هرگاه می خواهی شخصیت واقعی یک انسان را بشناسی
به حرف هایی که دیگران درباره او می زنن توجه نکن
بلکه ببین او درباره ی دیگران چگونه صحبت می کند
" لئو آیکمن "
حضرت عیسی(ع) فرمود: «من بیماران را مداوا کردم و به اذن خداوند شفایشان دادم. کور مادرزاد را به اذن خدا بینا کردم، مردگان را به اذن خدا زنده کردم. ولی وقتی میخواستم شخص «احمق» را معالجه کنم، نتوانستم او را اصلاح گردانم!»
پرسیدند: احمق کیست؟ حضرت فرمود: خودرای خودپسند، کسی که همه فضایل را برای خود میداند و هیچ عیبی در خود نمیبیند، هرچه حق و حقوق است برای خودش میداند و برای دیگران نسبت به خود حقی قائل نیست. این همان احمق است که برای درمان او، هیچ راه چارهای وجود ندارد. (1)قالالامامالحسین(ع):
کسی نیست در این گوشه فراموشتر از من
وز گوشه نشینان توخاموشتر از من
هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست
ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من
می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق
اما که در این میکده غم نوشتر از من
افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن
افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من
بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش
اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من
گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق
ای نادره گفتار کجا گوشتر از من
بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک
خونم بفشان کیست سیاوشتر از من
با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است
بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من
آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟
دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از من
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
از صلای ازلی تا به سکوت ابدی
یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من
اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه
نیست در کوی توام نامه رسانی گل من
گاه به مهر عروسان بهاری مه من
گاه با قهر عبوسان خزانی گل من
همره همهمه*ی گله و همپای سکوت
همدم زمزمه*ی نای شبانی گل من
دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من
گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من
گه به خونم خط و گه خط امانی گل من
سر سوداگریت با سر سودایی ماست
وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من
طرح و تصویر مکانی و به رنگ*آمیزی
طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من
شهریار این همه کوشد به بیان تو ولی
چه به از عمق سکوت تو بیانی گل من
آمـدی، جـانـم بـه قـربـانـت ولــی حـالا چـرا بی وفـا
حـالا کــه من افـتــاده ام از پـا چـرا
نوشـدارویی و بعـد از مرگ سهـراب آمدی
سنگدل این زودتر می خــواستی، حالا چـرا
عـمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهـمـان توام، فـردا چـرا
نـازنـیـنا مـا بـه نـاز تـو جـوانـــی داده ایــم
دیگـر اکنون با جوانان ناز کـن، بـا مـا چـرا
وه کـه بـا ایـن عـمرهـای کـوتـه بی اعـتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چـرا
شورفرهادم به پرسش سر بزیر افکنده بود
ای لـب شـیـرین جـواب تـلخ سربالا چـــرا
ای شب هجران که یکدم در تو چشم من نخفت
این قدر با بخت خواب آلود من، لالا چـرا
آسمان چـون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگـفـتم من نمی پاشد ز هـم دنــیـا چـرا
در خـزان هـجر گـل ای بلبل طبع حــزین
خامُـشی شـرط وفـاداری بـود، غـوغـا چـرا
شهـریارا بی حبـیب خود نمی کردی سفر
این سفـر راه قـیامت می روی، تـنهـا چـرا
مصرف خود سرانه افراد جهت درمان ؛ عوارض خطرناکی در پی دارد چرا که عوارض دارویی
اثرات مخربی بر بدن انسان به جا می گذارد .
" جام جم "
از
رسوم قدیمی و زیبای ایرانیان که اسلام مؤید و مروج آن بوده، سنت میهمانی و
میزبانی است که در آن بر پذیرایی، احترام و خوشرویی با میهمان تأکید شده
،زیرا این سیره نیکو که پیشوایان ما در آن سرآمد هستند موجب تحکیم روابط
بین مسلمین میشود.
آیتالله
مرعشی نجفی با میهمان خیلی با ملاطفت و احترام برخورد میکردند بهطوریکه
یکبار قرار بود، هانری کربن، فیلسوف فرانسوی، خدمتشان برسد، آقا در عین
سادگی در اتاق برای او صندلی آماده کردند، ولی خودشان روی زمین نشستند.
هانری
کربن به خاطر احترام به حضرت آقا از نشستن روی صندلی خودداری کرد، ولی
استاد فرمودند: شما به صندلی عادت کردهاید و نشستن روی زمین برایتان مشکل
است، دوست دارم حال که میهمان من هستید، پیش من راحت باشید و روی صندلی
بنشینید.
حتی
با اینکه ماه مبارک رمضان بود، خواستند برایش چایی بیاورند، امّا هانری
کربن گفت که ماه مبارک رمضان است و لازم نیست چایی بیاورید. این عالم
میهماننواز جواب دادند: پذیرایی از میهمان برای ما لازم است و چون شما
مسافر هستید،اشکالی ندارد و هیچاشارهای به مسیحی بودن او نکردند. (1)