اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

اشعار و متون ادبی

نظم و نثر ادبی

خانواده و ازدواج از نگاه رهبری


Related image
 
 

  محبّت، دستوری و سفارشی نیست

محبّت، دستوری و فرمایشی نیست. دست خود شماست. شما می‌توانید محبّت خودتان را روز به روز در دل همسرتان زیاد کنید. چطوری؟ با اخلاق خوب، با رفتار مناسب، با محبّت ورزیدن به او، باوفاداری.(1)


 
 Image result for ‫تصویر خانواده جامعه اسلامی‬‎
 
 

اگر زن بخواهد شوهرش به او محبّت بورزد، باید حرکت و تلاش کند. اگر مرد بخواهد زنش او را دوست داشته باشد، باید یک تلاشی انجام بدهد. محبّت محتاج تلاش و ابتکار است.(2)
محبّت در صورتی خواهد ماند که طرفین حقوق یکدیگر و حدود خود را رعایت کنند و از آن تخطّی و تجاوز نکنند. یعنی در واقع هر کدام از این دو طرف که دو شریک هستند و با هم زندگی را بنا می‌کنند، سعی کنند که جایگاه خود را در دل و ذهن و فکر طرف مقابل، جایگاه راسخ و نافذی قرار دهند. یعنی همان نفوذ معنوی؛ همان ارتباط و پیوند قلبی زن و شوهر. حقوق اسلامی برای این است.(3) 
اگر بخواهید این محبّت باقی بماند، به جای اینکه از طرف مقابلتان توقّع کنید که او مرتّب به شما محبّت کند، از دل خودتان بخواهید که تراوش محبّت او روز به روز بیشتر شود. محبّت به طور طبیعی، محبّت می‌آفریند.(4) 

عشق بازی دِگر و نفس پرستی دگر است

امروز در دنیا تعبیر بدی از محبّت می‌کنند، این عِشقی که تعبیر می‌کنند، اینها، آن محبّت واقعی نیست. این، همان حالت هیجان جنسی است که به یک شکل خاصی آن را ظاهر می‌کنند. این ممکن است در خیلی از موارد پیش بیاید، ارزشی هم ندارد. آن چیزی که با ارزش است، آن محبّت عمیق و صمیمی و خدایی و همراه با احساس مسئولیت متقابل بین دختر و پسر است که بدانند حالا بعد از این، یک واحدند و یک هدف را دنبال می‌کنند. این، آن محبّتی است که خانواده بر اساس آن شکل می‌گیرد.(5) 
آن محبّت‌ها و عشق‌هایی که بر اساس مبانیِ انسانی نیست و از روی مسائل ظاهری و شهوات زودگذر است، اینها خیلی پایه و بنیادی ندارد. امّا محبّتی که بر اساس آن اصل انسانی است که خدای متعال آن را قرار داده، بخصوص اگر چنانچه با شرایطی که در همین ازدواج اسلامی رعایت شده و توصیه شده است، اگر با اینها همراه باشد، این محبّت روز به روز بیشتر می‌شود.(6)

 گام اوّل: احترام متقابل

زن و شوهر باید به یکدیگر احترام بگذارند، نه احترام ظاهری و تشریفاتی، بلکه احترامی واقعی.(7) 
احترام به این معنا نیست که مثلاً همدیگر را با القاب و آداب صدا کنند. بلکه قلباً مرد نسبت به زن خود و زن نسبت به مرد خود، احساس احترام داشته باشند.
احترام را در قلب خود نگهدارید، برای هم حرمت قائل باشید. این در اداره‌ زندگی مهمّ است. بین زن و شوهر، اهانت و تحقیر و تذلیل نباشد.(8)

*پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای

1. خطبه‌ عقد مورخه‌ 30/7/1376         2. خطبه‌ عقد مورخه‌ 19/1/1377
3. خطبه‌ عقد مورخه‌ 11/12/1377       4. خطبه‌ عقد مورخه‌ 19/7/1379
5. خطبه‌ عقد مورخه‌ 15/10/1379       6. خطبه‌ عقد مورخه‌ 2/1/1380
7. خطبه‌ عقد مورخه‌ 2/1/1380           8. خطبه‌ عقد مورخه‌ 19/9/1371
 

پدر من


Related image




پدر



کجایی ای که عمری در هوایت نشستم زیر باران ها کجایی


اگر مجنون اگر لیلا غریبم در بیابان ها کجایی


کجای این شب تاریک به روی ماه در بستی


نه می گویی نه می دانم کجا ماندم کجا هستی


من آتش بودم اما تو به خاکستر نشستی


اگر شب هست و فردا نیست اگر راهی به رویا نیست


چه آهوها که در چشمان لیلا نیست


اگر گم کرده ام خود را مرا در گریه پیدا کن


اگر از شکوه لب بستم سکوتم را تماشا کن


در محضر امام خمینی(ره)


 
 Related image
 
 



از جمله خصوصیات امام که باید بدان اشاره شود در رابطه با فرزند شهیدشان حاج آقا مصطفی خمینی(ره) بود که خود از بزرگان فضلا و بهترین شاگردهای درس امام بودند.
ولی از نظر اقتصادی و مادی، زندگی مرحوم حاج‌آقا مصطفی و سایر طلاب در یک حد بود. یعنی منزلشان و شهریه‌ای که امام به ایشان می‌دادند با بقیه طلبه‌ها فرقی نمی‌کرد و این امر مشهود بود، چیزی نبود که مخفی بماند.
به طور کلی آن چیزی که در یک رهبر بخصوص رهبر مسلمانها باید باشد، زهد است که امیرالمومنین علی(ع) می‌فرمایند: «باید مولایت خود و زندگی‌اش را در سطح ضعیفترین مردم پایین بیاورد.»
واقعا با بودن همه امکانات مادی و توجیه استفاده از همه آنها، امام و فرزندشان شهید حاج آقا مصطفی، خودشان را به حد یک طلبه رسانده بودند، یعنی خانه‌شان خیلی قدیمی بود و هیچ تشریفات و تشکیلاتی نداشت.
به طوری که در یک زمستان دیوار اتاق طبقه دوم منزل امام فرو ریخت و ایشان راضی نشدند که خانه‌شان را عوض کنند و باز آن دیوار را ساختند و در همانجا باقی ماندند.

* حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمحمد سجادی اصفهانی، کتاب آئینه حسن، )ص 109)

به بی‌تقوا اعتماد نکنید!


 Related image


اسماعیل فرزند بزرگ امام صادق(ع) مقداری پول نقد داشت، اطلاع پیدا کرد که مردی قریشی از اهل مدینه عازم سفر به کشور یمن است، خواست مقداری پول به او بدهد تا اجناس تجارتی یا سوغاتی برایش خریداری کند.
با پدرش امام صادق(ع) مشورت کرد، حضرت فرمود: او شراب‌خوار است؟ گفت: مردم می‌گویند اما از کجا که حرف مردم درست باشد!
حضرت فرمود: صلاح نیست به او پول بدهی.
اما اسماعیل تمام پول را به آن مرد داد تا برایش از یمن جنس بخرد.
مرد قریشی به مسافرت رفت و تمام پول او را ازبین برد. موقع حج حضرت و اسماعیل هردو به حج رفتند، اسماعیل در طواف بود که حضرت متوجه شد که اسماعیل پیوسته از خدا مسئلت می‌کند درمقابل از دست دادن پول‌ها، به او عوض دهد.
حضرت از وسط جمعیت خود را به اسماعیل رسانید و با دست پشت شانه او را به نرمی فشرد و گفت: فرزندم، بی‌جهت از خدا چیزی مخواه، تو بر خدا حقی نداری، نباید به وی اعتماد می‌کردی، خودکرده را تدبیر نیست.
اسماعیل گفت: مردم می‌گفتند او شراب می‌خورد من که ندیده بودم! امام فرمود: گفتار مومنین را به راستی تلقی کنید و بر شراب‌خوار اعتماد نکنید و از دادن اموال به نادانان طبق قرآن باید حذر کرد که سفیهی بالاتر از شراب‌خوار سراغ داری؟ (نساء - 5)
بعد فرمود: پیشنهاد شراب‌خوار در ازدواج و وساطت را نباید پذیرفت، درمورد امانت نباید او را امین دانست که اموال را حیف و میل کند و چنین کسی حقی بر خدا ندارد تا از خدا جبران ضررهای وارده را مطالبه کند.(1)
 
______________________
 
1- بحارالانوار، ج 4، ص 267

استفاده از تجارب، رمز نجات


 
 Related image
 


قال‌الامام علی(ع): «من احکم التجارب، سلم من المعاطب»
 

امام علی(ع) فرمود:
 
هرکس که تجربه‌ها را در (زندگی فردی و اجتماعی) حاکم کند، از مهلکه‌ها
 
سالم می‌ماند. (1)

____________________

1- غررالحکم و دررالکلم، حدیث 8040

خواص الاسماء الحسنی ( 45 ) :



شهید :

 


از اسمای الهی است . خداوند شهید است یعنی برکوچک و بزرگ ، نهان و آشکار آگاه  


و عالم است و تمام موجودات در مقابل ذاتش حضور و شهود دارند و هیچ غیبی در مقابل 


او وجود ندارد .


 

خواص :


 

1-مداومت بر این اسم برای اطلاع بر مغیبات نافع است .


2- صاحب جنات الخلود می گوید :جهت گم شده و غایب بر چهار گوشه ی کاغذ 


" الشّید الحق  " را بنویسد و نصف شب به زیر آسمان رود و نظر در آن کاغذ بکند


 و هفتاد بار این دواسم را  بگوید ، البته که پیدا می شود .


3-برای آگاه شدن از امور پنهانی درهر شبانه روز  " 70 " بار ذکر" یاشهید "


 خوانده شود .


4-برای پیدا شدن گم شده ، بر روی چهار گوشه ی کاغذ سفید ، اسم " یا شهید " 


و در وسط آن ، اسم گم شده را بنویسد . سپس  در هفت روز متوالی ، در هر روز 


هفت مرتبه " الشهید الحق  " را بخواند و دراین هفت روز ، کاغذ را به همراه


 داشته باشد .

شاهدان قیام گوهرشاد از کشتار 83سال قبل می‌گویند


 

گروهان رضا ماکسیم در صحن رضوی


در سال 1314، به فرمان حکومت، برسر گذاشتن کلاه شاپو در سراسر کشور اجباری شد، اما در شهر مذهبی مانند مشهد، اجرای آن به آسانی انجام نگرفت. از آنجا که مشهد شهری مذهبی است و بسیاری از اهالی‌اش‌ پیرو روحانیت هستند، برای پرهیز از هرگونه رویداد شومی بایستی کاربرد کلاه شاپو در خراسان به طور استثنا دل‌بخواهی باشد.
 
 
تصویر گروهان رضا ماکسیم در صحن رضوی

 

در تیرماه 1314 روحانیونِ مشهد با تجمع در منزل آیت‌ا... یونس اردبیلی، تصمیم به فرستادن نمایندگانی برای مذاکره با رضاشاه گرفتند و آیت‌ا... سید‌حسین طباطبایی قمی برای دیدار انتخاب شد، رژیم پهلوی محل اقامت او را تحت محاصره قرار داد و سپس بازداشت و ممنوع‌الملاقات شد. به دنبال خبر بازداشت آیت‌ا... قمی در مشهد و اعتراض به اقدام‌های شهربانی، شب نوزدهم تیرماه مردم در مسجد گوهرشاد گرد آمدند و شیخ محمدتقی بهلول معروف به شیخ بهلول واعظ که در آن جلسه بر منبر سخن می‌راند، مردم را به ایستادگی در برابر حکومت فراخواند. موعظه شیخ بهلول دو سه روزی ادامه یافت؛ او در منبر سخنان تندی ایراد کرد که شنوندگان را کاملاً تحت تاثیر قرار داد. شیخ بهلول یا علامه بهلول از عارفان بنام ایران بود که نامش با واقعه مسجد گوهرشاد پیوند خورده است. بهلول در شب 20 تیر 1314 دوباره برای آگاه‌سازی مردم به منبر می‌رود و همراه نواب احتشام و شیخ حسین اردبیلی سخنانی را ضددستگاه رضاخان بیان می‌کند؛ و سرانجام در ساعت 21 استاندار و فرمانده لشکر مشهد به مسجد حمله کرد و با مسلسل و تفنگ به قتل‌عام مردم اقدام کرد. کوچه و خیابان‌های شهر برای قدیمی‌ترها خاطرات تلخی دارد از سال‌های نسبتا دور از آن روزها که یک زن باید میان خانه‌نشینی و کنار گذاشتن حجاب یکی را انتخاب می‌کرد.

 

جنازهها را به باغ خونی میبردند!

 

آیتا... ابوالقاسم خزعلی؛ متولد 1304 شهرستان بروجرد در استان لرستان، در همان دوران کودکی به همراه خانواده به مشهد مهاجرت کردند و آنجا ساکن شدند. آیتا... خزعلی در فاجعه مسجد گوهرشاد در مشهد، نوجوانی ده ساله بود. او به همراه پدرش، فردای حادثه در محل حاضر شده و اوضاع را به چشم خود دیده بود. روایت او را از این موضوع بخوانید:

من آن زمان هفت هشت ده ساله بودم. شب قبل این اتفاق افتاده بود. ما روز بعد با پدرم به طرف مسجد گوهرشاد رفتیم. پدرم شب قبل و زمان کشتار، بیدار نبود، اگر بیدار بود قطعا به حرم میرفت و طبعا در ادامه هم جزء شهدای آن واقعه محسوب میشد. مسجد گوهرشاد پرخون شد و کشتهها را بردند جایی دفن کردند. مرحوم بهلول، واعظ و سخنران مردم بود. مرجع تقلید آن زمان که مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود به بهلول گفته بود که تو وظیفه داری و بروی از اسلام دفاع کنی. او هم به مشهد آمد و در مسجد گوهرشاد منبر رفت. در حین منبر بود که نظامیان رضاخانی حمله بردند و دستور کشتن دادند. تا توانستند کشتند. بعد هم جسدها را بردند و جایی دفن کردند که اسم خوبی هم روی آن است: باغ خونی. بردند و دفن کردند.

روز بعد از کشتار ما به همراه پدرم به طرف صحن کهنه رفتیم. جلوی در ورودی صحن کهنه یکی افتاده بود. ظاهرا اهل جاغرق (از ییلاقات اطراف مشهد) بود. میتوانست صحبت بکند. او را که دیدیم با امیدواری به او گفتیم که انشاءا... خوب خواهد شد. بعد از آن راه را کشیدیم به صمت صحن نو. دیدم یک مرد همدانی دیگر هم بود که [افتاده بود و] و چهرهاش تغییر کرده بود. من بچه بودم. چهرهاش طوری برگشته بود که من ترسیدم و شب تب کردم. او را دیدم فوت کرده بود. حالت چهرهاش، حالت یک مرده بود، زنده نبود.

جلوتر که آمدیم زن دیگری را دیدیم که داشت با مردم و یکی از پاسبانها صحبت میکرد. پاسبان میخواست چادر را از سر او بکشد. هم هیکل بزرگی داشت و هم شجاع بود. به پاسبان توپید که بروید دنبال کارتان، حوضی که آب ندارد، قورباغه هم لازم ندارد. هنوز صحبتهای او در ذهن من مانده است.

اجمال این قضیه که زنها در خانه مانده و بیرون نمیآمدند را یادم مانده است. زنها برای اینکه چادرشان را برندارند از منزل خارج نمیشدند. البته فهم و ادراک خیلی بالا نبود، اما همانقدر میفهمیدند که رضاخان با حجاب و اسلام مخالف است. از این جهت از خانه بیرون نمیآمدند. یکی از همینها مادر خود من بود. از ترس رضاخان و پاسبانها و نظامیان کمتر از خانه بیرون میآمد.

 

رئیس شهربانی میگفت یا پول بده یا میگویم در گوهرشاد بودهای!

 

دکتر مهدی محقق از دیگر افرادی است که در زمان حادثه کشتار مسجد گوهرشاد در مشهد، ساکن این شهر بوده است. روایت او از دوران کودکیاش که همزمان با این حادثه بوده هم شنیدنی است:

سختگیری در مورد یکسان کردن لباس در مشهد خیلی بدتر از تهران بود. رضاخان فکر کرده بود که اگر از شهرهای مذهبی شروع کند، کارش راحتتر است و در ادامه، کار در دیگر شهرها آسانتر خواهد بود. اینجا مصادف شد با قیام مردم و مسأله گوهرشاد. شش ساله بودم. یادم هست که صدای سفیر گلولهها را در خانهمان شنیدم. صدای تیراندازی و کشتاری بود که توی مسجد گوهرشاد راه افتاده بود. مسجد را به توپ و گلوله بستند. من بچه بودم صدایش هنوز هم توی گوش من است. چون خانه ما در مشهد، همین بالای خیابان بود.

آن زمان رئیس شهربانی مشهد فردی بود به نام سرهنگ نوایی. آدم خبیث و فاسدی بود. بعد از حادثه گوهرشاد، این موضوع را برای خود تبدیل به دکان کرده بود. میآمد جلوی دکان و یقه شما را میگرفت و میگفت یا فلان مبلغ به من بده یا اینکه میروم و گزارش میدهم و میگویم تو آن شب در مسجد گوهرشاد بودی. خیلی آدم خبیثی بود. هدف دیگری هم داشت و اینکه جای رئیس شهربانی کل را بگیرد و بر مسند سرپاس مختار که رئیس شهربانی کل کشور بود، تکیه بزند.

پدر من هم آن شب در مسجد گوهرشاد بود. البته نه زمانی که در را بستند و مردم را به گلوله بستند. پدر من قبلتر در همین مسجد گوهرشاد منبر رفته بود و گفته بود ما زیر پرچم داروین انگلیسی رفتهایم. یعنی میخواست بگوید هر چه از انگلستان امر میشود، دارند بر ما تحمیل میکنند. مقصود پدرم این بود که سیاست انگلیس بر ما حاکم است یعنی این کسی که بر ما حکومت میکند (رضاخان)، مجری سیاستهای انگلیسی است. خوب در واقع هم همینطور بود. بالاخره این انگلیسیها بودند که کودتای 1299 را ترتیب دادند و در ادامه رضاخان را آوردند و او هم کودتا کرد.

اهمیت واقعه مسجد گوهرشاد این بود که این حادثه هم در مسجد و هم در کنار حرم و مضجع حضرت امامرضا(ع) اتفاق افتاد. این اهمیت قضیه را خیلی زیاد میکند. رضاشاه در جاهای دیگر هم سرکوب و کشتار کرده بود و میکرد. کلنل پسیان را در خراسان به قتل رساند؛ شیخ خزعل را در اهواز و سردار جنگل را در گیلان به شهادت رساند. مهم بودن واقعه مسجد گوهرشاد این بود که در چنین فضای مقدسی این مساله پیشآمد.

اینجاست که این موضوع از دیگر حوادث متمایز میشود و اهمیت بیشتری پیدا میکند. همین هم باعث میشود که روی مردم اثر بگذارد.

رضاخان تحت تأثیر ترکیه و آتاتورک قرار گرفته بود. خیال کرده بود که منشا رشد و ترقی در ترکیه این است که کمال آتاتورک آنجا را سکولار کرده است. شاید برایتان جالب باشد که این قضیه آنقدر تاثیر نداشت. من بعد از انقلاب، چهار، پنج مرتبه به ترکیه رفتم. جالب بود که خیلی از کتابهای دکتر شریعتی در آنجا به ترکی ترجمه شده بود، یا کتابهای مرحوم مطهری ولی اینها نتوانست اثری بگذارد. رضاخان تحت تأثیر این قرار گرفته بود. خودش هم سواد نداشت. حتی آن زمان که با همسر و دختران خود در حالی که بیحجاب بودند به دانشسرای عالی رفته بود از او نقل میکنند که گفته بوده کلاه بیغیرتی را اول باید خودمان سرمان بگذاریم. من این را از چند منبع موثق شنیدهام. این یعنی خودش و وجدان ناخودآگاه خودش هم تا حدی متوجه بود که کشف حجاب، تناسبی با فرهنگ او ندارد و نامناسب است.


پدرم 4 سال از خانه خارج نشد!


مرحوم محمد واعظزاده خراسانی هم از افرادی است که از نزدیک در جریان کشتار مسجد گوهرشاد قرار گرفته بود. او متولد 1304 مشهد است و پدرش هم از یک خاندان روحانی بود. واعظزاده در آذرماه دو سال قبل دارفانی را وداع گفت. او درباره قیام گوهرشاد میگوید: تازه این جریان شروع شده بود. همان روز اول بود که من برای همین موضوع به مسجد گوهرشاد آمدم. سر شب برادرم گفت بیا برویم ببینیم مسجد چه خبر است. از کوچههایی که پشت مسجد بود وارد مسجد گوهرشاد شدیم. مردم دور بهلول را گرفته بودند و مرتب هم اضافه میشدند. مردم در ایوان مقصوره و بیرون ایوان نشسته بودند. به نظرم جمعیت از هزار نفر کمتر بودند. بهلول هم از دور روی منبر دیده میشد. هنوز ننشسته بودیم که دیدیم مردم بلند شدند دارند میروند. برادرم از یک نفر پرسید کجا میروید، گفت آقای بهلول فرمودهاند که اینجا مسجد است و شما خوابتان میبرد. بروید داخل صحن. ما هم راه افتادیم و رسیدیم به صحن نو. بهلول در ایوان طلا روی منبر بود. من آنجا بهلول را از نزدیک دیدم. صحبتهایش را نمیشنیدم که چه میگوید. مردم هم آمدند و ایوان هم پر شده بود. تعدادی هم بیرون ایوان نشستند. با برادرم مدتی نشستیم و در نهایت هم برادرم گفت که مسجد را دیدیم و بس است و برویم. بلند شدیم آمدیم خانه، یک شب یا دو شب گذشت.

یکی دو شب بعد بود که ما داخل حیاط نشسته بودیم. یکهو از طرف مسجد صدای تیر و تفنگ بلند شد. معلوم شد که به مسجد حمله کردهاند. توی حیاط نشسته بودیم و به صداهای تیر و تفنگ گوش میکردیم. که یک دفعه در زدند. کسی که رفته بود در را باز کند وقتی که برگشت به پدرم گفت دو پاسبان آمدهاند و شما را میخواهند. نردبان آوردند و پدر را فرستادیم خانه همسایه و بعد هم تا یک ماه از او بیخبر بودیم. بعد از یک ماه پدرم برگشت و چهارسال از خانه بیرون نرفت. اگر بیرون میآمد دستگیر میشد. شهربانی همه آنهایی را که به نوعی در موضوع گوهرشاد مربوط بودند را گرفت و برد تهران و زندانی کرد. اینها چهار سال در زندان تهران بودند از جمله پدرزن خودم. بعد از چهار سال زندانیان تهران را آزاد کردند. پدر ما هم از منزل آمد بیرون. مردم او را خیلی احترام میکردند. میگفتند این مدت او در مکه بوده است کسی او را نمیدید، فقط دو تا روضهخوان پیرمردهای قدیمی، اینها گاهی میآمدند منزل ما.


از زبان گوهرشادیها


 

اصلاح خانم دولتخواهی (ماسال گیلان)


20 ساله بودم. [برای زیارت به مشهد رفته بودیم ]با مادرم به بازار میرفتیم. ابتدای بازار به ما دستور دادند که روسریهایمان را برداریم. مادرم مخالفت کرد. ماموران اصرار میکردند. خواستند که مادرم را کتک بزنند. من خودم را مقابل آنها قرار دادم. مچ دست راستم در این ماجرا شکست.


ابراهیم ایرجی (مشهد)


عمویم تعریف میکرد یک روز ما سربازها را بردند صحن سقاخانه حرم امامرضا(ع)؛ میگفت به جایی رسیدیم که فرمانده دستور داد تیراندازی کنید و به سربازی که جلوتر از همه بود سیلی زد و گفت تو بزن تا بقیه هم بزنند. سرباز زد زیر گریه و گفت به امام رضا تیر نمیزنم. عمویم میگفت وقتی دید چارهای ندارد؛ گلنگدن را کشید و لوله تفنگ را گذاشت روی سرش و خودش را کشت!


مریم پورزند (مشهد)


خانه ما در محله عیدگاه مشهد بود. خیلی به مسجد گوهرشاد نزدیک است. خانه بزرگی داشتیم. پدر و مادرم با آب چاه غسل کرده بودند. هر دو وصیت کردند و ما را به خالهام سپردند. میگفتند شاید دیگر برنگشتیم. پدرم نگهبان یکی از درهای ورودی بود. سه شبانهروز نیامد. تیر خورده بود به پایش!


علی رشیدیان (مشهد)


ایام چادربرداری بود. پدرم در روستای طرق (ییلاق نزدیک مشهد) روی املاک آستان کار میکرد. با پدر و مادرم برای زیارت به مشهد آمدیم. تا آمدیم از سمت مسجد گوهرشاد وارد حرم شویم، خادم جلوی در دست انداخت و روسری مادرم را برداشت. مادرم سخت گریه کرد. تا آمدن روسها به مشهد (1320) و فرار رضاشاه، مادرم دیگر به حرم نیامد!

 

مهدی عشقی رضوانی


پژوهشگر تاریخ


"  جام جم "

زنده‌ ماندن، امتیاز مسئولان به مردم/کاریکاتور



زنده‌ ماندن، امتیازی که مسئولان برای مردم در نظر گرفته‌اند!



 
" پایگاه خبری تحلیلی اعتدال "

نگاه امانتی(وسیله‌ای) به قدرت، رمز نجات امت


   Related image

 


امام علی(ع) در نامه‌ای خطاب به «اشعث‌بن قیس» می‌نویسد: همانا مدیریت و فرمانداری 

برای تو وسیله آب و نان نیست، بلکه امانتی در گردن توست، باید از فرمانده و امام خود 

اطاعت کنی، تو حق نداری نسبت به مردم استبداد ورزی و بدون دستور به کار مهمی 

اقدام نمایی. (1)

آن حضرت در نامه دیگری به برخی از کارگزاران می‌نویسد: هر کس کار امانت(مسئولیت) 

را سبک بشمارد و در آن خیانت روا دارد، و جان و دین خود را از خیانت، پاک ننماید،

 درهای خواری را در دنیا به روی خود گشوده و در قیامت، خوارتر و رسواتر خواهد بود... 

به یقین خیانت بر امت بزرگترین خیانت است و فریبکاری پیشوایان، زشت‌ترین فریبکاری

 است. (2)

و بالاخره حضرت با نگاه وسیله‌ای(امانتی) به قدرت به ابن‌عباس می‌فرماید: به خدا سوگند، 

برای من این کفش(کهنه) از ریاست بر شما محبوب‌تر است، مگر اینکه حقی از شما را ادا

 یا از باطلی جلوگیری کنم، و اگر خداوند از علما پیمان نگرفته بود که در برابر ظلم ستمگران

 و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می‌انداختم. (3)

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

1- نهج‌البلاغه، نامه 5    
 
      2- همان- نامه 26   
 
   3- همان- خطبه 3

ریاست، سکرآور است

 

 

 Related image

 

قال‌الامام علی(ع):
 
«اصناف السکر اربعهًْ: سکر الشباب و سکر المال، و سکر النوم و
 
سکر الملک»
 

امام علی(ع) فرمود:
 
مستی چهار قسم است:
 
1- مستی جوانی
 
2- مستی مال و ثروت
 
3- مستی خواب
 
4- و مستی ریاست.(1)

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

1- تحف‌العقول، ص 126

در محضر امام خمینی(ره)



 پدرم نقل می‌کردند که در سال‌های پیش از انقلاب در کوچۀ یخچال‏‎ ‎‏قاضی (محله‌ای
 
که منزل امام در آنجا بود) به طرف منزل می‌رفتم؛ امام را دیدم‏‎ ‎‏که به طرف منزلشان
 
حرکت می‌کنند.
 
چون نزدیک ایشان رسیدم، گام‌های‏‎ ‎‏خود را کوتاه‌تر کردم تا از ایشان سبقت نگیرم
 
و احتراماً پشت سر ایشان راه‏‎ ‎‏خود را ادامه دهم.
 
امام که احساس کردند فردی پشت سرشان حرکت می‌کند،‏‎ ‎‏ایستادند و رو به من
 
کردند و پس از سلام و احوالپرسی فرمودند: فرمایشی‏‎ ‎‏دارید؟
 
عرض کردم خیر، آنگاه فرمودند خواهش می‌کنم بفرمایید به راه خود‏‎ ‎‏ادامه دهید و
 
پشت سر من حرکت نکنید. 
 
(کتاب آینه حسن، حجت‌الاسلام والمسلمین دین‌پرور، صفحه 94)

میلاد کریمه اهل بیت خجسته باد


Image result for ‫تصویر گل لاله صورتی‬‎

 

 میلاد حضرت فاطمه معصومه ( س ) مبارک 

 

لحظه ها لحظه های رویایی


چشمها چشمه های دریایی


 

ابرهای بهار می بارد


قلب های پُر خروش و شیدایی


 

آسمان محو تابش خورشید


چه طلوعی چه صبح زیبایی


 

دفتر باد لابه لای چمن


گرم نقاشی و گُل آرایی


 

و تو ای قبله ی دلِ مریم


روی دستِ مسیح می آیی

میلاد حضرت فاطمه معصومه ( س ) مبارک

Related image

 


آن شب زمین هوای بهشتی دوباره داشت


آغوش آسمان به بغل ماهپاره داشت



چشمان ابر روی زمین را گرفته بود


هر قطره با خودش سبدی پرستاره داشت



دست ملک قصیده ای از نور می‌نوشت


واژه به واژه حرف غزل استعاره داشت



 

باز عطر سیب و بوی بهار و شمیم یاس


بر بارش دوباره کوثر اشاره داشت



این بار حق به دامن موسی عطا نمود


آن کوثری که بال ملک گاهواره داشت



این سیب سرخ سیب بهشت پیمبر است


این دختر یگانه موسی بن جعفر است





مثل بهار بود هوای رسیدنت


باران چکید از رد پای رسیدنت



در پشت درب خانه تان جمع می‌شوند


خیل فرشتگان که برای رسیدنت



 

آماده اند از طرف ذات کردگار


خود را فدا کنند فدای رسیدنت




خاک بهشت بهر قدمگاه تو کم است


آغوش نجمه بود سرای رسیدنت




قلب برادرت ز تب شوق آب شد


در التهاب ثانیه های رسیدنت




در چشم خویش ذوق خدا را نگاه کن


گلخنده امام رضا را نگاه کن




از آن زمان که خواهر سلطان ما شدی


بانو، شما ملیکه ایران ما شدی



 

از آسمان وجود تو بر ما نزول کرد


تا کوثر دوباره قرآن ما شدی




منت گذاشت بر سر ما ناز مقدمت


وقتی که آمدی تو و مهمان ما شدی




با هر قدم به سینه ما جا گرفته ای


یعنی تو صاحب دل ما جان ما شدی




بانی خیر و برکت این خطه گشته ای


وقتی نسیم سبز بیابان ما شدی




یعنی فقط نه جزء محبان حیدریم


«از شیعیان کشور موسی بن جعفریم»




 

وقتی تویی که آینه ذات کوثری


زیبد به خادمان حریمت پیمبری




عصمت به پای عصمت تو سجده می‌کند


معصومه ای و عصمت کبرای دیگری




ای زینبی که عالمه بی معلمی


زین رو کنی به شهر خودت علم پروری




ما هرچقدر شعر و غزل نذرتان کنیم


تو بازهم از آنچه که گفتیم برتری




بی تو کمیت محشریان لنگ می‌شود


یک وقت اگر که روی به محشر نیاوری




 

زهرا شدی و شمس فروزان شیعه ای


زهرا شدی و روز قیامت شفیعه ای




خود ظلمتیم، اگرچه سپیدیم با شما


یأسیم اگر، سراسر امیدیم با شما

 

مست اجابتند دعاها کنارتان

ما حاجت نداده ندیدیم با شما

 

وقتی حدیث ها تو را حرف می‌زنند


جز وصف فاطمه نشنیدیم با شما




در قاب عکس خالی آن قبر گمشده


تصویری از بهشت کشیدیم با شما



 

پس آمدیم و زائر آن بی نشان شدیم


یعنی که تا مدینه رسیدیم باشما




 

امشب که عشق می‌پرد از کنج سینه ام


در محضر تو زائر شهر مدینه ام

محمد بیابانی

 

آسیاب طلایی و روزگار بحرانی مردم/ کاریکاتور


 
 
 
 
 








 
 
" پایگاه خبری تحلیلی اعتدال "

دامپروری صداوسیما/ کاریکاتور


  

" پایگاه خبری تحلیلی اعتدال "