدم و پرسیدم:
- «حسن! چرا ناراحتی؟»
جواب داد: 
- «معلم سر کلاس بهم سیلی زد.»
نگران شدم و دوباره پرسیدم:
- «چرا؟»
دوباره جواب داد:
- «نمی‌دونم!»
پسرم آن روز چیزی نگفت، اما وقتی روز بعد از همکلاسی‌اش علت را جویا شدم فهمیدم حسن سر کلاس اعلامیه توزیع کرده بود. معلم پرسیده بود:
-«آقاسی‌زاده! چه چیزی بین بچه‌ها پخش کردی؟»
 حسن جواب داده بود:
-«چیزی نیست.»
آن وقت معلم از شاگردان پرسیده بود و بچه‌ها هم چون حسن را دوست داشتند گفته بودند:
-«ما چیزی ندیدیم.»
معلم حسن را جلوی تخته‌سیاه برده و گفته بود:
- «باید بگویی چه چیزی رو رد کردین؟»
 و جواب سکوت او سیلی بود که به صورتش زده شد.
همان سیلی باعث شد تا حسن با سیل خروشان مبارزات همراه شود؛ سیلی که کاخ ظلم را فروریخت.
 
 
مریم عرفانیان

* خاطره‌ای از شهید حسن آقاسی‌زاده شعرباف

* راوی: تقی آقاسی‌زاده شعرباف، پدر شهید

درسوگ حضرت فاطمه زهرا ( س ) 7


 

 Image result for ‫تصاویر برای شهادت حضرت فاطمه‬‎

 


باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد


تکبیرهای جنگل و صحرا شروع شد



بابا که رفت دختر خود را بغل کند


بغضش گرفت و عشق همانجا شروع شد



صف بسته بود جمع ملائک در انتظار


پرده کنار رفت و تماشا شروع شد



کوثر به جوش آمد و رضوان خروش کرد


جشن و  سرور عالم بالا شروع شد



چشمش به چشمهای پدر خورد و بعد از آن


لبخندهای ام ابیها شروع شد


***


تا سالها برای پدر، مادری کند


همراه او بماند و پیغمبری کند



تا عشق را نفس بکشد در هوای او


بابا برای او شود و او برای او



هی دور او بچرخد و پروانه ای شود


دستش برای موی پدر شانه ای شود



خیره شود به صورت او تا به ماه خود-


بوی بهشت هدیه کند با نگاه خود



تا پاره ی تنش بشود، میوه ی دلش


آئینه ای مقابل شکل و شمایلش



تا سالها همین بشود ماجرای او:


بابا برای او شود و او برای او


***


بادی وزید و خنده ی دریا تمام شد


احساس خوب جنگل و صحرا تمام شد



خورشید او غروب خودش را بغل گرفت


یخ بست قلب عالم  و گرما تمام شد



آئینه ای شکست و غمی انعکاس کرد


آئین مهربانی دنیا تمام شد



تنها بهانه بود برای وجود او


راهی شد و بهانه ی  زهرا تمام شد


***


این کار، کار کیست؟! چه بد می زند به در


باور نکردنیست ، لگد می زند به در؟!



مشعل گرفته است که آتش به پا کند


یا با طناب دست شما را جدا کند



شاید تو بی علی شوی و او بدون تو...


از پشت در صدا بزنی یا علی نرو!



یعنی که قطره قطره بریزی به کوچه ها


نامش نیفتد از دهنت تا به انتها



یعنی بجنگ! وقت تماشا نمانده است


یعنی به او نشان بده تنها نمانده است


***


این جا کجاست؟! چادر خاکی! چه می کنی؟!


تنها ترین نشانه ی پاکی چه می کنی؟!



اینجا غریبه نیست، چرا رو گرفته ای؟!


آیا تویی که دست به زانو گرفته ای؟!



دیر آمدم بگو که چه کردند کوچه ها


بانوی قد خمیده! زمین می خوری چرا؟!



این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟!


هی دست مشت کرده به دیوار می زند


***


حق دارد او که طاقت این روز را نداشت


روزی که خانه دست کم از کربلا نداشت



روزی که از صدای غمت شهر خسته شد


روزی که چشمهای تو یکباره بسته شد



روزی که زخمهای عمیقت دوا نداشت


روزی که گریه های تو دیگر صدا نداشت



ای کاش بر زمین اثری از فدک نبود


ای کاش دست شوهر تو بی نمک نبود


***


توفان گرفت و آن شب یلدا شروع شد


خون گریه های عالم بالا شروع شد...


 


***حسن اسحاقی***

 

درسوگ حضرت فاطمه زهرا (س ) 6


Image result for ‫تصاویر برای شهادت حضرت فاطمه‬‎

 

برگرد ای توسل شب زنده دارها


پایان بده به گریه ی چشم انتظارها



از یک خروش ناله ی عشاق کوی تو


حاجت روا شوند هزاران هزارها



یکبار نیز پشت سرت را نگاه کن


دل بسته این پیاده به لطف سوارها



از درد بی حساب فقط داد می زنم


آیا نمیرسند به تو این هوارها



ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن


خیری ندیده ایم از این اختیارها



باید برای دیدن تو "مهزیار" شد


یعنی گذشتن از همگان "محض یار" ها



دیگر برای تو صدقه رد نمی کنم


بیهوده نیست اینکه گره خورده کارها



یکبار هم مسیر دلم سوی تو نبود


اما مسیر تو به من افتاد بارها



شب ها بدون آمدنت صبح می شوند


برگرد ای توسل شب زنده دارها



این دست ها به لطف تو ظرف گدایی اند


یا ایها العزیز تمام ندارها

 


***علی اکبر لطیفیان***

 

 

در سوگ حضرت فاطمه زهرا ( س ) 5


Related image

 

روزگاری دلم پر از غم بود

هرچه می‌خواستم فراهم بود


داشتم باغ حیرتی سرشار

چشمم آیینه‌دار شبنم بود


هر خیالی به غیر خاطر دوست

در دلم می‌نشست، مُبهم بود


دل به سستی به دست غم دادم

رشته مهرِ دوست محکم بود


حیف شد در ترازوی کرَمش

بار سنگین جُرم من کم بود


این‌که ما را به توبه عادت داد

اولین اشتباهِ آدم بود


دادم آیینه را به دستِ دلم

خود شدم باعث شکستِ دلم


شعله‌وارم، زبانه ای دارم

داغ‌دارم، نشانه ای دارم


جان زهرا، به عشق توست اگر

ناله‌ها را بهانه ای دارم


هم‌نوا با ترنمِ دلِِ خون

نینوایی ترانه ای دارم


بی تو گم در مسیر طوفان‌ها

با تو اما کرانه ای دارم


می‌توانی بپرسی از مهتاب

ناله‌های شبانه ای دارم


تا سحر با ستاره‌های صبور

قصه از تازیانه ای دارم


قصه از تازیانه ای که هنوز

بر تن عشق می‌خورد شب و روز


خواست آتش مرا که آب شوم

در تب و تاب غم کباب شوم


اگر آتش زبانه غمِ توست

دوست دارم در آتش آب شوم


عاشقم، از بلا نپرهیزم

تا ابد هم اگر عذاب شوم


ذره‌ام در پناه سایه تو

می‌توانم که آفتاب شوم


آمدم تا حریم خانه تو

شاید از محرمان حساب شوم


اولین فصل عشق را خواندم

عنقریب است لاکتاب شوم


روسیاهم، عنایتی، زهرا

بی‌پناهم، بگیر دستم را


به حسینی که زاده زهراست

دو جهان در اراده زهراست


عشق با‌ آن شکوهِ بی‌مانند

عضوی از خانواده زهراست


خیمه نُه فلک از آن بر پاست

که به پا ایستاده زهراست


این سبک‌سیرِ شعله‌ور ، خورشید

تا ابد مست باده زهراست


چرخ گردون به دوستی سوگند

که دل از دست داده زهرا‌ست


آن‌چه شرحش همیشه دشوار است

زندگانی ساده زهراست


وصف او چون کنم که زهرا کیست؟

شعر من لایق ثنایش نیست
 

***ناصر فیض***