1- تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص371، ح8412
علی آن شیر خدا شاه عرب ****
الفتی داشت با این دل شب
شب ز اسرار علی، آگاه است ****
دل شب محرم سرّ الله است
شب علی دید به نزدیکی دید ****
گر چه او نیز به تاریکی دید
شاه را دید به نوشینی خواب ****
روی بر سینه دیوار خراب
قلعهبانی که به قصر افلاک ****
سر دهد ناله زندانی خاک
اشکباری که چو شمع بیزار ****
میفشاند زر و میگرید زار
دردمندی که چو لب بگشاید ****
در و دیوار به زنهار آید
کلماتش چو در آویزه گوش ****
مسجد کوفه هنوزش مدهوش
فجر تا سینه آفاق شکافت ****
چشم بیدار علی خفته نیافت
روزهداری که به مُهر اسحار ****
بشکند نان جوین افطار
ناشناسی که به تاریکی شب ****
میبرد نان یتیمان عرب
تا نشد پردگی آن سرّ جلی ****
نشد افشا که علی بود علی
شاهبازی که به بال پر راز ****
میکند در ابدیت پرواز
شهسواری که به برق شمشیر ****
در دل شب بشکافد دل شیر
عشقبازی که هم آغوش خطر ****
خفت در خوابگه پیغمبر
آن دم صبح قیامت تأثیر ****
حلقه در شد از او دامنگیر
دست در دامن مولا زد در ****
که علی بگذرد از ما مگذر
شال میبست و ندایی مبهم ****
که کمربند شهادت را محکم
پیشوایی که ز شوق دیدار ****
میکند قاتل خود را بیدار
ماه محراب عبودیت حق ****
سر به محراب عبادت منشق
میزند پس، لب او کاسه شیر ****
میکند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست ****
تو خدایی مگر ای دشمن دوست
در جهان این همه شر و همه شر ****
ها علی بشر کیف بشر
کفن از گریه غسال خجل ****
پیرهن از رخ وصال خجل
" محمدحسین شهریار "
تا صورت پیوند جهان بود، على بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود
سلطان سخا و کرم و جود، على بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داوود، على بود
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هم ایوب
هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود
مسجود ملائک که شد آدم ز على شد
آدم که یکى قبله و مسجود، على بود
آن عارف سجاد که خاک درش از قدر
بر کنگرهى عرش بیفزود، على بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود، على بود
آن لحمک لحمى بشنو تا که بدانى
آن یار که او نفس نبى بود، على بود
موسى و عصا و یدبیضا و نبوت
در مصر به فرعون که بنمود، على بود
چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم
از روى یقین در همه موجود، على بود
خاتم که در انگشت سلیمان نبى بود
آن نور خدایى که بر او بود، على بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج
با احمد مختار یکى بود، على بود
آن قلعهگشایى که در قلعه خیبر
برکند به یک حمله و بگشود، على بود
آن گرد سرافراز که اندر ره اسلام
تا کار نشد راست نیاسود، على بود
آن شیر دلاور که براى طمع نفس
بر خوان جهان پنجه نیالود، على بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است
تا هست، على باشد و تا بود، على بود
جلال الدین محمد بلخى(مولوى)
مراسم حج در فضای پر از شور و احساس در کنار پیامبر برگزار شد و بعد از به پایان رسیدن مراسم، رسول خدا سحرگاه شب چهاردهم و قبل از روشنایی سحر همراه کاروانیان از مکه به سمت مدینه حرکت کرد. جاده منتهی به مدینه از چند منزلگاه میگذشت.
آن زمان مرسوم بود حاجیانی که قصد خروج از مدینه را داشتند از منزلگاههای کدی، محصب، تنعیم، سرف، ضجنان، مرالظهران، عسفان وادی قدید میگذشتند و به منطقهای بهنام غدیرخم که میرسیدند حاجیان هرکدام به نقاط مختلف میرفتند. غدیرخم نام ناحیهای بود که در میان مکه و مدینه واقع شده بود.
غدیر در 64 کیلومتری مکه
عربها به سرزمینهایی که در مسیر سیل قرار دارند و سیلابها با عبور از میان آنها به دریا میریزد «وادی» میگویند. در این مسیرها، آبگیرهایی طبیعی بهوجود آمده که پس از عبور سیل از آنها، آبهای باقیمانده در آن جمع میشوند.
به چنین گودالها و آبگیرهایی «غدیر» میگویند. منطقه «غدیرخم» نیز در مسیر سیلابهایی واقع شده که پس از عبور از غدیر به «جُحْفه» میرسند و سپس تا دریای سرخ ادامه پیدا میکنند و آب سیلها به دریاها میریزد.
غدیر در سه الی چهار کیلومتری جحفه و جحفه هم در 64 کیلومتری مکه واقع شده است. این محل کمتر از 300 کیلومتر با مدینه فاصله داشت.
شهرت این مکان به خاطر وجود برکهای بود که در آن آب باران جمع شده بود. این برکه بین دو رشته کوه در شمال و جنوب و این آبگیر از شرق به غرب کشیده شده بود و در روزگاران گذشته تا دریای سرخ امتداد داشت و در مسیر سیل بهصورت زمینی هموار در آمده بود.
برای واژه «غدیر» معانی مختلفی مانند «آبگیر»، «قطعهای از آب» و «جای جمع شدن آب باران» به کار میبردند. چند آبگیر یا غدیر در گوشه و کنار عربستان یافت میشد و از این رو این محل را به نام غدیرخم نامگذاری کردند تا با غدیرهای مشابه اشتباه نشود و مزیت آن این بود که هیچ گاه در طول سال خشک نمیشد.
کنار این برکه چند درخت کهنسال ازنوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت. درختانی که شاخ و برگ انبوه داشتند و سایبانی برای توقف و استراحت کاروانیان بهشمار میآمدند.
غدیرخم جایی بود که راه حاجیان از هم جدا میشد و اهالی مصر، مدینه، عراق و شام به سرزمین خود میرفتند. روز هجدهم ذیالحجه کاروان مسلمانان به این منزلگاه رسیدند و رویداد مهم اعلام ولایت امیرمومنان علی بن ابیطالب(ع) در چنین روزی اتفاق افتاد.
غدیر خم را در تاریخ و منابع مختلف به نامههای دیگری چون وادی خم، جُحفه، خَرّار و غُرَبَه نیز میشناسند که به دلیل همجواری این مناطق با غدیر خم این نامگذاریها صورت گرفته است. شرایط جغرافیایی این منطقه در طول دوران مختلف تغییر میکرد.
در برخی از منابع جغرافیایی بواسطه وقوع سیل و ایجاد خرابی و تغییر مسیر آبگیر، وخامت شرایط جغرافیایی به گونهای بود که این منطقه را غیر قابل سکنی میکرد، اما در دورهای دیگر اوضاع به سمتی پیش میرفت که وسعت آب برکه بیشتر و بر تعداد درختان سرسبز این منطقه هم اضافه میشد و به صورت محل مناسبی برای سکونت جمعی از مردم بهصورت شهر یا روستا درمیآمد. برخی آثار تاریخی نشاندهنده بنا شدن ساختمانهایی از سنگ و وجود حصاری دور منطقه مسکونی در دوران گذشته است.
شناسایی دقیق مکان واقعه غدیر
بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع)، دوستداران اهلبیت در دشتهای حجاز متفرق شدند و برای خود، باغها و آبادیهایی در بعضی از مناطق از جمله مناطق اطراف غدیرخم ساختند.
این آبادی بعدها بواسطه شرایط سیاسی و جغرافیایی به محلی مخروبه تبدیل شد و آثار و بقایای تاریخی آن تا حدود زیادی از بین رفت، اما با این وصف در پی تلاش دو محقق سنی و شیعی عربستان به نامهای عاتق بن غیث بلادی و دکتر شیخ عبدالهادی فضلی از علمای شیعی این مکان شناسایی شد.
برابر با برخی گزارشهای تاریخی بعد از این رویداد هم مسجدی در همان محل که پیامبر خطبه خواند و مولا علی(ع) را به جانشینی برگزید به نام غدیر بنا شد که 50 متر مربع وسعت داشت و چندبار هم از سوی پادشاهان شیعه هند بازسازی شد، اما شهریور 1386 پیروان فرقه وهابیت در اقدامی شبانه آن را ویران کردند.
غدیر غریب
اکنون غدیر خم در محل عبور و مرور زائران بیتالله الحرام و مسافران مدینه النبی قرار ندارد و اثر و ثمر کمتری از نشانیهای گذشته در آن به چشم میخورد.
غدیر در شرایط کنونی در گوشه دورافتادهای واقع شده که هر از گاهی برخی از کاروانیان شیعی با تمهیداتی خود را به این محل میرسانند و در کنار برکهای برجای مانده از زمانهای گذشته و سایهسار درختان کهنسال و بلندقامت آن دمی میآسایند و یاد و خاطره واقعه سرنوشتساز غدیر را گرامی میدارند.
فتاح غلامی - روزنامه نگار
ضمیمه چمدان جام جم
ژاله بر سنگ افتاد چون شد ؟ ژاله خون شد
خون چه شد ؟ خون چه شد ؟ خون جنون شد
ژاله خون کن ،خون جنون کن
سلطنت زین جنون واژگون کن ،ژاله بر گل نشان، گلپران کن
بر شهیدان زمین گلستان کن ، نام گمنامها جاودان کن
تا به صبح آید این شام تیره ، در شب تیره آتشفشان کن (2)
دست در کن، شو خطر کن، خانه ی ظلم زیر و زبر کن (2)
جان خواهر، روستایی، برادر، پیشه ور، ای جوان، ای دلاور
ما همه یک صف و در برابر، آن ستمکار، آن تاج بر سر
خواهر من، گرامی برادر ، چون به هر حال تنهاست مادر
من به خاک افتادم تو بگذر، بهر ایجاد دنیای بهتر (2)
ای شما ای صف بیشماران ، اشک من در نثار شمایان
بر سر هر گذرگاه و میدان، ژاله شد، ژاله شد، ژاله چون شد؟
ژاله خون شد، ژاله دریای خون شد، خون جنون، خون جنون
سلطنت واژگون، واژگون شد
گفتگو درباره زمان ظهور حضرت قائم(عج)
به نظر بنده فقط در این صورت این مطالب را بخوانیم :
اگر با خواندن این مطالب بر ایمانمان افزوده شود و اثر مثبت بگذارد،حتی
اگر در موعدهای گفته شده ظهور صورت نگرفت بر این ایمان و اثر مثبتی که بر
ما گذاشته شده تاثیر منفی نگذارد و باعث سست شدن ایمانمان نشود(زیرا شاید
در موعدهای گفته شده ظهور صورت نگیرد)
و از آن طرف نیز اگر با خود نمی
گوییم که تا ظهور زمان زیادی مانده و حالا حالاها خبری نیست و چند سال بعد
که نزدیک تر به زمان ظهور شد یک کارهایی می کنیم و در کل این سالهای مانده
تا موعد مشخص شده باعث نشود تا جسور شویم و تاثیرات منفی در اعمال ما
بگذارد به خیال اینکه هنوز وقت هست.(احتمال اینکه ظهور از موعدهای
گفته شده نزدیک تر باشد خیلی خیلی زیاد است.شاید ظهور چند ثانیه ، دقیقه و
یا ساعت دیگر باشد شاید همین فردا و شاید این جمعه بیایید شاید....)
اگر احوالمان در غیر این صورت ها که گفته شد می باشد به همان کذب الوقاتون اکتفا کنیم بهتر است.
درباره کذب الوقاتون نیز در اخر این مطالب نظر آیت الله العظمی بهجت را می آوریم اگر خواستید درباره این مطالب با استفاده از همین کذب الوقاتون موضع بگیرید لطفا قبل از هر چیز نظر آیت الله بهجت را بخوانید.
برویم سر اصل مطلب:
در صفحه 8 کتاب دوم در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:
نزدیکی ظهور:
یکی از اهل علم میگفت:من در علم حروف دست دارم.
از آیه ای استفاده کرده ام که فرج نزدیک است و آن حضرت بعد از سال 1402 هجری قمری ظهور میکند.
او نیزگفت که حتی این مطلب را از چه آیه ای استفاده کرده است.
به علاوه گفت:در خواب دیدم که حضرت صاحب الزمان فرمود:در این جنگ(تحمیلی
عراق بر ایران)بیشتر خونریزی میشود،ولی غصه نخور،خودم می آیم و اصلاح میکنم.
گویا شیعه از میان همه اولی به بلا هستند!
و باز در صفحه 51 همان کتاب اورده شده است که:
ظهور مهدی-عجّل الله تعالی فرجه الشّریف- در چه سالی است :
شخصی گفت:خلیفه ثانی را در خواب دیدم و از او پرسیدم:ظهور حضرت مهدی-عجّل الله تعالی فرجه الشّریف- در چه سالی است؟
چه سوالی و از چه کسی؟!وی در پاسخ گفت: این مطالب در سوره انبیاء-علیهم السّلام-ذکر شده است!
آن آقا می گوید:در آیات مناسب آن جست و جو کردیم که آیا چنین جیزی پیدا می
شود،چیزی به دست نیاوردیم مگر از آیه ی (لاَ تَأْتِیکُمْ إِلاَّ
بَغْتَةً)(1)؛(آن جز به صورت ناگهانی نخواهد آمد)،کلمه ی (بَغْتَةً) را با
حروف ابجد حساب کردیم،چهار
صد و هفت(1407) شد که به حساب سال هجری قمری گذشته است، و اگر به صورت
((زُبُر و بَیّنات))حساب شود،به این صورت:((باء،غین،تاء،هاء))تقر� �باً عدد
چهار صد و شصت و اندی ویا چهارصد و هفتاد می شود که هر چند خیلی تفاوت با
اوّلی(1407) ندارد،ولی اگر نوبت به چهارصد و شصت و یا هفتاد برسد دیگر حتّی
یاد آن حضرت را هم نمی کنیم!
طاقت زیادی نداریم.
1-سوره ی اعراف،آیه 187.
و اما درباره کذب الوقاتون در صفحه 359 کتاب اول در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:
نظر معظم له درباره تعیین وقت ظهور:
در تفسیر برهان سید هاشم بحرانی(ره)در ذیل آیه شریفه«المص» و نیز در
غایةالمرام(بحارالانوار52/106)به مناسبتی درباره وقت و علائم ظهور روایت
مشکلی به حساب حروف نقل میکند که با قواعد نظری عقلی باید برسی شود و در
آخرس دارد:«فافهم ذلک واکتمه إلّا من اهله»پس آن را بفهم و جز از اهلش
پنهان کن.اگر این روایت وضعیاتش(از حیث سند وصدور)درست باشد،از آن استفاده
میشود که:«کذب الوقاتون» یعنی تعیین کنندگان وقت ظهور برای غیر اهل،دروغگو
هستند نه به طور مطلق!
این روایت روز و ماه و سال و محل
وساعت ظهور را یکجا بیان میکند.بنده روایتی نظیر این روایت که به این صورت
حساب وشماره سال وماه و روز ساعت را ذکر نموده باشد ندیده ام.
حسابی هم از تاریخ انقراض بنی العباس تا زمان ظهور برای راوی بیان کرده که خیلی زحمت میخواهد که انسان از آن نتیجه مطلوب را بگیرد.
میفرماید:در فلان سال حکونت بنی امیه زایل میشود.راوی میگوید:تصدیقش را فهمیدم و….
اگر کسی بتواند در این روایت زحمت بکشد،حتی سال و ماه روز و ساعت را به دست آورد.منتهی محتاج اعمال دقت و فکر و قرائن عقلیه است.
روی حسابی که بنده به دست آورده ام احتمال میدهم بین سالهای 1414 یا1415و
یا 1416 قمری مستقر باشد.البته شاید مقدمه و زمینه ظهور در آن سالها فراهم
بشود.چنانکه سال انقراض حکومت بنی امیه را تعیین میکند که بعد از سی سال
اتفاق افتاده،و آن سال که تعیین شده،سال مقدمه انقراض و تزلزل حکومت آنهاست
نه انقراض فعلی.
نقل کرده اند که یکی از علماء که مدتهاست وفات کرده فرموده است:ظهور آن حضرت در سال دو چهارده در کنار هم(1414)است.
یکی از علائم ظهوری که به آن اشاره شده یمن است که در حال حاضر اوضاع خوبی
ندارد ، مطلب زیر از از قول حجةالاسلام صدیقی روز دوشنبه ۲۵/۸/۱۳۸۸ در
دانشگاه صنعتی شهید شریف واقفی می باشد:
مراقب اوضاع یمن باشید:
یک شخصی (نام آن فرد را نویسنده به یاد ندارد) در ایوان حرم امام رضا به
محضر آیت الله العظمی بهجت (ره) رسید و پرسید: از ظهور چه خبر؟ حضرت آیت
الله العظمی بهجت(ره) جواب دادند: مراقب اوضاع یمن باشید.
قبلا خدمت شما عرض کردم که احتمال زیادی دارد که ظهور از این موعدهای گفته
شده بسیار نزدیک تر باشد شاید همین فردا ، در کتاب نکته های ناب ، صفحه 63
آورده شده است که:
هر لحظه احتمال ظهور وجود دارد:
علائمی برای ظهور آن حضرت ذکر کرده اند؛ولی اگر خبردهند فردا ظهور میکند
،هیچ استبعاد ندارد.لازمه این مطلب آن است که در بعضی از علائم بداء صورت
گیرد وبعضی دیگر از علائم حتمی هم مقارن با ظهور آن حضرت اتفاق بیفتد.
در کتاب حدیث وصال ، صفحه 123 آورده شده است که:
ظهور در چند قدمی:
ما تاکنون به جوانها بشارت میدادیم که ظهور حضرت بقیةالله الاعظم را درک
خواهند کرد؛ولی اینک به پیرها هم بشارت میدهیم که دوران ظهور را خواهند
دید.
در صفحه 108 کتاب اول در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:
فرجم نزدیک است:
آیا نباید در فکر این باشیم که از کسی که خداوند برای اصلاح جامعه قرار داده،بخواهیم که بیاید!
خود او در مسجد سهله،جمکران و در خواب و بیداری در گوش افرادی از دوستانش
بدون اینکه او را ببینند،فرموده است:«فرج من نزدیک است،دعا کنید.»
یا به قولی فرموده:« فرج من نزدیک است،دعا کنید بداء حاصل نشود.»
و در رابطه با آنکه ایا ائمه معصومین علیهم السلام از زمان ظهور اطلاع
دارند یا خیر در صفحه 210 کتاب اول در محضر حضرت آیت الله العظمی بهجت
نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است که:
اطلاع حضرت از زمان ظهور:
در روایتی از امام صاذق(ع)آمده است که فرمود:«شیعتنا أصبر منّا….لانّا
نصبر علی ما نعلم و شیعتنا یصبرون علی ما لم یعلمون» یعنی شیعیان ما از ما
صابرترند …..زیرا ما بر آنچه میدانیم صبر میکنیم ولی آنها بر آنچه نمیدانند
صبر میکنند.
حضرت قائم(عج)عجب صبری دارد!
با اینکه از تمام آنچه
ما میدانیم ونمیدانیم اطلاع دارد واز همه امور ومشکلات گرفتاریهای ما باخبر
است.خود حضرت هم منتظر روز موعود است!
و خودش میداند که چه وقت ظهور خواهد کرد.این که گفته میشود که آن حضرت،وقت ظهورش را نمیداند درست نیست!
در رابطه با سفیانی نیز در صفحه 241 کتاب دوم در محضر حضرت آیت الله
العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است
که:
سفیانی هست:
مرحوم مقدس مشهدی(ره) در عتبات از خدا خواسته بود که بفهمد آیا سفیانی هست یا خیر؟
در کاظمین در وسیله نقلیه،عربی که کنار اونشسته بود وقت پیاده شدن به او فرمود:آری،سفیانی هست!
امام زمان (عج) آیا در این زمان از ما حمایت می کند؟در همین رابطه در کتاب بهجت عارفان ، صفحه 165 آورده شده است که:
حمایت های امام عصر(عج):
اگر به خدمت امام زمان حضرت مهدی(عج)اشتغال داشته باشید آیا ممکن است حضرت در فکر شما نباشد.
حال که احساس می کنیم ظهور بسیار نزدیک است و شاید همین فردا باشد چه باید
بکنیم؟ در همین رابطه نیز در صفحه 109 کتاب دوم در محضر حضرت آیت الله
العظمی بهجت نوشته محمد حسین رخشاد به نقل از ایت الله بهجت اورده شده است
که:
آمادگی برای ظهور:
اگر ظهور حضرت حجت(عج)نزدیک باشد،باید هر کس خود را برای آن روز مهیا سازد.
از جمله اینکه توبه کند.همین توبه باعث میشود که این همه بلاهایی که بر سر
شیعه آمده است که واقعا بی سابقه است و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن
حضرت می آید،از سر شیعه رفع و دفع گردد.
از اینجا به بعد مطالبی ذکر می گردد که ارتباطی با آیت الله بهجت ندارد:
این روایت را که نیز بنده برای اولین بار در اینجا توسط برادر مهدی2021 دیدم یکی از علائم ظهور است که به نظر می آید بسیار نزدیک باشد...
بحرین و پادشاه عربستان از علائم ظهور:
مطالب زیر نقل قول از برادر مهدی2021 می باشد:
وقعی که محققین به یکی از احادیث مرتبط با آخرین پادشاه حجاز برخوردن ، خیلی تعجب کردن!یعنی میشه گفت نا امید شدن
چون توی این حدیث نسبت به عبدالله هشدار شدیدی به شیعیان داده میشه که باعث تعجب بود
نه اینکه عبدالله عربستان آدم خوبی باشه.ولی از اسلاف خود خیلی کمتر به
شیعیان ظلم کرده بود و هشدار معصوم ، باعث شده بود برخی محققین بگن این
عبدالله ، اون عبدالله موعود نیست.مسلما ظلم بزرگی مرتکب نشده
اما با این حوادث اخیر بحرین و حوادث احتمالی آینده ، بر همگان مشخص شد دلیل هشدار معصوم چه بوده
« عن مسند احمد عن النبی صلی الله علیه و آله و سلم : یحکم الحجاز رجل
اسمه علی اسم حیوان، إذا رأیته حسبته فی عینه الحول من البعید و اذا اقتربت
منه لا تری فی عینیه شیئاً، یخلفه أخ له إسمه عبدالله، ویل لشیعتنا منه؛
اعادها ثلاثاًً : بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجة، بشرونی بموته ابشرکم
بظهور الحجة، بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجة. »
« از مسند احمد
از پیامبر (ص) نقل شده است: مردی در حجاز حکومت خواهد کرد که اسمش چون اسم
حیوان است ؛ هنگامی که او را از دور ببینی ، تصور می کنی که در چشمش کژی
(انحراف) وجود دارد و هنگامی که به او نزدیک می شوی، در چشمش چیزی نمی بینی
؛ بعد از او برادرش که نامش عبدالله است ، خلافت می نماید ؛ وای بر شیعه
ما از او . . . سپس سه مرتبه تکرار کردند : خبر مرگش را به من بشارت دهید
تا من ظهور حجت را به شما بشارت دهم. »
با یک جستجوی ساده در
مترجم گوگل می توان به معنی اسم فهد پی برد ؛ فهد در لغت عربی به معنای یوز
پلنگ است ! عجیب اینکه روایت می فرماید : بعد از پادشاهی که نامش همچون
حیوان است، برادرش عبدالله به پادشاهی می رسد. در عربستان کنونی نیز ملک
عبدالله که برادر ملک فهد « یوزپلنگ » است، سلطنت را از سال 2005 میلادی و
به دنبال فوت ملک فهد به عهده گرفته است . روایت ذکر شده در ادامه بیان می
دارد: « ویل لشیعتنا منه : وای بر شیعه ی ما از او. ». اما آیا ملک عبدالله
سزاوار چنین توصیفی است؟
این عملیات پر فراز و نشیب خاطرات رنگارنگی را رقم زده که مرور برخی از آنها خالی از لطف نیست .
راه را اشتباه رفتیم
قایقی که پر از نیرو شده بود حدود 30 دقیقهای لابهلای نیزارها به سمت عراق در حرکت بود و گاهی هم صدای خمپاره میآمد. وقتی به ساحل رسیدیم بچههای گروهان ما آنجا بودند. وقتی رفقایم را دیدم همه خوشحال شدیم و شروع کردیم به شوخی و خندیدن. فرمانده گروهانمان اما خوشحال نشد. بعد از این دیدارکوتاه دوباره با قایق جلوتر رفتیم، من پیاده شدم و محلی شبیه اسکله دیدم. چند قدم که جلوتر رفتم یک تپه از آرپیجی دیدم. همان جا یاد حاج کمال افتادم که میگفت آرپیجی کم است.
آن موقع نادر، فرمانده گروهان بود و تا من را دید یقهام را چسبید که اینجا چه کار میکنی؟ من هم توضیح دادم کارها را به گروهبانی از ارتش سپردهام. فرمانده حسابی ناراحت بود و میخواست بداند من با اجازه چه کسی این کار را کردهام که چون چیزی به ذهنم نرسید و نمیخواستم کم بیاورم گفتم حاج کمال گفته از تیپ ذوالفقار.
فرمانده که خیلی ناراحت بود به کلی بیخیال من شد، نادر هم که دوستم بود هوایم را داشت و میدانست من دوست ندارم عقب جبهه باشم. چند ساعتی در آن محل ماندیم و تا قصد خوابیدن کردیم، فرمان حرکت دادند و شروع کردیم به راهپیمایی. راه طولانی بود و چون چند بار هم راه را اشتباهی رفته بودیم پیادهرویمان تا ساعت 3 صبح طول کشید. دیگر کمکم همه فهمیده بودند مسیر را اشتباه رفتهایم؛ بنابراین نفر به نفر پیغام میدادیم که بیسر و صدا از همان راهی که آمدهاید، برگردید.
بعد متوجه شدیم چند کیلومتری تا خاک عراق هم پیش رفتهایم و ستون 250 نفره جلو نیز تا 20 متری عراقیها رفته است. خدا میداند اگر یک عراقی هوس آمدن لب ساحل را میکرد چه اتفاقی میافتاد، اما آنچنان بیسر و صدا عقب نشستیم که خدا را شکر کسی مجروح یا شهید نشد.
همکاری ارتش و سپاه
دی 63 بود. از پایگاه ابوذر با چند نفر از رفقای هم محلهای به دوکوهه رفتیم و بعد از تقسیم به عضویت گردان انصار الرسول درآمدیم.
پس ازچند روز که تقسیم بندی گروهانها انجام شد، اعلام کردند گروهان ما باید به خرمشهر برود، بدون بقیه گروهانها. ما اما متعجب بودیم چرا همه ما را با هم به خط مقدم نمیفرستند. چند بار هم این سوال را مطرح کردیم که البته پاسخی نگرفتیم. به این ترتیب ما بدون رفقایمان به اطراف خرمشهر رفتیم در مقری متعلق به نیروی زمینی ارتش که چیزی نبود جز چند اتاق روستایی.
بعد از این که مستقر شدیم یک افسر ارتش همراه حاج عباس کریمی، فرمانده لشکر27 محمد رسولالله سراغمان آمدند و توضیح دادند حضرت امام(ره)، فرمانده کل قوا دستور به وحدت ارتش و سپاه و ادغام برخی واحدهای رزمی این نیروها دادهاند. بعد از آن جلسه بود که فهمیدیم چرا فقط یک گروهان از گردان انصار را به خرمشهر فرستاده بودند.
تدارکاتچی
چند شب قبل از عملیات بدر، ما را سوار ماشینهای ارتشی کردند و به محورهای عملیاتی بردند. آنجا در دل زمین با لودر زمین را کنده بودند و با صفحههای آهنی برایش سقف ساخته بودند، روی این سقف را هم با خاک پوشانده بودند تا از آسمان دید نداشته باشد.
به هر حال شب عملیات فرا رسید و پنج شش کامیون آمد و رزمندهها را سوار کرد و برد. فرمانده گروهان اما از من خواست بمانم. علت را که پرسیدم گفت اینجا باید یک نفر برای تدارکات بماند اما من اعتراض کردم که چرا من؟
بر سر این موضوع کمی جر و بحث کردیم که البته نتیجه هم نداد و فرمانده گردانمان که ارتشی بود بحث را عوض کرد. به این ترتیب من مسئول پشتیبانی و تدارکات گروهان شدم.
چند ساعت بعد از این اتفاق و پس از حرکت کامیونها به سمت منطقه عملیاتی، من هم همراه یک گروهبان به منطقهای رسیدم که یک طرفش آب بود و قایقها داشتند نیروها را سوار میکردند آن هم زیر صدای خمپارههای دشمن. ما آنجا ایستاده بودیم که یکی از فرماندهان تیپ ذوالفقار به نام حاج کمال را دیدم. حاجی میگفت خدا را شکر پیشروی خوب است، اما گلوله آرپیجی کم داریم. من به او گفتم خب من برایتان میآورم و در حالی که حاجی متعجب بود سرگروهبان ارتش را صدا کردم و از او خواستم به پشت جبهه برود و هرچه آرپی جی موجود است با خود بیاورد.
حاج کمال که تا این لحظه ساکت مانده بود از من پرسید ببینم تو بالاخره ارتشی هستی یا بسیجی؟ جوابی به او ندادم و فقط پرسیدم حاجی چطور میتوانم برم خط مقدم.
راوی: حاج حسن مختاری
" جام جم "